آن چیزی که شما را به سمت جلو می برد ایمان است. همه چیز از ایمان شروع می شود. آن چیزی که لازم است، انتقال ایمان خودمان است به دیگران. آیا فکر می کنید اگر ایمان ضعیفی به کار داشته باشید می توانید اطلاعات درست را انتقال بدهید؟ پس از چند سال کار در NM من هر روز با ایمانم می افزایم.
چرا همه می گویند فلان لیدر بمب انرژی است؟ چرا External Motivation دارد؟ چرا وقتی کنارش می ایستید انرژی شما چند برابر می شود؟
این بخاطر ایمان درونی اوست.
این مهم است که ابتدا باید اول Internal Motivation خود را کنترل کنید و بعد آن را به دیگران انتقال بدهید.
چگونه می توانید ایمان به کار و ایمان به درآمد حاصل از Network Marketing را در خود ایجاد و این ایمان را حفظ کنیم؟ فقط با: Sustaining your believe
1- بر روی تخت خواب مرگ خود بخوابید Get on your deathbed
اگر فکر کنید هیچ وقت قرار نیست بمیرید هیچ وقت برای چیزی تلاش نمی کنید. اگر قرار بود بازیکنان بسکتبال ساعت ها وقت بازی داشته باشند هیچ وقت تلاش نمی کردند. بازیکنان بسکتبال می دانند بازی بالاخره تمام می شود و اگر خواهان پیروزی نباشند هیچ وقت هم پیروز نمی شوند.
No one has permanent life
هیچ کس زندگی جاودانه ندارد و همه می میرند.
چه کسی می تواند گارانتی دهد که من تا فردا زنده هستم؟
اگر کسی قادر بود گارانتی بدهد که ما چقدر در این دنیا می مانیم دیگر زندگی معنا نداشت. به ما می گویند در همان مدتی که به عنوان اشرف مخلوقات بر روی زمین زندگی کردی چه کاری انجام دادی؟ ما همه فکر می کنیم فرصت کافی داریم تا در این دنیا خوبی کنیم و پاداش این خوبی ها در آخرت برای خود بخریم ولی هیچ کس نمی داند تا چه موقع زنده است. پس از خود این سوال را بپرسید: اگر فردا آخرین روز زندگی شما بود چه می کردید؟
آیا فرصت دارید خود را قدرتمند کنید تا به دیگران خدمت کنید؟ آیا فرصت دارید کارهای بد خود را جبران کنید و کارهای خوب انجام دهید؟
پس خوب فکر کنید:
همه ما فکر می کنیم زندگی یک بازی است که تمام نمی شود.
Someday I’ll do this
Someday I’ll do that
یک روز این کار را می کنم، آن کار را می کنم. چه کسی می تواند گارانتی بدهد که ما تا آن روز زنده هستیم یا نه؟ هیچ کس نمی تواند. پس:
Do it now
الان انجام بده!
وقت را از دست ندهیم. نگوییم:
یک روز می خواهم زندگی او را تغییر بدهم.
یک روز می خواهم به دیگران کمک کنم.
یک روز می خواهم رییس کار خودم باشم.
یک روز می خواهم پولدار بشوم.
یک روز می خواهم دنیا را بگردم.
این روز هیچ وقت نمی آید.
این یک روز همین حالاست.
That someday is today
2- گرسنه بمانید Staying hungry
شما باید همیشه چیزی را نداشته باشید تا به خاطر آن صبح از خواب بیدار شوید. هر صبح باید به این خاطر از خواب بیدار شوی که چیزی را بدست آوری. پس گرسنه بمانید. زمانی که در زندگی احساس سیری کردی دیگر تمام است. باید هر لحظه از زندگی تو دارای Vision باشد، شما می توانید Vision و هدفهای خود را تغییر دهید ولی هیچ لحظه ای از زندگی نباید بدون هدف سپری شود.
3- به خودت یه دروغ حقیقی بگو Tell yourself true lie
به داستانهایی فکر کن که می خواهی همانطور باشی. مغز ما فرق خوب و بد را تشخیص نمی دهد. هر چیزی را به مغز بگویی همان را باور می کند.مغز مثل کامپیوتر است، برنامه نویسی کامپیوتر می گوید: 4=2+2 اما اگر به کامپیوتر برنامه بدهند که 5=2+2 هر وقت 2 را با 2 جمع کنیم کامپیوتر جواب را 5 می دهد. اگر به مغز خودتان بگویید و آن را تکرار کنید که شما آدمی موفق هستید و پولدار، مغز شما آن را باور می کند. مغز دو قسمت دارد:
1- ذهن هشیار Conscious نیمکره چپ
2- ذهن نیمه هوشیار Sub Conscious نیمکره راست
نیمکره چپ روزی 60000 تفکر را دریافت می کند.
نیمکره راست روزی 2000 تفکر را دریافت می کند.
می خواهید باور کنید یا نه ولی نیم کره راست با نیمکره چپ تفاوت دارد. باید نیمکره چپ را از کار بیندازید، شما به نیمکره راست هر چیزی را بگویید همان را باور می کند. بگویید من می خواهم تا دو سال دیگر یک میلیون دلار پول داشته باشم، باور می کند. بگویید فلان خانه را می خواهم که بر روی دریا باشد و من هر روز صبحانه را در آنجا می خورم آیا می توانید نسیم دریا را حس کنید؟ آیا می توانید مزه شوری دریا را حس کنید؟
این مساله خنده دار است ولی کار می کند
It’s funny but it works
ذهن نیمه هشیار شما تمامی اطلاعاتی را می گیرد و آن را به واقعیت ها تبدیل می کند. شما چه اطلاعاتی به مغز خود می دهید؟ پس اگر هیچ چیزی هم ندارید باز مهم نیست، برای مغز خود بلف بزنید تا باور کند.
Fake it till you make it
از شما می پرسند: ? Are you doing this Business
بگویید:Greet, Excellent عالی از این بهتر نمی شود. حتی اگر نمی دانید عالی بودن در یک کار چه معنایی می دهد و آیا واقعا شما عالی هستید یا نه باز هم بگویید: عالی، چون شما در حال صحبت کردن با ذهن نیمه هشیار هستید و او هر چیزی را بگویید باور می کنید.
4-Keep your eyes on the prize
خیلی از افراد تمرکز خود را بر روی زندگی و رویاهای وهدفهای زندگیشان را از دست داده اند و هیچ وقت به موقعیتها فکر نمی کنند، برای اینکه از احتمالات منفی می ترسند و نگران هستند به جای آنکه به اهدافشان فکر کنند و آنها را ببینند، به نگرانیها و ترسها فکر می کنند.
What you think, you do
What you think, you look
What you think, you are
برای خودتان دست بزنید، چون شما بر روی موفقیت تمرکز کردید، اگر آرزو نداشتید، اگر خواهان پیشرفت نبودید، هیچ وقت به این مطلب را نمی خواندید، پس شما بر روی یک نکته مثبت تمرکز کردید.
آیا این مطلب می تواند مرا موفق کند؟
این سوال خوبی است و نشان می دهد مغز شما و نیمکره راست مغز شما و ذهن نیمه هوشیار شما خواهان پیروزی و پولدار شدن است، برای همین این مطلب را می خوانید.
استفان كاوي (از سرشناسترين چهرههاي علم موفقيت)ميگويد:
صبح يك روز تعطيل در نيويورك سوار اتوبوس شدم. تقريباً يك سوم اتوبوس پر شده بود. بيشتر مردم آرام نشسته بودند و يا سرشان به چيزي گرم بود و درمجموع فضايي سرشار از آرامش و سكوتي دلپذير برقرار بود تا اينكه مرد ميانسالي با بچههايش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضاي اتوبوس تغيير كرد. بچههايش داد و بيداد راه انداختند و مدام به طرف همديگر چيز پرتاب ميكردند. يكي از بچهها با صداي بلند گريه ميكرد و يكي ديگر روزنامه را از دست اين و آن ميكشيد و خلاصه اعصاب همهمان توي اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچهها كه دقيقاً در صندلي جلويي من نشسته بود، اصلاً به روي خودش نميآورد و غرق در افكار خودش بود.
بالاخره صبرم لبريز شد و زبان به اعتراض بازكردم كه: «آقاي محترم! بچههايتان واقعاً دارند همه را آزار ميدهند. شما نميخواهيد جلويشان را بگيريد؟»
مرد كه انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقي دارد ميافتد، كمي خودش را روي صندلي جابجا كرد و گفت: «بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داريم از بيمارستاني برميگرديم كه همسرم، مادر همين بچهها٬ نيم ساعت پيش در آنجا مرده است. من واقعاً گيجم و نميدانم بايد به اين بچهها چه بگويم. نميدانم كه خودم بايد چه كار كنم و ... و بغضش تركيد و اشكش سرازير شد.»
استفان كاوي بلافاصله پس از نقل اين خاطره ميپرسد: «صادقانه بگوييد آيا اكنون اين وضعيت را به طور متفاوتي نميبينيد؟ چرا اين طور است؟ آيا دليلي به جز اين دارد كه نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟»
و خودش ادامه ميدهد كه: «راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم
واقعاً مرا ببخشيد. نميدانستم. آيا كمكي از دست من ساخته است؟ و...»
اگر چه تا همين چند لحظه پيش ناراحت بودم كه اين مرد چطور ميتواند تا اين اندازه بيملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغيير نگرشم همه چيز عوض شد و من از صميم قلب ميخواستم كه هر كمكي از دستم ساخته است انجام بدهم. شرح
حقيقت اين است كه به محض تغيير برداشت٬ همه چيز ناگهان عوض ميشود. كليد يا راه حل هر مسئلهاي اين است كه به شيشههاي عينكي كه به چشم داريم بنگريم. شايد هر از گاه لازم باشد كه رنگ آنها را عوض كنيم و در واقع برداشت يا نقش خودمان را تغيير بدهيم تا بتوانيم هر وضعيتي را از ديدگاه تازهاي ببينيم و تفسير كنيم. آنچه اهميت دارد خود واقعه نيست بلكه تعبير و تفسير ما از آن است.
قدرت ضمیر ناخودآگاه خود را درک کنید؛ اگر واقعاً قصد دارید که در زندگی خود به موفقیت و کامیابی دست پیدا کنید، باید بدانید که ذهن ناخودآگاهتان به چه صورت کار می کند و از خود واکنش نشان می دهد. باید به این امر اعتقاد داشته باشد که هیچ گاه برای دست یابی به رویاها و آرزوها دیر نیست.
“هیچ گاه برای تبدیل شدن به آن فردی که می خواهید، دیر نیست.” جرج الیوت
مغز انسان به دو قسمت تقسیم می گردد: خودآگاه و ناخودآگاه. شاید تا کنون بارها از زبان دانشمندان شنیده باشید که افراد تنها از ۱۰% ذهن خودآگاه خود استفاده مینمایند. باید توجه داشت که ضمیر ناخودآگاه بسیار بزرگ تر و نیرومند تر عمل می کند و در حدود ۹۰% دیگر از واکنش های ذهنی ما را نیز همین قسمت تحت کنترل خود دارد. آیا می دانید ممکن است در زندگی شما چه اتفاقاتی روی دهد اگر بتوانید به طور کامل از ضمیر ناخودآگاه ذهن خود استفاده کنید؟ بله می توانید از قدرت جادویی آن برای پیشبرد و ارتقای زندگی خود بهره بگیرید.
● عملکرد ضمیر ناخودآگاه
ضمیر ناخودآگاه در محل استقرار خود از ما محافظت کرده و ما را زنده نگه می دارد. هر چیزی را که در زندگی خود با حواس پنجگانه مان احساس می کنیم ، تمام چیزهایی را که می بینیم، می شنویم، حس می کینم، می چشیم و بو می کنیم برای تحلیل و بررسی های آتی به ذهن فرستاده می شوند و در قسمت ضمیر ناخودآگاه ما ذخیره خواهد شد.
در این قسمت از ذهن، نوعی مرجع کامل پیرامون کلیه وقایع زندگی ما درست می شود. فرض کنید شما یک تجربه منفی را در زندگی خود بدست آورده باشید، در این شرایط خاطره آن واقعه ناگوار در ذهن شما ثبت و ضبط خواهد شد. اگر در هر زمان دیگری با یک چنین رویدادی به طور مجدد در زندگی خود مواجه شوید، ضمیر ناخودآگاه به طور اتوماتیک آن خاطره منفی را به یاد می آورد و فوراً احساسات، تصاویر و خاطرات مشابه را به ذهن می فرستد. کلیه خاطرات گذشته را به یاد شما می آورد و به شما آموزش می دهد که چگونه می توانید با در نظر گرفتن کلیه احساسات و افکارتان به آن پاسخ دهید.
یک نمونه مناسب که می توان در این زمینه مطرح کرد، مثال همان کتری پر از آب در حال جوشیدن است. اگر دست شما یک مرتبه با کتری بسوزد در ذهن شما حک میشود که کتری داغ بوده و می تواند دست شما را بسوزاند و به شما آسیب وارد سازد. اگر یک چنین قابلیتی را نداشتیم، آنوقت به تکرار اشتباهات خود ادامه میدادیم.
ضمیر ناخودآگاه این قابلیت را دارد که در آن واحد کارهای متفاوت را انجام داده و واکنش های بیشماری را بررسی کند. در عین حال شما می توانید راه بروید، تنفس کرده، و قلبتان ضربان خود را داشته باشد و … کلیه این وقایع در ذهن فرد ثبت می شود. لازم به ذکر است که ذهن انسان به صورت ۲۴ ساعته در حال فعالیت می باشد، یکسره و بدون توقف و استراحت.
یکی دیگر از نمونه های بارز ضمیر ناخودآگاه، رانندگی است. زمانیکه شما در حال رانندگی هستید، اصلاً به نحوه عملکرد خود فکر نمی کنید و تمام اعمال خود را با فکر انجام نمی دهید، بلکه همه کارها به صورت اتوماتیک وار انجام می شوند، شما فقط رانندگی می کنید.
نکته مثبتی که در مورد ضمیر ناخواگاه وجود دارد این است که ما را قادر می سازد تا آرزوها و اهداف خود را عملی کنیم. می توانید ذهن خود را طوری برنامه ریزی کنید که سبب موفقیت شما در تمام عرصه های زندگی گردد.
کلیه افکار، رفتار، و تجربیاتی که از طریق ذهن خوآگاه درک می گردند، در ضمیر ناخودآگاه شما ثبت و ضبط می شوند، اما نکته جالبی که باید در این زمینه به خاطر داشت آن است که ضمیر ناخوآگاه هیچ گونه تفاوتی میان واقعیت ها و تصورات ذهنی فرد قائل نمی شود. برای ضمیر ناخودآگاه فرد، محدودیتی در زمینه زمان و مکان وجود ندارد.
یکی از بهترین تکنیک هایی که از طریق آن می توانید ضمیر ناخودآگاه خود را برنامه ریزی کنید، این است که موفقیت را در ذهن خود به تصویر بکشید. این کار به شما کمک می کند تا بتوانید به صورت خودآگاه جذب چیزهایی بشوید که آنها را میخواهید. به این منظور می بایست تصاویری را که برایتان خوشایند هستند در ذهن خود مجسم کنید. این تجسم هم شامل احساسات شما می شوند و هم افکارتان.
فکر کردن به چیزهای خوب و مثبت همچنین می تواند ضمیر ناخودآگاه رادر رسیدن به موفقیت ترغیب کند. شما این قدرت را دارید که افکار خودتان را انتخاب کنید. باید نسبت به چیزهایی که فکر می کنید، آگاه بوده و آنها را به طور کنترل تحت کنترل خود در آورید. به هر چیزی که فکر می کنید، از قسمت خودآگاه مغز به قسمت ناخوداگاه فرستاده می شود و ضمیر ناخودآگاه نیز آنرا به عنوان یک حقیقت می پذیرد. هیچ گاه به خودتان نگویید که: “من شکست می خورم”، “توانایی انجام این کار را ندارم”، و یا “قابلیت انجام چنین کاری را ندارم”؛ چراکه ضمیر ناخودآگاه به سرعت آنرا باور کرده و به عنوان یک حقیقت آنرا می پذیرد.
باید به ضمیر ناخودآگاه خود آموزش دهید که فقط به موفقیت، شادی، کامیابی، و سلامت و عشق فکر کند.
با استفاده از ضمیر ناخودآگاه خود می توانید موفقیت، ثروت، شغل مناسب، خانه زیبا، ماشین دلخواه، و هر چیز دیگری را که فکرش را بکنید به زندگی خود وارد کنید. میتوانید جملات مثبت خود را به طور روزانه تکرار کنید. زمانی هم که آنها را تکرار می کنید، در ذهن خود به تصویر بکشید و آنها راحس کرده و لذت ببرید.
ما با قدرت و نیروی خاصی که در ضمیر ناخودآگاهمان وجود دارد، پا به دنیا می گذاریم. فقط باید یاد بگیریم که چگونه می توانیم تا بیشترین حد از آن استفاده نماییم.
اگر شما تمایل شدیدی به موفقیت داشته باشید، می توانید قدرت، نیرو و توان ضمیر ناخودآگاه خود را به منصه ظهور برسانید
یک نتورکر موفق اهداف زندگیش را بطور دقیق روی کاغذ می نویسید. چرا؟ زیرا اولین قدم برای شروع این کار تعیین هدف است. برای کشتی، که هدفی نداشته باشد باد موافق و مخالف بی معنی است.
یک نتورکر موفق هر روز نسبت به روز گذشته اطلاعاتش را در زمینه کارش بالا میبرد، زیرا سرمایه واقعی در این کار اطلاعات است. در موج سوم فقیر کسی است که اطلاعات نداشته باشد.
یک نتورکر موفق برای کار کردن بایستی فرد متعهدی نسبت به اهداف و زیر مجموعه هایش باشد در غیر اینصورت شکست خواهد خورد.
یک نتورکر موفق هیچگاه وقت خود را صرف کارهای بی ارزش نمیکند چون در این حرفه هر چقدر وقت بیشتری صرف کند موفقیت بیشتری بدست خواهد آورد.
یک نتورکر موفق سعی میکند روز بروز در رفتار خود تجدید نظر کند چون روزی الگوی یک سازمان بزرگ خواهد بود.
یک نتورکر موفق همواره در کار خویش صادق است زیرا همه افراد به نوعی به هم سود میرسانند و جائی برای دروغ نمی ماند.
یک نتورکر موفق هرگز واژه ای بنام شکست را در الفبای زندگی خود نمی پذیرد بلکه از شکست بعنوان مقدمه پیروزی یاد میکند.
یک نتورکر موفق به راحتی به همنوع خود کمک میکند چون آموخته است که در زندگی به هر آنچه بخواهی می رسی، بشرط آنکه دیگران را نیز در تحقق اهدافشان یاری کنی.
یک نتورکر موفق براحتی تغییر میکند بدین معنی که اگر همان گونه فکر کند که قبلا فکر میکرده نتیجه جدیدی بدست نخواهد آورد.
یک نتورکر موفق به خود افتخار میکند زیرا عضو یکی از موفق ترین کمپانی های دنیا شده که امروزه از او بعنوان پدیده یاد میکنند.
یک نتورکر موفق هرگز به کار خود شک نمی کند زیرا هر کس خواسته با این پدیده مواجه شود راهی جز سر تعظیم پیدا نکرده است.
یک نتورکر موفق هرگز از توهین و افترا دیگران دلسرد نمی شود زیرا میداند.
سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین بشکست/قیمت سنگ نیافزایدو زر کم نشود
یک نتورکر موفق به عهد خود وفادار است زیرا مدیون است که زیرمجموعه هایش را به سود برساند
دوست عزیز نتورکر اگر چنین نیستی بدان که باید در باورهایت تجدید نظرکنی،و این از افتخارات دوستانت هست که تورا یاری کنند.
ازمخالفت مهراس،چرا که بالها درخلاف باد و نه موافق ان به پرواز در می آیند
" yager " در یکی از شهرهای کوچک نیویورک بعنوان فروشنده آبجو شروع به کار کرد . بسیاری از مردم در آن شهر آس و پاس بودند و وضعیت مناسب اقتصادی نداشتند . و نیز هیچکدام از آنها از اینکه از زندگی و کار یکنواخت در کارخانه خارج شوند امیدی نداشتند .
" yager " در روزهای اول به آنها می گفت ما کسی را نمی شناسیم که رویاهای بزرگی در سر داشته باشد و یا حداقل درباره ی آنها حرفی بزند . زمانی که yager درباره ی رویاهایش از آینده صحبت می کرد دوستانش او را مسخره می کردند .
" yager " تحصیلات کمی داشت . هیچ پولی در بساط نداشت و هیچ در مورد تجارت نمی دانست . آنها به yager می گفتند : فکر می کنی چه کسی هستی نمی توانی به رویاهایت برسی.
بد اقبالی که yager باید بر آن فائق می آمد این حقیقت بود که لکنت زبان داشت . به نحوی که یک پرزنت معمولی ۲ ساعته را ۴ ساعت طول می داد . همین موضوع کافی بود تا او همه چیز را رها کند و تسلیم شود . اما هیچکدام از این مسائل باعث نشد او با شجاعت کامل بدنبال اهدافی که برای خود مشخص کرده بود نرود .
اما موضوع به این سادگی هم نبود . زمانی که خواست کارش را شروع کند مشغول انجام وظایف شغل روزانه اش بود . و در شب از خانه بیرون می رفت و پرزنت های خود را انجام می داد و این باعث میشد که اغلب اوقات دیر به خانه برگردد .
yager همچنین مسئولیت مضاعفی در برابر همسرش داشت . همسری که در حال بزرگ کردن هفت بچه کوچکشان بود و از طرفی هم سخت وابسته به شوهرش بود .
dexter yager ابتدا هدفهای کوچکی برای خودش انتخاب کرد و وقتی به اهدافش می رسید به دنبال اهداف بزرگتری می رفت. و در واقع او بعد از تحقق هر هدف اهداف بزرگتری برای خودش تعیین می کرد.
او معتقد بود مهمترین اصل در این تجارت داشتن یک رویای بزرگ است . رویایی که هر روز باید به آنها نگاه کنیم و به آنها فکر کنیم!
کلید موفقیت دیگر او این بود که هر روز مطالب مثبت می خواند و نوارهای انگیزه بخش گوش می کرد .
حفظ ذهنیت در یک وضعیت روحی مثبت به او اجازه می داد که سرانجام یک سیستم آموزشی فوق العاده و عالی ایجاد نماید و این کار به او کمک کرد تا بزرگترین مجموعه در تاریخ " m . l . m " را بوجود آورد .
dexter عاشق مردم بود و دوست داشت آنها را موفق ببیند. « تخصص من اینست که مردم را دوست بدارم و نسبت به آنها دلسوزی کنم . من به مردم می آموزم نسبت به خود مسئولیت داشته باشند و به آنها یاد می دهم چگونه از تمام توان خود استفاده کنند برای رسیدن به فراتر از آنجایی که فکر می تواند برود . »
dexter می گوید : « موفقیت ربطی به شانس ندارد . موفقیت یک هدیه نیست که به شما ارزانی شود.موفقیت یعنی کار بعلاوه شکست . << مردم باید به تجارتشان آنگونه نگاه کنند که به بچه هایشان می نگرند . بیاد بیاورید زمانی که کودک نوپا میخواهد شروع به راه رفتن کند . او اولین قدم را لرزان بر میدارد و به زمین می افتد . آیا ما به آنها می گوییم چرا از تلاش دست بر نمیداری . نه ما میدانیم آنها در نهایت یاد خواهند گرفت که چگونه راه روند .
در حال حاضر بزرگ شده ایم . آیا تمام افتادن هایمان را بیاد می آوریم؟! نه در حال حاضر فقط راه میرویم.
« موفقیت چیزی نیست که صرفا از روی تصادف اتفاق بیفتد . آنچه را که کاشته اید درو میکنید و این شما هستید که همیشه حق انتخاب دارید که چه چیزی را بکارید . »
« اولین قدم برای موفقیت این است که طرز فکر خود را تغییر دهید . تغییر ذهنیت از یک شکست خورده به یک برنده . زمانی که شما طرز فکر خود را تغییر دهید زندگی شما تغییر می کند . »
یاگر از طراحان اولیه مولتی لول مارکتینگ amways بوده
چرا فقط بعضي از افراد در بازاريابي شبكه اي، دولتمند مي شوند؟
عليرغم اينكه نمايش تلويزيوني oprah winfrey را ديده باشيد يا نه، بهر جهت داستان موفقيت او بسيار جذاب است. شما بهيچ وجه نمي توانيد بگوييد موفقيتي كه او كسب كرده، نتيجة شرايط خاص اجتماعي بوده كه در آن رشد كرده است. در حقيقت، او از يك خانوادة از هم گسيخته بود و در كودكي مورد هرگونه بدرفتاري قرار گرفت. او يك زن آفريقايي ـ آمريكايي بود. اين فاكتورهاي تبعيض ( زن و سياه ) احتمالاً موانع سرسختي در مسير او بحساب مي آمدند. پس چرا او امروز يك ميلياردر است درحاليكه بسياري از مردان سفيدپوستي كه درس خواندة هاروارد بوده و در شرايط اجتماعي بسيار خوبي رشد كرده اند، الان فقط يك زندگي ساده را تجربه مي كنند؟ آيا تاكنون به اين موضوع انديشيده ايد كه چرا موفقيت، ظاهراً خيلي راحت به سراغ بعضي ها مي آيد درحاليكه ديگران براي انجام هر كاري بايد بجنگند؟ چه چيزي تفاوت را ايجاد مي كند؟
موفقيت در بازاريابي شبكه ای ( mlm ) يا هر مقولة ديگري در زندگي، قابل پيش بيني است و از طريق پيروي كردن از اصولي كه همة ميليونرها بكار مي برند و با گذشت زمان آزمايش شده است، قابل تكثير نيز مي باشد. در واقع، اگر در مورد اصول دولتمندي، آموزشي نديده باشيد، هرگز تنعّم را در زندگيتان تجربه نخواهيد كرد. يا حداقل براي مدت طولاني تجربه نخواهيد كرد. نمي خواهم شما را بترسانم، اما اگر بدون يادگيري اين اصول، به طريقي در mlm به ثروت رسيده ايد، نمي توانيد آن را حفظ كنيد. مدرك مي خواهيد؟ فقط كافي است افرادي را ببينيد كه در بخت آزمايي ها برنده شدند.
ويليام باد پاست در سال 1988 در بخت آزمايي پنسيلوانيا،16.2 ميليون دلار برنده شد. اما حالا زندگيش را به كمك بيمة تأمين اجتماعي و بُن غذا كه حدود 450 دلار در ماه است، مي گذراند.
كِن پراكسيماير هنگامي كه در بخت آزمايي ميشيگان برندة 1 ميليون دلار شد، يك چرخكار بود. او سپس به كاليفرنيا رفت و همراه برادرانش به تجارت ماشين پرداخت و بعد از 5 سال ورشكست شد.
سوزان مولينس در سال 1993 در بخت آزمايي ويرجينيا، 4.2 ميليون دلار برنده شد و حالا تا خرخره در بدهي فرو رفته است.
اِوِلين آدامز مي گويد: " برنده شدن در بخت آزمايي، هميشه آنطور كه سروصدا مي كند، نيست. " او در بخت آزمايي نيوجرسي، نه يكبار بلكه دو بار در سالهاي 1985 و 1986 مجموعاً برندة 5.4 ميليون دلار شد. اكنون در يك تريلر، زندگي مي كند و همة آن پول را از دست داده است.
جانت لي از ميسوري در سال 1993، برندة 18 ميليون دلار شد. سپس به دلايل مختلفي مانند مقاصد سياسي، آموزشي و عامّه پسندانه، همة پولش را بخشيد. بر طبق گزارشات منتشره، هشت سال بعد از برنده شدنش، ورشكست شده بود و تنها چيزي كه داشت 700 دلار در حساب بانكي اش بود.
ويلي هارت از ميشيگان در سال 1989، برندة 3.1 ميليون دلار شد اما دو سال بعد از آن، پولي در بساط نداشت و متهم به قتل نيز بود. وكيلش مدعي است كه او بخت و اقبالش را صرف طلاق و كوكائين كرد.
هر فردي يك ترموستات مالي دارد و همانگونه كه ترموستات، ميزان حرارت خانة شما را كنترل مي كند، ترموستات مالي شما نيز هم اكنون روي ميزان پولي كه معمولاً در بساط داريد تنظيم شده است. اگر بهر طريقي از راه بيزينس mlm به پولي بيش از آنچه كه ترموستات ماليتان برايش تنظيم شده است، برسيد، شبيه برندگان بخت آزمايي كه در بالا ذكر كرديم، حتماً آنرا از دست خواهيد داد تا به سطح مناسب مالي خودتان برسيد. اگر مي خواهيد پول بيشتري از بيزينس mlm خودتان بدست آوريد يا پولي را كه بدست آورده ايد حفظ كنيد، بايد درجة تنظيم ترموستات ماليتان را بالا ببريد.
چگونه درجة ترموستات ماليتان را افزايش دهيد؟ با يادگيري و تمرين اصول دولتمندي. همة ميليونرهاي خودساخته با اين اصول، زندگي مي كنند. اگر هم اكنون در mlm موفق نيستيد، احتمالاً بدين دليل است كه آن اصولي كه oprah و ساير ميلياردرها و ميليونرها را به موفقيت رسانده، بكار نمي بريد. همة آن چيزي كه بين شما و موفقيتتان فاصله انداخته است، كاربرد همين قوانين كلي است.
كجا مي توانيد اين اصول را فرا بگيريد؟ بهترين جا، همان افرادي هستند كه اين قوانين را فهميده و با بهره گيري از آنها به موفقيت رسيده اند. براي رسيدن به مقصد، هيچ راهي سريعتر از آن نيست كه يك مربّي خوب پيدا كنيد تا راهنماي شما در مسيرتان باشد. شخصي كه بدان نياز داريد كسي است كه قبلاً به مقصد شما رسيده باشد و صدالبته بخواهد كه اصول دولتمندي را به شما بياموزد. البته همة افراد موفق، نسبت به اين اصول، آگاهي كامل ندارند هر چند كه آنها را بطور طبيعي بكار مي برند.
روش مناسب ديگري براي يادگيري اين اصول، استفاده از بهترين كتابي است كه تاكنون دربارة موفقيت به رشتة تحرير درآمده است: " بينديشيد و ثروتمند شويد " اثر ناپلئون هيل. هر چند اصولي كه بدان نياز داريد در اين كتاب موجود است، اما بايد روي آنها كار كنيد تا اين اصول را كشف كرده، آنها را بفهميد و سپس به آنها عمل كنيد. كتاب ناپلئون هيل كلاً در مورد استفاده از همان ابزاري است كه ميليونرها براي رسيدن به نتايج دلخواهشان از آنها بهره مي گيرند. اگر هنوز به توفيق مالي كه مدنظرتان است نرسيده ايد، شايد همة آن چيزي كه بدان نياز داريد كمي آموزش از طريق يك مربي در زمينة موفقيت در mlm و يا يادگيري و تمرين اصول كتاب ناپلئون هيل باشد.
گاهي همة آن چيزي كه نياز است، كمي تغييرات زيركانه در چارچوبهاي ذهني تان است تا تفاوتهاي شگرفي در نتايجتان حاصل شود.
چرا فقط بعضي از افراد در بازاريابي شبكه اي، دولتمند مي شوند؟
عليرغم اينكه نمايش تلويزيوني oprah winfrey را ديده باشيد يا نه، بهر جهت داستان موفقيت او بسيار جذاب است. شما بهيچ وجه نمي توانيد بگوييد موفقيتي كه او كسب كرده، نتيجة شرايط خاص اجتماعي بوده كه در آن رشد كرده است. در حقيقت، او از يك خانوادة از هم گسيخته بود و در كودكي مورد هرگونه بدرفتاري قرار گرفت. او يك زن آفريقايي ـ آمريكايي بود. اين فاكتورهاي تبعيض ( زن و سياه ) احتمالاً موانع سرسختي در مسير او بحساب مي آمدند. پس چرا او امروز يك ميلياردر است درحاليكه بسياري از مردان سفيدپوستي كه درس خواندة هاروارد بوده و در شرايط اجتماعي بسيار خوبي رشد كرده اند، الان فقط يك زندگي ساده را تجربه مي كنند؟ آيا تاكنون به اين موضوع انديشيده ايد كه چرا موفقيت، ظاهراً خيلي راحت به سراغ بعضي ها مي آيد درحاليكه ديگران براي انجام هر كاري بايد بجنگند؟ چه چيزي تفاوت را ايجاد مي كند؟
موفقيت در بازاريابي شبكه ای ( mlm ) يا هر مقولة ديگري در زندگي، قابل پيش بيني است و از طريق پيروي كردن از اصولي كه همة ميليونرها بكار مي برند و با گذشت زمان آزمايش شده است، قابل تكثير نيز مي باشد. در واقع، اگر در مورد اصول دولتمندي، آموزشي نديده باشيد، هرگز تنعّم را در زندگيتان تجربه نخواهيد كرد. يا حداقل براي مدت طولاني تجربه نخواهيد كرد. نمي خواهم شما را بترسانم، اما اگر بدون يادگيري اين اصول، به طريقي در mlm به ثروت رسيده ايد، نمي توانيد آن را حفظ كنيد. مدرك مي خواهيد؟ فقط كافي است افرادي را ببينيد كه در بخت آزمايي ها برنده شدند.
ويليام باد پاست در سال 1988 در بخت آزمايي پنسيلوانيا،16.2 ميليون دلار برنده شد. اما حالا زندگيش را به كمك بيمة تأمين اجتماعي و بُن غذا كه حدود 450 دلار در ماه است، مي گذراند.
كِن پراكسيماير هنگامي كه در بخت آزمايي ميشيگان برندة 1 ميليون دلار شد، يك چرخكار بود. او سپس به كاليفرنيا رفت و همراه برادرانش به تجارت ماشين پرداخت و بعد از 5 سال ورشكست شد.
سوزان مولينس در سال 1993 در بخت آزمايي ويرجينيا، 4.2 ميليون دلار برنده شد و حالا تا خرخره در بدهي فرو رفته است.
اِوِلين آدامز مي گويد: " برنده شدن در بخت آزمايي، هميشه آنطور كه سروصدا مي كند، نيست. " او در بخت آزمايي نيوجرسي، نه يكبار بلكه دو بار در سالهاي 1985 و 1986 مجموعاً برندة 5.4 ميليون دلار شد. اكنون در يك تريلر، زندگي مي كند و همة آن پول را از دست داده است.
جانت لي از ميسوري در سال 1993، برندة 18 ميليون دلار شد. سپس به دلايل مختلفي مانند مقاصد سياسي، آموزشي و عامّه پسندانه، همة پولش را بخشيد. بر طبق گزارشات منتشره، هشت سال بعد از برنده شدنش، ورشكست شده بود و تنها چيزي كه داشت 700 دلار در حساب بانكي اش بود.
ويلي هارت از ميشيگان در سال 1989، برندة 3.1 ميليون دلار شد اما دو سال بعد از آن، پولي در بساط نداشت و متهم به قتل نيز بود. وكيلش مدعي است كه او بخت و اقبالش را صرف طلاق و كوكائين كرد.
هر فردي يك ترموستات مالي دارد و همانگونه كه ترموستات، ميزان حرارت خانة شما را كنترل مي كند، ترموستات مالي شما نيز هم اكنون روي ميزان پولي كه معمولاً در بساط داريد تنظيم شده است. اگر بهر طريقي از راه بيزينس mlm به پولي بيش از آنچه كه ترموستات ماليتان برايش تنظيم شده است، برسيد، شبيه برندگان بخت آزمايي كه در بالا ذكر كرديم، حتماً آنرا از دست خواهيد داد تا به سطح مناسب مالي خودتان برسيد. اگر مي خواهيد پول بيشتري از بيزينس mlm خودتان بدست آوريد يا پولي را كه بدست آورده ايد حفظ كنيد، بايد درجة تنظيم ترموستات ماليتان را بالا ببريد.
چگونه درجة ترموستات ماليتان را افزايش دهيد؟ با يادگيري و تمرين اصول دولتمندي. همة ميليونرهاي خودساخته با اين اصول، زندگي مي كنند. اگر هم اكنون در mlm موفق نيستيد، احتمالاً بدين دليل است كه آن اصولي كه oprah و ساير ميلياردرها و ميليونرها را به موفقيت رسانده، بكار نمي بريد. همة آن چيزي كه بين شما و موفقيتتان فاصله انداخته است، كاربرد همين قوانين كلي است.
كجا مي توانيد اين اصول را فرا بگيريد؟ بهترين جا، همان افرادي هستند كه اين قوانين را فهميده و با بهره گيري از آنها به موفقيت رسيده اند. براي رسيدن به مقصد، هيچ راهي سريعتر از آن نيست كه يك مربّي خوب پيدا كنيد تا راهنماي شما در مسيرتان باشد. شخصي كه بدان نياز داريد كسي است كه قبلاً به مقصد شما رسيده باشد و صدالبته بخواهد كه اصول دولتمندي را به شما بياموزد. البته همة افراد موفق، نسبت به اين اصول، آگاهي كامل ندارند هر چند كه آنها را بطور طبيعي بكار مي برند.
روش مناسب ديگري براي يادگيري اين اصول، استفاده از بهترين كتابي است كه تاكنون دربارة موفقيت به رشتة تحرير درآمده است: " بينديشيد و ثروتمند شويد " اثر ناپلئون هيل. هر چند اصولي كه بدان نياز داريد در اين كتاب موجود است، اما بايد روي آنها كار كنيد تا اين اصول را كشف كرده، آنها را بفهميد و سپس به آنها عمل كنيد. كتاب ناپلئون هيل كلاً در مورد استفاده از همان ابزاري است كه ميليونرها براي رسيدن به نتايج دلخواهشان از آنها بهره مي گيرند. اگر هنوز به توفيق مالي كه مدنظرتان است نرسيده ايد، شايد همة آن چيزي كه بدان نياز داريد كمي آموزش از طريق يك مربي در زمينة موفقيت در mlm و يا يادگيري و تمرين اصول كتاب ناپلئون هيل باشد.
گاهي همة آن چيزي كه نياز است، كمي تغييرات زيركانه در چارچوبهاي ذهني تان است تا تفاوتهاي شگرفي در نتايجتان حاصل شود.
دوستان عزیز، من اعتقاد دارم که شما برای تبدیل شدن به یک نتورکر موفق، به یک خصوصیت مهم نیازمندید، اگر شما مشتاق موفقیت باشید، آنگاه موفق خواهید شد، دیگر ساده تر از این توضیحی وجود ندارد.
اگر شما به تمام جوانبی که در تجارت تان است نگاهی بیندازید، محصولتان، مهارت هایتان، پلنها، ابزار بازاریابی و غیره، همه در درجه دوم قرار دارند، نگرش تان در وهله اول قرار دارد ، اگر شما به اندازه کافی خواهان موفقیت باشید، اگر آتش اشتیاق در قلبتان شعله بکشد، آنگاه شما به موفقیت خواهید رسید.
وقتی که من فعالیتم را در بازاریابی شبکه ای آغاز نمودم، به احتمال زیاد موقعیتم با شرایط حال حاضر شما تفاوت چندانی نداشت. من بصورت پاره وقت کارم را شروع کردم. کار دائمی من تخصص خنثی سازی بمب های زیر آبی در نیروی دریائی ایالات متحده بود.
من به تازگی از جنگ اول خلیج فارس بازگشته بودم. آنطور که به من گفتند، وضعیت جسمی من در شرایط بسیار بدی بوده. من به ایالات متحده بازگردانده شدم، به مرکز نیروی دریائی در مریلند. به هر حال من این کار را مهیج یافتم. در واقع آنچه من می خواستم یک راه مطمئن برای بدست آوردن درآمدی اساسی بود که همزمان بتواند خدمات با ارزشی به دیگران نیز ارائه دهد. روزی یک ترکیب بسیار جالب از این دو مسئله را در یک آگهی در روزنامه واشنگتن پست یافتم.
در ابتدا خیلی محتاط بودم. آنچه درباره بازاریابی شبکه ای از فردی که آن آگهی را گذاشته بود شنیدم تقریباً باور نکردنی بود. من با او در خانه اش در حومه شهر مریلند ملاقات کردم. برای شخصی مثل من که از خانواده ای کارگری و از شهری کوچک از ایالت تنسی آمده بودم، چنان تجملاتی باور نکردنی بود. این مرد مسلماً به یک کار حسابی مشغول بود.
در پایان ملاقاتمان، او یک نوار ویدئوئی با عنوان “نوبت شما برای برنده شدن” به من داد. من با علاقه آنرا پذیرفتم، هر چند با خجالت به او گفتم که من دستگاه پخش ویدئو برای دیدن این فیلم ندارم. اما من برای آموختن بیشتر درباره بازاریابی شبکه ای بسیار مشتاق بودم، اما در وقت نهاری روز بعد، من وانت باری درب و داغانم را به سمت فروشگاه محلی ناحیه مونتگومری راندم و مستقیم به بخشی که تلویزیون می فروختند رفتم.
مدیر آن قسمت وقتی داستان من را شنید، به من اجازه داد که آن فیلم را در تنها دستگاه پخش ویدئوئی که به تلویزیون متصل بود تماشا کنم. آن دستگاه در حقیقت به تمامی تلویزیون های آن طبقه فروش متصل بود. بنابراین به مدت ۴۵ دقیقه، من بهمراه مدیر، تمامی کارکنانش و چند مشتری و رهگذر به تماشای “نوبت شما برای برنده شدن” در تمامی ۲۷ تلویزیون فروشگاه ناحیه مونتگومری شدیم.
داستانی که برای همیشه زندگی مرا تغییر داد
هیچ چیز در آن ویدئو بیش از آنچه در انتها به نمایش درآمد زندگی مرا تحت تأثیر قرار نداد. آن داستان درباره نحوه آموزش کک ها در سیرک بود. اکنون نمی دانم شما چقدر درباره کک ها می دانید، این یک واقعیت حقیقی در طبیعت است که بسیار هم اعجاب انگیز است: کک ها می توانند تا ۳۳ سانتیمتر بپرند، درحدود ۲۰۰ برابر اندازه بدنشان. یعنی یک انسان ۱٫۷ متری بتواند ۳۴ متر بپرد!
اما کک های سیرک نمی توانند ۳۳ سانتیمتر بپرند. آنها حتی وقتی که درپوش را از روی ظرف شیشه ای بر می دارند هم نمی توانند بپرند. چرا؟ چون آنها آموزش داده شده اند که باور کنند نمی توانند به بیرون از ظرف بپرند، اصلاً مهم نیست که چقدر سخت باشد و یا چه مقدار تلاش کنند. این بطور قطع مخالف طبیعت است، اما این واقعیت است.
آموزش دهندگان به سادگی یک درپوش بر روی ظرف قرار می دهند و اجازه می دهند که کک ها سر خود را به آن بکوبند تا زمانی که کک ها متقاعد شوند که پرش بلند تر برای بیرون رفتن از ظرف نتیجه ای جز سردرد ندارد. خب من هرگز با یک کک مصاحبه نکرده ام، اما من به این نتیجه رسیدم که آنها سردرد می گیرند چون اگر ما نیز روی یک ترامپولین می پریدیم و سرمان به سقف می خورد سر درد می گرفتیم.
پایان ویدوئو بسیار خوب ساخته شده بود. اگر شما نخواهید برای کوبیدن سرتان خطر کنید، زخمی نخواهید شد. بگذارید این را به شکل دیگری بگویم. اگر نخواهید برای آزادی خودتان از موقعیت فعلی خطر کنید، هیچ دردی تحمل نخواهید کرد.
ما انسانها دوست داریم به هر قیمتی که شده از درد احتراز جوئیم. این شامل درد های احساسی مانند پس زده شدن و شکست نیز هست. این شامل درد های مالی از قبیل از دست دادن پول نیز می شود. و چون ما خودمان را برای باقی ماندن در اسارت مالی و احساسی (ظرف) آموزش داده ایم، هرگز به خودمان اجازه نمی دهیم که مزایائی که پس از پریدن به خارج از این ظرف بدست می آوریم را تجربه کنیم.
آنچه را در ابتدا گفتم به یاد بیاورید. نگرش مقدم بر هر چیزی قرار دارد و عاملی که موفقیت شما را در بازاریابی شبکه ای تعیین می کند، و در تمام زمینه های دیگر زندگی تان. برای موفقیت، شما باید بخواهید که به بیرون از ظرف بپرید. حالا به یک مسئله بسیار مهم رسیدیم، پس دقت کنید.
من حدود ۱۰ سال پیش از بازاریابی شبکه ای بازنشسته شدم، اما نه قبل از اینکه میلیون ها دلار درآمد داشته باشم و مجموعه ای بیش از ۵۶۰۰۰ نفر در بیش از ۲۶ کشور بسازم. من همچنان بصورت ممتد یک درآمد مستمر و اساسی از تجارتم در حالی که مدت زیادی است در آن فعالیت نمی کنم دریافت می کنم. توانائی ساختن درآمدی مستمر یکی از مشخصات عالی در بازاریابی شکبه ای است. موقعیت های محدودی می توانند این امکان را در اختیار شما قرار دهند.
بسیار خوب، اعتراف میکنم. زندگی جادویی دارم. به هر چیزی که دست میزنم تبدیل به طلا یا طلای سفید یا prada میشود. سلامت، خوشحال و موفق هستم. بدترین کابوس هر روزم این است که بسیاری از رویاهای مردم به حقیقت میپیوندد. همیشه به همین روال نیست. بیش از ٣٠ سال است که زندگیم رو به نابودی است. واقعاً شرایط بدی دارم. بیمار، غمگین، دل شکسته و ناامید شدم. به هر چیزی که دست میزنم تبدیل به پهن شتر میشود. اگر هر کسی در میان بسیاری از کامیابیها به پیروزی دست یابد، یکی از آنها من بودم.
بنابراین چه اتفاقی افتاد؟
تنها نکته مهمی که دارای اهمیت زیادی نسبت به چیزهایی دیگری میباشد که تاکنون آموختهام این است که: به این باور رسیدهام که در ارتباط با هر موردی که در زندگیام اتفاق میافتد، چه خوب و چه بد و غیر قابل بیان مسئولیت دارم. در واقع به راستی فکر میکنید که کدام یک ترسناکتر است.
بدان معنی است که نمیتوانم همسرم را به خاطر عملکردهای بدم سرزنش کنم، نمیتوانم همه شکستهای کاریم را به گردن اسپانسرها، شریک کلاهبردار، یا وضعیت اقتصادی بیندازم و نمی توانم نداشتن سلامتی و یا مصیبتهایی که از طرف خدا، جهان، تقدیر و شرایط زندگی به وجود میآید را ملامت کنم. در حالی که در ابتدا فکر میکردیم که کاملاً ترسناک است … آن نگرشی شد که در نهایت منجر به آزادی من شد.
زیرا اگر همه آنچه را که در مورد چیزهای بد درست است، پس منطق نشان میدهد که آن باید برای چیزهایی خوب هم درست باشد. معنی آن این است که میتوانم خوشحالی، ثروتمند شدن، و رسیدن به موفقیت را نشان داده و افراد با ارزش را در زندگی به سمت خود جذب کنم.
آیا شما واقعاً به آن رسیدهاید؟ آیا بردهاید که میتوانید همه چیزهای خوب را نشان داده و در سلامتی، خوشحالی و رفاه زندگی کنید؟
که از واقعیتهایی که دارای اهمیت میباشد، پی بردن به وجود هستی در این سیاره بود. زیرا آن به دور از تفکرات ذهنی من است که قربانی شرایط زندگی شوم، و تفکر ذهن و باوری به وجود آورم که بتوانم سرنوشتم را در کنترل خود در آورم. هم اکنون این با آنچه که مردم به آن اعتقاد دارند متفاوت است. اما دوباره میگویم که اغلب مردم مریض، بی پول و نادان هستند. آنها احساس میکنند به وسیله خدا، جهان، طبیعت، تقدیر، سرنوشت، شرایط زندگی و دیگر عوامل خارجی قربانی شدهاند. اما وقتی احساس میکنید که قربانی این موارد شدهاید، این احساس سبب میشود که بسیاری از واقعیتهای مهم زندگی را به حساب نیاورده و بر نیروی فکر و اجزای ذهن که مربوط به شرایط زندگی، شخصیت و تقدیر ما میباشد تاثیر میگذارد.
شما شرایط زندگیتان را براساس تفکراتی که دارید به وجود میآورید.
بنابراین این اولین قدمی است که بر روی افکاری که برای شما الویت دارند کار کنید. اما بیشتر از این هم وجود دارد. تا زمانی که افکار شما با اهدافتان ارتباط دارد، نمیتوانید رفاه واقعی را که حق مسلم شماست تجربه کنید. نه تنها باید هدف داشته باشید بلکه باید این اهداف را در رأس افکار روزانهتان قرار دهید. باید اهدافتان را با چشمهایی که همیشه به هدف میزند در رأس مهمترین وظایفتان قرار دهید. وقتی این کار را انجام دهید، پس از آن واقعاً افکاری که برای شما در اولویت قرار دارد در کنترل دارید و این تفکر ذهن را برای شما به وجود میآورد.
این تفکر ذهن است که تعیین میکند، چطور در زندگی به موفقیت واقعی دست یابید.
در اینجا این فرایند شبیه چیست:
داشتن اهدافی که به شما در هدایت افکارتان کمک میکند.
اینها اهدافی هستند که تفکر ذهن شما را تعیین میکند.
این تفکرات ذهنی تعیین میکند که چطور واقعاً موفق خواهید شد.
چطور میخواهید به هر موقعیتی که منحصراً افکار شما آن را تعیین میکند، عکسالعمل نشان دهید. با دوستم مت پس از بازی فوتبال برای خوردن جوجه سوخاری بیرون رفتم. وقتی به سمت در رفتیم، گفت: «شما میدونی که چه اتفاقی افتاده؟ شرط میبندم که جوجه ندارن! آن اتفاق برای اولین بار افتاد. ما رفتیم داخل جوجه نداشتند. چطور میتونست. بنابراین چه اتفاقی افتاد؟ رفتیم. من ٣ تکه جوجه برای شام و او هم ٣ تکه جوجه ادویه دار سفارش داد. که البته نداشتند. او به من نگاه کرد و آستینهایش را بالا زد، مثل آینه میگفت، من به شما میگویم». اما برای یک بار دیگر، در اینجا نشانهای است که تفکر ذهن را میرساند. انتظار داشت که چیزهای بدی در زندگیاش اتفاق بیافتد، بنابراین معمولاً آنها اتفاق میافتادند.
من عاشق او هستم، اما او در حدود ٣٠٠ جمله بد هر روز بیان میکرد. همیشه در وسط حرفهایش، صحبتش را قطع میکردم، فریاد میزدم، صبر کن، به چیزهایی که میگویی ادامه نده! او برای دومین بار سکوت میکرد، به آن فکر میکرد و دوباره چیزی شبیه آن میگفت. خوب فکر میکنم که درسته. تغییر تفکر، به شما تصویری از اینکه چگونه در هر روز با موقعیتها مواجه شوید، میدهد و آن راه شما را در جذب بسیاری چیزها در زندگی تان تغییر میدهد.
بعضیها دوست دارند به سرعت به موفقیت برسند، تصاویری که به وسیله آن به موفقیت دست مییابند و دیگران مثل مت انتظار بدترین چیزها را در زندگیاشان دارند.
انتظارات شما دیدگاه شما را در مورد هر موقعیتی که در طول روز ١٠٠ها بار با آن مواجه میشوید تغییر میدهد. این خود به تغییر در عملکردهای شما در هر موقعیتی بر میگردد و هر کدام از آنها که ظاهراً کوچک و ناچیز به نظر برسند آینده شما را تعیین میکنند. اگر شما به ثروت فکر کنید ثروتمند میشوید، و شما پول دارید اگر به پول هم فکر کنید. شما احتمال خواهد داشت که کاری را برای دوری از شکست انجام ندهید. شما فکر خواهید کرد که میخواهید ثروتمند شوید، اما ذهن نیمه آگاه شما تنها به شما میگوید که تلاش بیهوده نکنید (تلاش اضافه نکنید). اگر فکر میکنید که همه چیزهای خوب برای دیگران اتفاق میافتد، هیچ وقت نباید انتظار یک اتفاق خوب را داشته باشید. و وقتی که این اتفاق روی میدهد، آن را تشخیص نخواهید داد، چون منتظر آن نیستید. وقتی مردم بخواهند کارهای خوبی برای شما انجام دهند، نمیپذیرید. آنها ممکن است که چیزهای ساده، مثل رد کردن یک پیشنهاد کاری برای انجام یک پروژه، و یا در سطح وسیعتر، مثل رد کردن یک پیشنهاد عشقی از طرف کسی که به شما علاقه دارد را آشکار کنند.
میتوانید بسیاری از فرصتهای سرمایهگذاری بزرگ که به سمت تجارت شما سرازیر شده و باعث ثروتمند شدن شما میشود، نپذیرید. نه اینکه از سلامتی شما، یا حتی مقاومت شما از یک ازدواج متعالی حفاظت کند. البته خلاف آن هم درست است.
اگر اعتقاد داشته باشید که سزاوار ثروت و شادی هستید، انتظار اتفاقات خوب را خواهید داشت. و وقتی آنها را انجام دهید، آنها را با سپاس خواهید پذیرفت. این قدرت تلقین به خود است که در ذهن نیمه آگاه شما صورت میگیرد. وقتی شما پرزنت را با فرصتی برای کسب درآمد انجام میدهید شما به احتمال زیاد به آن عمل میکنید. و وقتی شما این شانس را دارید که کارهای بزرگی را بدون ترس و با جرأت انجام دهید، به سمت انجام این کارها میروید. بنابراین این کار شما را مواجه با خرید و فروش میکند. به عبارت دیگر آیا شما اعتقاد دارید که ما غده سرطانی، وحشتناکترین تصادف رانندگی که برای ما اتفاق افتاده، مردی که عاشق مردن هستند و چیزهای وحشتناک دیگر را آشکار میکند. این ممکنه که یکی از مهمترین سئوالاتی باشد که تاکنون از خود پرسیدهاید. زیرا معنی آن تفاوت بین ایجاد سرنوشت و یا گذران زندگی در نومیدی کامل، عکسالعمل و مخالفت با داستانها و هرگز به بدبختیها پایان ندادن میباشد.
آیا آن بدان معنی است که من فکر میکنم که آرزوهای آگاهانه و نیمه آگاهانه شما مربوط به غدههای شما یا تصادف وحشتناک یا فاجعه دیگری میباشد؟ نه، به هر جهت این آگاهانه نیست. اما معتقدم که میتوانیم چیزهای بد را برای خود بخواهیم و همینطور اعتقاد دارم که میتوانیم شرایط زندگی را با قدرت فکر تغییر دهیم.
در حال حاضر اغلب مردم این را درک نمیکنند. اعتقاد به شانس، سرنوشت، تقدیر، مشیت الهی و عوامل دیگر بسیار آسان است. اگر میتوانستیم خداوند را، جهان، اقتصاد و همسران نادان را ملامت کنیم به طور قطع بدبختیهای ما را خوشایندتر میکرد. این طور نیست؟ اما بسیاری از واقعیتهای مهم که بر نیروی فکر و اعضای ذهن ما تاثیری میگذارد و مربوط به شرایط زندگی، شخصیت و تغییر ما میباشد فراموش کردهایم. بنابراین نمیتوانیم فکر کنیم که شما یا من و یا هر کس دیگری عاشق مرگ و یا مصیبتهای وحشتناک دیگر باشد. اما می دانیم که سزاوار آن نیستیم که مورد اجحاف قرار بگیریم. روح شما آنچه را مخفیگاه رازهای ماست جذب میکند یعنی آن چیزی که به آن عشق و همچنین آنچه که به آن ترس میگوییم میباشد! یعنی، میتوانید به بزرگترین و والاترین آرزوها، هدفها و رویاهای خود دست یابید یا در آرزوهای معقول و دست یافتنی خود غرق شوید. بنابراین آن شما را به سمت میلیونها سئوال هدایت میکند. آیا اعتقاد دارید که روح شما آنچه را که مخفیگاه رازهای شماست به سمت خود جذب میکند؟ آنچه را که به آن عشق و آنچه را که به آن ترس میگوییم؟ آیا فکر میکنید که من خود بی عاطفه، خودخواه، متکبر، خوشبخت، و ثروتمندی هستم که فراموش کردهام که از کجا آمده ام و شرایط زندگی خاصی را که مانع پیشرفت شما شده است را نمیفهمم؟
چه میزان مسئولیت را برای بدترین چیزهای واقعی که برای شما اتفاق میافتد میپذیرید؟ (آتش سوزی، از دست دادن شغل، تصادف رانندگی، بیماری و جراحت، ترک توزیع کننده جدیدتان).
میزان این مسئولیت که شما به عهده میگیرید بزرگی تفکر ذهن شما را در بر دارد، و اینکه چطور امکان دارد که به طور نیمه آگاهانه چیزهای بدی را که در زندگی تان اتفاق میافتد بگیرید و آشکار کنید. اگر مثل بیشتر مردم باشید، به میزان زیاد مسئولیتهایی را که در زندگی تان اتفاق میافتد میپذیرید. تفکر خود را قبول دارید، و اینکه افکار شما شخصی و شرایط زندگی شما را به وجود میآورد. اما احتمال دارد چیزهایی مثل این را اضافه کنید، مطمئناً فکر نمیکردید که با آن هیچ چیزی انجام نداده بودم. (جای خالی را پر کنید).
خوب، قصد دارم به شما بگویم که شما بیماری ناعلاج، از دست دادن عشقتان، رسیدن به ورشکستگی، یا صدها مصیبت که ممکن است برای شما اتفاق بیافتد آشکار میکنید. این را میدانم. اما نمیخواستم که ١۵ سال به زندان بروم، اما من در نتیجه اعمالی که انجام داده بودم، آنجا بودم. من نمیخواستم مریض، دل شکسته و نادان باشم اما این طور شد زیرا افکارم بر من غلبه کرد. نمیخواستم که کارم به وسیله ماموران مالیاتی توقیف شود. اما آن نیز نتیجه مستقیم کارهایم بود. و به طور قطع نمیخواستم از کار افتاده شوم، اما حتی آن نتیجه مستقیم برخی تصمیمات و تفکرات ذهن من در آن زمان بود. من این را میدانم که زمانی که من تفکر ذهنم را تغییر دادم، همه زندگیام تغییر کرد. بنابراین در اینجا جنبه دیگری از این سئوال را مطرح میکنم…
چه میزان مسئولیت برای جالبترین و عالیترین چیزهایی که در زندگی تان اتفاق میافتد میپذیرید؟ (پیدا کردن عشق زندگیتان، به دنیا آمدن فرزندانتان، پیشرفتان، سود عالی در سرمایه گذاری و یا چیزهای دیگر).
حال چرا این سوال را می پرسم؟
اگر فکر میکنید همه چیزهای خوب از سرنوشت یا تقدیر خوب میآید به جرأت میتوانم بگویم که خداوند شما میتواند بسیاری از چیزهای خوب را از شما بگیرید. حالا قبل از اینکه بسیاری از قشر گرایان (قشریها) شکایت بنویسند، اجازه بدهید توضیح دهم…
در قالب یک داستان
کشاورزی در مزرعهاش مشغول کار بود که رهگذری با وی سر صحبت را باز کرد. به کشاورز گفت که باید از خدا به خاطر عطای چنین مزرعه زیبایی تشکر کند. کشاورز درمورد اینکه چطور سنگها را جابجا و درختان را به خاطر شخم زدن زمین از ریشه میکند صحبت میکردند. نا آشنایان (غریبهها) میخندیدند و اذیت میکردند و دوباره بیان کردند که چطور خداوند کشاورز را مورد لطف خود قرار داده بود. این کار برای مدتی ادامه داشت، کشاورز با غرور در مورد شرایط بهتری که برای خودش فراهم کرده بودند میگفت و غریبه تکرار میکرد که خداوند لطف خود را شامل حال این کشاورز کرده است. در نهایت کشاورز با عصبانیت فریاد زد: شما باید زمانی را می دیدید که من این زمین را از خدا گرفتم.
در این داستان نکات جالبی نهفته است. اگر به خداوند اعتقاد دارید، برای شما خوشحالم. اما همه قدرت (نیرو) و مسئولیتهای خود را نادیده نگیرید. خداوند یا جهان و یا هر نیروهای دیگری که شما به آن اعتقاد دارید. تنها محرک شما برای انجام کارهایتان میباشد و شما را به سمت آنچه که میتوانید انجام دهید هدایت میکند. در انتخابتان آزاد هستید. این توانایی را دارید که آنچه را که در رویاهایتان دارید آشکار کنید. اما کوکر میگوید، با هر قدم عبادت کنید.
خداوند به من این توانایی را داده که سافت بال که من را بسیار خوشحال میکند بازی کنم. اما اگر بخواهم در سطح بالا این بازی را انجام دهم، این را میدانم که باید تمرین کنم، آموزش ببینم و ظرافتهای این بازی را یاد بگیرم و ورزشهای بدنی خودم را بهتر کنم. بنابراین این کار را انجام میدهم.
خداوند به پاوروتی نعمتهای زیبایی داد. اما آیا شما اعتقاد دارید به اینکه او چطور کار میکرد (پاوروتی و نه خداوند) به منظور اصلاح و توسعه این نعمتها. در حالی که قبول مسئولیت در مورد چیزهای بد در زندگی شما مهم است، قبول مسئولیت در مورد بهترین چیزهایم مهم میباشد. زیرا اگر شما برای چیزهای خوب اعتبار کسب کنید، به این فکر نمیکنید که چطور بیشتر از آن را به وجود آورید. به آن فکر کنید. و به اعتباری فکر کنید که برای آنچه که انجام میدهید به دست میآورید. باید به شما بگویم، فکر نمیکنم که شما یا من و یا هر کس دیگری عاشق مرگ یا مصیبت وحشتناکی باشد.
من یک ارتباط منفی، بلند شدن از آپارتمانم، سرپرستی یک دزدی، معتاد شدن، به زمین افتادن و یا بیمار شدن را نمی خواهم. اما اعتقاد دارم که همه این چیزها را که تفکرات ذهن من در این زمان به وجود میآورد، میتوانم آشکار کنم. پی در پی مدارکی را مبنی بر اینکه بدبخت و بدشانس هستم و اینکه نتوانستم جلوی شکستهایم را بگیرم آشکار میکنم. البته همه آنها پوچ است. من آخرین قربانی این نقشهها برای ٣٠ سال شدهام. من با گناهانم، احساس عزت نفس پایین و احساس برازنده نبودن، گیج شدهام و داستانی دارم که برای احساس برتر بودن احتیاجات من را برآورده میکند به وسیله مرد ساده: فقیر و پارسایی که با نیروی شیطان و ظلم به مبارزه پرداخت.
بنابراین شما چطور؟ چه نوع طرز تفکری برای دست یابی به نیکبختی (رفاه) دارید؟
شما آغازگر تفکر آزاد، انتقادی و عشق هستید. مالک افکارتان هستید، بنابراین چیز کلیدی را در ذهنتان نگه دارید. دگرگونی و احیاء طرز فکرتان است که به شما اجازه میدهد تا به چیزهایی که خودتان میخواهید برسید. معنی آن این است که شما میتوانید به بزرگترین و والاترین آرزوهای خود، هدفها رویاها یا آرزوهای معقولی که در آن غرق شدهاید دست یابید. بنابراین در مورد سئوال مهمی که تاکنون به آن پاسخ ندادهاید فکر کنید زیرا این درسی است که چگونه پایههای تجارت بازاریابی شبکهای را بسازید.
من "سیندا" و شوهرم "باد کافمن" اهل ایالت آرکانزاس هستیم. بسیار هیجان زده و خوشحالیم که به رتبه های بالای کاری شرکت خود دست یافته ایم. آغاز کار ما با "تیم ناسیونال" همراه با دعای خودمان بود. در تابستان سال 2002، من و باد بر سر اینکه کار جدیدی را شروع کنیم، مدام در حال کشمکش بودیم. در واقع تا آن زمان مغازه عمده فروشی داشتیم. در این مرحله از زندگیمان هم وقت کم می آوردیم، هم پول. حتی تا آنجا پیش رفتیم که در مورد امکان شروع یک کار نیمه وقت جدید با هم مجادله می کردیم. اما این چیزی نبود که برای فرزندانمان می خواستیم، زیرا دیگر وقت نداشتیم که در طول روز آنها را ببینیم. چرا که تا آن موقع من برای فرزندانم به صورت تمام وقت، زمان می گذاشتم.
بنابراین می دانستم که پذیرفتن این مسئله - که من بر سر یک کار دیگر بروم - برای خانواده خیلی مشکل است. در آن زمان بچه های من به ترتیب 5، 9 و 11 ساله بودند و این مشکلات باعث شد دست به دعا برداریم.
در سال 2002 بود که بازاریابی شبکه ای به شوهرم معرفی شد. "دن" و "نادین رینولدز" بودند که نتورک را به شوهرم معرفی کردند. آنها از مشتریان مغازه ما بودند. واقعاً خدا را شاکریم که آنها را وسیله ای برای پاسخ دادن به دعاهای ما قرار داد. باد برای جلسه معرفی کار رفت و وقتی به خانه بازگشت، به ما اعلام کرد که ما صاحب یک کار کاملاً سودمند می شویم. اما من اصلاً به آن علاقه نشان ندادم. باد در چند ماه بعد از آن، بارها سعی کرد که جزئیات را به من بفهماند، اما من همه چیز را رد می کردم. سرانجام، موافقت کردم که به "لیتل راک"، دفتر شرکت "تیم ناسیونال" بروم و سپس بگویم که چرا کار را قبول ندارم. اما در عوض، وقتی پس از معرفی کار به خانه برگشتم، داشتم از انرژی منفجر می شدم. همه چیز برایم روشن شد و من موافقت کردم که این کار را انجام دهیم و متوجه شدم که این همان چیزی است که برایش دعا کرده بودیم.
با استفاده از این کار جدید، در طول 6 سال، درآمد بسیار زیادی به دست آوردیم. به عنوان توزیع کننده تازه وارد - علیرغم تجربه قبلی مان در زمینه فروش - همچون دانش آموز تازه کار، در سیستم قدرتمند آموزشی "تیم ناسیونال" تحت حمایت قرار گرفتیم و کم کم پیشرفت کردیم.
خیلی آسان بود!! باور کردیم و هنوز هم تا امروز بر این باوریم که هر فردی را که می شناسیم می تواند در این تجارت موفق شود. پس در طول 6 سال فعالیت مان در بازاریابی شبکه ای، تجارتمان را به هر کسی که می شناختیم معرفی کردیم.
در سال اول به صورت پاره وقت کار کردیم و درآمدمان تا جایی افزایش یافت که با درآمد کارمان در مغازه برابری می کرد. با استفاده از سیستمی که لیدرها برای آموزش استفاده کردند، حتی مشغول ترین مردم دنیا هم می توانستند درآمد بالایی را به دست آورند. این کار دقیقاً همان چیزی بود که می توانستیم انجامش دهیم. خداوند به روشی سخاوتمندانه به ما کمک کرد که به این تجارت بپیوندیم و ما نیز همیشه از این بابت سپاسگزاریم.
درآمدمان با "تیم ناسیونال" به ما اجازه داد که بتوانیم کارهای زیادی را انجام دهیم. اول اینکه در ماه "می" سال 2004 توانستیم تجارت سنتی مان را واگذار کنیم و در 37 سالگی و 38 سالگی از کار قبلی مان بازنشسته شویم. آن چیزی که باعث شد ما برای همیشه از استرس رها شویم.
مزیت دیگری که بازاریابی شبکه ای برای ما داشت، این بود که توانستیم به مسافرت برویم. پیش از آن هرگز نمی توانستیم درب مغازه مان را ببندیم و به مسافرت برویم، زیرا نه وقت آن را داشتیم و نه پولش را. زیرا موقعی که به خارج شهر بروید دو برابر بیشتر پول از دست می دهید، هم پول بیشتری خرج می کنید و هم بابت از دست دادن مشتریانتان متضرر می شوید.
اما اکنون اغلب اوقات با تمام اعضای خانواده به مسافرت می رویم، بدون اینکه دیگر دغدغه پول و وقتمان را داشته باشیم. مثلاً دخترم "اِما" را برای تولد 11 سالگی اش به تور تفریحی "دیزنی" فرستادیم. در واقع این رویایی بزرگ بود که به واقعیت پیوست.
حتی قادر شدیم به یکی دیگر از رویاهای بزرگ زندگیمان دست یابیم و بتوانیم یک خانه دریاچه ای بخریم. امروز، درآمد ما هنوز در حال رشد کردن است. اکنون با یک تا سه ماه کار در منزل، به اندازه مخارج یک سال مان درآمد داریم و اکنون در تجارتی هستیم که نه تنها باعث شد به رویاهایمان بیندیشم، بلکه باعث شد تعداد بسیار زیادی از رویاهای ما به حقیقت بپیوندد. خداوند واقعاً با تمام وجود خویش و تا حد ممکن، پاسخ دعاهای ما را داد و به ما کمک کرد تا به این تجارت بپیوندیم و زندگی مان متحول شود.
در این مطلب 10 راه موثر برای ایجاد انگیزه در خود را برایتان نام برده ایم تا کمک کند از استعدادها و توانایی های درونی خود به بهترین شکل ممکن استفاده کنید.
هیچ کس نمی تواند به فرد دیگری انگیزه بدهد. تنها کاری که دیگران می کنند تشویق ما برای انجام دادن کارهاست. این خود انسان است که بهترین مشوق و انگیزه دهنده برای خودش است.
1 - همیشه در آسایش و آرامش نباشید
از اینکه کمی به خود سختی دهید نهراسید. بزرگ ترین مانع برای رسیدن به استعدادهای درونی همین راحت طلبی است. اتفاق های مهم زمانی رخ می دهند که شما کمی هم تلاش و سختی را تحمل کنید.
2 - از اشتباه کردن نهراسید
عقل به ما کمک می کند تا اشتباه نکنیم و در نتیجه هزاران اشتباه به وجود می آید.
3 - فکر خود را به مسایل معمولی محدود نکنید
سعی کنید بزرگ و وسیع فکر کنید.
4 - شاد بودن را در زندگی خود انتخاب کنید
افراد شاد همیشه انگیزه بیشتری برای انجام امور دارند. شادی حق مسلم شماست و آن را با چیز دیگری عوض نکنید.
5 - حداقل یک ساعت در روز را به خودشناسی اختصاص دهید
کتاب های مفید مطالعه یا موسیقی الهام بخش گوش کنید. رانندگی بهترین فرصت برای گوش کردن به کتاب های صوتی در مورد پرورش روح و خودشناسی است.
6 - به خود یاد بدهید که کاری که آغاز کرده اید را باید تمام کنید
بسیاری از ما پیش از پایان یک کار یا انجام یک تصمیم، سراغ کار دیگری می رویم. این خوب نیست. همیشه کارهای خود را تمام کنید.
7 - در حال زندگی کنید
وقتی در گذشته ها گیر کرده اید یا در آینده ای که نیامده سیر می کنید، نمی توانید از لحظه های کنونی خود استفاده و تصمیمات درست اتخاذ کنید.
8 - خود را مجبور کنید تا از زندگی لذت ببرد
لذت بردن بهترین شغل بهشت است.
9 - وقتی درمانده می شوید یا شکست می خورید، هرگز عقب نشینی نکنید
شاید موفقیت در چند قدمی شما ایستاده باشد.
10 - همیشه آرزوهای بزرگ در سر بپرورانید
اگر چیزی فراتر از سطح انتظار باشد ما همه تلاش خود را می کنیم تا آن آرزو و خواسته را برآورده کنیم.
ناراحتی بزرگ زندگی در رنجی که می کشیم نیست در چیزهایی است که از دست می دهیم. بنابراین سعی کنید هیچ چیز را از دست ندهید. ما باید همیشه و در هر لحظه آماده باشیم تا بتوانیم کسی که هستیم را قربانی کسی کنیم که می خواهیم باشیم
باید بدانیم که انگیزه است که به زندگی ما رنگ می دهد
گاهی اوقات احساس می کنیم انگیزه ای نداریم؛ روز هایی که دلمان می خواهد فقط تنبلی کنیم و هیچ انگیزه ای برای کارهای عادی و ساده هم نداریم. آیا می خواهید با این حالت مبارزه کنید؟
باید بدانیم که انگیزه است که به زندگی ما رنگ می دهد و راه را به سوی اهداف مترقی و بالا هموار می کند. انگیزه سبب می شود ارزش عمر و وقت خود را بدانیم و از هدر رفت زمان و انرژی جلوگیری می کند.
چرا بی انگیزه اید؟ به طور طبیعی موقعیت هایی وجود دارد که در آن عاقلانه است عمیق ترین احساساتتان را از دیگران پنهان کنید، اما اگر این پنهانکاری احساسات روش زندگی تان شود از نظر هیجانی و روحی فردی خشک و بی روح می شوید و تنها و منزوی خواهید شد. درست آن است که انتخابی عمل کنید، یعنی احساسات تان را به افرادی که قابل اعتمادند بیان کنید.
باخود قرار بگذارید هنگامی که احساس می کنید علاقه ای به انجام کاری یا کارهایی ندارید، به خود بگویید که اگر این بخش کتاب را خواندم یا این گزارش ها را تمام کردم، می روم بیرون قدم می زنم و یک بستنی (یا هر چیز دیگری که به آن علاقه دارید) می خورم.
با انگیزه رفتار کنید اگر بی حوصله اید و انگیزه کاری را ندارید، تصور کنید که سرشار از انگیزه اید. حسن این کار در این است که به محض شروع، آرام آرام احساس می کنید که شور و علاقه، حقیقتا در وجود شما زنده شده است.
تغییر زمان و مکان هدف ها هدف های بزرگ و ویژه برای خود در نظر بگیرید. اهداف بزرگ تر نسبت به هدف های کوچک تر، انگیزه بیشتری در فرد به وجود می آورند. هدف بزرگ اثر بیشتر و عمیق تری دارد و می تواند منشأ انگیزه های قوی شود.
برنامه ریزی برای کارهای کوچک یک کار کوچک را آغاز و به پایان برسانید؛ مثلا میز کارتان را تمیز کنید، یک قبض یا رسید را بپردازید و یا ظرف ها را بشویید. فقط نیاز به این دارید که کاری را آغاز کنید. وقتی این کار را تمام کردید احساس می کنید که آمادگی انجام کار های بعدی را هم پیدا کرده اید.
شروع از کارهای سخت و جدید هنگامی که به کارهای روزمره خود فکر می کنیم به نوعی دچار نگرانی می شویم که چگونه این همه کار را انجام بدهیم. از سخت ترین کار شروع کنید. هنگامی که سخت ترین کار موجود در فهرست را شروع کرده و به پایان برسانید، احساس می کنید که بار سنگینی را از دوش تان برداشته اید.
یادآوری موفقیت ها همواره به جای فکر کردن به شکست ها و ناکامی ها، موفقیت ها و کامیابی هایتان را به خاطر بسپارید. بهتر آن است که حتی با ذکر جزئیات آنها را یادداشت کنید؛ مراجعه به گذشته می تواند خاطرات خوبی را در شما زنده کند و انگیزه کار و تلاش را در وجود شما زنده نگه دارند.
اگر بی حوصله اید و انگیزه کاری را ندارید، تصور کنید که سرشار از انگیزه اید
محیط کار همراه با تفریح به خاطر داشته باشید فضای کاری که خلق می کنید یا در برنامه ای که در نظر دارید، جایی هم برای کمی تفریح و شوخی در نظر بگیرید. با این کار انگیزه کافی برای انجام کار و به پایان رساندن آن خواهید داشت.
از شکست نهراسید شکست را به عنوان نوعی اطلاعات مفید و ضروری و بخشی طبیعی از موفقیت بپذیرید. یکی از بسکتبالیست های مشهور (مایکل جردن) می گوید: بیش از 9هزار خطا داشتم و تقریبا 300بازی را باختم. 26مرتبه به من اعتماد کردند تا ضربه پیروزی را بزنم.
چرا این کار را انجام می دهید اگر نمی دانید که به چه دلیل می خواهید چنین کاری را انجام دهید یا اینکه دلیل کافی برای انجام آن ندارید، پس خاتمه دادن آن برای شما بسیار مشکل خواهد بود. کاری را برگزینید که دلیل قوی و کافی برای انجام آن داشته باشید.
یادداشت هدف ها هدف و منظور خود را از انجام آن فعالیت بنویسید، سپس آن را روی دیوار، رایانه، یا آینه بچسبانید. با این کار در طول روز، مراحل انجام کار را مرور می کنید و این آگاهی تداوم کار را برای شما آسان تر می کند.
مثبت اندیش باشید بیاموزید که بیشتر اوقات مثبت اندیش باشید و یاد بگیرید که افکار منفی را قبل از آنکه سد راه شما باشند، از سر بیرون کنید. ممکن است که همه نتوانیم همیشه مثبت اندیش باشیم، اما باور کنید که بیشتر ما می توانیم این حس را در خود تقویت کنیم و مطمئنا این کار نتیجه کار را بهتر می کند.
کمتر تلویزیون تماشا کنید آیا زیاد تلویزیون تماشا می کنید و عمرتان را پای تلگرام و فضای مجازی خرج می کنید؟ تلاش کنید روی دیگر زندگی راببنید و که کمتر خود را درگیر اینترنت کنید. فعالیت های مورد علاقه خود را در زندگی واقعی دنبال کرده و با روش های خودتان انجام دهید.
تقسیم کارها به کارهای کوچک تر وقتی پروژه بزرگی را در دست دارید، آن را به قسمت های کوچک تری تقسیم کنید، سپس بر روی نخستین بخش تمرکز کنید و فعالیت خود را آغاز کنید و وقتی این بخش تمام شد، بخش بعدی را آغاز کنید. موفقیت کوچکی که در انجام بخش های اولیه به دست می آورید. دنبال کردن این روش نتیجه بخش است.
بالاتر از توان تان فکر کنید آینده شما را توانایی ها و داشته های فعلی شما نمی سازد. توانایی های شما بیشتر از چیزی است که فکر می کنید. از تجربه ها کمک بگیرید و برای آینده برنامه ریزی کنید.
توانایی هایتان را پنهان نکنید روشی که خودتان را معرفی می کنید، تاثیر زیادی در این که دیگران چطور شما را ارزیابی می کنند، دارد. افراط در تواضع بیشتر اوقات تاثیر مخربی دارد، اگر با تواضع نا بجا خودتان را دست کم گرفتید از این که دیگران هم شما را نادیده بگیرند تعجب نکنید. نشان دادن توانایی ها و قابلیت ها به صورت معقول لاف زدن نیست، بلکه آشکار سازی مهارت هایتان است. پس هیچ گاه خودتان را دست کم نگیرید. این افتخار نیست.
ساعت خود را نگاه کنید شما همه روز های دنیا را در اختیار ندارید. زندگی کوتاه است، بنابراین امروز را دریابید و کاری را که می خواهید انجام دهید. فردا هم کار های دیگری برای انجام دادن وجود دارد.
اگر بیحوصلهاید و انگیزه کاری را ندارید، تصور کنید که سرشار از انگیزهاید.
اگر بیحوصلهاید و انگیزه کاری را ندارید، تصور کنید که سرشار از انگیزهاید. حسن این کار در این است که به محض شروع، آرام آرام احساس میکنید که شور و علاقه، حقیقتا در وجود شما زنده شده است.
اگر بیحوصلهاید و انگیزه کاری را ندارید، تصور کنید که سرشار از انگیزهاید. حسن این کار در این است که به محض شروع، آرام آرام احساس میکنید که شور و علاقه، حقیقتا در وجود شما زنده شده است.
برای همه ما اتفاق می افتد که گاهی از وضعیت موجود کسل و مایوس می شویم و با اینکه برای رسیدن به هدفی مشخص در تلاش هستیم اما گاهی اوقات از ادامه راه دلزده و مایوس می شویم. در این شرایط تنها کاری که باید انجام بدهید ادامه دادن و پیوستگی در تلاشتان است. وقتی با شرایط کسل کننده ای روبرو شدید و احساس کردید از ادامه و پیگیری هدف دلزده هستید به این حقیقت بیندیشید که کسالت و دلسردی موضوعی کاملا طبیعی است. کاری که شما باید انجام دهید توقف نکردن و ادامه دادن با همان قدم ها و کارهای کوچکی است که شما را به هدفتان می رساند.
مانند یک انسان با انگیزه رفتار کنید
اگر بیحوصلهاید و انگیزه کاری را ندارید، تصور کنید که سرشار از انگیزهاید. حسن این کار در این است که به محض شروع، آرام آرام احساس میکنید که شور و علاقه، حقیقتا در وجود شما زنده شده است.
یک کار کوچک انجام دهید و برای انجام آن برنامهریزی کنید
یک کار کوچک را آغاز و به پایان برسانید؛ مثلا میز کارتان را تمیز کنید، یک قبض یا رسید را بپردازید و یا ظرفها را بشویید. فقط نیاز به این دارید که کاری را آغاز کنید. وقتی این کار را تمام کردید احساس میکنید که آمادگی انجام کارهای بعدی را هم پیدا کردهاید. بنابراین وقتی حال و حوصله انجام هیچ کاری را ندارید یک کار کوچک را شروع کنید تا خاتمه یافتن آن شما را بر سر شوق آورد.
هنگام صبح چند سؤال مثبت و روحیهبخش از خود بپرسید
هر روز صبح از خود 5سؤال سه بخشی امیدوارکننده بپرسید: • در حال حاضر در زندگی از چه چیزی راضی هستم؟ • چه ویژگیای مرا خوشحال میکند؟ • چگونه در من این حالت را بهوجود میآورد؟
بسیار مهم است که شما واقعا بدانید که چگونه و چرا این شرایط به شما احساس خوبی را منتقل کرده است. این پرسشهای صبحگاهی فوقالعاده هستند، زیرا نحوه قرارگرفتن آنان، به شما امکان درک عمیق از شرایط موجود را میدهد و سپس آن احساس مثبت را به شما منتقل میکند.
میزان پیشرفت تان را اندازه گیری کنید یکی از دوستان شما چند ماهی است که تحت یک رژیم غذایی خاص است. بعد از چند ماه وقتی او را دوباره ملاقات می کنید متوجه وجود تغییرات زیادی در او می شوید اما جالب اینجاست دوست شما متوجه این تغییرات نمی شود. به دوستتان قوت قلب می دهد که نسبت به زمانی که او را دیده اید تغییرات زیادی کرده است. شما تصویری از قبل از رژیم دوستتان در ذهنتان دارید و به همین علت وقتی او را با دوران بعد از رژیم مقایسه می کنید تفاوت فاحش در اندام او را تشخیص می دهید.
برای به دست آوردن انگیزه و پیگیری مجدد اهداف بهتر است قدری به عقب برگردید و نقطه شروع فعالیتتان را بنگرید. شما در چه مرحله ای قرار داشتید و حال به چه مرحله ای رسیده اید؟ به یاد بیاورید که چگونه ترس ها و موانع اولیه شروع هدفتان را با موفقیت پشت سر گذاشته اید و حال در میانه راه هستید. وقتی پیشرفت تدریجی خود را مرور کنید از موفقیتی که تاکنون به دست آورده اید احساس لذت خواهید کرد و انگیزه و اشتیاق برای از سر گرفتن اهداف در شما به وجود خواهدآمد.
کار سختتر را اول شروع کنید
اغلب هنگامی که به کارهای روزمره خود فکر میکنیم بهنوعی دچار نگرانی میشویم که کی و چگونه این همه کار را انجام بدهیم. از سختترین کار شروع کنید. هنگامی که سختترین کار موجود در فهرست را شروع کرده و به پایان برسانید، احساس میکنید که بار سنگینی را از دوشتان برداشتهاید. در این هنگام است که احساس آرامش بیشتری در وجودتان پدیدار میشود و بقیه روز اعتماد بهنفس بیشتری خواهید داشت و نگرانیهای روزمرهتان. کاهش پیدا میکند.
موفقیت خود را همیشه بهیاد داشته باشید
همیشه و در همه حال به جای فکر کردن به شکستها و ناکامیها، موفقیتها و کامیابیهایتان را بهخاطر بسپارید. بهتر آن است که آنها را یادداشت کنید؛ حتی با ذکر جزئیات، زیرا فراموش کردن موفقیت بسیار آسان است و گاهگاهی مراجعه به نوشتههایتان میتواند خاطرات خوبی را در شما زنده کند و البته انگیزه کار و تلاش را در وجود شما زنده و تازه نگه دارند.
هدف تنها نتیجه نیست متاسفانه اغلب افراد اهداف را تنها به دلیل نتیجه ای که در انتهای مسیر به دنبال دارند، دنبال می کنند. موفقیت تنها در یک زمینه خاص یا وقوع یک اتفاق خاص تعریف نمی شود. برای مثال عده ای تصور می کنند اگر بتوانند 5 کیلوگرم از وزن خود را کم کنند فرد سالم و خوش اندامی هستند در حالی که موفقیت در سلامت تنها به این اتفاق ختم نمی شود.
آنچه که هدف را لذتبخش می کند همراه شدن در جریان و روند رسیدن به هدف است درست مانند سفر که تنها رسیدن به مقصد هدف شما نبوده بلکه مسیر نیز بخشی از سفر تلقی می شود.
از شکست نهراسید
بهجای هراس از شکست، آن را بهعنوان نوعی اطلاعات مفید و ضروری و یک بخش طبیعی از موفقیت بپذیرید. یکی از بسکتبالیستهای مشهور (مایکل جردن) میگوید: بیش از 9هزار خطا داشتم و تقریبا 300بازی را باختم. 26مرتبه به من اعتماد کردند تا ضربه پیروزی را بزنم و من موفق نشدم. بارها و بارها در زندگی شکست خوردم و به همین دلیل است که در زندگی موفق شدهام. بنابراین از شکستهایتان تجربه کسب کنید و از خود بپرسید این بار، این شکست چه درسی به من میدهد؟
با دید مثبت برای انجام کار فعالیت کنید
بیاموزید که بیشتر اوقات مثبتاندیش باشید و یاد بگیرید که افکار منفی را قبل از آنکه سد راه شما باشند، از سر بیرون کنید. ممکن است که همه نتوانیم همیشه مثبتاندیش باشیم، اما باور کنید که بیشتر ما میتوانیم این حس را در خود تقویت کنیم و نتیجه حاصل نیز میتواند به تلاش بیشتر ما کمک کند.
اهداف بزرگتر نسبت به هدفهای کوچکتر، انگیزه بیشتری در فرد بهوجود میآورند.
این احساسات مشترک است حتی افراد بسیار موفق و مشهور هم در بعضی اوقات به دام کسالت و بی انگیزگی می افتند اما تفاوت آنها با دیگر افراد در این است که آنها حتی در شرایط کسل کننده نیز دنبال راهی برای به کنترل درآوردن حال روانی شان هستند و اجازه نمی دهند احساساتشان جای منطق را بگیرد. برای به دست آوردن انگیزه تسلیم احساسات زودگذر خود نشوید.
اطلاعات موجود را بازنگری کنید
داشتن اطلاعات لازم در آغاز هرکاری، امری ضروری است، اما گاهی جامعه و رسانهها اطلاعاتی را به انسان منتقل میکنند که بار منفی دارد. پس محفوظات ذهنی خود را ارزیابی کنید. نکات منفی را حذف کرده و با توجه به بینش خود، از اطلاعات مفید و مثبت برای دستیابی به هدفتان استفاده کنید.
در یابید که چه چیزی سبب شادی و خوشحالی شما میشود
همه ما میدانیم که شرایط ویژهای یا کارهای خاصی سبب شادی ما میشوند، پس کاری که شما را شاد میکند، انجام دهید؛ هر اندازه که میتوانید یا میخواهید. البته باید مراقب باشید که این خواسته با آداب و رسوم اجتماعی که در آن زندگی میکنید و با باورهای انسانی و مذهبی در تضاد نباشد.
زمان و مکان هدفهای خود را تغییر دهید
هدفهای بزرگ و ویژه برای خود در نظر بگیرید. اهداف بزرگتر نسبت به هدفهای کوچکتر، انگیزه بیشتری در فرد بهوجود میآورند. هدف بزرگ اثر بیشتر و عمیقتری دارد و میتواند منشأ تولید انگیزههای قوی شود.
کارتان را آهسته آغاز کنید
به جای آنکه کارتان را سریع آغاز کنید، نخستین گامها را آهسته بردارید. هنگامی که کاری را با آرامش و طمأنینه شروع میکنید، مغز شما این فرمان را دریافت نمیکند که این کار باید باسرعت هرچه تمامتر خاتمه یابد. اما اگر مغز انسان احساس کند که باید برنامه کاریاش را با سرعت به پایان برساند چه اتفاقی میافتد؟ اغلب اوقات ممکن است فرد اصلا کار مورد نظر را آغاز نکند. پس شروع یک کار بدون شتاب بهتر از اصلا شروع نکردن است.
همیشه خودتان را با خودتان مقایسه کنید نه با دیگران
مقایسه خود با دیگران و اینکه نتیجه تلاشتان چه بوده و در چه جایگاهی قرار گرفتهاید، کشنده انگیزه و قوه خلاقیت انسان است. همیشه افراد بیشماری هستند که از شما تواناترند و معدود افرادی هم هستند که از همه پیشی گرفتهاند؛ هم از بعد مادی و هم معنوی، بنابراین فقط قوای خود را روی خود، برنامهای که در پیش دارید و البته نتیجهای که عایدتان میشود، متمرکز کنید و دریابید که چگونه میتوانید برنامهریزی ذهنیتان را بهبود ببخشید و به مرحله اجرا در آورید. بررسی مجدد نتایج حاصله نیز اهمیت زیادی دارد. با این کار شما میتوانید اشتباههای گذشته را پیدا کرده و از تکرار مجدد آن یا انجام خطاهای مشابه جلوگیری کنید. یکی دیگر از مزایای بررسی مجدد نتایج بهدست آمده، ایجاد انگیزه مضاعف است. درک این موضوع که حاصل تلاشهای شما چه بوده و در چه جایگاهی قرار گرفتهاید، توان و اشتیاق شما را چند برابر میکند و اغلب از موفقیت و پیروزی خود شگفتزده خواهید شد.
مانند یک قهرمان رفتار کنید
داستان زندگی قهرمانان را بخوانید و رفتار و کردار آنان را سرمشق خود قرار دهید و به سخنان آنان گوش فرادهید. کشف کنید که در کار و تلاش آنان چه ویژگی خاصی وجود داشته که سبب موفقیتشان شده. اما همیشه بهخاطر داشته باشید این افراد همانند ما و سایر افرادند و بنابراین، به جای اینکه آنان را در مقام رفیعی بنشانید و تحسینشان کنید، اجازه دهید که الهامبخش شما باشند.
سعی کنید محیط کارتان را با کمی تفریح قابل تحمل کنید
بهخاطر داشته باشید که در فضای کاریای که خلق میکنید یا در برنامهای که در نظر دارید، جایی هم برای کمی تفریح و شوخی در نظر بگیرید. با اینکار انگیزه کافی برای انجام کار و بهپایان رساندن آن خواهید داشت.
فقط بهدنبال راحتی نباشید
با بیحالی که نوعی تنبلی است، خداحافظی کنید و برای ایجاد انگیزه در خود، با مشکلات مبارزه کنید.
در مورد کاری که میخواهید انجام دهید، مطالعه کنید
هنگامی که کاری را آغاز میکنید، درباره فرایند کار پژوهشی بهعمل بیاورید. با اینکار شما از میزان کاری که در پیش رو دارید و مشکلاتی که ممکن است با آن برخورد کنید، آگاه میشوید. گاهی اوقات توقع یا انتظار بیجا سبب کاهش انگیزه و هدر رفتن اشتیاق و جدیت اولیه فرد میشود. با مدیریت خواستههایتان میتوانید از هدر رفتن نیروی حاصله از اشتیاق جلوگیری کنید و انگیزه و تواناییهایتان را تا پایان کار حفظ کنید. دانستن این موضوع که بر سر کسانی که در موقعیت مشابه شما قرار داشتهاند، چه آمده، چه مسیری را طی کرده و چه گامهایی برداشتهاند، بسیار مفید و آموزنده است. میتوانید با تلفیق روش انتخابی آنها و آنچه خود در ذهن دارید، روش کاری مناسبی را انتخاب و فعالیت خود را شروع کنید. این وضعیت میزان نگرانیهای شما را کاهش میدهد و بهتر میتوانید اوضاع کاری را تحت کنترل خود داشته باشید؛ چه از بعد احساسی و چه از بعد عملی، چون حداقل تا حدودی میدانید که دیگرانی که چنین راهی را رفتهاند با چه وقایعی مواجه شدهاند و این آگاهی از بعد احساسی و عملی سبب تشویق و دلگرمی شما میشود.
معین کنید که چرا میخواهید این کار را انجام بدهید
اگر نمیدانید که به چه دلیل میخواهید چنین کاری را انجام دهید یا اینکه دلیل کافی برای انجام آن ندارید، پس خاتمه دادن آن برای شما بسیار مشکل خواهد بود. کاری را برگزینید که دلیل قوی و کافی برای انجام آن داشته باشید. اگر نتوانستید، انجام این فعالیت را متوقف کنید و به جای آن، فعالیت دیگری را که دلایل انجام آن قویتر و واضحتر است آغاز کنید.
هدفهای خود را یادداشت کنید
هدف و منظور خود را از انجام آن فعالیت بنویسید، سپس آن را روی دیوار، رایانه، یا آینه بچسبانید. با این کار در طول روز، مراحل انجام کار را مرور میکنید و این آگاهی تداوم کار را برای شما آسانتر میکند.
کمتر تلویزیون تماشا کنید
آیا از جمله کسانی هستید که زیاد تلویزیون تماشای میکنند؟ تلاش کنید که کمتر به تماشای برنامههای تلویزیونی بنشینید و فعالیتهای مورد علاقه خود را در زندگی واقعی دنبال کرده و با روشهای خودتان انجام دهید.
برنامه کاریتان را به چندین برنامه کوچکتر تبدیل کنید
هنگامی که پروژه بزرگی در دست دارید، آن را به چند بخش کوچکتر تقسیم کنید، سپس با تمرکز روی نخستین بخش کار، فعالیت خود را آغاز کنید و وقتی این بخش تمام شد، بخش بعدی را آغاز کنید. موفقیتهای کوچکی که در انجام بخشهای اولیه بهدست میآورید، انگیزه شما را افزایش میدهد و از تمرکز روی کل کار که ممکن است سبب دلسردی شما شود، جلوگیری میکند. اگر این روش را دنبال کنید خود شما هم از نتیجهای که میگیرید، شگفتزده خواهید شد.
قوه خلاقیت خود را بهکار بگیرید
کاغذی را بردارید و در بالای کاغذ بنویسید که دوست دارید در چه زمینهای فعالیت کنید. شاید هدف شما کسب درآمد بیشتر یا مبارزه با بیماری و بهدست آوردن نهایت سلامتی باشد. اکنون 20 روش، ایده یا عقیده در مورد موضوع مورد نظر بنویسید. سعی کنید 10ایده دیگر به لیست خود اضافه کنید؛ البته همه این ایدهها مفید یا خوب نیستند. اکنون از قوه خلاقیت خود استفاده کرده و ایدههایی را که در رسیدن به هدف برای شما مفیدند، پیدا کنید. حسن این کار این است که نه تنها قوه خلاقیت خود را بهکار گرفتهاید، بلکه دریافتهاید که تا چه حد خلاق هستید؛ هم انگیزه انجام کار را در خود زنده کرده و هم از نظر روحی شرایط مناسبی برای خود فراهم کردهاید.
گاهی اوقات در زندگی به شدت بی انگیزه می شویم و حوصله هیچ چیز را نداریم
گاهی اوقات در زندگی ما شرایطی پیش می آید که به شدت بی انگیزه می شویم و حوصله هیچ چیز را نداریم ، یا حتی بدتر از این حرف ها!! از خودمان می پرسیم اصلا برای چی زندگی می کنیم؟ آخرش که چی؟ این حالات معمولا برای افراد زیادی رخ می دهد. زمانی که این حالات برای ما رخ می دهد دچار بی انگیزگی در زندگی شده ایم، یعنی یک مشکلی در زندگیمان داریم که نمیدانیم آن چیست ؟ پیدا کردن آن و رفع آن می تواند شور و شوق را دوباره به ما برگرداند و بتوانیم با عشق زندگی کنیم . اگر واقعا برایتان مهم است که دلایل بی انگیزگی در زندگی خودتان را بدانید و از این حالت خارج شوید و دوباره به خود پر انرژیتان برگردید.
آن ها در هر اتفاقی جنبه منفی آن را می بینند
افراد بی انگیزه نسبت به موفقیت دید منفی دارند. به اعتقاد روانشناسان سطح باور خودکارآمدی (توانایی ذاتی تاثیر بر نتیجه یک اقدام) این افراد پایین است. روش های مختلفی برای حل این مشکل وجود دارد مثل نوشتن اهداف و تصور کردن موفقیت که مورد دوم انرژی زیادی برای رویا پردازی های روزانه از شما می گیرد.
راه حل
راز انگیزه داشتن این است که مهارت های خود و چالش هایی که در پی دارند را بررسی کنید. گاهی اوقات یک هدف مشکل شما را تشویق می کند کارها را بهتر انجام دهید و به دلیل پاداش شخصی به پافشاری ها ادامه می دهید.
نداشتن هدف:بی انگیزگی در زندگی
اولین دلیل بی انگیزگی در زندگی نداشتن هدف است، کشتی ای که در دریا نداند به کدام ساحل می خواهد برود ،انقدر در دریا می ماند تا بالاخره غرق میشود
فلسفه انسان این است که باید همیشه در زندگی مسیری برای رفتن داشته باشد و زمانی که احساس کند مسیری برای رفتن ندارد احساس می کند که به پایان زندگی خود رسیده است. کارمندانی که بعد از گذشت ۳۰ سال باز نشسته می شوند، میبینید که ظرف چند سال شکسته می شوند چرا که زمان زیادی بود که در زندگی خود هدف و کاری برای انجام داشتند اما دیگر کاری برای انجام ندارند و به مرور روحیه و بعد جسمشان تحلیل می رود. این افراد اگر برای خود هدف جدیدی در زندگی پیدا نکنند احتمال مرگشان بالاست ،دقیقا چنین اتفاقی در ژاپن برای بازنشسته ها رخ میداد و آمار بالایی در مرگ بدون دلیل این بازنشسته ها وجود داشت و بعد از تحقیقات مشخص شد که دلیلش همین بی هدفی آن ها بوده. نداشتن هدف در زندگیتان و اینکه ندانید می خواهید به کجا می خواهید برسید قطعا شما را دچار بی انگیزگی در زندگی می کند
راه حل:
خوب راه حل کاملا مشخص است ، انتخاب هدف ،شما باید در زندگی یک هدف داشته باشید، یک هدف کوتاه مدت یا بلند مدت، نوع هدفی که انتخاب میکنید در انگیزه شما برای زندگی تاثیر فوق العاده بالایی دارد. باید تعیین کنید که در زندگیتان قصد دارید به کجا برسید، اینگونه شما شور و شوق دارید برای حرکت کردن، کسی که هدف دارد انگیزه دارد برای زندگی کردن و رسیدن به هدف خود و داشتن هدف فصل جدیدی از زندگیتان را به روی شما باز می کند. اما مهمتر از داشتن هدف اتخاب درست هدف است، اینکه هدف شما متناسب به توانایی های شما و آرزویتان باشد. اگر هدف شما متناسب با خودتان نباشد و درست انتخاب نشود باز دچار بی انگیزگی در زندگی می شوید.
دنبال فرصت ها نمی روند
تصور آدم های بی انگیزه این است که هیچوقت فرصت های خوب سر راهشان قرار نمی گیرد. اما واقعیت این است که آن ها دنبال فرصت نمی روندتا شانس موفقیت بدست بیاورند. واقعیت این است که فرصت ها منتظر شما هستند تا آن ها را پیدا کنید نه این که انتظار داشته باشید جلوی راهتان بیایند.
راه حل
فرصت ها را جستجو کنید و بخاطر آن ها از محدوده امن خود بیرون آمده و ریسک کنید.
دلایل بی انگیزگی در زندگی خودتان را بدانید
زندگی در زمان های آینده و گذشته:
بعضی ها هدف دارند اما مشکلشان این است که یا در آینده زندگی می کنند یا در گذشته و در ذهن خودشان یا در رویای خوشی که ساخته اند زندگی می کنند یا در مشکلات و شکست های گذشته خودشان غرق شده اند و اکنون را از دست می دهند و هر روزشان تکرار بی فایده همین موضوع است. بخاطر مشکلاتی که در گذشته به وجود آمده به رویاهای آینده پناه می برند و دغدغه مشکلی که در گذشته رخ داده را به دوش می کشند و این باعث می شود انگیزه ای برای زندگی نداشته باشند و همچنین زمانی که در رویای خودشان زندگی می کنند چشم که باز می کنند میبینند که واقعیت کنونیشان با رویایشان فاصله زیادی دارد و ببشتر دچار بی انگیزگی در زندگی می شوند. و اینگونه زمان ها و فرصت های خودشان را از دست می دهند.
راه حل:
زندگی در گذشته و آینده هیچ سودی برای ما ندارد ،ما باید از گذشته فقط درس بگیریم و از آینده یک چشم انداز و یک هدف انتخاب کنیم و با کوله پشتی پند از گذشته و عینک چشم انداز آینده در حال قدم برداریم،چیزی که گذشته، گذشته . اگر واقعا می خواهید با انگیزه و شاد زندگی کنید این جمله را در زندگیتان سرلوحه قرار دهید” چیزی رو که نمیتونی عوض کنی رهاش کن”
گاهی اوقات باید به این فکر کنی که الان من نفس میکشم زنده ام و هدفی دارم برای رسیدن و پایی برای رفتن این یعنی زندگی...پس دوست من همین الان مشکلات گذشته را در یک برگه بنویسید و درس ها و پندهایی که برای شما داشت را از آن برداشت کنید سپس آن برگه را به دور بیندازید و گذشته را فراموش کنید و در برگه ای دیگر اهدافتان را برای آینده بنویسید و در حال برایش برنامه ریزی کنید و قدم بردارید.
همیشه دنبال مقصر هستند
آن ها همیشه شکست ها و عدم پیشرفتشان را گردن دیگران می اندازند. تقصیر آن ها نیست که در ازدواج شکست می خورند تقصیر همسرشان است. واقعیت این است که شما نمی توانید طرز فکر دیگران و کارهایشان را کنترل کنید. اگر بتوانید تشخیص دهید که اشتباه از خودتان بوده دفعه بعد این اشتباه را تکرار نمی کنید.
راه حل
مسئولیت اتفاقی که برایتان افتاده است را بپذیرید. شکایت کردن ها را کنار بگذارید و مسئول زندگی خودتان باشید.
مقایسه های نادرستی انگیزگی درزندگی
دام دیگری که درآن زیاد گیر می کنیم مقایسه های نادرستی است که ما را دچار بی انگیزگی در زندگی می کند. خودمان را با افراد دیگر مقایسه می کنیم و بدتر از همه اینکه درون خودمان را با بیرون افراد مقایسه می کنیم و این باعث سرخوردگیمان می شود ،مقایسه هیچ وقت خوب نبوده و هیچ وقت توصیه نشده. شرایط زندگی ما انسان ها و اینکه در چه جایی و چگونه بزرگ شده ایم بسیار متفاوت از همدیگر است پس هیچوقت مقایسه نمیتواند کار عاقلانه ای باشد. متاسفانه بسیاری از بزرگترها و پدر مادرها برای ترغیب بچه خود از این کار استفاده می کنند و ما هم این کار را یاد گرفته ایم و میتوانم بگویم از بزرگترین دشمنان خودباوری همین مقایسه است ،دیگران از زندگی ما خبر ندارند و نمیدانند که چه در زندگی ما میگذرد، شاید اگر آن ها در شرایط ما بودند خیلی زندگی بدی داشتند پس مقایسه دیگران هم از روی عقل و منطق نیست بلکه از روی نافهمیشان است پس خیلی جدیشان نگیرید.
راه حل:
اگر به این نکته واقف شدید که مقایسه چقدر بد است ،سعی کنید که دیگر خودتان را با هیچکس مقایسه نکنید ،بخاطر عادت های غلطی که در کودکی برای ما ایجاد کرده اند این کار کمی سخت است و ناخودآگاه دچار مقایسه می شویم، سعی کنید با آگاهی، مقایسه کردن در خودتان را از بین ببرید و هرموقع دچار مقایسه با دیگران شدید به خودتان گوشزد کنید که این نمیتواند درست باشد. اینگونه کم کم این عادت اشتباه از بین می رود . این را بدانید که تنها جایی که مجاز هستید خودتان را با مقایسه کنید ،مقایسه با خود دیروزیتان است این کار کمک میکند هر روزتان را به بهتر از دیروز تبدیل کنید پس این مقایسه درست را جایگزین آن مقایسه اشتباه کنید . و به مقایسه هایی که از طرف دیگران راجبه شما انجام می شود بی توجهی کنید.
فرد نمیداند چطور از وقتش بهشکل بهینه استفاده کند
یکی دیگر از دلایل بی انگیزه بودن این است که معمولا اینگونه افراد زمان زیادی را بیهوده تلف میکنند. آنها نمیتوانند بهطور مؤثر برنامه ریزی کنند و معمولا کارها را بهتأخیر میاندازند. میتوانید زمان را به درازا بکشانید و از آن استفادهی بهینه کنید. اگر بتوانید از پس مدیریت زمان بربیایید، انگیزهتان بیشتر میشود، زیرا موفق به انجام کاری شدهاید که در نظر افراد بسیاری، کاریاست دشوار! برای این موفقیت شایسته تشویق هستید. امتیاز دادن به خودتان برای دستیابی به چنین دستاوردهایی مایهی انگیزش است.
راه حل
بهترین راه برای حفظ انگیزه بهکمک بهرهگیری از زمان، این است که پیوسته به خودتان یادآوری کنید تنها شما میتوانید زمانی را که در اختیار دارید، کنترل کنید. هیچکس و هیچچیز نمیتواند چنین کاری کند. مهارتهای مدیریت زمان را فرا بگیرید.
انباشتگی ذهنی :
زمانی که در ذهنمان مسائل زیاد حل نشده ای باقی مانده اند و روی هم انباشته شدند کم کم دچار هنگ می شویم و بعد تا مدتی خلع سلاح میشویم خودمان را مثل ماشینی که یاتاغان زده و مدتی بی حوصله و بی انگیزه می شویم و دچار کلافگی و اعصاب خوردی هستیم ،حتما این مورد را تجربه کرده اید.
راه حل:
یک کاغذ بردارید و تمام کارها و برنامه هایتان را در آن بنویسید و با یک زمانبندی مناسب رنامه ریزی کنید و به ترتیب تکلیف هر کدام را روشن کنید و سریعا خودتان را از این حال خارج کنید
بهترین انگیزه این است که به خود انگیزه دهیم. چگونه می توان با انگیزه و با روحیه بود؟ چگونه میتوان اشتیاق خود را حفظ کرد و هیجان خود را بالا برد؟
با این روش ها می توان به تقویت انگیزه بر پایه اصولی متداول دست یافت:
1. در تصمیم خود جدی باشید
تصمیم بگیرید که تمام مسیر را تا نوک قله پیش بروید. اگربرای شروع قدمی برداشته اید و تا این زمان، تصمیمی از ذهن شما گذشته است، حال ذهن خود را برای پیمودن کل مسیر تا نوک قله آماده کنید، پس از آن است که ذهن شما به پرواز درخواهد آمد.
زندگی شما مانند سایهای است که از گوشه تاریک یک تپه سر بر میآورد تا لحظهای که تصمیم بگیرید «میخواهم در کاری که میکنم بهترین باشم.» و ناگهان به سوی خورشید بالا می روید، و زندگی شما تا ابد متفاوت و فوق العاده میشود. پس مصمم باشید و دیگر با بی خیالی روزگار نگذرانید.
2. محدودیت ها را بشناسید
محدودیت هایی را که مانع پیشرفت شما می شود، بشناسید. دریابید برای این که در کارتان بهتر شوید چه گامهایی باید بردارید و چگونه؟ از دیگران هم بپرسید. دریابید چگونه میتوانید در گامهایتان جدیت و پشتکار داشته باشید. هر گامی که با جدیت برداشته شود موفقیت امروز شما را تأمین میکند.
3. با افراد مناسب ارتباط داشته باشید
چه کسانی افرادی مناسب هستند؟ برنده ها یا مثبت اندیش ها؟ با افرادی همنشین باشید که برای خود هدف و برنامه ریزی دارند. با افرادی که از روحیه ای قوی برخوردارند. با عقاب ها همراه باشید. به گفته زیگ زیگلار، «اگر میخواهی با عقابها پرواز کنی، با بوقلمونها نگرد.» و با افراد منفی نگر و کسانی که افکار مسموم دارند و دائم ناله و شکایت میکنند ارتباطمان را کم کنیم.
4. از خودتان مراقبت کنید
خیلی خوب از خودتان مراقبت کنید. به این معنی که مراقب رژیم غذایی خود باشید و ورزش کنید. همه میدانند که باید غذای بهتری بخورند، مرتب ورزش کنند و خوب بخوابند. اگر میخواهید در هفته پنج روز به سختی کار کنید، شب ها زود بخوابید.
5. خود را بهترین بدانید
مجسم کنید در هر کاری که انجام میدهید، همیشه بهترین هستید. به یاد داشته باشید تمام پیشرفتهای زندگی شما با تصویری که از پیشرفت خود در ذهن دارید، شروع میشود.
6. با خود به خوبی سخن بگویید
گفت و گوی درونی خود را کنترل و تمرین کنید که با خود مثبت سخن بگویید. چگونه میتوان چنین کاری انجام داد؟ بگویید، « من بهترین ام.» همین جمله را بگویید. بگویید، « من خودم را دوست دارم،» « می توانم این کار را انجام دهم،»، « عاشق کارم هستم.» اگر این جملات را به خود بگویید در حالی که به آن ها اعتقادی ندارید، این کار گفتن حقیقتی است که هنوز اتفاق نیفتاده است. مهم نیست از کجا میآیی،- مهم این است که به کجا میروی و مقصدت کجاست.
با خود آن طور سخن بگویید که میخواهید باشید، نه آن طور که بر حسب اتفاق هم اکنون هستید. به یاد داشته باشید ممکن است موقعیت فعلی شما در حد زیادی بر اثر یک اتفاق به وجود آمده باشد، ولی موقعیتی که میخواهید در آینده به آن برسید چیزی است که هم اکنون طراحی میکنید و تصمیم میگیرید که باشید.
7. فعال باشید
به سرعت حرکت کنید. احساس نیاز و ضرورت انجام یک کار در شما حسی است که باید تقویت کنید. این حس، شما را از هر کس دیگری متمایز میکند. تعصب داشته باشید و آن را تقویت کنید. هر گاه ایده خوبی به ذهن تان رسید، آن را عملی کنید. هر چه سریع تر حرکت کنید، سریع تر به هدف میرسید. هر چه بهتر به هدف برسید، بیشتر خود را دوست خواهید داشت و هر چه بیشتر خود را دوست بدارید، عزت نفس شما بالاتر می رود و هر چه عزت نفس شما بیشتر باشد، نظم فردی شما بیشتر میشود و هر چه بیشتر در کارتان پیگیری و مداومت داشته باشید، در نهایت غیر قابل توقف می شوید و به مسیر خود به سو
برای برنده شدن، باید به سختی تلاش کنید فداکاری کنید و از همه مهمتر صبر داشته باشید
رفتارهای ما بر اساس چیزی است که روانشناسان آن را «اصل لذت» مینامند. اصل لذت، نیروی اصلی است که انسان را وامیدارد به دنبال کسب رضایت فوری برای نیازها، خواستهها و کششهای خود باشد. دنبال کردن هدفهای بلند مدت، کار سختی است زیرا پاداش و رضایت فوری دربر ندارد.
آیا تا به حال برایتان پیش آمده که برای رسیدن به هدفی، تلاش زیادی کرده باشید؟ مثلا کم کردن وزن اضافیتان، تمام کردن یک برنامهی آموزشی و یا کسب یک مهارت ارزشمند؟ اگر چنین است پس حتما چالشهای دنبال کردن یک هدف بلند مدت را خوب میشناسید.
ما انسانها به طور ذاتی در جستجوی چیزهایی هستیم که لذت و رضایت فوری به ما بدهند.
رفتارهای ما بر اساس چیزی است که روانشناسان آن را «اصل لذت» مینامند. اصل لذت، نیروی اصلی است که انسان را وامیدارد به دنبال کسب رضایت فوری برای نیازها، خواستهها و کششهای خود باشد. دنبال کردن هدفهای بلند مدت، کار سختی است زیرا پاداش و رضایت فوری دربر ندارد.
به دنبال اهداف بلند مدت رفتن ما را در وضعیت انتظار قرار میدهد و وقتی کامروایی و خوشنودی به تاخیر میافتد – چیزی که دقیقا خلاف طبیعت انسان است – انگیزه ضعیف شده و از میزان تلاشها کم میشود. برای برنده شدن، باید به سختی تلاش کنید، فداکاری کنید و از همه مهمتر، صبر داشته باشید.
برای غلبه بر افت اجتناب ناپذیر انگیزه که جزء ناگزیر بیشتر دستآوردهای بزرگ است، باید به مسیری که شروع کردهاید پایبند و وفادار بمانید. دلایل زیادی وجود دارد که باعث میشود ما پیگیر هدفهای خود نباشیم اما عامل اصلی دست از تلاش کشیدن ما، کمبود انگیزه است. با انگیزه ماندن، کلید ادامهی مسیر برای رسیدن به هدف است، مخصوصا وقتی که پیشرفتی نمیبینیم یا درجا میزنیم.
پیگیری هدف بلند مدت، تلاشی غیر شهودی است است که دقیقا خلاف ذات بشر است.
به جای جنگیدن با این پروسه، بهتر است خودتان را با آن وفق دهید تا به تدریج در جریان خواستهها و گرایشهای ذاتیتان قرار بگیرید. اما چگونه؟
خیلی هم سخت نیست. در ادامه سه راه ساده به شما توصیه میکنیم که کمکتان میکند در جریان پیگیری اهداف بلند مدت خود، با انگیزه و امیدوار باقی بمانید.
۱. همیشه پیروزیهای کوچکتان را جشن بگیرید، مهم نیست چقدر کوچک و جزئی هستند
شادی کردن بابت موفقیتهای کوچک به شما کمک میکند تا سیستم پاداشخواهی فوریتان را راضی نگه دارید. مغز شما به این پیروزیها نیاز دارد و این پیروزیها باید تکرار شوند. در کتاب «اصل پیشرفت»، نوشتهی ترزا آمابیل و استیو کرامر، آمده است از پیروزیهای کوچک برای لذت و به هیجان آوردن خودتان استفاده کنید. این دو نویسنده، مطالعهای روی ۲۳۸ کارمند از هفت شرکت مختلف انجام دادند و تاثیر موفقیتهای کوچک و جزئی را بر موفقیتهای بزرگتر و طولانیمدتتر مورد ارزیابی قرار دادند.
این محققان به اکتشافات مهمی رسیدند. آنها دریافتند شناخت و پیگیری دستآوردهای کوچک روزمره، باعث تقویت روحیه و انگیزهی این کارمندان شده بود، احساسات مثبتشان را بیشتر کرده و نگرش و رویکردی مساعدتری نسبت به سازمان، همکاران و کارشان پیدا کرده بودند. روانشناسان دریافتند، هر نوع دستآوردی – کوچکیاش مهم نیست – میتواند مدار پاداش مغز ما را فعال کند. وقتی این مدار فعال میشود، هورمونهای مهمی ترشح میشوند که به ما احساس غرور و رضایت میدهد.
برای غلبه بر افت انگیزه باید به مسیری که شروع کردهاید پایبند و وفادار بمانید
۲. پیش بروید و هر نقطهی عطفی را خوب بررسی کنید
روند پیشرفتتان را بررسی کنید، چند دلیل برای این کار وجود دارد؛ اول اینکه به شما این امکان را میدهد تا به مرور زمان پیشرفتتان را ببینید و متوجه آن شوید. دوم اینکه به شما اجازه میدهد با دقت بررسی کنید چه چیزی مفید است و چه چیزی بیفایده. در مسیرتان با عادات بد، اشتباهات و کمبود انگیزههایی مواجه خواهید شد. اگر عادت کنید که مکررا بازخوردها را بررسی کنید، احتمال رسیدن به موفقیت بیشتر شده و بهتر میتوانید از انحراف از مسیر اصلی پیشگیری کرده و هر وقت لازم بود سازگاریهای لازم را انجام دهید.
کارشناسان توصیه میکنند راهی پیدا کنید که بتوانید به طور جدی و موشکافانه، روند پیشرفتتان را بازبینی کنید. استفاده از اپلیکیشنهایی چون Coach Me، یک راه بسیار عالی برای دقت در عادات و شادی بابت تغییرات کوچک است. میتوانید شیوهی بررسی هفتگی را در پیش بگیرید و همه چیز را طی هفتهای که گذشته مرور کنید. مطمئن باشید در خلال این بررسیها، کلیدها و راهکارهای مفیدی خواهید یافت که جلوی موانع و لغزشهای احتمالی را بگیرید.
۳. دست از سرزنش خودتان بردارید، اشتباه و شکست، اجتنابناپذیر است
همهی ما دچار اشتباه میشویم و وقتی سعی داریم به چیز بزرگی برسیم، گاهی زمین میخوریم؛ این اتفاق بخشی از فرایند رفتن به دنبال آرزوهای بزرگ است. به جای تمرکز روی شکست، از آن درس بگیرید و آن را تبدیل به امتیازی جهت موفقیتتان کنید؛ بله کلیشهای است اما و.اقعیتی است که ارزش بارها تکرار کردن را دارد. یاد بگیرید که خودتان را ببخشید، بلند شوید و به جلو حرکت کنید. اینکه یک روز وسوسه شدید سه عدد دونات بخورید، دیر از خواب بیدار شدید و یک جلسه از باشگاه را از دست دادید یا در امتحان مردود شدید، حادثهای است که تعیین کنندهی موفقیت شما نیست، انرژی دوباره کسب کنید و حرکت کنید.
صبر داشتن و حفظ شکیبایی و مقاومت حین یک پروسهی بلند و طاقتفرسا، کار سختی است. جشن گرفتن و ارزش قائل شدن برای تمام چیزهایی که در آنها موفق بودهاید، رمز موفقیت و حفظ انگیزه است.
انگیزه به معنای عمل است و عمل نتیجه را به دنبال دارد
راهاندازی یک کسبوکار جدید آسان نیست و شما باید از بسیاری از تفریحات خود اجتناب کنید تا بتوانید به دنیای ناشناختهها و موارد غیرقابلپیشبینی قدم بگذارید.
در طول 20 سال فعالیت ورزشی خود و حضور مجدد در المپیک سال 2008، من با برخی از بهترین مربیان جهان کار کردهام. اما وقتی که میخواستم شرکت خودم را راهاندازی کنم تا دانش خود را درباره روانشناسی انگیزشی و آموزش با دیگران به اشتراک بگذارم، آنقدرها هم که فکر میکردم کار سادهای نبود.
راهاندازی یک کسبوکار جدید آسان نیست و شما باید از بسیاری از تفریحات خود اجتناب کنید تا بتوانید به دنیای ناشناختهها و موارد غیرقابلپیشبینی قدم بگذارید. بسیاری از چیزها مانند ترس و ناامیدی انسان را از جهش بازمیدارند. اما یکچیز در این زمینه بیشترین نقش را دارد: انگیزه
وقتی به روزهای دوران ورزشیام نگاه کردم، متوجه شدم که چه چیزی تغییر کرده است. به یاد میآورم که چه چیزی یا چه کسی باعث میشد حتی وقتیکه نمیخواهم، بیشتر به خودم فشار بیاورم. بهعنوان یک ورزشکار، تفاوت آن بود که من روزهای ساختاربندی شده داشتم و البته یک مربی که باید به او گزارش میدادم. ساختار داشتن ما را متمرکز نگه میدارد و یک مربی نیز میتواند به ما فشار آورد و ما را به چالش بکشد.
خوشبختانه من این مراحل را پست سر گذاشتم و Onbotraining را تأسیس کردم که یک سرویس مربی آنلاین است و به افراد کمک میکند که به اهدافشان برسند. من تصمیم گرفتم درسهایی که در این مسیر آموختهام را با دیگران نیز به اشتراک بگذارم. این ها سخنان خانم اینگا*، ورزشکار موفق در زمینه پرتاب نیزه است. در ادامه 10 راهکار برای رسیدن به هر آنچه در زندگی میخواهید از زبان این ورزشکار آورده شده است.
10 راهکار برای رسیدن به هر آنچه در زندگی میخواهید
1. روی تعهد تمرکز کنید و نه انگیزه
شما چقدر به اهداف خود متعهد هستید؟ این مورد چقدر برای شما اهمیت دارد و برای رسیدن به آن حاضر هستید چه چیزی را قربانی کنید؟ اگر خود را کاملاً متعهد بدانید، انگیزه نیز به دنبال آن ایجاد خواهد شد.
2. به دنبال دانش باشید و نه نتیجه
اگر روی هیجان کشف، بهبود، کاوش و تجربه کردن تمرکز کنید، انگیزه شما همیشه در بالاترین سطح خود قرار خواهد داشت. اما اگر تمام تمرکز خود را متوجه نتایج بسازید، انگیزه شما مثل آبوهوا میشود- ناپایدار و در لحظههای طوفانی از بین میرود. بنابراین کلید ماجرا این است که روی سفر تمرکز کنید و نه مقصد. به این فکر کنید که در این مسیر در حال یادگیری چه چیزهایی هستید و چه چیزهایی را میتوانید بهبود دهید.
3. سفر را سرگرمکننده کنید
اینیک بازی فوقالعاده است. زمانی که این سفر را بیشازحد برای خود سخت و جدی میکنید، باعث ایجاد یک وزنه احساسی میشوید و چشمانداز را نیز از دست خواهید داد.
4. از شر افکار رکودی خلاص شوید
افکار بر احساسات تاثیر میگذارند و احساسات دید شما نسبت به کار را مشخص میکنند. شما قطعا افکار زیادی در ذهن خود دارید و همیشه در این فکر هستید که باید روی کدامیک از آنها تمرکز کنید. آن فکری که شما را در یک مخمصه گیر میاندازد (مانند ترس یا شک) و یا آن احساسی که شما را به سمت جلو سوق میدهد (هیجان، تجربه کردن، تست کردن چیزهای جدید، قدم گذاشتن به خارج از منطقه راحتی)
گام بعدی بعد از خلاص شدن از افکار منفی آن است که از تخیل خود استفاده کنید. وقتیکه کارها خوب پیش میرود، شما پر از انرژی مثبت هستید و وقتیکه سختیها را تجربه میکنید، شما نیاز دارید که بیشتر انرژیک باشید. بنابراین شرایط خود را بازتعریف کنید. اگر مدام با خود بگویید که «من از کارم متنفرم» حدس بزنید که این کلمات چه احساسی را تحریک میکنند؟ همهچیز به تخیل شما بازمیگردد. حتی از بدترین رئیس جهان در خستهکنندهترین شغل دنیا نیز همیشه میتوانید چیزهای جدیدی یاد بگیرید. من یک تمرین خوب برای شما دارم: برای سه روز، فقط به افکار مثبت فکر کنید و حرفهای مثبت بزنید. خواهید دید که چه رخ میدهد.
6. آسانگیری نسبت به خودتان را متوقف کنید
انگیزه به معنای عمل است و عمل نتیجه را به دنبال دارد. گاهی اوقات اعمال شما نتایج دلخواه را به بار نمیآورد. بنابراین شما به خودتان آسان میگیرید و خودتان را در شرایط سخت قرار نمیدهید. شما درحالیکه خود را به سمت رکود و حتی گاهی اوقات افسردگی سوق میدهید، همیشه منتظر یکزمان یا فرصت مناسب هستید. این کار را متوقف کنید. خودتان را به چالش بکشید. آن کاری که قلبا میخواهید را انجام دهید، حتی اگر ترس وجود شما را فرا گرفته است.
7. از حواسپرتیها اجتناب کنید
چیزهای بیمعنی و حواسپرتیها همیشه سر راه شما قرار دارند. بهخصوص آن چیزهای آسان و معمول که ترجیح میدهید بجای تمرکز روی چالشهای جدید و پروژههای بامعنی روی آنها کار کنید. یاد بگیرید که روی موارد مهم تمرکز کنید. لیستی از کارهایی که باعث هدر رفت زمانتان میشوند را بنویسید و نسبت به انجام ندادن آنها متعهد باشید.
8. به دیگران تکیه نکنید
هیچوقت نباید انتظار داشته باشید که دیگران کاری را بهجای شما و برای شما انجام دهند. تمام افراد مشغلههای خاص خودشان را دارند. هیچکدام از آنها نمیتواند شما را خوشحال کند و یا بجای شما به اهدافتان برسد. همهچیز به خود شما بستگی دارد.
9. برنامه داشته باشید
همیشه سعی کنید سه قدم جلوتر از خود را از پیش بدانید. به بیشتر از این هم نیازی ندارید. تقویم هفتگی خود را خالی کنید. در آن بنویسید که در چه زمانی، چهکاری را چگونه انجام میدهید. چه زمان، چهکاری و چگونه برای برنامهریزی زمانی بسیار مهم هستند. در پایان هفته ببینید که هرروزتان به چهکاری گذشته است و مواردی که میتوانید بهبود دهید را بازبینی کنید.
10. از خود در برابر فرسودگی محافظت کنید
وقتیکه بیشازحد انگیزه دارید، فرسودهشدن آسانتر میشود. همیشه برای شناسایی نشانههای خستگی، خود را زیر نظر داشته باشید و همواره زمانی را به استراحت اختصاص دهید. مغز و بدنتان زمانی میتواند استراحت کند که شما زمانهای تفریح و استراحت را در برنامه زمانی خود قرار داده باشید. کارهای متنوع انجام دهید، بین کارهای خلاقانه و منطقی جابجا شوید، ورزش کنید، مکان خود را تغییر دهید، مدیتیشن کنید، نفس عمیق بکشید، چشمانتان را ببندید و یا فقط به مدت پنج دقیقه روی یکچیز تمرکز کنید. تمام این کارها از شما در برابر فرسودگی محافظت میکنند.
نتیجهگیری
فقدان انگیزه به این دلیل نیست که شما تنبل هستید و یا هدفی ندارید. حتی بزرگترین ستارهها، ثروتمندترین افراد و بهترین ورزشکاران نیز گاهی اوقات کم میآورند. آن چیزی که باعث ایجاد انگیزه برای آنها میشود، کنجکاوی آنها در مورد این است که چقدر میتوانند بهتر یا سریعتر بهپیش بروند. بنابراین فارغ از تمامی موارد ذکر شده در بالا، کنجکاو باشید و این میتواند شما را به اهداف و موفقیت برساند.
برای انجام کارهای مختلف، انگیزه های متفاوت لازم است
برای انجام کارهای مختلف، انگیزه های متفاوت لازم است. در اینجا به سه مورد برای افزایش انگیزه اشاره خواهیم کرد و ضمن برشمردن آنها چگونگی و زمان به کار گرفتن هر یک را با هم مرور می کنیم.
گاهی شب ها و در هنگام خوابیدن، برنامه ریزی هایی را برای خود انجام می دهم و با طلوع خورشید و بلند شدن از خواب همه انگیزه خود را برای انجام آن از دست می دهم. این یعنی تمام آنچه را که هنگام خوابیدن برای خودم برنامه ریزی کرده بودم تا به اجرا درآوردم، همه انگیزه هایی را که به هنگام شب داشتم همه و همه را از دست می دهم.
ممکن است شما درست نقطه مقابل من باشید و زمانی که صبح از خواب بلند می شوید بسیار هیجان زده باشید تا روزتان را بسازید. در واقع ممکن است شما در گروه افرادی باشید که روزها برای انجام کارهای خود برنامه ریزی می کنید و حتی ممکن است این کار را هنگام صرف ناهار و یا حتی بعد از ظهرها انجام دهید.
زمان هایی هم وجود دارد که واقعا حال و حوصله کار کردن ندارید. این اتفاق بیشتر در اوقاتی می افتد که انگیزه کافی برای انجام کارهایتان ندارید. خبر خوب این است که محققان برای این مشکل هم راهکارهایی ارائه کرده اند. اگر ما هم جزء افرادی هستیم که گاهی انگیزه کافی برای انجام کارهایمان را نداریم، راه هایی علمی وجود دارند که بتوانیم از پس چنین چالشی که در زندگی مان به وجود آمده بربیاییم.
3 راهکار ذهنی برای افزایش انگیزه
بیایید به بررسی این راهکارهایی که به مدد علم برای پیدا کردن انگیزه به ما پیشنهاد شده بپردازیم و برخی از آنها را با هم مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم:
۱- از انگیزه درونی برای انجام کارهای خلاقانه بهره بگیرید
در کل انگیزه به دو دسته انگیزه های درونی و بیرونی تقسیم می شوند. اگر زمانی که مهمان دارید، به دنبال تمیز کردن خانه تان هستید، این انگیزه نوع بیرونی است. اما اگر برای خودتان تفریحی را برای یک روز تعطیل ترتیب می دهید و اقدام به پیدا کردن راهی برای ارضاء خواسته تان می کنید، انگیزه درونی را خود را به کار گرفته اید.
در مورد انگیزه بیرونی، به عنوان مثال اگر رئیس تان به شما پیشنهاد داده که پروژه ای را که در دست دارید، زودتر از زمان معمول آن به پایان برسانید، پاداش مالی دریافت خواهید کرد، آن وقت شما نوعی انگیزه بیرونی برای انجام سریع تر آن پروژه پیدا کرده اید.
درست است که شما برای دریافت آن پاداش مالی بیشتر تلاش می کنید اما چنین انگیزه ای در تمامی موارد نمی تواند پاسخگو باشد و تنها در مواردی که در آنها خلاقیت وجود ندارد کارآمد است.
این راهکار، یعنی انگیزه بیرونی، زمانی که با افکاری خلاقانه و نو مواجه هستید، با شکست مواجه خواهد شد. پس محققان این نوع انگیزه را در چنین مواردی پیشنهاد نمی کنند.
در مورد ایده ها و افکار خلاقانه، به زمان بیشتر احتیاج داریم تا بتوانیم آنها را در ذهن مان بپرورانیم و چنین افکاری را به دیگر چیزهای مرتبط اتصال دهیم.
بیایید این کار را در عمل بررسی کنیم: به سه مورد از انگیزه های درونی تان تمرکز کنید. برای خودتان پاداش هایی را برای به ثمر رساندن کارهای ساده در نظر بگیرید، پاداش هایی که کمی هم برایتان فضا را مفرح کند. مثلا به خودتان قول بدهید در صورتی که آن کار را انجام دهید، غذای خوشمزه ای را که دوست دارید می خورید یا یک بازی که مورد علاقه تان است را انجام دهید یا یک فیلمی که مدت ها بود دوست داشتید ببینید را تماشا کنید.
اما در مورد کارهای خلاقانه مانند نوشتن یک مقاله و یا گذاشتن اسم بر روی یک کسب و کار جدید، تلاش نکنید که از انگیزه های بیرونی تان استفاده کنید. به جای این کار به پیشنهاد «دان پینک» که در مورد انگیزه های درونی مطلب می نویسد، گوش کنید و راهکارهای او را به کار گیرید که عبارتند از:
خودمختاری
تسلط
هدف
خودمختاری در مورد شانس صدق می کند. «اسکات جِلِر» مسئول دپارتمان رفتارهای کاربردی از دانشگاه تکنولوژی ویرجینیا، در گفتگویی با ویرجینیا تِک در این باره می گوید، زمانی که بدانید برای انجام انجام کاری، شانسی برای تان وجود دارد، انگیزه بیشتری برای به اتمام رساندنش پیدا می کنید.
هنگامیکه از سمت رئیس تان کاری به شما واگذار می شود و برای آن زمان خاصی در نظرگرفته می شود، تلاش کنید که بر سر زمان منطقی به انجام رساندن آن با رئیس به توافق برسید تا بدین ترتیب بتوانید شانس انجام صحیح و به موقع آن را برای خودتان فراهم آورید.
و اما درمورد تسلط، پینگ بر این باور است که تسلط، به انجام رسیدن چیزی است که برای تان اهمیت دارد. اگر کاری را که انجام می دهید واقعا دوست دارید و دلتان می خواهد که مهارت بیشتری را در انجام آن به دست آورید، انگیزه بیشتری پیدا می کنید که بهتر و زیادتر بیاموزید و آن آموخته ها را در کارتان به کار گیرید و به دنبال فرصت هستید که بیشتر و بیشتر آنها را به عمل ببندید. بالاخره زمانی خواهد رسید که شما قادر باشید از آن مهارت ها در انجام بهینه کارتان بهره ببرید.
و در نهایت، تمرکز به هدف؛ این امر زمانی است که شما می خواهید کار بزرگ تر از اندازه و تصورتان را انجام دهید. زمانی که مثلا به مشتری هایتان فکر می کنید، یا به اینکه چگونه کسب و کار شما خواهد توانست بر جهان تاثیرگزار باشد و یا به دنبال راهکارهایی برای اعضای تیم تان هستید که بتوانند در فعالیت هایشان مبدع باشند، در تمامی این موارد شما انگیزه فراوانی خواهید داشت تا بخش مربوط به خودتان را به بهترین نحو انجام دهید.
زمانی که این سه مورد، یعنی خودمختاری، تسلط و هدف را همزمان به کار گیرید، خودتان را قطعا خوش شانس و در مسیری که حرکت می کنید مصصم می بینید.
برای خودتان اهدافی را تعیین کنید که گویی در صورت محقق نشدن چیزی را از دست داده اید
۲- به دنبال آن باشید که چگونه کارتان می تواند به دیگران هم کمک می کند
زمانی که بدانیم کاری که انجام می دهیم برای دیگران هم مفید است، آن وقت، کار موردنظر را با انگیزه بیشتری انجام خواهیم داد. یکی از نمونه ها مطالعه ای در دانشگاه میشیگان است. دانشجویان این دانشگاه به مدت ۱۰ دقیقه با کارگران یک مرکز در مورد افزایش حقوق تلفنی صحبت کردند. آمار بدست آمده نشان داد که آن کارگران تا ۱۷۱ درصد افزایش درآمد را تجربه کردند.
حالا این مورد را به صورت عملی بررسی می کنیم: با کسانی که ممکن است از کار شما بهره ببرند صحبت کنید. تلاش کنید با افرادی که از کار شما مستقما تاثیر می پذیرند صحبت نمایید. ممکن است آنها مشتری های نهایی شما یا مشتری های نهایی آن گروهی باشند که در مورد کارتان با آنها صحبت می کنید. ممکن است این افراد جزء گروهی نباشند که شما هر روز ملاقات شان می کنید اما در ارتباط بودن با این قشر خواهد توانست انگیزه شما را افزایش دهد. ممکن است از آنها بخواهید که فرم های نظرسنجی را برای تان پر کنند. مثلا به شما در مورد آنچه رضایت شان را بیشتر جلب می کند، اطلاعاتی بدهند.
اگر کنجکاو هستید که بدانید که این کار برای تان نتیجه ای را نیز به دنبال خواهد داشت یا خیر، تلاش کنید که امر یاد شده را به شکل مداوم پی گیری کنید و آن را تا زمانی انجام دهید که بدانید موثر است.
۳- برای خودتان اهدافی را تعیین کنید که گویی در صورت محقق نشدن چیزی را از دست داده اید
در مورد یافته های این بخش به دو مورد می توان اشاره کرد که به شما انگیزه می دهد. اولی پایه شناختی دارد و از آن به «نفرت از دست دادن» یاد می شود. به عنوان مثال زمانی که شما پولی را روی زمین پیدا می کنید، خوشحال می شوید اما زمانی که همان مقدار پول از کیف پولتان گم می شود، واقعا ناراحت می شوید. «نفرت از دست دادن» به این موضوع ربط پیدا می کند که ما زمانی که چیزی را گم می کنیم، احساسات بیشتری را در مقایسه با یافتن همان چیز، پیدا می نماییم.
دومین بخش مربوط به یافتن، صاحب آن بودن است. «تاثیر موهبت ها» اصطلاحی است که برای این مورد استفاده قرار می گیرد و رتبه بندی چیزهای ارزشمندی را در زندگی صاحب شان تعیین می کند. دن اریلی اقتصاددان رفتارگرای دانشگاه دوک به همراه پروفسور زیو کارمن به مطالعه ای در این مورد پرداخته. آنها از دانشجویانی که برنده لاتاری چند دوره خرید بلیط های بازی های بسکتبال بودند خواستند تا بلیط هایشان را بفروشند، آنها هم به طور متوسط بلیط هایشان را به مبلغ ۱٫۴۰۰ دلار (حدود ۱٫۹۰۰٫۰۰۰ تومان) فروختند.
سپس از کسانی که بلیط هایشان هرگز در مسابقات نبرده بود رقم پیشنهادی فروش بلیط هایشان را پرسیدند و آنها ۱۷۰ دلار (حدود ۶۰۰٫۰۰۰ تومان) را اعلام کردند که البته تفاوت بسیاری میان این ارقام وجود دارد.
علت این جریان آن بود که برندگان تصور می کردند که بلیط هایشان از ارزش بیشتری برخوردار است و این همان «تاثیر موهبت ها» بود که به کار آمد. در واقع گروه برنده برای فروش بلیط هایشان مقاومت بیشتری نشان می دادند.
پروفسور واسیلی دالاکاس، از بخش بازاریابی دانشگاه سن مارکوس کالیفرنیا، در کلاس های دانشگاهی خود و در میان دانشجویان، نفرت از دست دادن را مورد مطالعه قرار داد. او دو کلاس داشت که در هر دوی آن دو کلاس از روش ها و آزمون های مشابهی استفاده می کردند. هر کدام از سئوال های آزمون های وی یک نمره داشت که اگر پاسخ اشتباه به آن داده می شد، یک نمره از دست می رفت و اگر درست جواب داده می شد یک امتیاز را برای آن دانشجو به همراه داشت.
داگلاس در کلاس اول خود به دانشجویان گفت درصورتی که ۵ امتیاز را در این امتحان کسب کنند لازم نیست در امتحان پایانی شرکت کنند. ۴۳ درصد از دانشجویان این کلاس نمره ۵ را از این آزمون کسب کردند. و اما در کلاس دوم، داگلاس به دانشجویانش گفت که امتحان پایان ترم دلبخواهی است و می توانند در آن شرکت نکنند مگر اینکه دانشجویی نتواند در این آزمون نمره ۵ را کسب کند. در کلاس دوم ۸۲ درصد از دانشجویان توانستند نمره ۵ را کسب کنند. باورتان می شود؟
در حالت دوم دانشجویان باور داشتند که این حق را پیدا کرده اند که بتوانند در آزمون نهایی شرکت نکنند و این آزمون برایشان حالت اختیاری پیدا کرده بود و با از دست دادن آزمون اول، این احتمال برای شان از بین خواهد رفت. در واقع ذهنیت از دست دادن، باعث می شد که آنها انگیزه بیشتری برای کسب نمره لازم در آزمون اول را بدست آورند.
در گروه اول چیزی برای از دست دادن وجود نداشت و بدست آوردن یک موقعیت جدید آن قدر که از دست دادن موقعیتی، عذاب آور است، نمی تواند در فرد انگیزه ای برای به انجام رساندن حتمی کار به وجود آورد.
این از دست دادن چه در مورد پول باشد، یا حقی و… اطمینان حاصل کنید که چیزی را برمی گزینید که بتوانید آن را صاحب شوید و آن همان چیزی باشد که به شما احساس ارزشمندی بیشتری می دهد.
مورد آخر را هم به مرحله عمل درآوریم: از روند نفرت از دست دادن برای ایجاد بیشترین میزان انگیزه در خودتان بهره ببرید. زمانی که انگیزه کافی برای انجام یک کار را ندارید می توانید از تاثیرات روانشناسی رفتارگرا استفاده کنید. مثلا اگر برای بدست آوردن یک میزان مشخص از پول تلاش می کنید، در نظر بگیرید اگر همان میزان را از دست بدهید چقدر احساس بدی خواهید داشت. آن وقت انگیزه بیشتری پیدا می کنید که تا آن را بدست آورید چرا که شما از دست دادن را دوست ندارید.
در واقع حس مالکیت، حسی است که می تواند هر دو نوع انگیزه، یعنی بیرونی و درونی را افزایش دهد. البته عوامل بسیار دیگری همچون، نظم، اراده، پشتکار و توجه و تمرکز کافی نیز می توانند در این روند تاثیر داشته باشند اما از همه اینها مهم تر، انگیزه است. بدون انگیزه، امکان ندارد که بتوان سختکوش تر به انجام کارها رسیدگی کرد.
همچنان مواردی که برشمرده شدند ممکن است لزوما برای همه افراد کارآمد نباشد. رویکردهای متفاوت دیگری هم وجود دارند که ممکن است برای این گروه بیشتر کارآمد باشند. یادمان باشد که رویکرد مناسب با خودمان را بیابیم و آن را به کار گیریم.
کمتر انگیزهای باعث میشود صبح شنبه بهراحتی از رختخوابتان خارج شوید
کمتر انگیزهای باعث میشود صبح شنبه بهراحتی از رختخوابتان خارج شوید، حتی یک فنجان قهوه! درواقع تحقیقات هم نشان میدهند قلب شما هم چندان صبح شنبه را دوست ندارد.
چراکه تغییر در برنامه خواب، مخصوصا در روزهای تعطیل و نیز اجبار برای صبحزود بیدارشدن در روز شنبه، میتواند منجر به بالارفتن قندخون و ابتلا به بیماریهای قلبیشود. کمبود خواب و نیز بیداری طولانیمدت در روزهایی که سرکار نیستید، بدنتان را گول میزند و بدن به اشتباه فکر میکند شما به منطقه جغرافیایی متفاوتی سفر کردهاید. فرض کنیم شما در یک روز معمول کاری، ساعت 10:30 شب میخوابید و ساعت 6:30 صبح هم بیدار میشوید. نقطه میانی خواب شما ساعت 2:30 بامداد است.
حال اگر بااین تصورکه جمعه صبح تاساعت 8 میتوانید بخوابید،پنجشنبه شب تا دیروقت بیدار بمانید و فیلم تماشا کنید، نقطه میانی خوابتان را به ساعت 4 صبح رساندهاید که این به معنای یک ساعت و نیم اختلاف ساعت است.گرچه تصورش هم سخت است که در تعطیلات آخر هفته هم مثل روزهای کاری بخوابیم و بیدار شویم، اما حداقل با این کار میتوانیم به تنظیم ساعت بدنتان کمک کنید. این تغییر مداوم ساعت خواب در روزهای کاری و غیرکاری، بدن و مغز را گیج میکند و این یکی از همان دلایلی است که گفته میشود شیفت شب برای سلامتی افراد مضر است. درواقع مغز ما آموزش دیده است که در ساعات مشخصی از شبانهروز خواب باشد وبنابراین وقتی تمام هفته خواب را از خودتان دریغ میکنید و صبح جمعه تا ساعت 10 میخوابید، مغزتان را وادار میکنید در ساعاتی که معمولا باید بیدار باشد، چرت بزند و درنتیجه کیفیت خوابتان پایین میآید. فراموش نکنید خواب در ساعاتی که مغز برای بیداری آماده است، کیفیت چندانی ندارد.
بازیهای ویدیویی سهبعدی، قدرت مغز را تقویت میکنند محققان بعد از انجام تحقیق برروی دانشجویانی که به مدت دو هفته روزی نیم ساعت بازی ویدیویی سهبعدی و دوبعدی انجام میدادند، دریافتند بازیهای ویدیویی سهبعدی میتوانند توانایی شکلگیری حافظه را بهبود ببخشند و با بالارفتن سن به مغز سود برسانند. این دانشجویان قبل و بعد از این مدت، تستهای حافظه انجام داده بودند تا ناحیه هیپوکامپ (منطقهای از مغز که مسئول حافظه و یادگیریهای پیچیده است) را درگیر کنند. برخلاف بازیهای ویدیوییدو بعدی، افرادی که بازی ویدیویی سهبعدی انجام داده بودند، عملکرد بهتری (12درصد) در تستها نشان دادند. نویسنده این تحقیق میگوید: «این افراد اطلاعات فضایی زیادی برای کاوش و اطلاعات بسیار پیچیدهتری برای یادگیری داشتند. ما میدانیم که این شیوه آموزش و حافظه نهتنها محرک بوده، بلکه نیازمند درگیر و فعالشدن ناحیه هیپوکامپ نیز هست.» تحقیقات بیشتری لازم است تا دریابیم آیا هیپوکامپ با حجم زیاد اطلاعات و پیچیدگی و روابط فضایی و جستوجو در بازیهای ویدیویی سهبعدی تحریک میشود یا خیر.
کارکنان شیفت شب،بیشتر درمعرض سوانح رانندگی هستند. در مطالعات انجامشده روی 16 نفر از کسانی که شیفت شب کار میکردند مشخص شد که بیش از یک سوم آنها بعد از اتمام کار دچار سانحه رانندگی آزمایشی شدند. آمار تصادفات همان افراد در زمانی که به اندازه کافی خوابیده بودند به صفر رسیده بود. پزشک سرپرست این تحقیق میگوید: «این آزمایش خطرناکبودن رانندگی بعد از یک شب کامل کارکردن را نشان میدهد؛ درحالیکه همین افراد اگر شب قبل بهاندازهکافی خوابیده باشند، دچار سوانح رانندگی نمیشوند.»
طبق توصیه پزشکان، کارکنان شیفت شب باید پس از پایان کار، بهجای اینکه خودشان رانندگی کنند، روش جایگزینی مثل استفاده از وسایل حملونقل عمومی را انتخاب کنند.
آلودگی هوا، خطر ابتلا به بیماریهای قلبی را در افراد مبتلا به دیابت بالا میبرد براساس پژوهشهای اخیر، قرارگرفتن درمعرض آلودگی هوا، ذرات ریز و گردوغبار و دود اگزوز ماشین به مدت طولانی خطر ابتلا به بیماریهای قلبی را در خانمهای مبتلا به دیابت بالا میبرد. دکتر جیم هارت، استادیار بیمارستان زنان در شهر بوستون، میگوید: «افراد واکنشهای متفاوتی نسبت به سطوح مختلف آلودگی از خود نشان میدهند و تحقیقات ما منحصرا برای بررسی همین موضوع بوده است.» بیماریهای قلبی یکی از مهمترین عوارض قندخون بوده و 29 میلیون نفر در کشور آمریکا را درگیر کرده است؛ بنابراین حدود 65درصد از افرادی که به بیماری قندخون مبتلا هستند، در اثر سکته و بیماریهای قلبی جان خود را از دست میدهند.
در این تحقیق که 17 سال به طول انجامیده است، خانمهایی که مبتلا به قندخون بودند 44درصد بیشتر به بیماریهای قلبی عروقی دچار شدند و با تماس آنها با ذرات ریز و آلایندهها، این رقم تا 66درصد افزایش پیدا کرد. دکتر هارت با اشاره به اهمیت ذرات ریز میگوید هرقدر ذرات بیشتری بتوانند به ریه فرد راه پیدا کنند، التهاب بیشتری را به وجود میآورند که منجر به مسدودشدن عروق خونی خواهد شد. براساس شواهد، حتی کوچکترین ذرات میتوانند از ریه مستقیما وارد جریان خون شوند.
چگونه در خود انگیزه ایجاد کنیم؛ راههایی که شما را به هدف میرساند
توسط هدی جباری آخرین بهروزرسانی اردیبهشت ۹۶ زمان مطالعه: ۱۳دقیقه
انگیزه مجموعهای از خیلی چیزهاست. شاید نوعی ترس، شاید هم نوعی میل شدید باشد. هر چیزی که یک موجود زنده را وادار به حرکت کند، نامش را میتوانید انگیزه بگذارید. اما انگیزه اولین عنصر تشکیلدهندهی رفتار در ما آدمهاست، وقتی میپرسیم فلان شخص چرا فلان کار را انجام داد؟ دنبال انگیزهی او از رفتارش هستیم. انگیزه وادارمان میکند کاری را که واقعا دوست داریم انجام دهیم یا به هدفی که واقعا داریم برسیم، انگار کسی توی سرمان روی یک صندلی ننویی شیک نشسته است پایش را روی پایش انداخته، مقتدرانه تاب میخورد و هی میگوید: «فکر میکنم میتونی..»، « حتما هنوز میتونی…»، « مطمئنم انجامش میدی…» اما این مهم است که بفهمیم چگونه در خود انگیزه ایجاد کنیم و به هدف برسیم.
در این نوشته میخواهیم دربارهی سه گام مهمِ تمرکز، رشد اعتماد به نفس و ثابت قدم بودن که در ایجاد انگیزه مؤثر هستند، با شما صحبت کنیم. همراه ما باشید تا ببینیم چگونه باید در خودمان انگیزه ایجاد کنیم.
به این مورد کاملا توجه کنید! همهی ما میدانیم که افکار منفی بد هستند؛ اما اغلب اوقات حواسمان نیست که داریم به آنها پروبال میدهیم. همیشه فکرمان مشغول چیزهایی است که نمیخواهیم، این جمله برایتان آشنا نیست؟! بله اتفاقا این بدترین چیزی است که همیشه هم اتفاق میافتد؛ دقیقا روی چیزی متمرکزیم که نمیخواهیم. البته این مسأله کاملا طبیعی است! اما ذهن ما از کجا باید بداند که ما به چیزی فکر میکنیم که نمیخواهیمش؟ پس باز هم به کار خودش ادامه میدهد و همانها را به سمت خود میکشد؛ حتی اگر نخواهیمشان! از طرفی کدامتان کسی را میشناسید که برای چیزی که نمیخواهد تلاش کند؟ وقتی چیزی را نمیخواهید آیا برای رسیدن به آن تصمیم میگیرید؟! در نهایت تمام اینها دست به دست هم میدهد تا شما هیچ کاری نکنید.
پس ترس به چند دلیل مضر است؛ اول اینکه شما را بیانگیزه میکند، هدف منفی چیزی نیست که شما برایش تلاش کنید. نکتهی بعدی این است که افکار منفی که از ترس میآیند، خستهکننده و طاقتفرسا هستند. «ترس» انرژی شما را کم میکند و در حالت نگرانی مداوم نگهتان میدارد و وقتی خسته و نگران باشید، بیانگیزه میشوید.
۲. هدف خود را مشخص کنید و برایش برنامه بریزید
برنامه ریزی یکی از اصول فراموشنشدنی کار است. خوب فرض میکنیم که شما افکار مثبتی دارید. اما همانطور که گفتیم چون ذهنمان تشخیص نمیدهد ما مثبت فکر میکنیم یا منفی و فقط کلمات و احساسات مربوط به آنها را دریافت میکند، باید بدانیم چگونه و دربارهی به چه موضوعاتی فکر کنیم. مثلا به جای آنکه فکر کنید «نمیخوام دربهدر و فقیر باشم»، «نمیخوام تمام عمرم موجود بیچارهای باشم» باید فکر کنید «میخوام امنیت مالی داشته باشم». ساده است؛ چون اولی پر از کلمات منفی است و دومی یک کلمهی مثبت و مهم دارد. چه عالی! خوب حالا چه برنامهای برای رسیدن به امنیت مالی دارید؟
البته این فقط یک مثال بود. نکتهی مهم این است که برای این هدف یا هر هدف دیگری باید چند نمونه برنامهی کارامد داشته باشید. میدانم این یکی از سختترین کارهای دنیاست اما برای رسیدن به هدفتان باید بین تمام موارد هماهنگی ایجاد کنید و انجامشان دهید. اکر واقعا این هدف مد نظر شماست، باید اول ببینید دقیقا چه میخواهید و چه برنامهای برای تحققش دارید، اگر واقعا بخواهید راهش را هم پیدا میکنید. مگر اینکه نخواهید هدفی داشته باشید که از آن انگیزهای به وجود بیاید. من که فکر نمیکنم این را بخواهید!
۳. یک هدف داشته باشید
شلوغش نکنید! به قول قدیمیها پلهها را یکییکی بالا بروید. اگر یک لیست بلندبالا از اهداف داشته باشید، تنها اتفاقی که میافتد این است: استرس میگیرید، بیخیال همهشان میشوید، دچار رفتار اجتنابی میشوید و رسیدن به هدف را به بعد موکول میکنید. اما اگر قدم به قدم و یکی یکی به اهدافتان فکر کنید شدنیتر خواهند بود. میتوانید روی یکی تمرکز کنید، به آن برسید و سراغ بعدی بروید. سود خود را کم کنید اما مطمئن باشید سوخت و سوزی در کار نخواهد بود.
اگر نتوانید روی یک هدف خاص تمرکز کنید، نمیتوانید روی خودتان متمرکز شوید پس انگیزهای در کار نخواهد بود. اهدافتان را به اهداف کوچکتر و کوتاهمدت تقسیم کنید تا امکان رسیدن به آنها بیشتر شود. سعی کنید یک برنامه بریزید و کمکم به هدفتان نزدیک شوید.
۴. خودتان را سرگرم کنید
ممکن است شما خیلی وقتها کارهایی انجام داده باشید و از انجام آنها ناراضی باشید. اشکالی ندارد، گذشته دیگر گذشته است. لزومی ندارد مدام خودتان را شماتت کنید. دست از سر خودتان بردارید. اگر موفق شوید این کار را بکنید، میتوانید تجربیات بدتان را هم مثل افکار منفی رها کنید. سعی کنید برای خودتان سرگرمیهای تازه بهوجود بیاورید و به همه چیز با دید منطقی نگاه کنید، آن وقت چیزهای بد هم مثل بقیهی چیزها میگذرند و آنقدرها آزارتان نمیدهند.
خواستن توانستن است. از دویدن بدتان میآید؟ مشکلی نیست برای وزن کم کردن، کیک بوکسینگ را امتحان کنید؛ تازه هیجانانگیزتر هم هست. نویسندهی بدی هستید؟ (این یکی را با خودم هستم) موضوع نوشتنتان را عوض کنید. نمیتوانید با ذخیره کردن پول، ضریب امنیت مالیتان را بالا ببرید؟ نوع زندگی و محیط اطرافتان را تغییر دهید. اگر محیط اطراف هر فرد آنقدر انعطافپذیر است، پس انگیزهتان را هم میتوانید تغییر دهید.
۵. دربارهی انگیزهتان مطالعه کنید
شاید کمی احمقانه به نظر برسد! چطور میشود دربارهی انگیزه و چیزی که در ذهنمان است، مطالعه کنیم؟ اما به هرحال این امر شدنی است.
یکی از راههای مطالعه دربارهی انگیزهتان، شنیدن داستانهای موفقیت دیگران است که مغز شما را وادار به تفکر میکند. البته ممکن است فکر کنید مثلا خواندن داستان کسی که موفق شده است ۳۰ کیلو وزن کم کند، شما را مأیوس میکند و حس کنید آدم بیعرضهای هستید که نتوانستهاید حتی ۵ کیلو وزن کم کنید؛ اما اگر حتی فرض کنیم این حرفتان درست باشد، باید احساسات منفی را از خودتان دور کنید و عزمتان را جزم کنید. میتوانید حتی از همین افراد کمک بگیرید. اتفاقا همینطور داستانها میتواند برای پیشرفت ترغیبتان کند و از بیتفاوتی نجاتتان دهند. پس همکلاسیهای دورهی دبیرستانتان را در فیسبوک بیخیال شوید و به انجام امور مفید بپردازید.
۶. به خودتان جایزه بدهید
بیایید صادق باشیم؛ اینکه سریعتر به نتیجه برسیم واقعا کافی نیست. سالها طول میکشد تا از یک کسبوکار پول خوب بهدست آورید. ماهها طول میکشد تا به وزن دلخواهتان برسید و ممکن است خیلی طول بکشد تا واقعا به احساس خوشحالی در زندگیمان برسیم. اما چیزی که دربارهاش حرف میزنیم، احساس رضایت و خشنودی فوری است. پس میتوانیم این راهکار را استفاده کنیم: حالا که زندگی فورا چیزی را به ما نمیدهد تا خوشحالمان کند، پس خودمان به خودمان پاداش بدهیم.
حتما نباید فقط وقتی به هدف بزرگی میرسید به خودتان پاداش بدهید (حواستان باشد جایزه مبهوتتان نکند، در هر صورت باید تا آخرش بروید) نقاط هدف تعیین کنید و به هرکدام که رسیدید به خودتان جایزه بدهید. ۲ کیلو وزن کم کردید؟ عالیه! به خودتان یک جایزه بدهید، این به شما انگیزه میدهد چند کیلوی دیگر هم کم کنید. در امتحان بهترین رتبه را بهدست آوردید؟ خیلی خوب است! خودتان را به یک شام عالی دعوت کنید. نیمهی اول کتابتان را تمام کردهاید؟ شگفتانگیز است! جایزهاش این است که بیرون بروید و خرید کنید.
گام دوم: اعتماد به نفستان را بالا ببرید
۱. نیمهی پر لیوان را ببینید
مهمترین چیزی که باید در این بخش به آن توجه کنید این است: بدانید چه چیزی ندارید و میخواهید بهدستش بیاورید. واقعبین باشد و نواقص یا نداشتههایتان را بپذیرید. آنوقت است که میدانید چه میخواهید و میتوانید به آنها فکر کنید. قبول دارم که این میتواند آغاز یک موج منفی باشد، خب بالاخره یاد نداشتههایتان میافتید! منم همینطور هستم! ممکن است شروع کنید به دلسوزی کردن برای خودتان، بیعلاقه شوید، انگیزهتان را از دست بدهید و دیگر سمت چیزی نروید. اما چارهای نیست البته راهحلی دارد که الان میگویم؛ دربارهی چیزی که میخواهید فکر کنید، و فکر کنید برای چه چیزی واقعا از خدا ممنون هستید؟ اگر اینطوری به همهچیز نگاه کنید دلسرد نمیشوید و بهتر دستگیرتان میشود چه چیزی برایتان مناسبتر است یا باید داشته باشیدش.
۱۰ مورد از داشتههایتان و آنچه که دارید و برایشان سپاسگزارید، لیست کنید. این کار را هر روز انجام دهید (تازه، هر چقدر بیشتر فکر کنید میفهمید چیزهای بیشتری دارید) روی آنچه که دارید تمرکز کنید، هرچیزی که ساختهاید و خودتان بهدست آوردهاید. همهی اینها به افزایش اعتماد به نفس شما کمک میکند. اگر نگرشتان مثبت باشد با خودتان میگویید «من میتونم انجامش بدم». اگر به دستاوردهای گذشتهتان نگاه کنید میبینید که واقعا میتوانید. بنابراین انگیزه پیدا میکنید و رسیدن به هدفتان آسانتر میشود.
۲. راهش را پیدا کنید
فرض کنیم شما میخواهید بازیگر شوید. عالیه! اما از کجا باید شروع کنید؟ نمیدانم میدانید یا نه، اما اولین چیزی که دربارهی «چطور به هدف رسیدن» به ذهنتان میرسد میتواند خیلی تهدیدآمیز باشد؛ چون ممکن است باعث شود کلاً انگیزهتان را از دست بدهید و دست از هدفتان بردارید! به همین سادگی رویاهایتان به یکباره با خاک یکسان میشود. در صورتی که اگر بدانید چه مسیری را باید طی کنید، خیلی راحتتر میتوانید یک پله بالاتر بپرید.
هرچه منبع دم دستتان است، بررسی کنید. حالا که تکنولوژی در اختیار همه هست باید جهان زیر انگشتانتان باشد. به این ترتیب دیگر بهانهای ندارید. از دوستانتان و آشنایانتان بپرسید، حتی میتوانید از هرکسی که این راه را قبلا رفته، کمک بگیرید. اگر از تمام چیزی که میخواهید تا شما را به هدفتان برساند سر در بیاورید، میتوانید به اندازهی یک متخصص به خودتان مطمئن باشید. «دانش» ذهن شما را آرام میکند و نگرانی را از شما دور میکند. اگر بدانید مسیرتان چیست و چگونه باید آن را طی کنید، افکار منفی دور میشوند، اعتماد به نفستان بالا میرود و نگرشی تازه پیدا خواهید کرد.
۳. دور و ورتان را از چیزهای مثبت پُر کنید
جهان پر از چیزهایی است که ساز مخالف میزنند. ممکن است بلافاصله بعد از اینکه از ذهنتان بگذرد: «فردا یه نفس راحت میکشم»، یک نفر پیدا شود و سر ۵۰ هزار تومان شرط ببندد که نمیتوانید! پس بهتر است از چنین افرادی فاصله بگیرید. این افراد عموما اشخاص بیچاره و درماندهای هستند که سزاوار توجه نیستند. قبول دارم که این افراد ممکن است گاهی البته خیلی، خیلی، خیلی کم بتوانند مفید باشند. حالا به شما میگویم چطور؟! اگر فرضاً آنقدر تنها باشید که اجازه بدهید چنین فردی کنارتان بماند او سعی میکند شما را هم در آتش یأس یا حسادت خودش بسوزاند و چون فکر میکند شما نمیتوانید او را رها کنید، به کارش ادامه میدهد. مقاومت او باعث میشود شما بخواهید تواناییتان را به طرف ثابت کنید. این میزان آدرنالین شما را بالا میبرد و عزم و ارادهای که شما لازم دارید را به شما میدهد. و در هر صورت، خودتان را به خودتان و او ثابت میکنید. حالا میتوانید حتی از او متشکر هم باشید. او سبب خیر شده است و ناخواسته به شما انگیزه داد و کمکتان کرد! دوستش داشته باشید!
۴. از کم شروع کنید
هیچ راهی برای اینکه هدفی مثل «معروف شدن» یا «۳۰ کیلو وزن کم کردن» یا حتی «مهارت در ساز زدن» به راحتی اتفاق بیفتد، وجود ندارد. قبول دارم که مثالهای اغراقآمیزی زدم، اما میخواهم شما را متوجه چیزی کنم: داشتن هدفی که امکان تحققش کم است، فقط شما را متوقف میکند.
به جای معروف شدن، از دست دادن وزن زیاد و یادگرفتن یک ساز سخت، کمی کوتاه بیایید مثلا یک کانال موفق در یوتیوب برای خودتان بسازید. ۵ کیلو وزن کم کنید و برای شروع فقط یاد بگیرید یک آهنگ با هر سازی که دوست دارید بنوازید. همهی این کارها در جهت همان اهداف بزرگ شما هستند اما فرقشان این است که شدنیتر هستند.
اگر لیستی از اهداف یا کارها دارید به نفعتان است که از کوچکترینشان شروع کنید وقتی آن را به نتیجه برسانید، انگیزهی لازم برای کار بعدی خود به خود ایجاد شده است. دستاورد واقعی مثل این میماند که نصف راه را رفته باشید.
۵. تجسم کنید
هر روز چند دقیقه بنشینید و تجسم کنید که هدفتان را بهدست آوردهاید. تمام مراحل را تجسم کنید؛ اهدافتان، نحوهی انجام دادنشان، دستیابی به آنها و هر چیز خوب دیگری که به آنها مربوط است. حسی که دارید شبیه چیست؟ بعد از چند دقیقه بلند شوید. چه حسی دارید؟
از تمام حواستان کمک بگیرید. چه مزهای و چه بویی حس میکنید؟ چه صدایی میشنوید؟ چه چیزهایی میبینید؟ چه چیز زندگی را بعد از رسیدن به هدفتان دوست دارید؟ کدام صفتها برای توصیف این زندگی مناسب هستند؟ کار کردن روی کدام موارد و جزئیات، هدفتان را شفافتر و دستیافتنیتر میکند؟ کجا هستید؟ در چه مرحلهای؟ چه میکنید؟ چه لباسی تنتان است؟ چطور به نظر میرسید؟ چه کسی کنارتان است؟ تمام اینها را تصور کنید و در ذهنتان لمسشان کنید. حالا چه حسی دارید؟ انگیزه یعنی همین!
گام سوم: به راهتان ادامه بدهید
۱. هیجانتان را حفظ کنید
خیلی وقتها قبل از اینکه به چیزی برسیم، جذابیت خودش را از دست میدهد. حتی اگر روی هدفی کار کردید و برایش وقت و انرژی گذاشتید، باز هم این ریسک وجود دارد که خیلی زود خسته شوید. پس نباید بگذارید چنین اتفاقی بیفتد. در همهحال باید به اندازهی کافی برای هدفتان جذابیت ایجاد کنید.
با توجه به تواناییهایتان، مفاهیم تازهای از اهدافتان را تجربه کنید. اگر هدفتان وزن کم کردن است، یک عادت غذایی سالم تازه انتخاب کنید و اگر میخواهید پول بیشتری بهدست آورید، سعی کنید به دنبال یک استراتژی کسبوکار جدید و یک سیستم بودجهی متفاوت باشید.
اطرافتان را از تصاویری که دوست دارید، پرکنید. اگر تصاویر جذابی از اهدافتان جلوی چشمتان باشد، انگیزهتان بالا میرود. تصویر پسزمینهی لپتاپتان را همان چیزی که دوست دارید بگذارید تا به شما انگیزه بدهد. برای خودتان اینطرف و آنطرف در جاهای غیرمنتظره یادداشتهای کوچک بگذارید. به خودتان یادآوری کنید «آره من انجامش میدم.. من بهدستش میارم». این تمام چیزی است که قطعا هیجانزدهتان میکند.
۲. مدام طرح خود را اصلاح کنید
شما برای شروع یک هدف دارید و میدانید چگونه به آن برسید. اما وقتی اجرای طرحتان را آغاز میکنید کمی که جلوتر بروید، ممکن است به مواردی برسید که عملا بیفایده هستند یا حداقل ارزش وقت گذاشتن ندارند. میتوانید همین وقت را برای تجزیه و تحلیل بگذارید و طرحی ارائه کنید که با سرعت بیشتری جلو برود.
لیستی از تمام فعالیتهایی که باید انجام دهید، تهیه کنید. ببینید کدامشان در حال حاضر بازدهی بالاتری دارند؟ کدامیک واقعا مهم هستند و نمیتوان حذفشان کرد؟ وقتی مشخص شد بهترینها کدام هستند و کدامها خیلی مهم نیستند، تمرکز، وقت و انرژیتان را روی کارهای سودمندتر میگذارید به این ترتیب وقتتان هدر نمیرود و بازدهی بیشتری هم خواهید داشت. حالا به جای اینکه استرس بگیرید، همهچیز تحت کنترلتان است و انگیزه دارید که ادامه بدهید.
۳. جلوی چشم باشید
صبح دوشنبه است و تصمیم گرفتهاید قهوه خوردن را ترک کنید. فکر بدی نیست! شما ساعت ۷:۳۰ این تصمیم را میگیرید و باید ساعت ۹ هم در دفترتان برای یک جلسهی کاری حاضر شوید. قبل از جلسه، آبدارچی برای همه قهوهی گرم و خوشمزه میآورد. اما کسی نمیداند که شما در حال ترک کافئین هستید. باید چه کار کنید؟ به همهی همکارانتان بگویید!
اینکه به همه اعلام کنید: «آهای! من میخوام این کار رو انجام بدم»، باعث میشود به خاطر حفظ آبرو و غرور خودتان هم که شده، خودتان را ملزم به انجام تصمیمتان کنید. امیدوارم همیشه طوری رفتار نکرده باشید و چیزی فراتر از خودتان، برای دیگران نساخته باشید که شکست خوردن خیلی برایتان سختتر شود. از طرفی اگر همکارانتان بدانند که قهوه را ترک کردهاید، حتما لیوانتان را جایی پنهان خواهند کرد؛ در هر صورت این هم یک نوع کمک است!
حتما شما هم زمان زیادی را با اینترنت میگذرانید و در فضای مجازی بیشتر با مردم ارتباط دارید تا در زندگی واقعی! ناراحتکننده است اما متأسفانه اکثر ما همینطور هستیم! تصمیماتتان را در فضای مجازی اعلام کنید شاید این بار شما الهامبخش شخص دیگری باشید و انگیزه ایجاد کنید.
۴. از کاه، کوه نسازید
تا بهحال چند بار به این جمله برخوردهاید: «اجازه ندهید موانع شما را زمین بزنند»؟ موانع وجود دارند و نمیتوان از آنها فرار کرد! حتی موفقترین افراد هم به موانع زیادی برخورد کردهاند. چون موفقیت بدون موانع بیمفهوم است؛ آنها حتما از موانع بیشتری هم عبور کردهاند. ادیسون کم شکست خورد؟! به یاد بیاورید او ۱۰۰۰۰ راه پیدا کرد که هیچ کدامشان جواب نداد!
آسانترین راه عقبنشینی و پاک کردن صورت مسئله است. خوب نمیتوانید! زور که نیست! فقط یادتان باشد، وقتی عقبنشینی میکنید، اعتراف کردهاید که نمیتوانید. پس ۱۵ دقیقه به خودتان زمان بدهید و از کارکردن فاصله بگیرید. فردا هم روز خداست. شکست امروز هیچ ربطی به فردا ندارد، فردا روز دیگری است با تلاشها و امیدها و انگیزههای دیگر.
۵. دوستان همفکرتان را برای حمایت از خودتان مطلع کنید
باید اعتراف کنم کارهای کمی در این دنیا وجود دارد که آدم بتواند به تنهایی از پس آنها برآید. اگر از کسانی که واقعا درکتان میکنند کمک بگیرید، بار بزرگی از روی دوشتان برداشته میشود.
به این نکته توجه کنید روی خودتان کار کنید و این سپر دفاعی «کمک نگرفتن از دیگران» را کنار بگذارید. باور کنید این نه نشانهی ضعف شماست، نه نشانهی حماقتتان. کمک دادن یا کمک گرفتن عین انسانیت است! یک گروه حمایتکنندهی درجهی یک برای خودتان دست و پا کنید، کمترین کمکشان این است که به شما انرژی خوبی میدهند. وقتی احساس کنید شکست خوردهاید، نمیگذارند به قهقرا بروید، با منابعی که در اختیار دارند و با ایدههایشان یاریتان خواهند کرد و البته انگیزهی لازم را پیش رویتان قرار میدهند. دوستان خوب، گروههای آنلاین و خلاصه یک شبکهی انگیزشی مؤثر برای خودتان تشکیل دهید.
۶. نمودار پیشرفت خود را ترسیم کنید
انسانها به طور طبیعی تمایل به عینی کردن همهچیز دارند. میدانید چند نفر از هنر انتزاعی متنفرند؟ فهمیدنش احتمالا باید سخت باشد! پس اگر شما در این مسیر بهترین هستید، بهدست آوردن همهچیز خیلی ممکنتر به نظر میرسد. به راهتان ادامه دهید! میتوانید بنشینید و ببینید چگونه این کار بزرگ را انجام میدهید. خوب دیگر چه میخواهید؟ این هم انگیزه!
یک دفترچه مخصوص این موضوع داشته باشید. وظایف و کارهایی را که باید هر روز انجام دهید (یا کارهایی که باید تکمیل شوند)، یادداشت کنید و مدام خودتان را چک کنید تا اگر به اهداف میانی یا اهداف کوچکتر رسیدید قابل تشخیص باشند و هرجا میروید دفترچهتان همراهتان باشد؛ این خودش نوعی یادآوری انگیزه است!
زندگی کوتاه است. امروز را آنطور که هست درک کنید و کارهایی را که میخواهید، انجام دهید. بجنبید و تنبلی نکنید! فردا هم کارهای دیگری برای انجام دادن وجود دارد.
حتی باانگیزهترین و جاهطلبترین افراد هم گاهی برای رسیدن به اهداف خود به مشکل برمیخورند و بیحوصله میشوند. خبر خوب این است که در اغلب اوقات خودمان میتوانیم علت رکودمان را بفهمیم. خبر خوب بعدی اینکه راههایی هم برای خلاص شدن از شر رکود و برای ایجاد انگیزه وجود دارد. در اینجا شش راه برای ایجاد انگیزه به شما معرفی میکنیم.
۱. علت رکودتان را پیدا کنید
علل بروز رکود در زندگی شما ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
از انجام کاری که میدانید مجبور به انجام آن هستید، میترسید. انجام این کار را به تعویق میاندازید چون در حقیقت از آن کار خوشتان نمیآید.
خستهاید. جای غذای خوب، خواب کافی و ورزش در زندگی شما خالی است یا اینکه بیمار هستید و حال و روز درست و حسابی ندارید.
اعتماد به نفس شما پایین است. میترسید از منطقهی آسایش خود خارج شوید و خود را به چالش بکشید.
وسط انجام یک پروژه هستید. از آن پروژههایی که اول برای انجاماش هیجان داشتهاید، ولی حالا که به سختترین قسمت، یعنی میانهی پروژه رسیدهاید، هیجان خود را از دست دادهاید و هنوز تا رسیدن به ته پروژه راه زیادی در پیش دارید.
۲. وقتی از انجام کاری میترسید، طوری برنامهریزی کنید که نتوانید از زیر انجام دادنش در بروید
مثلا فرض کنید که تصمیم میگیرید صبحها ورزش کنید. برای اینکه بتوانید بر نفس امّارهی خود غلبه کنید، لباسهای ورزش را کنار تختخوابتان بگذارید تا صبح کلهی سحر که بیدار شدید، با لباسها چشم در چشم شوید. برای محکمکاری، با دوستان خود قرار بگذارید تا در باشگاه همدیگر را ببینید. دوستی با یک آدم مسئولیتپذیر انگیزهی رسیدن به موفقیت را در شما بالا میبرد.
بعضی روزها، به خود استراحت بدهید. بعضی روزها ورزش کنید. بعضی روزها هم فقط با فاصله گرفتن از فضای کار و کمی هواخوری، حالتان بهتر میشود. ببینید اخیرا عادتهای شما به چه صورتی بوده است. آیا استراحت کافی داشتهاید؟ غذاها و نوشیدنیهای سالم مصرف کردهاید؟ به تازگی مبتلا به بیماری خاصی شدهاید که باعث شود احساس کسالت کنید؟ دقت کنید که در این مدت اخیر چطور از بدن خود مراقبت کردهاید؛ توجه به حفظ سلامتی میتواند در عبور از رکود و ایجاد انگیزه به شما کمک کند.
۴. هر وقت احساس کمبود اعتماد به نفس کردید، به این فکر کنید که چرا به تواناییهای خود شک دارید.
آیا با افکار منفی دست به یقه هستید؟ یک اتفاق یا اظهار نظر منفی به تازگی زندگی را برایتان زهرمار کرده است؟ خودتان را با بقیهی آدمها مقایسه میکنید؟ وقتی افکار منفی از سر و کول مغزتان بالا میروند، پیش خودتان از خودتان تعریف و تمجید کنید یا کمی به خودتان استراحت بدهید و سعی کنید از زندگی لذت ببرید.
وقتی برنامهریزی میکنید که به هدفی معین دست پیدا کنید، معمولا اول راه حفظ انگیزه و حرکت رو به جلو کار سادهای است. در ابتدای راه، وقتی به نتایج نهایی کار فکر میکنید و شور و شوق و افکار مثبت به ذهنتان میآیند. در انتهای راه هم حفظ انگیزه کار بسیار آسانی است. وقتی به انتهای راه نزدیک میشوید، دیدن نقطهی پایان شما را هیجانزده میکند و باعث حرکت رو به جلو میگردد.
به نظر من، میانهی راه سختترین قسمت راه است. در میانهی راه، اگرچه هیجان اولیه از بین رفته است، اما هنوز برای رسیدن به هدف نهایی راه زیادی باید رفت. تازه در میانهی راه است که شما میفهمید برای اتمام راه چقدر زحمت و زمان نیاز دارید. در این وضعیت، ناامید میشوید و گاه و بیگاه برای خارج شدن از ناحیهآسودگی و حرکت رو به جلو به مشکل برمیخورید.
در میانهی راه، به این فکر کنید که از اول اصلا چرا وارد این راه شدید؟ علل شخصی، منطقی و مهمی که باعث شدند بخواهید به این هدف برسید چه بودند؟ اغلب به یاد آوردن همین «چراها» به ما کمک میکنند وقتی دچار رخوت میشویم بار دیگر انگیزه پیدا کنیم.
در این حال، به این حرف کنفُسیوس، فیلسوف چینی، فکر کنید: «مهم نیست چقدر کند حرکت میکنید، مهم این است که از حرکت کردن باز نایستید.» وقتی به میانهی راه رسیدید به حرکت رو به جلو ادامه دهید. خودتان را متعهد کنید که در روز برای رسیدن به هدفتان کاری، هرچند کوچک، انجام دهید.
۶. به یاد داشته باشید که رکود تا ابد ادامه نخواهد داشت و بلافاصله برای رهایی از رکود اقدام کنید
با قدمهای کوچک شروع به حرکت به سمت هدف خود کنید. به یاد داشته باشید که استقامت و استواری میتواند شانس رسیدن شما به موفقیت را چندین برابر کند. یادتان باشد، راه رسیدن به موفقیت پر از پستی و بلندی است. حرکت رو به جلو در شرایطی که انگیزهی خود را از دست دادهاید کمک میکند تا بر ترسهای خود غلبه کنید، از منطقهی آسایش خارج شوید و افکار منفی را از خود دور کنید. هر قدمی که در این شرایطِ سخت به سمت جلو برمیدارید کمک میکند تا حس اعتماد و توانمندی در شما تقویت شود و مثل تکانهای است که شما را به سمت خروج از رکود هل میدهد.
هرگاه در زندگی برای رسیدن به هدفی برنامهریزی کنید، قطعا با مشکلات و سختیهایی روبهرو خواهید شد. این مشکلات و سختیها باعث میشوند انگیزهی خود را از دست بدهید و با سر وارد رکود و رخوت شوید. در این شرایط، غلبه بر مشکلات و تلاش برای خروج از رکود کمک میکند تا به موفقیت بلندمدت خود دست پیدا کنید. وقتی بفهمید که میتوان در روزهای بد و سخت به خود انگیزه داد، درخواهید یافت که در آینده با مشکلات سختتر چطور باید دست و پنجه نرم کنید.
هر آدمی در دورهای از زندگی دچار رکود میشود. درک علت از دست دادن انگیزه و اقدام برای رهایی هرچه سریعتر از شر این رکود، کمک میکند تا به موفقیتهای بزرگی که در انتظار شما هستند، دست پیدا کنید.
روانشناسی ایجاد انگیزه؛ ۱۲ راهکار برای اینکه همین الان باانگیزه شوید
همین اول کار بگویم که اگر میخواهید وظایفتان را درست و کامل انجام دهید، باید به خودتان انگیزه بدهید. حتما میپرسید چه انگیزهای و چگونه؟ مقاله زیر به شما کمک میکند تا بیشتر با شیوههای کاربردی افزایش انگیزه آشنا شوید.
اول از خودتان بپرسید (فارغ از اینکه کاری را به آخر میرسانید یا نه)، آیا این قابلیت را دارید که برای انجام همهی وظایف و کارهایی که باید انجام دهید، به وجد بیایید؟! یا اینکه اساسا شروع یک کار برایتان سخت است؟ آیا به جای تمرکز بر روی کارهای تلنبار شدهتان، مدام آنها را نادیده میگیرید و گاهی هم فرار میکنید؟ آیا شما هم همیشه کاری را که از انجام آن متنفرید، در انتهای لیست کارهایتان میگذارید؟
باید واقعیتی را به شما بگویم؛ تا زمانی که انجام کار را به تأخیر میاندازید، استرس و فشار بیشتری را با خود حمل خواهید کرد. در نتیجه، ممکن است بعد از مدتی اعتماد به نفس خود را از دست بدهید و حتی به توانایی خود در انجام آن کار شک کنید! میدانم شروع کاری که برایمان جذابیتی ندارد ولی حتما باید انجام شود تا چه حد میتواند آزاردهنده باشد. پس چاره چیست؟ ایجاد انگیزه برای شروع هر کاری میتواند موتور محرکهی شما در انجام آن کار باشد. بیایید اول با ساختار انگیزش کمی بیشتر آشنا شویم.
انواع انگیزش
دو نوع انگیزه درونی و بیرونی وجود دارد که در انجام هر کاری، بسته به نوع آن به طور ترکیبی میتوانند به ما کمک کنند.
۱. انگیزش درونی
حالتی است که در آن شما برای به دست آوردن نیازهایتان، با عوامل درونی برانگیخته میشوید. اکثر عادتهای ما و کارهایی که در اوقات فراغتمان انجام میدهیم بر اساس انگیزه درونی است. این کارها را انجام میدهیم چون از انجام دادنشان لذت میبریم و صرفا به دلیل اجبار و یا الزامی برای انجامشان، دست به کار نمیشویم.
۲. انگیزش بیرونی
حالتی است که در آن توسط عوامل بیرونی که توسط دیگران ایجاد میشوند و در کنترل دیگراناند، برانگیخته میشویم. به عنوان مثال دریافت دستمزد و یا مورد تشویق و تجمید قرار گرفتن. شغل و کار ما معمولا با انگیزشهای بیرونی در ارتباط است. هرچند، در صورت لذت بردن از کار، انگیزش درونی نیز در انجام آن دخیل بوده است.
اکثر وظایفی که ما در محل کارمان انجام میدهیم، هر دو نوع انگیزش را در بر میگیرند. اما مسئله اینجاست؛ با اینکه ما شغلمان را دوست داریم و حقوق کافی هم برای آن دریافت میکنیم (هر دو نوع انگیزش درونی و بیرونی)، علاقه و انگیزهای به انجام بعضی از کارها نداریم (کارهایی نظیر بایگانی کردن، بحث با کارکنان در مورد ضعف عملکردشان، گزارش نویسی و…).
چیزی که مشخص است این است که به هر حال ما مجبوریم به عنوان قسمتی از وظایف شغلیمان کارهای ناخواستهای را انجام دهیم، پس باید راهی برای افزایش انگیزه پیدا کنیم. اینجاست که مفهوم خودانگیختگی (انگیزه دادن به خود) اهمیت ویژهای پیدا میکند.
خودانگیخته باشید. برای این کار لازم است نیازهای خود را ارزیابی و درک کنید و بدانید چه چیزی برای شما ارزشمند و شایستهی تقدیر است. حالا این هنرمندی شماست که با تغییر محیط در راستای جذابیتهای ذهنیتان، خودانگیخته شوید. پس به جای اینکه دنبال عواملی باشید که یک وظیفه را برای شما جالبتر کند، خودتان آن را به شکلی درآورید که برایتان جالبتر و ارزشمندتر شود. برای این کار روشهای گوناگونی وجود دارد که در زیر به آن اشاره شده است.
نکته:
مقالهی معروفترین نظریه های انگیزشی برای فهم و بررسی نیازهای شما، اطلاعات بیشتر و کاملتری را در اختیارتان قرار میدهد.
استراتژیهایی برای خودانگیختگی
بر اساس دو نوع انگیزشی (انگیزش درونی و بیرونی) که توضیح داده شد، دو نوع استراتژی نیز قابل تعریف است. حالت اول این است که وظیفه و کار مورد نظر را از نظر درونی، جالبتر و رضایتبخشتر انجام دهید. حالت دوم این است که برای خودتان پاداشهای بیرونی و شخصی در نظر بگیرید. استفادهی ترکیبی از دو استراتژی بالا معمولا بیشترین اثربخشی را به دنبال دارد. بر اساس استراتژیهای ذکر شده، میتوان روشهای کاربردی و متنوعی را برای ایجاد خودانگیختگی، پیاده کرد.
۱. نگرش و رویکرد خود نسبت به وظایف و کارهای ناخواسته و اجباری را تغییر دهید
به عنوان مثال مرتب کردن و سازماندهی قفسهی بایگانی ممکن است به خودی خود انگیزهبخش نباشد؛ اما اگر اینگونه به این مسئله نگاه کنید که انجام این کار و مرتب کردن فایلها و مدارک موجود در قفسهی بایگانی، باعث میشود دیگران به شما به عنوان یک فرد شایسته، منظم و قابل تقدیر نگاه کنند، ممکن است انگیزهی کافی برای انجام این کار را به دست آورید. اگر اینگونه به مسئله نگاه کنید میتوانید پیوندی میان انجام یک کار نه چندان جالب و نیازهای خود (در این مورد مورد توجه و تشویق قرار گرفتن) ایجاد کنید و با تکیه بر آن، وظیفه و کار خود را به خوبی انجام دهید.
۲. به چرایی کاری که انجام میدهید فکر کنید
ممکن است گاهی به این موضوع فکر کنید که کار شما کاری بیهوده و بیهدف است و چرا وقت خود را با انجام چنین کار بیهودهای تلف کنید؟ یکی از روشهای عالی جهت افزایش انگیزهی خود این است که تمام نکات مثبت و دستاوردهای شغل خود را لیست کنید. به عنوان مثال اگر شما کارمند بخش خدمات نظافتی در یک بیمارستان هستید، کار شما باعث میشود بیماران در مقابل میکروبها و آلودگیها در امان باشند. اگر شما کسب و کاری بین المللی در حوزهی تجهیزات و مبلمان اداری دارید، کار شما افزایش بهره وری کارکنان در سرتاسر جهان را به ارمغان میآورد.
۳. اهدافتان را تعیین کنید
با تعیین اهداف، شما دقیقا میدانید که برای به دست آوردن آنچه در زندگیتان میخواهید؛ دقیقاً باید به دنبال انجام چه کارهایی باشید. در نتیجه دیگر آن کارها برایتان خسته کننده نخواهد بود. به عبارتی با نگاه کردن به تصویر کلی و مشخص اهدافتان، خواهید دید که چقدر راحتتر میتوانید وظایف و کارهای ناخواسته و اجباریتان را به انجام برسانید.
۴. وظایف خود را به اجزای کوچکتر تقسیم و تجزیه کنید (کارتان را بشکنید)
به عنوان مثال مرتب کردن و سازماندهی همهی فایلها و مدارک موجود در قفسهی بایگانی شما ممکن است کار حجیم و سنگینی باشد و انجام آن طی یک مرحله بسیار دشوار به نظر برسد؛ بنابراین اول فایلها را دسته بندی کنید. به طور مثال آنها را با توجه به حروف الفبا در چند دسته قرار دهید. بعد از چیدن هر دسته در جای خود، برای مرتب کردن بقیه آنها انگیزه و حس بهتری پیدا خواهید کرد.
۵. برای خودتان مسئولیت و الزام پاسخگویی ایجاد کنید
دربارهی وظایف و کارهایی که باید انجام دهید و همچنین مدت زمانی که انتظار میرود کار را در طول آن به اتمام برسانید، به مدیر و یا همکار خود توضیح دهید. وقتی که بدانید دیگران از شما انتظار دارند که کارتان را در زمان مشخصی به خوبی به پایان برسانید، انگیزه پیدا میکنید تا با انجام بهتر وظایف خود، تواناییتان را به دیگران اثبات کنید.
۶. زمانتان را مدیریت کنید
مدیریت زمان را یاد بگیرید. برای خودتان برنامهی زمانبندی شدهای طراحی کنید که در زمانی مشخص، به شیوهای موثر بتوانید آن را اجرا کنید.
۷. کارهای خود را به تعویق نیندازید
غلبه بر عادت به تعویق انداختن کارها را یاد بگیرید. وقتی که انگیزهی کمی برای انجام کاری دارید؛ مطمئن باشید که اگر آن را به تعویق بیندازید، انگیزهتان کمتر شده و احتمال به انجام رسیدن آن بیش از گذشته، کاهش مییابد و در مواقعی به صفر نیز خواهد رسید. پس برای زودتر به انجام رساندن کارهایی که انگیزه کمتری دارید، بیشتر عجله کنید.
۸. برای خود پاداش در نظر بگیرید
با خود عهد ببندید که اگر کار مورد نظرتان را در زمان مشخص و با موفقیت انجام دادید به خودتان پاداش خوبی بدهید. به عنوان مثال اگر کار کوچکی را به خوبی انجام دادید به عنوان پاداش برای خود بستنی یا چیز خوشمزهی دیگری که دوست دارید بخرید و هنگامی که کار بزرگتری را با موفقیت پشت سر گذاشتید؛ خود را به یک رستوران برای صرف یک شام خوب و دلچسب دعوت کنید!
۹. با پیامدهای منفی ناشی از انجام ندادن کار، به خود هشدار دهید ( خود را بترسانید)
به خودتان بگویید که اگر این کار را به خوبی انجام ندهید با رئیستان به مشکل بر میخورید. روی این موضوع تمرکز کنید و با فکر کردن به اینکه مثلا رئیستان نسبت به شما ذهنیتی منفی پیدا میکند و ممکن است زمانی که به کمک او نیاز دارید و مثلا میخواهید برای انجام کارهای شخصیتان از او مرخصی بگیرید، با شما همکاری نکند. پس به خود هشدار دهید که لازم است کارتان را به موقع و درست انجام دهید.
۱۰. وظایفتان را در صورت امکان با همکاران خود مبادله کنید
میتوانید برخی از وظایفی را که علاقهای به انجام آنها ندارید به یکی از همکارانتان که مشکلی با انجام آنها ندارد بسپارید و به جای آن، برخی از وظایف او که انجام آن برای شما خوشایندتر است را به عهده بگیرید. در محیط کار از علایق، استعدادها و نیازهای یکدیگر جهت انجام موثرتر وظایفتان استفاده کنید.
۱۱. اجازه دهید افکار مثبت و افراد مثبت اندیش شما را احاطه کنند
افکار مثبت بسیار قدرتمند هستند. فقط به خود بگویید که «من میتوانم»، در بسیاری از مواقع این جمله تمام چیزی است که برای شروع یک کار به آن نیاز دارید! از سوی دیگر وقتی افرادی که در کنار خود دارید مثبت اندیش باشند، همواره از شما حمایت میکنند و شما را تشویق میکنند که به تلاش خود ادامه دهید و این انگیزه را به شما میدهند که کارتان را با موفقیت پشت سر بگذارید.
۱۲. برای خود یک کارنامهی انجام کار، درست کنید
تمام کارهایی که موفق به انجام آنها شدهاید را در یک کارنامه ثبت کنید. این کارنامه به شما انگیزه میدهد. وقتی کاری را با موفقیت به اتمام رساندید، آن را به کارنامهی خود اضافه کنید تا با پربارتر شدن آن، رکورد شما در انجام موفق کارها افزایش پیدا کند! از این کارنامه، هنگامی که به انگیزهی بیشتری برای اتمام کارتان نیاز دارید، استفاده کنید.
جمعبندی
انگیزش موضوع پیچیدهای است و انگیزه دادن به خود، ممکن است کار دشواری باشد. با ارزیابی و درنظر گرفتن نیازهایتان میتوانید زاویهی دیدتان را نسبت به کارها و وظایف خود تغییر دهید و با پیوند دادن این وظایف با احساسات و تجاربی که از نظر درونی برای شما خوشایند و رضایت بخش است، به خوبی از پس آنها برآیید.
همچنین میتوانید برای خود پاداش شخصی در نظر بگیرید و نگرش خود نسبت به کارهای ناخواسته یا اجباری را تغییر دهید و انگیزش بیرونی ایجاد کنید. به عنوان مثال اگر مجبور به اضافه کاری شدهاید؛ به جای اینکه با نارضایتی از اینکه مجبورید چند ساعت بیشتر در محل کارتان بمانید اوقات خود را تلخ کنید، با فکر کردن به اینکه دستمزد بیشتری میگیرید و میتوانید چیزی را که به آن علاقه دارید تهیه کنید، انجام این کارهای اضافه را برای خود خوشایند کنید. یا با بخشی از این دستمزد، به عنوان پاداش انجام کار، خود را برای یک شام خوب به رستوران دعوت کنید. با استفاده ترکیبی از تکنیکهای ارائه شده برای ایجاد انگیزه، میتوانید برای انجام وظایف ناخواسته و یا اجباری به خود انگیزهی لازم را بدهید.
۳ روش ایجاد انگیزه برای به پایان رساندن پروژههای بلندمدت
ضربالاجلها نیروهای کاری بسیار قدرتمندی هستند که مهمترین وظایف را مشخص میکنند، تمرکز به وجود میآورند و ما را به سمت اتمام کارها سُوق میدهند. به همین دلیل است که پروژههای بدون ضربالاجل برای هفتهها، ماهها و حتی سالها در لیست کارهایمان خاک میخورند. در این مطلب راجع به همین مشکل صحبت خواهیم کرد و پس از مقدمهای کوتاه، سه راهکار را برای ایجاد انگیزه در به پایان رساندن پروژههای بدون ضربالاجل، معرفی میکنیم.
گاهیاوقات این خاک خوردن در فهرست کارها، ریشه در مبهم بودن پروژه، خستهکننده بودن یا مشخص نبودن روال انجام آن دارد. طبیعی است که چنین پروژهای از فهرست اولویتهایمان خط بخورد، چرا که کار کردن روی آن ما را معذب میکند. اما گاهی هم پروژه چنین ویژگیهایی ندارد و به تعویق انداختن آن وابسته به شرایط است: یعنی کارهای دارای ضربالاجلی داریم که رسیدگی به آنها برایمان ضروریتر است. به همین خاطر فرصت رسیدن به پروژههای بدون ضربالاجل را پیدا نمیکنیم.
در بیشتر مواقع، بهخاطر کار نکردن روی چنین پروژههایی، از جانب دیگران سرزنش نمیشویم. فقط خودمان از اینکه نمیتوانیم انجامشان بدهیم و مدتهاست که آنها را دستنخورده باقی گذاشتهایم، احساس بدی پیدا میکنیم. بهعلاوه، وقتی کاری مهم باشد، اما ضربالاجل نداشته باشد، هر لحظه ممکن است کارفرما سراغش را بگیرد و فکر اینکه در چنین زمانی چیزی برای ارائه کردن نداریم، نگرانمان میکند.
بیایید از وارسی مشکل بگذریم و ببینیم که چه راهحلی برای آن وجود دارد؟ وقتی میخواهیم یا نیاز داریم که کاری بدون ضربالاجل را به اتمام برسانیم، چطور باید برای انجام دادنش انگیزه کافی ایجاد کنیم؟ درادامه ۳ راهکار را برای حل این مشکل معرفی خواهیم کرد.
۱. تعیین ضربالاجل
اگر پروژهای ضربالاجل ندارد، به این معنا نیست که خودمان نمیتوانیم برای آن ضربالاجل تعیین کنیم. مثلا میتوانیم موعد مشخصی برای به اتمام رساندن پروژهٔ موردنظر تعیین کنیم و هر هفته زمانی را برای رسیدگی به آن کنار بگذاریم. یا زمان مشخصی در روز را به پیش بردن کارهای مرتبط به آن اختصاص دهیم.
تعهداتی را که در این رابطه برای خودتان ایجاد کردهاید، جایی یادداشت کنید. بهترین انتخاب، تقویمی است که در آن وظایف و تاریخ رسیدگی به آنها را یادداشت میکنید. اگر میدانید در اوقاتی که سرتان شلوغ است، جایی برای رسیدگی به کارهای بدون ضربالاجل ندارید، زمانی را تعیین کنید که سرتان خلوتتر است و میتوانید واقعا به تعهدی که دادهاید عمل کنید.
وقتی موعدی را برای به اتمام رساندن پروژه (یا بخشهایی از آن) تعیین میکنید، درک بهتری از اولویت آن پیدا خواهید کرد. بهعلاوه، چنین شرایطی در شما حس ضروری بودن کار را ایجاد میکند.
در همین حین که به زمانبندی وظایفتان فکر میکنید، تعداد کارهایی را که زمان اتمام مشخصی ندارند و باید به آنها رسیدگی کنید، مشخص کنید. اگر تعداد این کارها زیاد است، با اختصاص دادن هر ماه به یکی از آنها، شانس پیشرفت خود را در انجام کار بیشتر خواهید کرد. اگر بخواهید تمام کارهای ناتمامِ بدون ضربالاجل را به یکباره انجام دهید، احتمال اینکه وسط راه خسته شوید و به تعهداتتان پایبند نمانید، بیشتر میشود.
۲. درگیر کردن شخص یا اشخاص دیگر و به وجود آوردن فشار مثبت
گاهی کارهای بدون ضربالاجل تنها درصورتی پیش میروند که از کمک شخص دیگری استفاده کنیم. وقتی زمانبندیمان را برای انجام کارها با دیگری درمیان میگذاریم و طی روندی منظم او را از آخرین بهروزرسانیهای فعالیتهایمان آگاه میکنیم، برای خودمان نوعی انگیزه برای پیش بردن کارها پیدا میکنیم.
بعضی افراد شخص بهخصوصی را دارند که ترجیح میدهند با او از اهدافشان صحبت کنند و راجع به روند کار به او گزارش دهند. این شخص میتواند همکار، رئیس، دوست یا هر شخص دیگری باشد. عدهٔ دیگری هستند که ترجیح میدهند تعداد بیشتری از افراد را از تصمیمشان آگاه کنند و به آن جلوهای عمومیتر بدهند.آنها این کار را با درمیان گذاشتن تصمیمشان با چند نفر از همکاران، یا پست کردن هدفشان در شبکه های اجتماعی انجام میدهند. بسته به صلاحدید میتوانید یکی از این دو راه را انتخاب کنید. البته راه دوم را تنها درصورتی انتخاب کنید که همکاران یا مخاطبان شما تصمیمتان را فراموش نکنند و پیگیر روند کارتان باشند.
راه دیگر این است که از کسی بخواهید در پیش بردن پروژه کمکتان کند تا با هم روی آن کار کنید. زمان مشخصی در هفته یا روز را به این همکاری اختصاص دهید. اگر نمیتوانید همکار پیدا کنید، سعی کنید اتاق یا دفتری را برای کار انتخاب کنید که در آن، شخصِ دیگری هم مشغول انجام دادن کارهای خودش باشد. بهترین کاری که در حالت دوم از دستتان برمیآید این است که آن شخص را در جریان کارتان بگذارید و در پایان روز، راجع به کارهایی که کردید با او صحبت کنید. همین برقراری ارتباط و در مجاورت شخص دیگر بودن، مسئولیت پذیری شما را بیشتر میکند، چون او از کاری که باید طی آن مدت انجام بدهید، خبر دارد.
این کار مزیت دیگری هم دارد: بهنوعی محیط کار کوچکی به وجود میآورد و این احساس آزاردهنده را که شما در حال کار کردن هستید و دیگران دارند خوش میگذرانند، کمتر میکند.
از میان این راهها موردی را انتخاب کنید که بیشتر با آن احساس راحتی میکنید و فکر میکنید که در ایجاد انگیزه مؤثرتر خواهد بود. همهٔ این موارد درجهای از مسئولیتپذیری را به همراه دارند، به این ترتیب اگر ضربالاجلی واقعی هم وجود نداشته باشد، حس ناامید کردن دیگری یا بدقول بودن، شما را وادار به انجام کار خواهد کرد.
آخرین راهی که برای ایجاد انگیزه معرفی میکنیم، استفاده از مشوقهای متقاعدکننده است. این راهکار به شیوههای مختلفی قابل پیادهسازی است. شما میتوانید با این شیوه شروع کنید: برای انجام دادن کارتان پاداشی در نظر بگیرید. مثلا با خودتان قرار بگذارید که یک ساعت روی پروژه وقت بگذارید و بعد از آن ناهار بخورید. یا مثلا وقتی کار تحقیقاتتان به پایان رسید، بعدازظهر را صرف مرتب کردن دفتر کارتان کنید. قرار نیست این پاداشها خیلی بزرگ و تجملی باشند. فعالیتهایی را برای پاداش در نظر بگیرید که دلتان میخواهد انجام بدهید.
اگر این پاداشها مشوقهای قابلاعتنایی نبودند و نتیجهای نداشتند، از شیوهٔ دوم استفاده کنید که در نظر گرفتن جریمه است. مثلا با خودتان قرار بگذارید که اگر یک ساعت وقتِ معینشده را صرف پیش بردن کار بدون ضربالاجلتان نکردید، اجازهٔ دیدن برنامهٔ تلویزیونی موردعلاقهتان را نخواهید داشت. ایدهٔ اصلی این است که محروم شدن از انجام فعالیت لذتبخشی را که بهطور معمول انجام میدهید، بهعنوان جریمه در نظر بگیرید. به این صورت احتمال نادیده گرفتن کاری که مجبور نیستید برایش وقت بگذارید کمتر میشود.
روش آخر هم این است که پاداش بزرگتری برای پایان روز کاری در نظر بگیرید. مثلا با خودتان قرار بگذارید که پس از اتمام کار، به کافیشاپ، رستوران یا پارک بروید. با استفاده از این شیوه، تجربهای لذتبخش را با نیاز به تمرکز بر کاری ادغام میکنید که درصورت نبود آن مشوق، ممکن است چندان راغب به انجام دادنش نباشید.
کلام آخر
فارغ از اینکه از کدام راه برای ایجاد انگیزه استفاده میکنید، این نکته را به خاطر داشته باشید که مسیر نسبتا دشوار و پرچالشی پیش رو دارید. برای پیدا کردن زمان خالی عجله نکنید و این کار را بادقت انجام دهید. وقتی وظایف پروژهٔ موردنظر را زمانبندی کردید، سر قولی که به خودتان میدهید بمانید و از رسیدگی به کارها طفره نروید. درگیر کردن دیگران هم در این میان میتواند تأثیر خوب و قابلملاحظهای داشته باشد.
اگر راه دیگری برای ایجاد انگیزه و پیشبرد چنین پروژههایی به نظرتان میرسد یا نظری دربارهٔ این مطلب دارید، لطفا آن را با ما و خوانندگان «چطور» درمیان بگذارید.
کنفسیوس، فیلسوف سرشناس چینی، قرنها پیش گفته بود: «شغلی را انتخاب کن که عاشق آن هستی. بدین ترتیب حتی یک روز هم مجبور به کار کردن نخواهی بود». این سخن ایدهای زیبا و بسیار ساده به نظر میآید. اما همه میدانیم زندگی واقعی کمی متفاوت است. متأسفانه همه آنقدر خوشاقبال نیستند که کار محبوبشان را پیدا کنند، آن را دنبال کنند و تا آخر عمر هم شاد و خوشبخت باشند. گاهی زندگی طور دیگری پیش میرود! اما برای کشف شوروشوق واقعی در زندگی راههایی هست که باید یاد بگیریم. مهارتها و عادتهایی که موجب موفقیت ما در زندگی میشوند. داشتن انگیزه و تقویت آن یکی از این مهارتها است. در این مقاله با انواع انگیزه و تأثیر آنها بر موفقیت ما، مزایای انگیزه درونی و راههای مؤثر برای تقویت آن آشنا میشوید. با ما همراه باشید.
اجازه دهید کمی به عقب بازگردیم، به آغاز داستان! انگیزه یکی از اصلیترین دلایل ما برای انجام کارهاست. ما برای انجام هر کاری مانند فعالیتهای روزمره، سرِ کار رفتن (حتی بیش از اندازه کار کردن)، تعیین اهداف، استفاده از قدرت اراده و … انگیزهای داریم. انگیزهها دو دستهاند: انگیزههای درونی (ذاتی و باطنی) و انگیزههای بیرونی (خارجی).
وقتی انجام کاری تمایلات درونی ما را ارضا میکند یا برای ما جذاب و لذتبخش است، قاعدتا انگیزههای درونی ما فعال هستند. در این حالت، ما نیازمند پاداش یا قدرشناسیِ دیگران نیستیم. سازوکار انگیزههای بیرونی کاملا برعکس است. انگیزش بیرونی با محرکهای خارجی مانند وعدهٔ ترفیع گرفتن یا افزایش حقوق یا دیگر مزیتهای مادی فعال میشود.
شاید اینجا با تناقضی دربارهٔ پاداش مالی روبهرو شوید! پاداش مالی قطعا انگیزهای بیرونی است اما همزمان باعث میشود ما از کار خود لذت [درونیِ] بیشتری ببریم! خوشبختانه پژوهش بسیار بزرگی دراینباره صورت گرفته است. در این پژوهش، با بررسی تحقیقات مرتبط در طول ۱۲۰ سال گذشته، معلوم شده است که ارتباط بسیار ضعیفی بین پاداش مالی و رضایت شغلی وجود دارد. اوضاع وخیمتر هم میشود! شواهدی وجود دارد که دریافت پولِ بیشتر میتواند اثری منفی بر انگیزههای درونیِ شما داشته باشد [و رضایت درونی شما را کاهش دهد]!
مهم نیست پای کدام یک از انواع انگیزه در میان است؛ ما برای زندگی کردن به انگیزه نیاز داریم. ما همواره برای حرکت کردن، جلو رفتن و پیشرفت کردن به انگیزه نیاز داریم. وقتی آنچنان خستهایم که نایِ برداشتن حتی یک قدم را هم نداریم، این انگیزه است که ما را به جلو هُل میدهد.
بیایید بهترین راههای ایجاد انگیزه برای پیشرفتن را بررسی کنیم. ببینیم چگونه میتوان آتشِ شوقوذوق درونی را زنده نگه داشت. زمانی که در کنج عزلت فرو رفتهاید، زانوی غم بغل کردهاید و با خود میگویید کاش مجبور نبودید هیچ کاری انجام دهید، چه چیزی میتواند شوق حرکت را در شما بیدار کند؟
چرا انگیزهٔ درونی قدرتمندتر از انگیزهٔ بیرونی است؟
همه موافقیم که برای زندگی به انگیزه نیاز داریم. به کدام انگیزه؟ پژوهشهای فراوانی نشان میدهند قدرت انگیزههای درونی بسیار بیشتر از انگیزههای بیرونی است. این موضوع بهویژه دربارهٔ انگیزههای پایدار صادق است. چرا؟ پاسخ ساده است. به این فکر کنید که «من میخواهم» چه تفاوتی با «من مجبورم» دارد. این دوگانگی بیشتر از هر جا در شغل شما پیش میآید!
فرض کنید هر روز با بیمیلی به محل کار میروید و هنوز به محل کار نرسیده، هولوولا تمام وجودتان را در بر گرفته است! با این اوصاف چه لذتی از کارکردن میبرید؟ بهره وری و اثربخشی شما چقدر خواهد بود؟ کیفیت کارتان چقدر است؟ جواب این سؤالات روشن است! شما قطعا به این زودیها کارمند نمونهٔ ماه نخواهید شد!
مشکل انگیزۀ بیرونی ناپایداریِ آن است! دلیلِ این ناپایداری احتمالا مقولهای مرتبط با روانشناسی به نام «اصل خوگیری به لذت» است. [بر اساس این اصل، انسانها هنگام روبهرو شدن با رویدادها یا تغییرات بزرگ در زندگی، ترجیح میدهند بهسرعت به سطحی پایدار از شادی بازگردند. مثلا اگر افزایش درآمد داشته باشید، انتظارات و امیال شما نیز افزایش مییابد و لذتِ پایداری را که داشتید، از دست میدهید!] «اصل خوگیری به لذت» در واقع بیانِ شیک همین موضوع است که پاداشهای بیرونی منبعی پایدار برای شادی و رضایتمندی نیستند.
شما به امید ترفیع گرفتن، ۱۰۰ ساعت در هفته کار میکنید! ترفیع هم میگیرید. حس خوبی که به دست آوردهاید تا چه مدت پایدار است؟ پژوهشهای علمی نشان میدهند حس قدم زدن روی ابرها بهسرعت از بین میرود و شما حریصتر میشوید. به این ترتیب، شما وارد مسابقهای بیپایان برای کسب لذت بیشتر شدهاید. در هر مرحله، برای حرکت کردن به انگیزههای بزرگتر و بزرگتری نیاز دارید. زمانی که به اهداف خود میرسید، تازه متوجه میشوید که رضایتمندیِ موردنظر را به دست نیاوردهاید. شما بر «تردمیل لذت» سوار شدهاید! [حرکت میکنید اما هرگز نمیرسید.]
شما میتوانید هر روز بنویسید اما کار شما بدون میل باطنی، فقط سیاه کردن کاغذ است. هیچ تمرینی تداوم نمییابد مگر اینکه از انجام دادنش حداقل کمی لذت ببرید.
– اولیور بورکمان، نویسنده و روزنامهنگار
مزایای انگیزش درونی
گفتیم که تلاشکردن تنها به امید دریافت پاداش و تشویق بیرونی پایدار نمیماند و لذتبخش هم نخواهد بود. اگر هنوز مخالفید، دلایل بیشتری برایتان میآوریم:
۱. عملکرد شغلیِ بهتر
پژوهشها نشان میدهند که انگیزۀ درونی در مقایسه با انگیزۀ بیرونی، ابزار قدرتمندتری برای پیشبینیِ عملکرد شغلی است. وقتی ما برای انجام کاری انگیزهٔ درونی داریم، از آن لذت میبریم و تمایل داریم انجامش دهیم. بنابراین ما آن کار را هر روز انجام میدهیم چون به ما شوروشوق و شادی و رضایت میدهد.
۲. متعالیتر بودن اهداف
دلیل دیگر این است که انگیزۀ درونی با اهداف متعالیتری همسو و آمیخته است. مشارکت در فعالیتهای عامالمنفعه یا انجام کارهای ارزشی در راستای خیر جمعی (بهجای خیر فردی)، نمونههایی از این همراستا بودن است. آدام گرنت، روانشناس سازمانی، پژوهش مشهوری در این باره انجام داده است. این پژوهش بر روی گروهی از کارمندان انجام شد که در برگزاری فعالیتی خیریه مشارکت داشتند. در این فعالیتِ خیریه، کمکهای مالی برای دانشجویان کمبضاعت جمعآوری میشد. وقتی تأثیر این کمکهای مالی بر زندگی و آیندهٔ دانشجویان به کارمندان نشان داده شد، نتیجه شگفتانگیز بود! بهرهوری شغلیِ کارمندان در هفتۀ اول ۴۰۰ درصد افزایش یافت! در درازمدت نیز میانگین زمانی که این کارمندان صرف برقراری تماس تلفنی میکردند ۱۴۲ درصد و میزان کمکهای مالی جمعآوریشده ۱۷۱ درصد افزایش یافت.
۳. علمآموزی بهتر
انگیزش درونی در زمینهٔ تحصیل (کسب علم) نیز بسیار مؤثر است. پژوهشهای علمی حاکی از این است که ارائهٔ انگیزههای بیرونی (مانند تشویق و تمجید) انگیزههای درونی دانشآموزان را تضعیف میکند. این مسئله در درازمدت موجب کندی در کسب مهارتها و ایجاد خطا در فرایند آموزش میشود. اگر کودکان انگیزههای درونی داشته باشند، بیشتر در موضوعات درسی درگیر میشوند، بیشتر از آنها لذت میبرند و آگاهانه برای حل مسئله تلاش میکنند.
گویا همهٔ پژوهشها به نتیجهٔ مشترکی اشاره میکنند: اگر نمیخواهید برای کارهایی که مجبور به انجام دادنشان هستید، احساس بیگاری دادن داشته باشید، داشتن انگیزهٔ درونی ضروری است.
چگونه میتوان انگیزههای درونی را پرورش داد؟ خوشبختانه راههای زیادی برای تقویت انگیزههای درونی وجود دارد. ما بهترین راهکارها را برای شما دستچین کردهایم:
۱. خودباوری دربارۀ تواناییهای خود را افزایش دهید
نظریهٔ «خودباوری» را آلبرت باندورا، روانشناس آمریکایی ـ کانادایی، در سال ۱۹۸۲ مطرح کرد. خودباوری تصور ما از توانایی خود برای دستیابی به اهداف است. به عبارت دیگر، خودباوری به این معناست که آیا ما فکر میکنیم جربزهٔ کافی برای موفقیت در کاری را داریم یا نه.
تأثیر خودباوری بر اعتماد به نفس بالاتر، عملکرد بهتر و افزایش انگیزه روشن است. افرادی که خودباوری بالاتری دارند، بیشتر تلاش میکنند، اهداف دشوارتری برای خود تعیین میکنند و انگیزهٔ بیشتری برای بهبود مهارتهای خود دارند.
گاهی باور به تواناییِ رسیدن به اهداف، یک پیشگویی خودمحققکننده (خودانجام) است و انگیزهٔ ما برای اثبات این باور و دستیابی به هدف را تقویت میکند. [پیشگویی خودمحققکننده، نوعی پیشگوییست که با اعلامش، شرایط وقوع آن مهیا میشود. مثلا در اواخر بهار سال ۱۳۹۷ در میان ایرانیان شایع شد که بهزودی قیمت ارزهای خارجی و طلا افزایش مییابد. به همین دلیل، مردم برای خرید ارز و طلا به بازار هجوم بردند و بالاترین جهش قیمتی در تاریخ را در این بازارها به وجود آوردند!]
باید با خود صادق باشید که هر کاری را به چه علتی انجام میدهید و چه چیزی به شما انگیزه میدهد. مهم نیست کاری که انجام میدهید چقدر دنیوی و مادی است. شما همیشه میتوانید کارهای خود را با اهداف متعالی پیوند بزنید. به این کار در روانشناسی، «ساختاربندی مجدد روایت» میگویند. در سال ۱۹۶۱، جان اف. کندی، رئیسجمهور وقت آمریکا از سازمان ناسا بازدید میکند. در حین بازدید، با سرایدار سازمان روبهرو میشود و از او میپرسد کار شما چیست؟ سرایدار پاسخ میدهد:
کمک میکنم اولین انسان را به ماه بفرستیم!
این جمله واقعا الهامبخش است. موافقید؟ فعالیتهای خود را طوری روایت کنید که نشان دهد چه کمکی به دیگران میکنید و چه اثری از خود در جهان به جا میگذارید. با این روش انگیزههایی قدرتمند و بامعنا برای خود خلق میکنید.
۳. در فعالیتهای داوطلبانه مشارکت کنید
شرکت در فعالیتهای داوطلبانه و عامالمنفعه روشی مناسب برای ادای دین به کائنات است. با مشارکت در این فعالیتها و حمایت از نیازمندان، احساس تشخص میکنید، مهارتهای جدیدی میآموزید، دربارۀ خودتان احساس بهتری پیدا میکنید و با ارزشهای درونیِ خود مانند احسان و انسانیت، پیوندی دوباره ایجاد میکنید. همهٔ این ویژگیها نهایتا به افزایش انگیزش درونی شما میانجامند.
وقتی کاری را صرفا برای لذت بردن و کمک به دیگران و بدون انتظار پاداش بیرونی انجام میدهید، یعنی تمام انگیزهٔ شما درونی است. خدا را چه دیدید! شاید این احساسات شیرین و انگیزههای درونی به تمامیِ جنبههای زندگی شما تسری پیدا کنند. به این ترتیب، بدون انتظار شهرت یا افتخار، تمام تلاشتان را در انجام همهٔ کارها به کار خواهید گرفت.
۴. منتظر نمانید تا حسوحال انجام کار به سراغتان بیاید
بهتازگی پژوهش جالبی در نشریهٔ «Harvard Business Review» منتشر شده است. بر اساس این پژوهش، وقتی میگوییم «نمیتوانم خودم را برای باشگاه رفتن متقاعد کنم» یا «نمیتوانم صبح زود بیدار شوم»، در واقع منظور ما این است که حسوحال آن کارها را نداریم! برای انجام این کارها هیچ مانع فیزیکیای سد راه ما نیست؛ تنها مانع تنبلی است.
خبر خوب این است که برای انجام هیچ کاری به حسوحال انجام آن نیاز نداریم. گاهی پیش میآید که با اکراه، کاری را شروع میکنیم، اما در ادامه از انجام دادنش لذت میبریم. آیا چنین تجربهای داشتهاید؟
مثلا ممکن است بعد از یک روز سختِ کاری، حسوحال باشگاه رفتن را نداشته باشید. بهجای ساعتها کلنجار رفتن و دلیلتراشی ذهنی، تنها کافی است بروید باشگاه! به خودتان بگویید بعد از باشگاه به این موضوع فکر میکنید! وقتی گرمِ تمرینکردن شدید و افرادی با وضع مشابه را کنار خود دیدید، ناگهان خستگی و بی انگیزگی از شما جدا میشود.
پیریزی و پیروی از برنامههای دائمی، روشی دیگر برای غلبه بر به تعویق انداختن کارها است. کافی است به انجام دادن کاری عادت کنید. در این صورت، ناگهان متوجه میشوید که ساعت ۶ صبح بیدار شدن و به محل کار رفتن یا روزی یک ساعت نوشتن (اگر در حال نوشتن کتاب هستید) اصلا سخت و هولناک نیست.
نظریه خود تعیین کنندگی (خودمختاری) را در اواسط دهۀ ۸۰ میلادی، اساتید دانشگاه روچستر ارائه کردند. [خودمختاری یعنی بهجای پذیرش شرایط تحمیلی، از حق انتخاب و تعیین سرنوشت خود استفاده کنیم.] این نظریه یکی از مشهورترین نظریات در حوزهٔ انگیزش است. نظریهٔ خودمختاری به بررسی دلایل رفتارهای ما و دستهبندی این دلایل میپردازد. بر اساس این نظریه، ما سه نیاز اصلی داریم که با تأمین آنها، نیازمان به رشد و شکوفایی ارضا میشود. این سه نیاز بنیادی عبارتاند از: شایستگی، خودکفایی (استقلال) و وابستگی (احساس تعلق).
اگر شغلمان امکان آموختن و رشد را برای ما فراهم کند (شایستگی) و ما به اندازهای استقلال داشته باشیم که خلاقیت خود را بروز و امور را به روش خود انجام دهیم (خودکفایی)، آنگاه انگیزهٔ ما برای تلاش کردن بیشتر میشود و عملکرد ما به اوج میرسد. علاوه بر این، ما بهعنوان موجوداتی اجتماعی، به احترام و ارتباط با دیگران محتاجیم (وابستگی).
هر سه مؤلفه بهتنهایی یا در ترکیب با هم میتوانند قدرتمندترین ابزارهای انگیزشی را در اختیار ما بگذارند. حتی اگر خمود و بیانگیزه باشیم، با کمک این ابزارها میتوانیم به شکوفایی دست یابیم.
۶. دلایل جدیتری برای انجام دادن کارها پیدا کنید
برخی از شرکتها خواست یا تواناییِ ایجاد انگیزه در کارکنان خود را ندارند. کارکنان این شرکتها با چه انگیزهای عملکرد خوب خود را حفظ میکنند؟ در سال ۲۰۱۶ پژوهش جالبی دربارهٔ این موضوع انجام شد. این پژوهش به بررسی میزان انگیزهٔ کارکنان یک کارخانهٔ مکزیکی پرداخت. کارکنانِ این کارخانه هر روز کارهایی تکراری انجام میدادند، هرگز مهارت تازهای نمیآموختند، ترفیع نمیگرفتند و تخصصهایشان توسعه پیدا نمیکرد. همچنین بدون توجه به بهرهوری، حقوق یکسانی به همه پرداخت میشد! به این ترتیب، بهجز حفظ شغل، هیچ انگیزهٔ بیرونیِ دیگری در کار نبود.
در این شرایط بود که نوع سومی از انگیزهها به نام «انگیزهٔ خانواده» کشف شد. کارکنانی که توافق بیشتری با عبارات «تأمین خانواده برای من مهم است» و «منفعت رساندن به خانواده برای من اهمیت دارد» داشتند، انرژیِ بالاتری برای کارکردن و در نتیجه عملکرد بهتری داشتند. توجه کنید که این کارکنان بهجز خانواده، انگیزهٔ درونی یا بیرونیِ دیگری نداشتند!
نکتۀ مثبت دربارۀ این انگیزه این است که محل کار یا شرایط شما تأثیری در آن ندارد. فعالیت شما با موضوع عمیقتری مرتبط است. اگر حاضر نیستید کاری را بهخاطر خودتان انجام دهید، شاید آن را بهخاطر کسانی که دوستشان دارید، انجام دهید! احتمالا همگی موافقید که این انگیزه بسیار قدرتمند است.
سخن آخر
فردریک هرزبرگ، روانشناس آمریکایی، مؤلف یکی از مشهورترین نظریهها دربارهٔ انگیزش است. مقالهٔ او با عنوان «تکرار کن، چگونه به کارمندان خود انگیزه میدهید؟» محبوبترین مقالهٔ نشریهٔ «Harvard Business Review» است و بیش از ۱٫۲ میلیون بار منتشر شده است. او میگوید:
اگر به سگم لگد بزنم، حرکت میکند. اگر بخواهد مجددا حرکت کند باید چه کار کنم؟ باید دوباره به او لگد بزنم. همینطور، من میتوانم باتری فردی را خالی و سپس آن را شارژ کنم و باز هم آن را شارژ کنم. صحبت از انگیزه دادن فقط زمانی معنا دارد که شما شارژرِ باتریِ آن فرد را در اختیار داشته باشید. به این ترتیب، آن فرد به انگیزهٔ دیگری نیاز ندارد. او برای انجام کار [و خالی کردن باتریاش] مشتاق است [چون شما دوباره آن را شارژ میکنید].
هرزبرگ توضیح میدهد که بهاصطلاح، «عوامل بهداشت شغلی» (شامل حقوق، امنیت شغلی، مزایا، میزان مرخصی و شرایط کاری)، انگیزه یا شکوفایی فردی ایجاد نمیکنند. باید بهدنبال برانگیزانندههایی مانند دشواریهای کاری، فرصتهای پیشرفت، دستاوردهای [شغلی]، مسئولیتهای بیشتر، به رسمیت شناخته شدن و خودِ شغل بود.
هرزبرگ دریافته بود که وقتی بحث شادی و رضایتِ بلندمدت (و بهطور کلی بهبود سلامت روان و روح) در میان است، انگیزش درونی حرف اول و آخر را میزند.
دفعهٔ بعدی که خواستید تکان کوچکی به خود بدهید، «تحمل کن و انجامش بده» بههیچوجه بهترین شیوهٔ انجام موفقیتآمیز کار نیست. سعی کنید کارتان را با اهداف بزرگتر (و در صورت امکان، معنوی) گره بزنید. هرگز نگویید خستهاید و پیداکردن انگیزه برای شما محال است. سرایدار ناسا را به یاد بیاورید!
اگر نیروی مولّد درونتان را پیدا کنید، توقفناپذیر خواهید بود.
رسیدن به اهداف و تشخیص موفقیت در زمان دستیابی به آن نیازمند اعتماد، اشتیاق، و انگیزه است.
بسیاری از افراد به دنبال رمز و راز موفقیت هستند. موفقیت از دید هرکس متفاوت است، شاید برای یک شخص، موفقیت معادل داشتن 10 میلیارد تومان پول باشد و برای شخصی دیگر معادل قبولی در امتحانات درسی و کنکور.
شاید هم واقعا هیچ رمز و رازی وجود ندارد و هرکس باید خود مسیر موفقیت را پیدا کند. با این حال، 12 توصیه زیر از سایت بورسینس میتواند در اکثر زمینهها به شما کمک کند و ارزش خواندن را دارد.
1 – اهدافتان را بنویسید
یک راز موفقیت در زندگی این است که اهدافتان را بنویسید.
نوشتن اهداف فقط مربوط به پول و کار نیست. اهداف میتواند مربوط به زندگی زناشویی، درس و روابط شما نیز باشد.
اولین کاری که صبح انجام میدهید، تعیین میکند که روزتان چگونه قرار است باشد. ذهنتان را جوری برنامهریزی کنید که از همان لحظهی بیدارشدن در شرایطی قوی و توانا باشد؛ با این روش، قطعا یک روز عالی و مفید خواهید داشت. حالا چطور میتوانید چنین شرایطی را برای خودتان ایجاد کنید؟
با نوشتن اهدافتان هر روز صبح. وقتی این کار را کردید، دور مهمترین هدفتان خط بکشید؛ هدفی که در درازمدت، بیشترین تاثیر را در زندگیتان خواهد گذاشت. حالا از خودتان بپرسید: «امروز چه کارهایی میتوانم انجام دهم که همه چیز را تغییر دهد و من را به این هدفم نزدیکتر کند؟» تمام کارها و اقداماتی را که به ذهنتان میرسد یادداشت کنید، دور دو مورد از مهمترینهایشان را خط بکشید و شروع کنید. تا زمانی که انجامشان ندادهاید متوقف نشوید.
این، شیوهای بینهایت موثر و عالی است که همان اول صبح شما را در شرایطی درست و مطلوب قرار میدهد. به جای اینکه صبح، سرگردان و خوابآلود باشید و نیم ساعت طول بکشد تا بیدار و هشیار شوید، ذهنتان را تنظیم میکنید تا پربازده و موفق باشد.
یک دلیل خوب دیگر برای نوشتن اهدافتان این است که با خواندنشان احساس خوبی خواهید داشت؛ جوری آنها را بنویسید که انگار همین الان به نتیجه رسیدهاند.
با تکرار هر روزهی این نوشتن و خواندن، خوشفکری و مثبتاندیشی شما تضمین خواهد شد و طبق اهدافتان عمل خواهید کرد. اهدافی که روی کاغذ نیایند، فقط آرزو هستند و بس! قدرت و نیرویی که در نوشتن اهداف پنهان است شما را به سمت دومین شرط لازم برای موفقیت سوق میدهد.
ریچارد برانسون میگوید:
“رؤیاهای خود را دنبال کنید، درگیر زندگی و چیزهای جدیدی شوید که برایتان جالب است. اگر میخواهید کار و کسبی به راه بیاندازید، مطمئن شوید که درباره سرگرمی مورد علاقه یا موضوعی باشد که برایتان جذاب است.
اینطوری زندگی بهتری خواهید داشت. هدفتان انجام کاری، صرفاً برای پول درآوردن، نباشد.
برانسون برای مجله خود برای افراد و مشاهیر بسیاری نامه فرستاد و بسیاری از آنها دعوت او برای مصاحبه را پذیرفتند.
فکر میکنم خیلی از افراد ایدههای خیلی خوبی در ذهن دارند، ولی افراد اندکی میروند و واقعاً ایدههایشان را اجرا میکنند.
خیلی افراد هستند که به این فکر میکنند که حتماً فرد دیگری قبلاً این کار را کرده، یا هیچ وقت نمیتوانی پول لازم برای این کار را فراهم کنی و یا اینکه در زندگی نباید خطر کرد.
دست آخر کسانی شانس یک زندگی هیجانانگیز و پر ارزش را خواهند داشت که میگویند همین الان میروم و این کار را میکنم.
2 – باورهایتان را تقویت کنید
یک رمز موفقیت در زندگی این است که باورهایتان را قوی کنید.
اگر از افراد موفق بپرسید اولین قاعدهی کامیابیشان چیست، همهشان خواهند گفت: خودشان و کاری که انجام میدهند را باور دارند و از ابراز این باور نمیترسند.
اگر شما خودتان را قبول نداشته باشید چرا دیگری قبولتان داشته باشد؟ وقتی دیگران از شما دربارهی اهداف و خواستههایتان میپرسند، از بیان صریح و قاطع آن نهراسید، شاید هم به اهداف بلندتان بخندند و به دیدهی تمسخر نگاهتان کنند اما شما با تکیه بر باوری که به خودتان دارید نباید اهمیتی به واکنش آنها بدهید.
اگر نسبت به خواستههایتان سُست و نامطمئن باشید، تصمیمات متزلزلی خواهید گرفت که شما را به جایی نمیرساند. خلاف جریان پیش بروید و متمایز باشید. گذشته از همهی اینها، چند نفر در دنیای امروز هستند که واقعا زندگی رویاییشان را دارند؟
حالا، چند نفر از اینها اگر ازشان بپرسید اهدافشان چیست، با جملاتی شبیه «نمیدانم» جواب میدهند؟ پس با اراده و مصمم باشید و خودتان را باور کنید. مردم بابت اینکه شهامت دارید دنبال رویاهایتان بروید به شما احترام خواهند گذاشت.
زمانی داستانی شنیدم که در مورد مرد جوانی بود که در یک فروشگاه محصولات ویدیویی کار میکرد. او هر روز دو مجله با خود به محل کارش میبُرد: یکی مربوط به کارآفرینی بود و دیگری مجلهای بود پُر از تصاویر اتومیبلهای پرسرعت و گرانقیمت.
رئیسش از او پرسید که چرا او هر روز این مجلهها را با خود میآورد و جواب مرد جوان این بود: «من دارم اتومبیلی را که قرار است بخرم انتخاب میکنم.» واکنش رئیس، مانند بیشتر آنهایی بود که ذهنی متوسط دارند: او دارد خودش را خسته میکند، او هرگز به چنین اتومبیلی نخواهد رسید و در نهایت مایوس و ناامید خواهد شد.
مدتی بعد، مرد جوان کارش را در آن فروشگاه رها کرد و به دنبال رویایش رفت. چند سال بعد او به همین فروشگاه برگشت تا یک فیلم ویدیویی را به آنجا برگرداند و سوار همان اتومبیلی بود که در آن مجله انتخابش کرده بود.
همان کسانی در آنجا کار میکردند که این جوان در گذشته با آنها همکار بود. حالا میتوانید تصور کنید وقتی او را با همان اتومبیلی دیدند که فکر میکردند هرگز صاحبش نخواهد شد، چه قیافههایی داشتند؟ همهی اینها با ایجاد یک سیستم فکری و اعتقادی قدرتمند شروع شد.
اولین قدم برای رسیدن به رویاها و خواستهها این است که آنها را باور و تصور کنید. وقتی شما در ذهنتان ایمان دارید که هماکنون به اهدافتان خواهید رسید، حسی از تحقق و یقین ایجاد میشود. این باور و قطعیت شما را به سمت اقدام و عمل پیش میبرد و وقتی بدانید نتیجه چه خواهد بود، خیلی راحتتر میتوانید اقدامات لازم برای رسیدن به آن نتیجه را انجام دهید.
شما مطمئن هستید بدنی را که دوست دارید خواهید داشت.
شما مطمئن هستید با خانوادهای که آرزویش را دارید در خانهی رویاییتان زندگی خواهید کرد.
شما مطمئن هستید شغلی که دوست دارید را خواهید داشت و سرمایهای را که باور دارید لایقش هستید به دست خواهید آورد.
اگر تصاویر موفقیتهایتان را مدام در ذهنتان تکرار و تجسم کنید، راههای عصبی جدیدی در مغزتان ایجاد میکنید. ذهنتان نمیتواند فرق بین واقعیت و چیزی را که صرفا تصوراتی قوی و روشن هستند تشخیص دهد.
رویاپردازی کنید و آن را باور داشته باشید، تصور کنید هم اکنون به خواستههایتان رسیدهاید. اگر رویایتان ملکهی ذهنتان شود، مطمئن خواهید شد که تنها نتیجه و پیشامد ممکن همین است و تلاش میکنید راههایی را پیدا کنید تا به وقوع بپیوندد.
3 – روی خودتان سرمایهگذاری کنید
از خردمندی پرسیدند بهترین سرمایهگذاری ممکن که کسی میتواند انجام دهد چیست.
جوابش کوتاه، ساده و دلنشین بود: «روی خودت سرمایهگذاری کن.»
نام این خردمند، وارن بافِت (Warren Buffett) است که موفقترین کارآفرین و سرمایهگذار دنیا است و بنا به گزارش فوربز (Forbes)، سرمایهای به ارزش ۵۳.۵ میلیارد دلار دارد.
استخدام مربی شخصی، عضویت در باشگاه ورزشی، تهیهی غذاهای سالم، خریدن کتاب و پرداخت هزینههای آموزشی ولخرجی نیستند بلکه سرمایهگذاریاند: سرمایهگذاری روی خودتان!
بعضی از کارهایی که میتوانید برای سرمایهگذاری روی خودتان انجام دهید:
به باشگاه بروید و تمرین کنید. تمرین و ورزش باعث ترشح اندروفین شده، به شما احساس فوقالعادهای میدهد و راندمان و میزان انرژیتان را بالا میبرد. اگر زمانی را به ورزش اختصاص بدهید از عهدهی انجام کارهای روزانهتان بهتر بر خواهید آمد و با چیزهایی که زندگی پیش پایتان میگذارد بهتر میتوانید کنار بیایید. چهل و پنج تا پنجاه دقیقه وقت، تمام آن چیزی است که نیاز دارید و بهترین مدت برای ورزش و تمرین نیز همین مقدار است.
وقتی هنگام برگشتن از محل کار برای خرید به فروشگاه میروید از خودتان بپرسید: «چه غذاهایی ذهن و بدنم را تغذیه و تقویت میکند تا احساس و عملکرد بهتری داشته باشم؟» با پاسخی که به این سوال میدهید شرایط عالی بودن را برای خودتان فراهم میکنید و هوشمندانه غذاهایی را برمیگزینید که توانایی ذهنی و جسمیتان را بالا میبرند و تصمیمات بهتری خواهید گرفت.
شروع کنید به کتاب خواندن. تقریبا همه کتاب میخرند، اما تعداد کمی واقعا آنها را کامل میخوانند.
تعداد کمی از افراد کتابهایی را که خریدهاند میخوانند اما تعداد بسیار کمتری چیزی را که خواندهاند به خاطر میسپارند. فقط خوانندهی کتاب نباشید بلکه واقعا مطالعه اش کنید.
دست کم یک ساعت در روز کتاب بخوانید. برایان تریسی (Brian Tracy) سخنران انگیزشی میگوید: «یک ساعت مطالعهی روزانه، در عرض سه سال شما را در هر زمینهای که فعالیت دارید، بهترین خواهد کرد؛ در عرض پنج سال تبدیل به یک مرجع ملی خواهید شد و در عرض هفت سال میتوانید در زمینهی کاری خود یکی از بهترین افراد در دنیا باشید.»
هر ایدهای را که به ذهنتان میرسد یادداشت کنید. هرگز خانه را بدون قلم و کاغذ ترک کنید. معمولا بهترین ایدهها در نامناسبترین شرایط به ذهن خطور میکنند؛ یادداشتشان کنید. فکر نکنید به یادتان خواهد ماند؛ نمیماند! ضمنا یادداشت کردن ایده و فکر به ذهنتان اجازه میدهد ذخیرهاش کند و ایدههای بیشتر و بهتری ارائه دهد.
یک مهارت جدید یاد بگیرید. سعی کنید هر روز یک مهارت جدید یا یک مطلب تازه یاد بگیرید. یک مهارت در روز یعنی ۳۶۵ مهارت جدید در سال. حالا تصور کنید اگر همین امروز شروع کنید، یک سال بعد چطور خواهید بود؟
برای دل خودتان کاری انجام دهید. بله، سختکوشی و پشتکار، یک عامل اساسی در موفقیت است، اما دست کم یک بار در ماه، تفریح کنید و کاری هیجانانگیز، مفرح و بیشائبه انجام دهید که به شما احساس شادابی و سرزندگی بدهد؛ خوش بگذرانید و تفریح کنید.
سرمایهگذاری بیل گیتس روی رشد شخصی
بیل گیتس رئیس شرکت مایکروسافت هر شب قبل از خواب حدود یک ساعت راجع به تمامی مسائل نظیر سیاست مطالعه میکند.
دانشگاه اسکس در سال ۲۰۰۹ مطالعاتی انجام داد که بر اساس آن ۶ دقیقه مطالعه روزانه میتواند استرس را تا ۶۸ درصد کاهش دهد.
از دیگر خواص مطالعه در بلند مدت، ممانعت و به تاخیر انداختن ابتلا به آلزایمر گزارش شده است که تقریباً اکثر انسانها به هنگام پیری تا حدودی به آن مبتلا میشوند. همچنین علاوه بر خواص ذکر شده برای مطالعه، مطالعه روزانه میتواند استرس را کاهش دهد و حافظه را قدرت بخشد.
نتایج مطالعهای در دانشگاه انگلیس نشان میدهد که مطالعه روزانه تا ۳۲ درصد احتمال ابتلا به بیماری زوالشناختی را کاهش میدهد.
4 – وقت خودتان را با موبایل، شبکههای اجتماعی و سریالها تلف نکنید
همهی ما از تلف کردن وقت خود در اینترنت، احتمالا بیش از هر کار دیگری احساس گناه میکنیم.
چک کردن سریع فیسبوک یا توییتر میتواند منجر به ساعتها اتلاف وقت شود. کلیک کردن از یک لینک به لینک دیگر طبیعی است و در نهایت باعث میشود در پایان روز هیچ پیشرفتی در کار شما حاصل نشود.
اگر خودتان را از این لحاظ گناهکار میدانید، برنامهای به نام SelfControl وجود دارد که به شما امکان میدهد برخی وبسایتها را تا ۲۴ ساعت مسدود کنید.
همچنین من دوست دارم که از گشت و گذار در شبکههای اجتماعی به عنوان پاداشی برای اتمام یک کار استفاده کنم. این باعث میشود که گشت و گذار شما در شبکههای اجتماعی حتی شیرینتر شود!
شاید مرور کردن سایتهای موفقیت و انگیزهبخش نیز یک پاداش خوب دیگر باشد.
خاموش کردن تلفن همراه و وسایل الکترونیکی تاثیر زیادی برای بهبود خواب دارند. دکتر چارلز چیسلر استاد دانشگاه هاروارد آمریکا بر این باور است که نور آزاد شده از صفحه تلفنهای همراه باعث فرستادن پیامهایی به ذهن ما میشود که ذهن ما را فعال نگاه میدارد و باعث میشود تا دستور آزادسازی مواد شیمیایی به هنگام خواب در بدن به تعویق بیفتد و برای خواب ما مشکل آفرین میشود.
اگر میخواهید شبها راحت و آسوده بخوابید تلفن همراه خود را در اتاق دیگری و دور از دسترس خود قرار دهید.
شاید بخواهید با خواندن کانالهای تلگرام موفقیت، خودتان را فریب دهید که در حال کشف راز موفقیت هستید! ولی اینکار صرفا بهانهای باشد تا کارها را به تعویق بیندازید، به یاد داشته باشید که عمل کردن بسیار مهمتر است.
ریچارد برانسون از کارآفرینان موفق دنیا و ثروتمند مشهور انگلیسی میگوید:
“مادرم، ما را طوری تربیت کرد که برویم بیرون و برای خودمان کاری بکنیم، نه اینکه بنشینیم و کارهای دیگران را تماشا و تلویزیون نگاه کنیم. به نظرم این روش تربیتی خوبی بود. من زمان زیادی را با فرزندانم در جزایر کارائیب گذراندهام و در آنجا هیچ وقت تلویزیون نگاه نمیکنیم.
جزیره نکر (در جزایر ویرجین بریتانیا) جایی است که در آن خود را از دنیای بیرون جدا میکنم و میتوانم دغدغههایم را فراموش کنم. ولی کارهایی که میکنم آنقدر به نظرم جذاب، باارزش و هیجان انگیز است که هیچ وقت نمیخواهم کامل فراموششان کنم. چون خود را در جایگاه قدرتمند و چالش برانگیزی میبینم و نمیخواهم این موقعیت را هدر بدهم.”
5 – با خواب و استراحت کافی، خلاقتر شوید
باور کنید یا نه، داشتن خواب بود یک عامل موفقیت در زندگی محسوب میشود!
علاوه بر این، قدم زدن قبل از خواب یکی از راههای بهبود خواب و طولانیشدن عمر است.
مدیر عامل شرکت بافر، شبها قبل از خواب مدتی را به قدم زدن اختصاص میدهد و این کار به او کمک میکند تا بر استرسهای روزانه خود غلبه کند و از آنها خلاص شود و بتواند بدن خود را آماده استراحت کند.
مطالعات اخیر نشان میدهند که پیاده روی میتواند خلاقیت افراد را افزایش دهد، بنابراین بسیاری از مشکلاتی که شما ممکن است برای آنها راه حلی پیدا نکردهاید را یک پیاده روی شبانه حل و فصل کند.
از روشهای آزادسازی استرس روزانه به هنگام خواب، مدیتیشن است. مطالعه اخیر در سال ۲۰۱۴ نشان میدهد که در بین ۱۹ هزار مورد مطالعاتی همگی بعد از مدیتیشن به آرامش روانی رسیده بودند و در این مطالعه مدیتیشن به عنوان یک روش آرامش بخش معرفی شده است.
برای انجام فعالیتهای خلاقانه این توصیه مفید است:
ورا وانگ، همواره قبل از خواب به طراحی میپردازد.
شاید بهترین زمان برای انجام فعالیتهای خلاقانه در سکوت و آرامش شب باشد. مطالعات نشان میدهند که افرادی که سحر خیز هستند به هنگام شب در انجام فعالیتهای خلاقانه موفقتر عمل میکنند. این گونه افراد به هنگام شب بهتر میتوانند مسائل منطقی را تحلیل کنند و همچنین راحتتر به ارتباطات بین دو موضوع پی میبرند و در نتیجه در فعالیتها و عملیاتهای خلاقانه موفقتر ظاهر میشوند.
6 – برنامه ریزی داشته باشید
مدیر شرکت اکسپرس آمریکا همواره قبل از خواب به بررسی برنامه روز بعد خود میپردازد و بنابراین قادر است صبحها بعد از بیدار شدن بلافاصله به سراغ فعالیت روز و آنچه باید انجام دهد میرود. مطالعات صورت گرفته نشان میدهند که آن دسته از کسانی که شبها قبل از خواب برنامه روز بعدی خود را آماده میکنند میتوانند به مراتب انسانهای موفقتری باشند و بعد از مدتی میتوانند پیشرفتها و قدمهای بزرگی در زندگی بردارند.
لیستهای متعدد درست کنید و برای خود چالشهای جدید ایجاد کنید.
ریچارد برانسون میگوید:
” من لیستهای بسیاری برای خودم تهیه میکنم، چون فکر میکنم توجه به جزئیات کوچک است که یک شرکت استثنایی را از یک شرکت متوسط متمایز میکند. جزئیات خیلی مهم است و من فکر میکنم تعیین چالشها و اهداف جدید برای خود هم مهم است.
معتقدم که ابتدای سال زمان خوبی است برای اینکه اهداف پیش روی خود در طول سال را بنویسید. اگر خود را سازماندهی نکنید و آنچه را میخواهید بدست بیاورید ننویسید، خطر آن وجود دارد که زمان از چنگتان برود و چیزی زیادی به دست نیاورده باشید.”
7 – زیاد نگران پول نباشید
تا جوان هستید هیچ فرصتی را از دست ندهید، حتی اگر از پایان راه مطمئن نیستید.
پتانسیل پیشرفت شما در خطر کردن و ریسکپذیر بودن است.
البته ادعا نمیکنم باید در مسیرهایی قدم بگذارید که مشخصاً بینتیجه هستند. منظور ریسکهای حسابشده و هوشمند است. اگر بدون تدبیر و تعقل به هر سمتی بروید، مجبور میشوید تا آخر عمر مشغول التیام دادن آسیبهایی باشید که میبینید.
مارک زاکربرگ: “بزرگترین ریسک، ریسک نکردن است. در دنیایی که واقعا به سرعت در حال تغییر است، تنها راهبردی که مطمئنا به شکست میانجامد ریسک نکردن است.”
نگران پول نباشید، بلکه در عوض مترصد فرصتها باشید و میبینید که پول به دنبال آن خواهد آمد.
این نگرش بهترین راهی است که باعث میشود از فرصتهای شغلی خود سود ببرید. به دنبال پول بودن، مخصوصاً اگر در ابتدای راه شغلی خود باشید، نتایج جالبی به دنبال ندارد. بهتر است مهارتها و دانش خود را تقویت کنید که در بلندمدت، هم برایتان پول به همراه میآورد و هم شادی.
8 – متمرکز و با پشتکار مسیر را ادامه دهید
تفاوت شکست و پیروزی این است که بتوانید پس از زمین خوردن بلند شوید.
بله، شکست خوردن دردناک است و رنج زیادی میآورد.
اما شما باید از آسیبها، دردها و افکار منفی عبور کنید. همهی ما بارها شکست خوردهایم. افراد موفق کسانی هستند که در هر شرایطی شانههای خود را بالا میاندازند و به مسیرشان ادامه میدهند.
پشتکار بسیار باارزشتر از استعداد است.
وودی آلن میگوید: « مردم همیشه به من میگویند که میخواهند یک فیلمنامه یا نمایشنامه یا رمان بنویسند. ولی فقط تعداد انگشتشماری واقعاً این کار را میکنند. بقیه افراد بدون اینکه به نتیجهای برسند از بازی خارج میشوند.
آنها نمیتوانند از پس نوشتن برآیند، برای اینکه دست به عمل نمیزنند. وقتی شما جرئت کنید وارد گود شوید، مثلاً شروع کنید به نوشتن، نیمی از مسیر موفقیت را طی کردهاید. برای همین میگویم ۸۰ درصد از موفقیت حضور داشتن است. این بهترین درسی است که زندگی به شما یاد میدهد.»
هنر تمرکز نیز در زندگی و کسبوکار نقش مهمی دارد. هنگامیکه بر چند کار مشخص متمرکز شوید، بسیار بهتر و مؤثرتر عمل میکنید. اگر خود را با اهداف مختلف و پراکنده سرگرم کنید، وقت کافی برای توجه به هیچکدام نخواهید داشت.
استیو وزنیاک میگوید: اگر عاشق کاری هستید که انجام میدهید و حاضرید برای انجام آن هرکاری نیاز است انجام دهید، آن را در چنگ خود دارید و ارزش آن را خواهد داشت که در شب هر دقیقه از تنهایی خود را فکر کنید و فکر کنید که چهچیزی میخواهید طراحی کنید یا بسازید.
9 – مثبت اندیشی، راه فرصتها را در زندگی باز میکند
فرصتها همیشه در اطراف ما هستند.
فقط باید بتوانیم آنها را ببینیم.
منفی نگری زندگی را برایتان بهقدری تیرهوتار میکند که نمیتوانید ببینید چه فرصتهایی دقیقاً همینجا و پیش روی شما هستند.
وقتی نگاه مثبتی داشته باشید، میتوانید از هر اتفاقی برای یک زندگی شاد و موفق استفاده کنید. سعی کنید یک دوره سیروزه مثبت اندیشی را امتحان کنید. خودتان متوجه نتایج آن خواهید شد.
اریک اشمیت میگوید: “راهی برای بله گفتن به چیزها بیابید. به دعوت به یک کشور جدید بله بگویید، به ملاقات یک دوست جدید بله بگویید، به یاد گرفتن یک چیز جدید بله بگویید. با بله گفتن است که شغل جدید، و شغل بعدی، و همسر و حتی بچههایتان را بهدست میآورید.”
زندگی هیچوقت همه قطعات پازل را جلوی شما قرار نمیدهد. موفقیت شما به این بستگی دارد که بتوانید خودتان تکههای گمشده را پر کنید. اگر صبر کنید تا همهی اطلاعات لازم هر پروژه را به دست آورید، تا ابد معطل میشوید؛ مخصوصاً در دنیای امروزه که بازارها قبل از اینکه حتی تصور کنید، تغییر میکنند.
استیو جابز میگوید: “شما با نگاه کردن به جلو نمیتوانید نقطهها را به هم وصل کنید. تنها با نگاه کردن به عقب میتوانید آنها را متصل کنید. بنابراین باید اعتماد کنید که این نقطهها یک جوری در آینده تان به هم متصل شوند.”
10 – یک تغییر مثبت بوجود بیاورید و یک کار خوب کنید
برای خواستههای دیگران زندگی نکنید، نگذارید پدر و مادر یا دوستانتان به شما بگویند بهتر است چهکاری انجام دهید و چگونه زندگی کنید.
نصیحت و توصیههای آنها را بشنوید ولی کاری را انجام دهید که خودتان فکر میکنید صحیح است.
مهم نیست چه کاری پیش روی شما است؛ همیشه حداکثر تلاشتان را بکنید، گاهی شغلی را که میخواهیم، به دست نمیآوریم. گاهی اوقات سزاوار ترفیع هستیم و آن را به دست نمیآوریم. هیچکدام از این شرایط نباید عملکرد شما را ضعیف کند. اگر همه انرژی و تلاشتان را به کار نبرید فقط به خودتان صدمه میزنید. اگر همهی انرژی و انگیزهی خود را روی هدفتان نگذارید، هرگز به شغل، ترفیع یا هر جایگاهی که مدنظرتان است نمیرسید.
تا وقتی نفس میکشید تسلیم نشوید، هرگز از خودتان و خواستههایتان دست نکشید. منظور این نیست که با کورکورانه پیش رفتن و توجه نکردن به شرایط و بازخوردها به اهدافتان دست پیدا میکنید. روی مشکلات کار کنید و همهی بازخوردها را زیر نظر قرار دهید تا توقفناپذیر شوید.
ریچارد برانسون میگوید:
“اگر میخواهید یک کارآفرین بشوید، اولین چیز لازم این است که ایدهای داشته باشید که بتواند تغییری مثبت در زندگی دیگران ایجاد کند. کسب و کار یعنی همین.
اگر صاحب کار و کسبی باشید، در موقعیتی هستید که بتوانید تغییرات بزرگی در این دنیا ایجاد کنید.
به نظر من این برای کارمندان یک شرکت هم خوب است، که از کار کردن در شرکتی که میدانند در دنیا کارهای خوبی انجام میدهد لذت ببرند. “
به ایدههایتان ایمان داشته باشید و در کار خود از همه بهتر باشید
” شما قطعاً باید به ایدههای خود ایمان داشته باشید. اگر شخص احساس خوبی نسبت به کاری که میکند نداشته باشد و به آن افتخار نکند، انگیزهای برای هیچ کاری نمیماند. باید علاقه شدیدی به کاری که میخواهید بکنید داشته باشید و بتوانید دیگران را هم به آن علاقهمند کنید.
اگر یک ایده، ایده خوبی باشد، باید بتوانید آن را در دو یا سه جمله توضیح دهید و دو سه جمله خیلی راحت پشت یک پاکت نامه جا میشود.
اگر بنا نبود خط هوایی من از همه خطوط هوایی بهتر باشد، دلیلی برای راه اندازی آن نداشتم. باید اطمینان کنید که همه جنبههای کاری که میخواهید بکنید، از رقیبهایتان بهتر باشد. “
لذت ببرید و هوای تیمتان را داشته باشید
” من صددرصد معتقدم لذت بردن از کار بسیار مهم است، و اگر از کاری لذت نمیبرید یعنی وقت آن رسیده که به سراغ کار دیگری بروید. از راس تا پایین چرخه اداری باید از کارشان لذت ببرند تا فضای کاری دلچسبی ایجاد شود.
اطمینان حاصل کنید که کسانی شرکت شما را اداره میکنند که عمیقاً به مردم اهمیت میدهند، به بهترین جنبه افراد دقت میکنند و در عوض انتقادکردن، تشویق میکنند.
انسانها چندان هم با گلها فرق نمیکنند. اگر به یک گل آب بدهید شکوفا میشود و اگر آب ندهید، میخشکد و میمیرد، من معتقدم که انسانها هم همین گونهاند. “
11 – برای خانوادهتان زمان بگذارید و سپردن کارها به دیگران را بیاموزید
یکی از اولین کارهایی که به عنوان یک کارآفرین باید کرد، آموختن هنر سپردن کارها به دیگران است.
کسانی را پیدا کنید که در اداره روزانه یک شرکت از شما بهتر باشند و با این کار وقت خود را، برای فکر کردن به موضوعات مهمتر و وقت گذراندن با خانواده، آزاد کنید.
این کار، مخصوصاً اگر فرزند دارید، خیلی مهم است. آنها تنها چیزی هستند که وقتی شما بروید از شما باقی میماند.
من میدانم که کارآفرین موفقی هستم ، ولی مطمئن نیستم که میتوانستم مدیر خیلی موفقی هم باشم. ذهن من همیشه به آینده فکر میکند و به ساختن چیزهای جدید فکر میکنم.
فکر میکنم بهتر است به مجرد اینکه چیزی را راه انداختم، فرمان آن را به فرد دیگری بسپارم. میتوانم بروم و بیایم و کمی دردسر هم برای کارمندانم ایجاد کنم، ولی بهتر است کسب و کار روزانه را به فرد دیگری محول کنم.
به یاد بسپارید داشتن یک زندگی زناشویی پربار و موفق میتواند در افزایش تمرکز بر روی کار به شما کمک کند. همه ما افرادی را دیدهایم که پس از متاهلشدن، موفقیت خوبی بدست آوردهاند، البته به شرطی که همسر به درستی و باآگاهی انتخاب شده باشد.
سخن آخر
آخرین قاعده و توصیهای که برایتان داریم این است: ادامه دهید و ادامه دهید!
گاهی شرایط سخت میشود و راه بهنظر طولانی میآید. اما شما باید فقط ادامه دهید و از حرکت نایستید.
اهدافتان را مرور و یادآوری کنید و تجسمشان را فراموش نکنید، ناگهان وضعیتتان تغییر خواهد کرد و دوباره در مسیر درستتان قرار خواهید گرفت؛ مسیری که شما را به تعالی میرساند.
کسب موفقیت در همه ی زمینه ها چه تحصیل، زندگی شخصی و تجارت و کسب و کار از اهمیت زیادی برخوردار است. همه برای رسیدن به موفقیت تلاش میکنند و البته برای کسب موفقیت از برنامه ریزی خوب هم در زندگی و هم در کار استفاده میکنند.
به گزارش گروه بازار باشگاه خبرنگاران، برای رسیدن به موفقیت تلاش و پشتکار اولین چیزی است که باید از آن بهرمند شویم همچنین مطالعه و کسب علم و دانش و تجربیات هم میتواند به ما کمک کند تا زودتر به موفقیت برسیم.
برای موفق شدن در کار و شغلی که داریم چه به عنوان کارفرما و یا کارمند ابتدا باید علاقه و انگیزه ی کافی برای کار وجود داشته باشد افرادی که با علاقه مشغول به کار می شوند معمولا موفقیت بیشتری کسب می کنند و راحت تر می توانند با چالش های کاری مقابله کنند بنابراین انگیزه و علاقه لازمه ی موفقیت در کسب و کار است.
اما 6 رمز موفقیت در کار به ما کمک کند تا زودتر بتوانیم با تلاش و پشتکار زیاد به نتیجه ی خوب برسیم.
1-نظم و ترتیب در کار:
برای شروع هر کاری یک اهدافی وجود دارد اهدافی که میخواهیم در کسب و کارمان به آن دست یابیم را باید برای خودمان تعریف کنیم. داشتن نظم و ترتیب در کار ابتدا با نوشتن اهداف آغاز می شود پس از آن باید برای رسیدن به این اهداف یک برنامه ریزی منظم و خوب داشته باشیم تا با استفاده از آن بتوانیم به اهداف خود دست پیدا کنیم.
یک برنامه ریزی منظم که در جهت رسیدن به اهداف ما باشد در این برنامه ریزی باید آنچه را که به بهتر شدن تجارت و کسب و کار کمک می کند را یادداشت کنید مثلا شناخت مصرف کنندگان، نیازهای آنها، رقبا، خدمات و محصولاتی که ارائه میدهیم و... باید در برنامه ریزی که داریم به صورت منظم نوشته شوند تا با استفاده از آن به ترتیب بتوانیم کسب و کار خود را رو به جلو ببریم.
2-تلاش و جدیت:
برای رسیدن به موفقیت باید تلاش و پشتکار فراوان داشت باید سعی کنیم که در آن تجارت و کسب و کاری که داریم بهترین باشیم داشتن بهترین عملکرد در کار و ارائه بهترین محصولات با کیفیت بالا از جمله مواردی است که نیاز به تلاش و جدیت در کار دارد.
جیم کولین نویسنده ی کتاب های مختلف در زمینه ی موفقیت تجارت ها معتقد است که برای موفق شدن در کار باید به 3 نکته توجه کرد:
1-کار کردن با علاقه 2-اناجما فعالیت ها در زمینه ای که بیشتر در آن توانایی و قابلیت داریم 3-تولید محصولاتی که بتواند در نهایت ما را به اهداف مالی خود و موفقیت های آن نیز برساند.
3-مقابله با چالش های کاری:
در هر کار و تجارتی مشکلات و چالش ها وجود دارند بنابراین باید با استفاده از تجربیات خود از موانع کاری عبور کنیم و همچنین تشخیص راه هایی که سرعت عمل ما را در کار افزایش میدهد یک فاکتور مهم برای از بین بردن چالشها است که بتوانیم زودتر به اهداف خود برسیم.
4-خلاقیت:
تجارت های موفق همگی دارای خلاقیت هستند. خلاقیت باعث ایجاد تنوع در محصولات و خدماتی است که یک تجارت آنها را ارائه میدهد.
تمرکز روی این اصل مهم می تواند به ایجاد محصولی با کیفیت و تنوع بالا کمک کند که وقتی محصولات از کیفیت خوب برخوردار باشند قطعا میزان مصرف کنندگان بیشتر می شود و در نهایت درآمد زایی یک تجارت افزایش می یابد. هر چقدر که توانایی بیشتری در ایجاد خلاقیت در کار داشته باشیم موفق تر خواهیم بود.
5-تمرکز:
تمرکز کردن روی اهداف در کار و همچنین روی بهتر کردن نوع کار و گسترش آن از دیگر عواملی است که به موفقیت یک تجارت کمک می کند.
بهترین روش برای تمرکز بیشتر در کار این است که برنامه ریزی روزانه برای انجام کارهای خود داشته باشید. مثلا هر روز برنامه ریزی روز بعد را انجام دهید تا نظم و تمرکز در کار افزایش یابد.
6-تشویق و ترغیب:
تشویق و ترغیب و انگیزه دادن به کارمندان و تیم کاری به موفقیت بیشتر کمک می کند. در اصل اشتیاق کافی برای انجام کار راه رسیدن به موفقیت را آسان تر می کند. تشویق و ترغیب برای ایجاد تنوع در کار، گسترش و توسعه آن همگی نیاز به تشویق و ترغیب کافی دارد.
برای كامیابی در کار باید با مشكلات و فراز و نشیب های زندگی مبارزه نمود ؛ پس هیچگاه بـر اثـر بروز سختی ها و شكست ها نـاامید نشوید: روند زندگی و کار به بازی فوتبال می ماند كه تا آخرین دقیقه مـمـكـن است سرنوشتش تغییر كند. در این جا با قانون طلایی كـه شـمـا را در طـی مسیر یاری می رساند آشنا میشویم. حتی رئیس هم باید آستین هایش را برای كار كمی بالا بزند زیردستان خـود را وادار بـه انـجـام كـاری نـكنید كه خودتان تاكنون انجامش نداده اید یا رغبتی به انجام دادنش ندارید. اگر رئـیس یا سـردسته گروهی هسـتـیـد باید خودتان سرمشق و الگوی دیگران قرار بگیرید ، آنگاه دیگر کسی در انجام كار با شما بحث نخواهد كرد هیچگاه ۱۰۰% هیچ چیز را برای هیچكس برملا نكنید اگر خیال دارید میلیونر شوید بهتر است هیچگاه تمام جزئیات برنامه و نقشه خود را به كسی نگویید. همواره چیزی را نزد خودتان نگاه دارید. اگر مجبور به افشای آن شدید تنها ۷۵ تا ۹۰ درصد آن را برملا سازید. همان ۱۰%از شما حفاظت خواهد كرد (و همچنین ضمانت می کند كه آن ایده متعلق به شماست) كنار هر مرد موفقی یك زن موفق وجود دارد هر مردی برای كسب موفقیت به پایداری و استقامت یك زن بزرگوار نیاز دارد. یك مرد بدون خانواده، یك مرد كامل نخـواهد بود. در مـقـابـل، یـك هـمـسر بـد و نـامـنـاسب شـما را از شكوفایی استعدادها و قابلیت هایتان باز می دارد هـرگـاه خـواسـتید اقدام به انجام كاری كنید، همواره مدت زمان مـحـقـق گشـتن آن را بیشتر، و پاداش و ثـمـره آن را كمتر برآورد كنید حـتـی بـهترین طرح ها و نقشه ها ممكن است بی ثمر و نافرجام گردد. اغـلـب اوقـات مـا به مـنـظوردستیابی بـه خـواسـتـه هایمان ملزم به تلاش و كوشش هستیم و این بدان مفهوم است که همواره باید صبور و شکیبا باشیم دست بالا گرفتن كار و دست كم گرفتن پاداش آن سبب می گردد شما هیچگاه مأیوس و ناامید نشوید. برای «پول درآوردن» باید پول خرج كرد اگر پولی را خرج می کنید و بعد هزینه آن پول، سود بیشـتـری را عایدتان خواهد كردپس نگران پول خرج كردن نباشید. اگر ایده ای برای تجارت و كسب و كار داریداز بـانك وام بگیرید. بـه كارمندان خود حقوق و دستمزد شایان توجه بدهید، بـرای مـشـاوره با متخصصین و جویا شدن از رهنمودهایشان پول پرداخت كنیدبه این ترتیب اگر شـما كـاسـب یـا تـاجـر بـاهـوشـی بـاشـیـد همیشه در اوج خواهید بود. متمركز بودن و «پشتكار» دو عنصر حیاتی موفقیت هستند اگر شما به خودتان ایمان داشته باشید هیچ چیز نمی تواند سـد راهتان شودحـتی جملات دلسرد كننده نزدیكترین كسانتان نیز نخواهد توانست شما را از حركت باز دارد. ایجاد انگیزه در خود
تا انگیزه برای انجام امور مختلف در افراد وجود نداشته باشد آن ها ترغیب به انجام دادن امور روزمره خود نخواهند بود می خواهیم راههای موثر برای تقویت انگیزه را بشناسیم. ایجاد انگیزه گاهی اوقات احساس می کنیم انگیزه ای نداریم؛ روز هایی که دلمان می خواهد فقط تنبلی کنیم و هیچ انگیزه ای برای کارهای عادی و ساده هم نداریم. آیا می خواهید با این حالت مبارزه کنید؟ باید بدانیم که انگیزه است که به زندگی ما رنگ می دهد و راه را به سوی اهداف مترقی و بالا هموار می کند. انگیزه سبب می شود ارزش عمر و وقت خود را بدانیم و از هدر رفت زمان و انرژی جلوگیری می کند. چرا بی انگیزه اید؟ به طور طبیعی موقعیت هایی وجود دارد که در آن عاقلانه است عمیق ترین احساساتتان را از دیگران پنهان کنید، اما اگر این پنهانکاری احساسات روش زندگی تان شود از نظر هیجانی و روحی فردی خشک و بی روح می شوید و تنها و منزوی خواهید شد. درست آن است که انتخابی عمل کنید، یعنی احساسات تان را به افرادی که قابل اعتمادند بیان کنید. باخود قرار بگذارید هنگامی که احساس می کنید علاقه ای به انجام کاری یا کارهایی ندارید، به خود بگویید که اگر این بخش کتاب را خواندم یا این گزارش ها را تمام کردم، می روم بیرون قدم می زنم و یک بستنی (یا هر چیز دیگری که به آن علاقه دارید) می خورم. با انگیزه رفتار کنید اگر بی حوصله اید و انگیزه کاری را ندارید، تصور کنید که سرشار از انگیزه اید. حسن این کار در این است که به محض شروع، آرام آرام احساس می کنید که شور و علاقه، حقیقتا در وجود شما زنده شده است. یادآوری موفقیت ها همواره به جای فکر کردن به شکست ها و ناکامی ها، موفقیت ها و کامیابی هایتان را به خاطر بسپارید. بهتر آن است که حتی با ذکر جزئیات آنها را یادداشت کنید؛ مراجعه به گذشته می تواند خاطرات خوبی را در شما زنده کند و انگیزه کار و تلاش را در وجود شما زنده نگه دارند. از شکست نهراسید شکست را به عنوان نوعی اطلاعات مفید و ضروری و بخشی طبیعی از موفقیت بپذیرید. یکی از بسکتبالیست های مشهور (مایکل جردن) می گوید: بیش از ۹هزار خطا داشتم و تقریبا ۳۰۰بازی را باختم. ۲۶مرتبه به من اعتماد کردند تا ضربه پیروزی را بزنم. مثبت اندیش باشید بیاموزید که بیشتر اوقات مثبت اندیش باشید و یاد بگیرید که افکار منفی را قبل از آنکه سد راه شما باشند، از سر بیرون کنید. ممکن است که همه نتوانیم همیشه مثبت اندیش باشیم، اما باور کنید که بیشتر ما می توانیم این حس را در خود تقویت کنیم و مطمئنا این کار نتیجه کار را بهتر می کند. کمتر تلویزیون تماشا کنید آیا زیاد تلویزیون تماشا می کنید و عمرتان را پای تلگرام و فضای مجازی خرج می کنید؟ تلاش کنید روی دیگر زندگی راببنید و که کمتر خود را درگیر اینترنت کنید. فعالیت های مورد علاقه خود را در زندگی واقعی دنبال کرده و با روش های خودتان انجام دهید. بالاتر از توان تان فکر کنید آینده شما را توانایی ها و داشته های فعلی شما نمی سازد. توانایی های شما بیشتر از چیزی است که فکر می کنید. از تجربه ها کمک بگیرید و برای آینده برنامه ریزی کنید.
چگونه برنامه ریزی خود را عملی کنیم؟ (قسمت اول)
برنامه ریزی کاری است که اکثر ما در انجام دادن آن خوب هستیم اما تعداد خیلی کمی از افراد میتوانند برنامه ریزی خود را عملی کنند و به برنامه های خود پایبند باشند.
یکی از اعضای سایت برای من ایمیل فرستاده بود که هر شب قبل از خواب اولویت بندی می کند، برنامه ریزی میکند و با خوشحالی برای شروع روز بعد به رختخواب می رود. ظهر روز بعد در حالی که به برنامه خود نگاه می کند هنوز هیچ کدام از کارهای مهم اش را انجام نداده است و درگیر کارهای دیگری شده است. در همین حال تصمیم می گیرد که به صورت جدی برنامه را از سر بگیرد که اتفاقات ناخواسته نیز پیش می آید و او به کل از برنامه ریزی اش عقب می افتد. در پایان روز او خیلی خسته است و خیلی کار انجام داده اما نتوانسته برنامه خود را کامل انجام دهد. کتابی که باید میخوانده تمام نشده، یک جلسه مهم را کنسل کرده است و ذهنش درگیر کارهای عقب افتاده است. این در حالی است که آنقدر خسته است که نمیتواند با فرزندانش وقت بگذاراند.
مهارت برنامه ریزی
سلام به همه دوستان عزیزم. الان که در حال نوشتن این مقاله هستم در این فکرم که چه قدر از ما به دلیل بلد نبودن مهارت های افزاش عملکرد در کار و زندگی خود با مشکل و یا عدم آرامش رو به رو میشویم. دوست داریم بتوانیم از زمان، انرژی و تمام توان خود برای داشتن کار، تحصیلات و زندگی دلخواه بهره ببریم اما نمیشه که نمیشه!
ولی نگران نباشید باید ما اعضای سایت آموزش تمرکز و تفکر بتوانیم موثر ترین افراد در کار و زندگی مون باشیم.
در ادامه این مقاله با من همراه باشید. هر قسمت که سوالی براتون پیش اومد سوالاتتون را در قسمت نظرات در پایین همین مقاله برای من ارسال کنید.
اگر تجربه ای در این زمینه دارید که احساس می کنید به دیگران کمک می کند هم من و هم بقیه دوستان خوشحال میشویم که تجربیات شما را بدانیم و کیفیت زندگی مون را بهبود دهیم.
چرا نمی توانم به برنامه هایم پایبند باشم؟
مغز ما اشتیاق زیادی به آینده داره. اقداماتی که ما رو به آینده میرسونه برای اون خیلی ارزشمند هست. در نتیجه وقتی داریم برنامه ریزی می کنیم و به انجام کارهایی فکر می کنیم که ما رو به هدفون میرسونه خیلی ذوق و شوق داریم. برای مثال من میدونم که اگر روزی ۵ ساعت بر روی کسب و کارم زمان بگذارم و کارهای x, y, z را انجام دهم سال آینده به درامد مورد نظرم میرسم و این موضوع باعث میشه که کلی برای برنامه ریزی هیجان زده باشم..
نمونه دیگر…
و یا مثال دیگه اینکه وقتی میدونید اگر روزی ۸ ساعت درس بخونید در کنکور در رشته مورد نظرتون پذیرفته میشوید اشتیاق زیادی به برنامه ریزی پیدا می کنید و دوست دارید که هرچه سریع تر به خواسته خود برسید. برای همین به سرعت دست به برنامه ریزی میزنید و اولویت هایتان را مشخص می کنید. سپس تصمیم میگیرید که از فردا به برنامه خود عمل کنید اما فردا میشود و …
برخلاف ارزشمند بودن آینده ، مغز ما از لحظه حال گریزان است. او تمایل دارد بیشتر در آینده باشد و به آینده برسد و بنابراین لحظه حال را از دست میدهد. بنابراین ما با تناقض رو به رو میشویم. با اینکه خیلی اهداف خود را دوست داریم و کلی برای رسیدن به آنها هیجان داریم اما نمی خواهیم که در لحظه حال برای آنها تلاش کنیم و انجام اقداماتی که برای آنها برنامه ریزی کرده ایم خسته کننده به نظر میرسد. در نتیجه مغز مان تصمیم میگرید که حواس ما را پرت کند و ما را مشغول انجام کارهای راحت تری کند. یادگیری لذت بردن از لحظه حال نیز خود یک مهارت است. برای کسب اطلاعات بیشتر دوره زندگی در لحظه حال را مشاهده کنید.
این موضوع علت اصلی این است که ما همگی در برنامه ریزی خیلی خوب هستیم اما عمل به برنامه ها و اقدام کردن برای مان سخت میشود.
چگونه برنامه ریزی خود را عملی کنم؟
همان طور که گفتم به دلیل ماهیت مغزمان، اکثر ما در برنامه ریزی کردن خوب هستیم زیرا شوق و ذوق رسیدن به خواسته هایمان را داریم اما در اقدام کردن و عمل به آنها خوب نیستیم زیرا دوست نداریم کارهای سخت انجام دهیم و به دنبال کارهای لذت بخش هستیم.
بنابراین شما دوست عزیزم که در حال مطالعه این مقاله هستی:
اگر نمیتوانی به برنامه هایت عمل کنی باید به گونه ای برنامه ریزی کنی که موفق به عمل کردن به آنها شوی.
وقتی نمیتوانی به برنامه هایت عمل کنی یعنی به درستی برنامه ریزی نکردی.
برنامه ریزی همانند بسیاری ازمهارت های دیگر یک مهارت است و باید آن را تمرین کنید تا در آن حرفه ای شوید. بنابراین برای اینکه بتوانید برنامه خود را عملی کنید و به برنامه ریزی های خود پایبند باشید باید:
برنامه ریزی صحیح کنید
متناسب ساختن برنامه با زندگی شخص خودتان تا بتوانید آن را اجرا کنید
برای اینکه بدانید چگونه برنامه ریزی های خود را عملی کنید، در ابتدا بیایید با مفهوم برنامه ریزی آشنا شویم. قبل از اینکه به یک فرد حرفه ای در زمینه برنامه ریزی و عمل به آنها تبدیل شوید لازم است که بیشتر در مورد مفهوم برنامه ریزی بدانید.
برنامهریزی، فرایندی برای رسیدن به اهداف است. بسته به فعالیتها، هر برنامه میتواند بلندمدت، میانمدت یا کوتاهمدت باشد.
همان طور که در این تعریف نیز مشخص است برنامه ریزی یک فرایند است. فرایندی که به ما کمک می کند تا به اهداف خود برسیم. یک برنامه ممکن است که روزها و یا حتی ماه ها طول بکشد تا بتواند ما را به اهداف مان برسد. اما برنامه های اکثر افراد یک برنامه کوتاه یک روزه است که در پایان روز پرونده آن بسته میشود.
معمولاً تصوری که در مورد برنامه ریزی وجود دارد این است که من باید فردا کارهای x, y, z و a را انجام دهم. در پایان روز یا کارها انجام میشود و یا نمیشود اما موضوع مهم این است که دوباره یک برنامه جدید با موضوعات جدید چیده میشود و روزها و روزها می گذرد بدون اینکه بدانید:
به کجا قرار است که برسید
در حال طی کردن چه فرایندی هستید
چرا اصلا باید به این برنامه عمل کنید
چرا برنامه تان را دوست ندارید
علت اهمال کاری تان چیست
چرا عمل به برنامه ها سخت است
نمونه موردی…
در یکی از جلسات کوچینگ مراجعی داشتم که مدام از اینکه نمیتوانست به برنامه هایش عمل کند شکایت میکرد. یکی از اهداف کاری او افزایش درآمد بود اما آنچه در برنامه هایش دیده میشد کارهایی بود که من احساس میکردم او را به افزایش درآمد نمی رساند. از او پرسیدم چرا در برنامه فردا کارهای x و y را قرار داده ای؟ او گفت نمیدانم باید انجام شود دیگه! پرسیدم چرا باید انجام شود؟ گفت این از کارهای شرکت است. از او پرسیدم آیا این کار تو را به درآمد مد نظرت میرساند؟ کمی مکث کرد و گفت نه!!!!
بله او کارهایی انجام میداد که اگر چه اولویت بالایی داشتند اما او را به هدفش نمی رساندند. در واقع او برنامه ریزی میکرد اما نه برای رسیدن به هدف اصلی اش. برای انجام کارهایی که دوستش نداشت و تصور می کرد که باید انجام شود.
مشکل بسیاری از افراد با برنامه ریزی این است که نمیدانند برنامه ها آنها را به کجا خواهند رساند.
آیا با عمل به برنامه به استان خراسان میرسند و یا استان آذربایجان غربی؟
چگونه برنامه ریزی کنیم و به آن عمل کنیم؟
قبل از اینکه در این مورد صحبت کنم و یاد بگیریم که چگونه به صورت صحیح برنامه ریزی کنیم تا بتوانیم به آن پایبند باشیم لازم میدانم که به پاراگراف قبل برگردید و به موضوع مطرح شده فکر کنید. به این سوال ها جواب دهید:
همان طور که تا اینجا متوجه شدید علت اینکه نمی توانید برنامه های خود را عملی کنید نداشتن مهارت برنامه ریزی است.
وقتی ندانید چگونه یک برنامه مناسب خود طراحی کنید، فقط طبق علایق خود برنامه ریزی خواهید کرد و هر فرایندی که احساس کنید شما را به هدف برساند در برنامه خود می گنجانید بدون اینکه بدانید آن فرایند مناسب شما هست و یا نه. در چنین شرایطی احتمال شکست در برنامه ریزی بیش تر از موفقیت خواهد بود.
چگونه برنامه ریزی کنیم و به آن عمل کنیم؟ (قسمت دوم)
برنامه ریزی صحیح مهارتی است که در قسمت اول این مقاله در مورد آن صحبت کردیم. برای اینکه بتوانید برنامه ریزی کنید و همچنین موفق شوید که آنها را عملی کنید و به اقدام برسید باید بیشتر با این مهارت آشنا شوید. در قسمت اول این مقاله در مورد دلایل عدم عمل برنامه ها و علت فرار مغز ما از برنامه ریزی صحبت کردیم. همچنین گفتیم که اگر نمی توانید برنامه های خود را عملی کنید و آنها را به مرحله اقدام برسانید بنابراین باید مهارت برنامه ریزی صحیح را بیاموزید.
قبل از شروع یادتان باشد که مطابق همیشه میتوانید سوالات خود را در قسمت نظرات برای من ارسال کنید. سوالات شما را خواهم خواند و در سریع ترین زمان به شما پاسخ خواهم داد.
همچنین من و دیگر خوانندگان سایت خوشحال میشویم که تجربیات خود را با ما به اشتراک بگذارید. خواندن تجربیات دیگران و شنیدن موفقیت های دیگران باعث میشود که بتوانیم کیفیت زندگی و کار خود را بهبود دهیم
چگونه برنامه ریزی خود را عملی کنیم؟
برای اینکه بتوانید به برنامه های خود پایبند باشید و آنها را به مرحله اقدام برسانید در ادامه در مورد ۷ اصل مهم صحبت می کنم. تمام موارد گفته شده را بخوانید و مشخص کنید که عدم رعایت کدام مورد باعث شده که نتوانید به برنامه ریزی خود پایبند باشید.
خیلی خیلی مهم است که بتوانید این موضوع را تشخصی دهید و سپس با رعایت نکات گفته شده آنها را برطرف نمایید و برنامه ریزی صحیح داشته باشید.
۱- باور
شاید باورتان نشود که باورهای ما چه نقش پررنگی در انضباط شخصی، برنامه ریزی ها و همچنین پایبندی ما به برنامه ها دارند. بله درست خواندید. باور
در اینجا نمی خواهم در مورد هدف گذاری صحبت کنم ولی وقتی هدفی دارید باور داشتن به آن، باور داشتن به اینکه شما میتوانید به آن برسید مهم ترین موضوع در عملکرد روزانه ماست. اجازه دهید برایتان مثال بزنم.
اگر شما برای درس خواندن برنامه ریزی کنید اما در اعماق ذهن تان موفقیت در کنکور و یا امتحان کاری سخت و نشدنی باشد خب مسلماً شما موفق به اجرای برنامه هایتان نخواهید شد. زیرا ذهن ناخودآگاه باور دارد که نمیشود. بنابراین با وجود برنامه ریزی های شیک و با کلاس، عملی کردن آنها خیلی سخت خواهد بود. این برنامه ریزی صحیح نیست.
بنابراین موضوع خیلی مهم این است که بر روی باور های خود کار کنید. اگر هدفی دارید در ابتدا خیلی مهم است که به آن ایمان داشته باشید. مطمئن باشید که شما می توانید. خودتان را باور کنید. شما فوق العاده توانمند هستید.
پر رنگ شدن باورها به زمان نیاز دارد. قرار نیست با خواندن این مقاله همین فردا شما باورتان تغییر کند و به اهداف خود ایمان بیاورید. می توانید از خدمات کوچینگ استفاده کنید تا باورهای خود را تقویت کنید.
۲- پیدا کردن ۳ حوزه اصلی تمرکز
یک خودکار و یک کاغذ آماده کنید و برگردید.
هدف تان را در ذهن تان تجسم کنید. به این فکر کنید که در یک سال و یا یک ماه آینده باید بر روی چه حوزه هایی تمرکز کنید؟ ۳ حوزه اصلی تمرکزتان را مشخص کنید.
برای مثال اگر هدف تان افزایش درآمد است بنویسید که یکسال آینده باید بر چه حوزه هایی متمرکز شوید؟ ممکن است بگویید:
فروش بیشتر
جذب مشتریان جدید
یادگیری و توسعه فردی
و یا اگر هدف تان قبولی در آزمون دانشگاه است ممکن است بگویید در یک سال آینده باید بر سه حوزه زیر متمرکز شوید:
خواندن درس های دوره پیش دانشگاهی
خواندن درس های دوم و سوم دبیرستان
امتحانات مدرسه
۳ حوزه اصلی که باید یک سال آینده بر آن متمرکز شوید را مشخص کنید.(اگر حوزه های کاری شما بیشتر است میتوانید برنامه های خود را به ۵ حوزه تقسیم کنید) در برنامه ریزی های خود این سه حوزه را مد نظر قرار داشته باشید. باید هر کاری می کنید و یا هر موضوعی که در برنامه خود قرار میدهید در این سه حوزه قرار بگیرد. اگر کارهایی در برنامه شماست که زیر مجموعه این سه حوزه نیست می توانید آنها را خط بزنید.
۳- نوشتن برنامه قابل انجام برای برنامه ریزی صحیح
در بسیاری اوقات می بینم افراد برنامه هایی برای خود میچینند که غیر قابل انجام است. به طور مثال فرد در برنامه خود ۱۰ ساعت کار کردن و یا درس خواندن قرار داده در صورتی که تا کنون روزی ۲ ساعت کار می کرده است. وقتی با او صحبت می کنم می گوید که تنها راه موفقیت همین است و اگر روزی ۱۰ ساعت مشغول کار نباشد نتیجه نمی گیرد. بنابراین اولویت بندی می کند، برنامه ریزی می کند و برای رسیدن به خواسته خود برنامه ریزی می کند اما…
اما این برنامه به اجرا در نمی آید. چرا؟
زیرا این برنامه متناسب با آقا و یا خانم x نیست. او تا کنون روزی ۲ ساعت کار می کرده و نیاز به زمان دارد تا بتواند روزی ۱۰ ساعت کار کند. او باید در ابتدا ۲ ساعت را به ۳ ساعت برساند. سپس ۵ ساعت، ۸ ساعت و در نهایت ۱۰ ساعت.
داشتن برنامه هایی که مناسب شما نیست و با واقعیت شما سازگار نیست موجب نا امیدی و بی انگیزگی شما میشود. بله شما میتوانید روزی ۱۰ ساعت کار کنید و به موفقیتی که خواهانش هستید برسید اما این موضوع نیاز به گذر زمان و قدرتمند شدن عضله شما دارد. یک شبه نمی توانید تغییر کنید. تغییر فرایندی آهسته و پیوسته است.
باور داشته باشید که اگر برنامه تان مطابق زندگی و شخصیت خودتان نوشته شود (و نه آنچه که دیگران انجام میدهند) نه تنها می توانید به مرور آن را بهبود دهید بلکه احتمال رسیدن به موفقیت تان بسیار بسیار بالاست. زیرا شما خودتان را باور دارید و شما منحصر به فرد هستید. باور نقش مهمی در برنامه ریزی صحیح و عملی کردن برنامه هایتان دارد.
۴- اضافه کردن حوزه چهارم
همیشه یک حوزه و یا یک دسته چهارم نیز در برنامه های خود قرار دهید. این دسته شامل کارهایی میشود که غیر منتظره رخ میدهد و شما باید برای آن زمان اختصاص دهید. برای مثال ماشین تان خراب میشود و مجبور میشوید در ساعت کاری آن را به تعمیرگاه ببرید. مهمان به منزل تان می آید و باید برای آنها وقت بگذارید.
برخی افراد برنامه خود را به گونه ای می چینند که در آن زمان هیچ رویداد غیر منظره ای پیش بینی نشده است. سپس شاکی میشوند که اتفاقات غیر منتظره باعث میشود که ما نتوانیم به برنامه خود رسیدگی کنیم. برای داشتن یک برنامه ریزی صحیح اتفاقات غیر منتظره را در برنامه خود قرار دهید.
دوستان من ما همه انسان هستیم و این کاملاً طبیعی است که اتفاقاتی در طی روز برای ما پیش بیاید که از قبل آن را پیش بینی نکرده بودیم.
پس زمانی اضافه در برنامه خود قرار دهید تا در صورت وجود کارهای پیش بینی نشده کل برنامه تان را از دست ندهید.
۵- لذت بخش کردن اقدامات
اقدامات خود را لذت بخش کنید. اگر در کاری که انجام میدهید لذت وجود ندارد احتمال اینکه بتوانید به برنامه خود پایبند باشید کمتر میشود. وقتی که خودتان را باور کنید و برای خودتان ارزش قائل باشید قدر زحمات تان را خواهید دانست. شما یک ساعت درس خوانده اید، یک ساعت بر روی اهداف تان کار کرده اید، یک قدم در جهت رشد و بهبود خود برداشته اید. تمام این ها عالی هستند. بابت تمام کارهایی که در برنامه تان هستند و شما آنها را انجام میدهید شکرگزار باشید.
شکرگزاری باعث میشه که اقدامات تان لذت بخش تر شود.
۶-کوچک کردن اهداف
همان طور که در قسمت سوم توضیح دادم باید برنامه شما قابل انجام باشد. برای اینکه بتوانید برنامه قابل انجام بنویسید باید اهداف خود را کوچک تر کنید. هدف بزرگ شما را نا امید می کند و ممکن است که از مسیر رسیدن به خواسته تان خارج شوید زیرا:
هدف را غیر قابل دسترس می بینید.
رسیدن به آن سخت به نظر میرسد.
مسیر رسیدن به آن کاری لذت بخش به نظر نخواهد رسید
خوشحال میشوم سوالات و تجربیات خود را در قسمت نظرات برای من ارسال کنید. اعضای وب سایت تمرکز و تفکر دوست دارند کیفیت زندگی خود را عالی بسازند. ما در این جا در کنار هم از یکدیگر می آموزیم.
۷-کاهش حواس پرتی ها
حواس پرتی ها را به حداقل برسانید و تمرکز خود را تقویت کنید. کاهش حواس پرتی ها اصل مهمی در برنامه ریزی صحیح است. در اینجا کلی مقاله هست که می تونید با کمک آنها بر روی تمرکز خود کار کنید و حواس پرتی ها را به حداقل برسانید. در دوره تقویت تمرکز من این حواس پرتی ها را به صورت مفصل توضیح داده ام و روش حذف آنها را گفته ام.
۸-اقدام کردن
و یکی از مهم ترین قسمت های برنامه ریزی صحیح و عمل کردن به آنها، اقدام کردن است. اقدام کنید، اقدام کنید، اقدام کنید. گاهی اوقات افراد آنقدر درگیر برنامه ریزی هستند که اقدام کردن را فراموش می کنند. مهم نیست اگر امروز برنامه ای ندارید. مهم نیست اگر از شب قبل برای خود برنامه ای نچیده اید.
همین لحظه مهم است. کاری را انجام دهید. یک قدم کوچک بردارید. مهم نیست چه قدر کوچک باشد اما کاری را انجام دهید. اقدام کردن تاثیر فوق العاده ای بر احساس شما می گذارد. باور رسیدن به اهداف تان را در شما تقویت می کند، شما را امیدوار می کند و باعث میشود که انگیزه تان در کار، زندگی و تحصیل افزایش یابد.
چرا برنامه هایم را عملی نمیکنم؟
عملی نکردن برنامه ها و اقداماتی که میخواهیم آنها را انجام دهیم یکی از بدترین احساسات را در وجود ما ایجاد میکند. بارها شنیدهام که افراد میگویند من میخواهم این کارها را انجام دهم اما نمیتوانم، اما نمیشود، اما اهمالکاری میکنم، بهجایش کارهای دیگری انجام میدهم و این احساس که میخواهیم اما نمیشود یک حس ترس، نارضایتی، ناشادی و حتی خشم از خودمان را در ما به وجود میآورد.
در مقالات اول و دوم در مورد این موضوع صحبت کردم که چگونه برنامهریزی خود را عملی کنیم و به برنامه های خود پایبند باشیم. در قسمت سوم این مقالات میخواهم ابزاری به شما دهم که به کمک آن خودتان را بهتر بشناسید و علت اهمالکاری و به تعویق انداختن کارها و عملی نکردن برنامه هایتان و از دست دادن انگیزهتان را پیدا کنید.
چرا برای رسیدن به اهدافم اقدام نمیکنم؟
دوست عزیزم، تاکنون سؤالات زیادی از من دراینباره پرسیده شده و در جلسات کوچینگ افراد زیادی را دیدهام که این موضوع را بررسی کردهاند. برای همین در قسمت سوم این مقاله میخواهم جواب سؤالات همه شما را بدهم.
اینکه برای رسیدن به اهدافت اقدام نمیکنی دو دلیل دارد:
۱- هدفت خواسته تو نیست
یا
۲- هدفت خواسته تو هست اما…
در این مقاله علت اول را بهصورت مفصل توضیح خواهم داد و در مقاله بعدی به بررسی علت دوم خواهم پرداخت.
عملی نکردن برنامه هایی که به آنها علاقه نداریم و یا خواسته مان نیست
۱- به هدفت علاقه نداری و فقط به خاطر حرف بقیه، به دلیل اینکه دیگران بر روی تو حساب کنند، برای اینکه احساس میکنی اگر این کارها را انجام دهی در خانواده بیشتر روی تو حساب میکنند، برای اینکه فکر میکنی اگر کارها را انجام دهی در آینده موفقتر خواهی شد، برای اینکه به تو گفتهشده که این کارها تو را فرد موفقتری میسازد و … تصمیم گرفتهای یک سری کارها را انجام دهی اما واقعیت این است که چون برای انجام آن کار چرایی نداری و چرایی آن اهداف را پیدا نکردهای به آنها علاقهای نداری و نمیتوانی برای آن اقدام کنی.
سیستم انگیزه که یک نیروی درونی برای هل دادن شما به سمت هدف است کار نمیکند و چند روزی هدفت را پیگیری میکنی اما سرانجام نمیتوانی آن را ادامه دهی. کارها را به تأخیر میاندازی، بهجای اقدام برای اهدافت، کارهای غیرضروری را انجام میدهی و دچار اهمالکاری میشوی.
در دوره راز مدیریت انگیزه کاملا در این مورد صحبت کرده ایم. اینکه تشخیص دهید چه میخواهید و چگونه برای رسیدن به آنها سوخت و انگیزه لازم را به دست آورید. تشخیص اینکه چه میخواهید به شما کمک میکند تا بتوانید خودتان را بشناسید و خودتان را درگیر کارهایی که به آنهایی علاقه ندارید نکنید.
یکی از مراجعینم میگفت که میخواهد روزانه مطالعه داشته باشید چون این هدف مهمی برایش هست و آینده کاریش در دو سال آینده بستگی به این لحظه و مطالعاتی دارد که این روزها انجام میدهد. اگر روزانه مطالعه نداشته باشد ممکن است در آینده نتواند جایگاه کاری خوبی داشته باشد. این فرد هیچگاه موفق به مطالعه کردن نمیشد و همیشه از این موضوع ناراحت و نگران بود. او در بیرون خودش به دنبال عاملی میگشت که مانع از انجام کارها میشد.
در حین جلسات متوجه شدیم که او به این مطالعات علاقهای ندارد و فقط به این دلیل که دیگر همکارانش در حال انجام چنین مطالعاتی هستند، تصمیم به مطالعه روزانه گرفته است. موضوع دیگر ترس بود. ترس از اینکه نکند از بقیه همکارانش عقب بماند.
وقتی متوجه شد که خواسته اش پیشرفت کاری است و پیشرفت کاری چیزی است که برایش مهم است تصمیم گرفت برای این خواسته اش در دوره های کتابخوانی شرکت کند و مهارت کتاب خواندن را یاد بگیرد. در واقع خواسته او تغییر پیدا کرد و این شفافیت به او کمک کرد تا بهتر بتوانید برای خواسته اش اقدام کند
چه کار کنیم؟
بنابراین اگر اهدافی دارید و دلایل عملی نکردن آنها، بیعلاقگی و یا ترس از آینده است بدانید که ترسهایتان واقعی نیستند. اینقدر نگران آینده نباشید. آینده شما آنگونه خواهد بود که میاندیشید. اگر فکر کنید که به دلیل مطالعه نکردن در آینده از بقیه همکاران عقب میافتید پس علاوه بر اینکه لحظات حال زندگی خود را از دست میدهید و مدام در نگرانی به سر میبرید، آینده نیز اتفاقات خوبی پیش نخواهد آمد.
در لحظه حال زندگی کنید و از آینده نترسید. موفقیت شما در زندگی بستگی به این موضوع دارد که تا چه اندازه میتوانید در لحظه حال زندگی کنید و نگرانیهای آینده را مدیریت کنید. دوره زندگی در لحظه حال کاملاً به این موضوع مربوط است و افرادی که شرکت کردهاند میدانند که شادی زندگی ما بستگی به این دارد که چند درصد از زمان مان را در شبانهروز در حال هستیم و چند درصد در آینده.
بهترین حالت و فرمول شادی، رضایت و موفقیت فرمول ۱۰-۸-۱۰ است یعنی ۱۰ درصد در آینده باش، ۸۰ درصد در حال و ۱۰ درصد درگذشته. حال شما چند درصد در لحظه حال زندگی میکنید؟
اگر تا اینجا متوجه شدهای که هدفی که آن را به تأخیر میاندازی و در انجام آن اهمالکاری میکنی، هدفی است که به آن علاقه نداری و فقط به خاطر دیگران و یا به خاطر ترس و … تمایل به انجام آن داری، لطفاً با خودت صادق باش.
ما تا انگیزه، شور و اشتیاق و علاقه کافی برای انجام کاری نداشته باشیم نمیتوانیم آن را انجام دهیم. پس اینقدر خودت را اذیت نکن. بارها گفتهام که برای اینکه بتوانید برکاری متمرکز شوید باید در آن غرق شوید. بنابراین باید شور و اشتیاق درونی داشته باشید.
اگر کاری را به خاطر اینکه در نظر دیگران خوب به نظر برسی انجام میدهی باید بدانی که برای انجام این کار سوخت لازم نخواهی داشت. میانه راه خسته میشوی و از انجام کارها دلسرد میشوی. زیرا نمیدانی به کجا داری میروی و هدفت از رفتن به آنجا چیست.
اگر داری کاری را انجام میدهی به خاطر اینکه دیگران به تو گفتهاند که با انجام آن به موفقیت خواهی رسید اما به آن علاقهای نداری میانه راه خسته و دلسرد میشوی زیرا از نتیجه آن آگاه نیستی.
آنچه کتاب ها می گویند…
کتابهای بسیاری وجود دارد که میگوید اگر یک سری کارها را انجام دهی در آینده به موفقیت خواهید رسید. در کنار این کتابها افراد زیادی را دیدهام که آن کتابها را خواندهاند اما علاقهای به انجام دستورات کتاب ندارند و چون فکر میکنند تنها راه موفقیت آنچه هست که در آن کتاب گفتهشده، پیش خود فکر میکنند که اگر من این کارها را انجام ندهم به موفقیت نخواهم رسید و آنجاست که ترس از آینده باعث میشود فرد یک سری اهدافی را برای خود قرار دهد. اهدافی که واقعاً به آنها علاقهای ندارد و فقط به دلیل ترس از موفق نشدن تصمیم گرفته است که آنها را انجام دهد.
دوستان عزیزم واقعاً اینطور نیست. اگر به انجام خیلی کارها علاقهای نداری هیچ ایرادی ندارد. این موضوع مانع موفقیت تو در آینده نیست. دلیلی ندارد کارهایی را انجام دهی که به آن علاقهای نداری. دلیلی ندارد که نگران آینده باشی. کارهایی که به آنها علاقه نداری را رها کن و نگران نباش.
گفته میشود: افراد موفق صبح زود از خواب بیدار میشوند پس اگر میخواهی به موفقیت برسی صبح زود از خواب بیدار شو!
درست است که اگرعلاقه داشته باشی و بتوانی صبح زود بیدار شوی به دلیل اینکه خانه ساکت است، مزاحمی نداری، تمرکزت خیلی بالاست، حس و حال خوبی خواهی داشت و میتوانی از زمانت بهتر استفاده کنی و سریعتر به خواستههایت برسی اما
اگر علاقهای به صبح زود بیدار شدن نداری
اگر صبح زود بیدار شدن برایت سخت است
اگر هرکاری میکنی بازهم نمیتوانی صبحها زود بیدار شوی
اگر شرایط زندگیات بهگونهای نیست که بتوانی صبح زود بیدار شوی
این موضوع به این معنی نیست که ناامید شوی و فکر کنی که دیگر فرد موفقی نخواهی بود. قرار نیست اگر صبح زود از خواب بیدار نشوی به موفقیت نرسی. راه رسیدن به موفقیت بیشمار است. تو از راههای مختلف میتوانی به خواستههایت برسی. اگر کتابی میخوانی و نمیتوانی به گفتههایش عمل کنی دلیل این نیست که تو به موفقیت نخواهی رسید.
لطفاً این موضوع را درک کنید و اینقدر خودتون را اذیت نکنید. قرار نیست هرچه که دیگران میگویند را شما اجرا کنید و اگر اجرا نکردید به موفقیت نرسید. قرار نیست فقط یک راه برای رسیدن به خوشبختی، شادی و موفقیت وجود داشته باشد. قرار نیست ما طبق سلیقه و علایق دیگران زندگی کنیم.
خودتان را بشناسید. علایق خود را درک کنید. کارهایی را انجام دهید که به شما احساس خوبی میدهند.
روش رسیدن به موفقیت
اگر فردی کاری را انجام داد و به موفقیت رسید شما هم میتوانید با انجام آن کار به موفقیت برسید درصورتیکه به انجام آن علاقهمند باشید. اگر علاقهمند نباشید به این معنی نیست که شما دیگر نمیتوانید موفق شوید. شما میتوانید موفق شوید اما با انجام کاری که موردعلاقه شماست. کاری که برای شما معنی داشته باشد و تأثیرات آن را در زندگیتان مشاهده کرده باشید.
دلیلی ندارد که اگر صبح زود از خواب بیدار نشوید فرد موفقی نشوید. شما میتوانید از روشهای دیگری به موفقیت برسید. به این موضوع فکر کنید. آیا میخواهید به خاطر دیگران و یا به خاطر ترس خودتان را عذاب دهید؟ آیا میخواهید لحظات حال را به خاطر انجام ندادن برخی کارها از دست دهید؟
دوستان عزیزم بدانید این شما هستید که تعیین میکنید چهکاری را انجام دهید و چهکاری را انجام ندهید.
وقتی کاری را نمیتوانی انجام دهی، چه اصراری به انجام آن داری؟ آیا اصرار تو فقط به دلیل ترس نیست؟ آیا این ترس نیست که تو را عذاب میدهد؟ آیا فکر نمیکنی که آنچه تو را اذیت میکند و باعث میشود حالت بد باشد، نگران باشی، از دست خودت عصبی باشی فقط و فقط ترس از آینده است؟
وقتی از افراد در جلسات کوچینگ میپرسم که اگر آن اقدامات را انجام ندهند چه میشود اکثراً پاسخ مشابهی دریافت میکنم. بیشتر افراد میگویند که میخواهند این کارها را انجام دهند چون با انجام آنها آینده بهتری خواهند داشت. پس هر طور که شده من باید بتوانم یک سری اقدامات را انجام دهم.
سؤال من از شما این است که به چه قیمتی؟ به قیمت از دست دادن لحظات حال؟ به قیمت لذت نبردن از زندگی و لحظات تان؟
سؤال من از آنها این است که آیا هیچ راه دیگری وجود ندارد که تو را به خواستههایت برساند؟ چه میشود اگر از روشهای دیگری استفاده کنی؟ اما ذهن نگران معمولاً ایده دیگری ندارد.
چیزی که اکثر افراد نمیدانند این است فقط یک راه و یک مسیر برای رسیدن به خواستههایتان وجود ندارد. اگر به انجام برخی کارها علاقهای ندارید آنها را رها کنید. نگران نباشید که با رها کردن آنها موفقیت آیندهتان را از دست خواهید داد. خیر اصلاً اینطور نیست. برای رسیدن به خواستههایتان بینهایت راه و مسیر و روش وجود دارد. خودتان را مجبور نکنید که فقط از یک مسیر و از یک راه استفاده کنید.
ذهن نگران، شما را در لوپی قرار میدهد و به شما اجازه تفکر گستردهتر را نمیدهد. آرامش داشته باشید و مطمئن باشید که میتوانید به خواستههای خودتان برسید.
میخواهم یک فرمول جادویی به شما بدهم. اینکه بدانید آیا شما در مسیر درستی هستید و یا نه احساس شماست. اگر احساس خوبی دارید یعنی در مسیر درستی هستید اما اگر احساس خستگی، احساس نارضایتی، احساس ناامیدی دارید یعنی در مسیر درستی قرار ندارید.
چرا برنامه هایم را عملی نمی کنم؟ علت عدم عمل به برنامه ریزی (قسمت ۴)
در سلسله مقالات برنامه ریزی تا کنون در این موارد صحبت کرده ایم که چرا اکثر افراد برنامه ریزی می کنند، اولویت بندی می کنند اما نمی توانند اقدام کنند. به عبارت دیگر چرا در عملی کردن برنامه هایمان مشکل داریم؟ علت عدم عمل به برنامه ریزی هایمان چیست؟
با اینکه اهداف مان برای ما مهم هستند اما در اقدام کردن دچار اهمال کاری میشویم، کارها و اقدامات را به تاخیر می اندازیم و در نهایت با یک احساس منفی و بد که ناشی از عدم عمل به برنامه ریزی هاست رو به رو میشویم.
در قسمت های قبل در این مورد صحبت کردیم که چگونه برنامه ریزی کنید و گفتیم که گاهی ندانستن روش صحیح برنامه ریزی موجب عدم عمل به برنامه ریزی ها میشود. همچنین در قسمت های بعدی در مورد برنامه هایی صحبت کردیم که علاقه و یا شور و اشتیاقی برای انجام آنها نداریم.
علت عدم عمل به برنامه ها
امروز و در قسمت چهارم این سری از مقالات در مورد اهدافی صحبت شده است که ما به آنها علاقه مندیم. انگیزه، شور و اشتیاق فراوانی برای رسیدن به آنها داریم اما:
در میانه راه شور و اشتیاق و انگیزه خود را از دست می دهیم
احساس می کنیم شاید به آنها علاقه ای نداریم
و در نهایت اقدام کردن و عمل به برنامه ها برایمان سخت میشود
در این جور مواقع مشکل در طرز فکر و یا دیدگاهی است که ما نسبت به اهداف خود داریم. در ویدئو زیر خانم حمیدی در این باره توضیح داده اند.
وقتی که نیاز داریم سوخت رسیدن به اهدافمان را افزایش دهیم طرز تفکری که نسبت به خود و یا اهداف مان داریم مانع حرکت و اقدام کردن ما میشود.
در چنین شرایطی انگیزه و شور و اشتیاق ما کم رنگ میشود چون در ته ذهن مان فکر می کنیم که نمیشود. پییش خود فکر می کنیم که عمل به برنامه ریزی ها هم نمی تواند ما را به سمت خواسته مان ببرد. ترس از نرسیدن، ترس از شکست و هزاران مانع ریز و درشت دیگر مانع از حرکت و رسیدن به خواسته هایمان میشوند.
هفته گذشته، تولد ۳۴ سالگی من بود. در اولین هفته ۳۵ سالگیم، بطور تصادفی مقاله ای با عنوان ۳۵ کاری که باید برای موفقیت شغلی خود تا قبل از ۳۵ سالگی انجام بدید به دستم رسید. بخاطر این حُسن اتفاق و همزمانی، خالی از لطف ندیدم این کارها را با شما به اشتراک بگذارم. فقط ۲ تا نکته در مورد این مقاله وجود دارد. اول اینکه لازم نیست همه این ۳۵ کار را برای موفقیت شغلی خود انجام دهید، بلکه این مقاله فقط لیستی از مواردی که می تواند مفید باشد را ارایه می کند و خود شما می توانید تصمیم بگیرید کدام یک را به لیست خودتان اضافه کنید یا آن را از لیست حذف کنید.
نکته دوم این است که لازم نیست حتما این کارها را تا ۳۵ سالگی انجام بدهید. از آنجایی که انسان همیشه تمایل به تعویق انداختن کارهای سخت دارد، معمولا این گونه تیترها (که مثلا تا قبل از ۳۵ سالگی یا قبل از ۳۰ سالگی این کارها را انجام دهید) سعی دارند محرکی برای هدف گذاری شخصی با محوریت زمان محدود برای دستیابی به اهداف باشند. پس اگر شما هنوز به ۳۵ سالگی نرسیدید یا از آن عبور کردید، خیلی به این عدد ۳۵ دقت نکنید و متناسب با سن خودتان و اهداف کاریتان، لیستی تهیه کنید و روی آن تمرکز کنید. من شخصا اعتقاد دارم که در زندگی شغلی، تا قبل از ۴۰ سالگی باید ایجاد نمود و خلق کرد و بعد از ۴۰ سالگی باید برداشت کرد و حفظ کرد، البته برای هیچ کاری، هیچ سنی دیر نیست.
۱- دقیقا بدانید که چه کاری قرار است انجام دهید
فرض کنید شما یک دوست را بصورت تصادفی در آسانسور ملاقات می کنید که این توانایی را دارد شانسی برای بدست آوردن موقعیت شغلی مطلوب در اختیارتان بگذارد. البته این دوست شما خیلی از نظر زمانی وقت ندارد و شما فقط حدود ۳۰ ثانیه تا ۲ دقیقه وقت دارید نظر ایشان را جلب کنید. در این چند ثانیه محدود چه تصویری از خودتان و اهداف شغلیتان برای وی می سازید؟ جواب این سوال، دقیقا همان کاری است که شما باید بتوانید با آن آینده خود را تغییر دهید: کوتاه، موجز، موثر و ارزشمند.
۲- نقطه قوت کلیدی خود را بشناسید
شما در انجام چه کاری/کارهایی فوق العاده هستید؟ لیستی از آنها تهیه کنید. وقتی از افراد موفق این سوال را بپرسید، خیلی واضح و راحت، با گفتن چند کلمه کلیدی می توانند نقاط قوت خود را به شما می گویند.
۳- نقاط ضعف خود را بشناسید
طبیعی است هر فردی در انجام یک سری از کارها خیلی توانایی قابل توجهی نداشته باشد. نگران نباشید که نقطه ضعفی دارید، ولی اگر هنوز نقاط ضعف خود را نمی شناسید، باید کمی نگران باشید. خوشبختانه شما میتوانید با تکنیک های مهارتی، مدیریتی و منابع انسانی این تقاط ضعف را تبدیل به نقاط قوت کنید، به شرط آنکه ابتدا آنها را شناسایی کنید.
۴- یاد یگیرید چگونه تفویض اختیار کنید
هیچ فردی در جهان قادر نیست خودش همه کارها را به تنهایی انجام دهد. این مساله، وقتی در مسیر پیشرفت شغلی قرار می گیرید بیشتر نمایان می شود. شما باید بدانید کدام کارها را باید خودتان انجام دهید و کدام یک را باید به دیگران بسپارید. کارمندان، همکاران، شرکا تجاری و … همه از افرادی هستند که شما می توانید به آنها تفویض اختیار کنید.
۵- خطوط قرمز اهداف شغلی خود را ترسیم کنید
زندگی ممکن است فرصت های زیادی پیش رو هر انسانی قرار دهد. ممکن است در برهه ای از زمان، پیشنهادات کاری متنوعی به شما داده شود. آیا شما باید به همه آنها جواب مثبت بدهید؟ به عبارت دیگر، شما باید توانایی “نه” گفتن به برخی فرصت ها و پیشنهادات را داشته باشید. برای اینکه راحت بتوانید “نه” بگویید باید خطوط قرمز شغلی خود را بدانید. بخاطر دارم قبل از ۳۰ سالگی، تقریبا هر پیشنهاد کارآفرینی که به من ارایه می شد، بصورت جدی روی آن فکر می کردم. حتی بدلیل ورود به چند کسب و کار که با اهداف شغلی من سازگار نبود، زیان های مالی و زمانی هم پرداخت کردم. با کسب این تجربیات، اکنون براحتی می توانم به خیلی از پیشنهادات کاری جواب منفی بدهم. امیدوارم شما مثل من خیلی برای یاد گرفتن “نه” گفتن هزینه نکنید!
۶- کاری را انجام دهید که بتوانید با افتخار در موردش صحبت کنید
اساسی ترین نیاز برای یافتن شغل و کار کردن کسب درآمد است. افراد زیادی را سراغ دارم که فقط و فقط برای کسب درآمد و جبر روزگار کاری را انجام می دهند که هیچ علاقه ای به آن ندارند. اگر شما از این دسته افراد هستید و از سوی دیگر می خواهید در زندگی شغلی خود موفق باشید، ریسک کنید و کاری را انتخاب کنید و انجام دهید که وقتی در مورد آن صحبت می کنید چشمهایتان برق بزند، تن صدایتان تغییر کند و هیجان ناشی از آن، آدرنالین خونتان را افزایش دهد. این انتخاب، به نقاط قوت و ضعف شما (بند ۲ و۳) خیلی مربوط است.
۷- از اشتباهات گذشته درس بگیرید
همه افراد، حتی کارآفرینان موفق در مسیر شغلی خود اشتباهاتی انجام داده اند. شاید این جمله به نظر خیلی ساده باشد: “از اشتباهات گذشته درس بگیرید” ولی باور کنید عمل به آن خیلی ساده نیست. ممکن است شما هم افرادی را دیده باشید که از اشتباهات چیزی یاد نمی گیرند. البته این لزوما به معنای تکرار همان اشتباه نیست، بلکه مقصود از این جمله ایجاد خرد و دانش تجزیه و تحلیل شرایط، تصمیمات و تحلیل روابط علت و معلولی است که به نتیجه منجر شده است. با یادگیری از اشتباهات، شما می توانید تهدید ها را به فرصت تبدیل کنید.
۸- حد توانمندی های خود را جا به جا کنید
اگر شما میتوانید یک رویداد ۲۰ نفره را مدیریت کنید، وقت آن رسیده است که تلاش کنید یک رویداد ۱۰۰ نفره را مدیریت کنید. تا وقتی تلاشی برای افزایش حد توانمندیهای خود انجام ندهید، نمی توانید مهارت های خود را ارتقا دهید.
۹- کاری که می ترسید را انجام دهید
در راستای افزایش حد توانمندی هایتان (بند قبل) سراغ کاری بروید که از انجام آن ترس دارید. از منطقه راحت خود خارج شوید. اگر میترسید در مقابل جمع سخنرانی کنید، حتما آن را انجام بدهید. سخنرانی در مقابل جمع برای همه افراد کار راحتی نیست. انجام کاری که از آن می ترسید بعضی وقتها می تواند خیلی لذت بخش باشد.
۱۰- از شنیدن انتقادات ناراحت نشوید
به انتقاداتی که به عملکرد شغلی شما می شود به چشم بازخورد نگاه کنید. بازخورد یا فیدبک، تحلیل عملکرد شما از چشم دیگران است. حتی بازخوردهای مغرضانه نیز می تواند برای شما پیامهایی برای بهبود شرایط شغلی شما داشته باشد، ولی این کاملا بستگی به نحوه برخورد شما با انتقادات و فرد انتقاد کننده دارد.
۱۱- به دیگران بازخورد بدهید
اگر به نظر شما عملکرد همکار یا حتی مدیرتان می تواند بهبود یابد، به او بازخورد دهید. اگر مدیرتان رفتاری می کند که انگیزه تیمی را از بین می برد و ممکن است خودش متوجه این رفتار نباشد، فیدبک مناسب شما می تواند شرایط را بهبود دهد. از انتقاد کردن برای بهبود شرایط نترسید. البته حواستان باشد درست اینکار را انجام دهید.
۱۲- یاد بگیرید در جای مناسب “نه” بگویید
گفتن “نه” یکی از سخت ترین کلمات دستور زبان است. همانطور که در بند ۵ گفته شد، باید در تمامی مراحل مسیر شغلی، بدانید به کدام پیشنهادات و درخواست ها جواب مثبت دهید و به کدام یک “نه” بگویید.
۱۳- شبکه ای از افراد مورد اعتماد بسازید
بحث شبکه سازی (networking) از بحث های داغ کسب و کار است. این روزها با بالا گرفتن تب استارت آپ ها در کشور، بحث شبکه سازی نیز خیلی مورد توجه قرار گرفته است. افرادی را دیده ام که دیوانه وار دنبال شبکه سازی هستند، با همه افراد مهم ارتباط برقرار می کنند، کارت ویزیت رد و بدل می کنند و … . البته که مهمترین سرمایه اجتماعی هر فرد و کسب و کار این شبکه ها هستند، نباید در مورد شبکه سازی افراط کرد. ایجاد شبکه سخت است ولی سخت تر از آن، نگهداری و حفظ آن است. نکته مهم ایجاد شبکه ای است مورد اعتماد، به این معنی که در جاهایی از مسیر شغلی بتوانید از حضور و حمایت آنها اطمینان خاطر داشته باشید.
۱۴- درباره شغلتان با افراد صاحب نظر مشورت کنید
افراد متفاوتی می توانند به عنوان مشاور، الهام بخش ترسیم مسیر شغلی شما باشند. مدیرتان، همکارانتان یا حتی مادرتان می توانند در زمره این افراد باشند. با افراد مختلف و البته مناسب مشاوره کنید و به یاد داشته باشید شما باید تصمیم نهایی را بگرید، لازم نیست به حرف همه آنها گوش دهید، فقط الهام بگیرید.
۱۵- مطالب نامناسب مربوط به خودتان را از اینترنت پاکسازی کنید
اسم خودتان را به فارسی و انگلیسی در موتورهای جستجو (مثل گوگل) بنویسید و ببینید چه مطالب/عکس/فیلمی از شما در فضای اینترنت و شبکه های مجازی منتشر شده است. اگر خودتان محتوای نامناسب منتشر کرده اید یا اطلاعاتی که دلتان نمی خواهد بقیه بدانند وجود دارد، آن را اصلاح کنید. اگر منتشر کننده شخص دیگری است، می توانید با وی تماس گرفته و خواهش کنید محتوا را حذف کند.
۱۶- پروفایل لینکدین خود را حرفه ای کنید
اگر افراد حرفه ای در کسب و کار بخواهند در مورد شما مطلبی بدانند، احتمالا اولین جایی که دنبال آن خواهند گشت، شبکه اجتماعی لینکدین است. پس حتما پروفایل لینکدین خود را حرفه ای بسازید. برای داشتن یک پروفایل حرفه ای، مقاله هفته بعد را حتما مطالعه کنید.
۱۷- پرتفویی از کارهای موفق خود داشته باشید
حتما یک نسخه فیزیکی یا دیجیتال از مقالاتی که نوشته اید، کمپین های بازاریابی که طراحی و اجرا کرده اید، یا گزارش سالانه عملکردی و … را آماده داشته باشید. بهتر است آنها را در یک سایت شخصی به روز رسانی کنید. حتما در جلسات و برخورد با افراد (مدیر یا سرمایه گذار آتی) آنها را به سایت ارجاع دهید.
۱۸- یاد بگیرید بفروشید
وقتی شما برای استخدام به شرکتی میروید، در واقع دارید خدمات خود را میفروشید. اگر فروشنده نباشید نمی توانید خودتان را بفروشید! پس حتما یاد بگیرید که چگونه بصورت موثر و در زمان کوتاه بفروشید.
۱۹- مذاکره کردن را بیاموزید
تکنیک های مذاکره را بیاموزید. مذاکره یکی از روشهای بدست آوردن چیزهایی که دلتان می خواهد، است. البته جنگ و مبارزه هم روش دیگر است. پس برای بدست آوردن چیزهای دلخواهتان یا مذاکره کنید یا بجنگید!
۲۰- یاد بگیرید مدیرتان را مدیریت کنید
در مسیر شغلی، موارد متعددی رخ می دهد که شما روش کار، وظایف و شرایط را دوست ندارید. در این صورت شما یا باید تسلیم شوید و به شرایط تن دهید یا سعی کنید آن را (البته بصورت معقول و منطقی) تغییر دهید. در این صورت شما باید تکنیک های مدیریت مدیرتان را بیاموزید.
۲۱- یاد بگیرید ایمیلهای موثر و حرفه ای بزنید
ارسال ایمیل یکی از راه های برقرار ارتباط و رسیدن به خواسته های شماست. ایمیل به نوعی یک روش مذاکره نیز هست. ایمیل لحن و تن صدا را انتقال نمی دهد بنابراین امکان درک اشتباه پیام بالاتر است. اینکه شما بیاموزید ایمیلهای حرفه ای بزنید که به اهدافتان برسید، مهارتی خاص و منحصر بفردی خواهد بود.
۲۲- حرفه ای دست بدهید
دست دادن در جلسات و ملاقات ها آداب و روشهایی دارد. البته شاید این مورد جزو آموزشهای دیپلمات ها باشد، ولی یاد گرفتن آن برای مدیران و کارآفرینان توصیه می شود. روش دست دادن در ملاقات اول می تواند تصویری مطلوبی از شما برای طرف مقابل بسازد.
۲۳- از یک سیستم یادآوری وظیفه مناسب خودتان استفاده کنید
همه تجربه نوشتن وظایف را در دفتر خود داریم. با رواج موبایلهای هوشمند، برنامه های زیادی برای مدیریت وظایف طراحی شده است. البته همه این برنامه ها برای همه مناسب نیست و کار نمی کند. بنابراین برنامه مناسب خودتان را پیدا کنید و از آن بهترین نحوه را بگیرید.
۲۴- سطح انرژی و ساعت بیولوژیک بدن خود را بشناسید
برخی افراد ساعتهای صبح پر انرژی تر و هوشیار ترند، برخی وسط روز، برخی عصر ها و بعضی هم نیمه شب ها. شما باید بدن خودتان را بشناسید و ساعت مناسب را برای انجام کار مناسب انتخاب کنید. در این صورت، کارایی شما به بالاترین حد خود می رسد.
۲۵- خواب منظم داشته باشید
میزان ساعت خواب مورد نیاز خود را بدانید و خود را مقید کنید در ساعات منظمی (حتی در آخر هفته و تعطیلات) مطابق آن بخوابید. خواب منظم و کافی در تقویت حافظه و طول عمر موثر است.
۲۶- یاد بگیرید چگونه استرس خود را مدیریت کنید
فراموش کنید شغلی داشته باشید که به شما استرس وارد نکند. استرس در تمامی مقاطع شغلی وجود خواهد داشت. چه شما کارمند ساده باشید یا مدیرعامل یه هلدینگ بزرگ، حتما استرس خواهید داشت. پس ناچارید روش مدیریت استرس را بیاموزید.
۲۷- بیش از حد و بی دلیل عذرخواهی نکنید
عذرخواهی کردن رفتار مودبانه و پسندیده ای است. البته عذرخواهی های بیش از حد و بی دلیل، یا عذرخواهی برای اتفاقاتی که خارج از کنترل شما بوده، نشان دهنده اعتماد به نفس پایین، غیر حرفه ای بودن و مهارت کم است. وقتی عذرخواهی کنید که بتوانید شرایط را بطور قابل توجهی تغییر دهید.
۲۸- بر “سندروم ایمپاستر” غلبه کنید
سندرم ایمپاستر (impostor syndrome) یک پدیده روانی است که در آن افراد نمیتوانند موفقیتهایشان را بپذیرند. بر خلاف آنکه شواهد بیرونی نشان میدهد که فرد با رقابت و تلاش به موفقیت رسیدهاند خود فرد تصور میکند که لیاقت موفقیت را ندارد و آنها کلاهبردارند. دلایل موفقیت خوششانسی، زمانبندی یا نتیجه فریب دادن دیگران که آنها باهوش یا تلاشگر هستند در نظر گرفته شده و توسط خود فرد مورد پذیرش قرار نمیگیرد. اگر چنین تفکری دارید، حتما بر آن غلبه کنید. شما لیاقت موفقیت هایی که کسب کرده اید، را دارید.
۲۹- یک برنامه جایگزین شغلی داشته باشید
اگر به هر دلیل غیر منتظره و غیر قابل پیش بینی شما فردا کارتان را از دست دهید، چه کار خواهید کرد؟ به این موضوع فکر کنید و یک برنامه جایگزین اضطراری در نظر بگیرید.
۳۰- یک کار/پروژه کنار کار اصلی هم داشته باشید
اگر میتوانید، مشاوره دهید یا یک پروژه مرتبط با مهارت هایتان در کنار کارتان انجام دهید. این کار علاوه بر کسب درآمد، شما را با افراد بیشتری آشنا می کند و شبکه اجتماعی شما را وسیع می کند، ضمن اینکه روحیه شما را نیز بهبود می بخشد. فقط حواستان باشد خودتان را تحت فشار زیاد قرار ندهید.
۳۱- برای دوران بازنشستگی سرمایه گذاری کنید
شاید فکر کردن به بازنشستگی در مراحل اولیه مسیر شغلی جالب نباشد، ولی حتما برای آن دوران سرمایه گذاری و سرمایه اندوزی کنید. ابزارهای مختلف مالی و پولی برای این هدف وجود دارد. صندوق های بازنشستگی، بیمه عمر، سپرده های بلند مدت و … همه از این دست هستند.
۳۲- روی خودتان سرمایه گذاری کنید
جهان هر روز در حال تغییر و رشد است و شما برای اینکه در حرفه خود به روز باشید، باید همواره مهارتهای خود را به روز رسانی کنید. روی خودتان سرمایه گذاری کنید و مهارت هایتان را ارتقا دهید.
۳۳- در فعالیتهای غیر انتفاعی شرکت کنید
مهارتهای حرفه ای خود را در اختیار فعالیتهای خیریه و غیر انتفاعی قرار دهید. در این صورت حال بهتری خواهید داشت و سهم خود را به دنیا و همنوعان خود ادا می کنید.
۳۴- بدانید چه چیز را نمی خواهید
بعضی اوقات فهمیدن چیزی که دقیقا می خواهید سخت است. در این مواقع دانستن چیزهایی که نمی خواهید به حل مسله کمک می کند. آیا از شغل بازاریابی بدتان می آید؟ از یک شرکت دولتی خشک؟ پس آن را انتخاب نکنید. با حذف گزینه هایی که دلخواه شما نیست، گزینه های مانده روی میز انتخابهای بهتری خواهند بود.
۳۵- همواره اهداف شغلی جدیدی انتخاب کنید
طبیعی است در مسیر شغلی به هدفی که تعیین کرده بودید، برسید. بعد از آن چه می کنید؟ متوقف می شوید؟ بنابران لازم است بعد از رسیدن به هر هدف، هدف بعدی انتخاب شود. هدف شغلی بعدی شما چیست؟ جواب این سوال کمی سخت بنظر می رسد.
بیل گیتس ثروتمندترین مرد جهان است که 11 سال متوالی برنده این عنوان بوده و دارایی او در حدود 51 میلیارد دلار تخمین زده می شود. گیتس در سن 43 سالگی ثروتمندترین مرد جهان بود. او از سن 20 سالگی تاکنون رئیس شرکت مایکروسافت بوده است که ارزش آن چیزی در حدود 50 بیلیون دلار است. گیتس با دگرگونى مایکروسافت و تبدیل آن به یک بازیگر مهم در صنعت کامپیوتر و استفاده از جایگاه برتر جدید براى ایجاد بسترى جهت رشد خیلى زیاد در برنامههاى کاربردى فکر خود را به منصه ظهور گذاشت. گیتس از همان ابتدا و خیلى زود دریافت که اگر بخواهد فکرش را به نتیجه برساند، لازم و ضرورى است که یک استاندارد صنعتى ایجاد شود. او همچنین مىدانست که اگر هرکسى زودتر و قبل از همه به آنجا برسد فرصت و شانس مهمترى براى داشتن قدرت در صنعت کامپیوتر خواهد داشت.
ثروت گیتس به اندازه ای است که خارج از درک ما است و این خود هم مایه رشک ما است و هم کنجکاوی ما را بر می انگیزاند. اما آنچه مهم می نماید شیوه کسب و کار گیتس است که در آن گیتس به مدیران هشدار مى دهد؛ «به همه کسب و کارها هشدار می دهم که حتی اگر تاکنون در صنعت خود بی رقیب هستید، ممکن است به زودی مورد هجوم بازیگران داد و ستد اینترنتی قرار بگیرید!»
در واقع گیتس پدیده قرن بیستم یعنی بزرگترین غول کامپیوتری است که طلوع برق آسای وی همراه با شهرت و اقبالش، موید ظهور یک نظم تجارت جهانی جدید است. گیتس در شیوه کسب و کار خود به مدیران توصیه مى کند که با «الگوى زندگى اینترنتی» آشنا شوند؛ « دستهاى خود را بکار اندازید! بایستى با پست الکترونیک و دیگر ابزار دیجیتالى کار کنید و با روش کار آنها خوب آشنا شوید. باید به چشم ببینید که «سایت» اینترنتى رقیبان چگونه است. بایستى خود از کاربران اینترنت گردید؛ چندین کتاب در این زمینه بخوانید و سفر با شبکه جهانى را آغاز کنید!»
توصیه اول: جریان اطلاعات را خون زندگى بخش بدانید
گیتس عقیده دارد که شایسته ترین راه شاخص نمودن شرکت در میان رقیبان و بهترین راه پیش افتادن از دیگران، بهره بردارى کارآمد از «اطلاعات» است و چگونگى و روش گردآوری، مدیریت و کاربرد اطلاعات است که سرنوشت برد و یا باخت ما را رقم مى زند. به نظر گیتس برندگان آنهایى خواهند بود که با برپا کردن یک «دستگاه عصبى دیجیتالى سراسری»، جریان اطلاعات را در میان همکاران و مشترکهاى وابسته به خود، ساده و روان نمایند و در سایه آن، به بهینه سازى و یادگیرى پیوسته بپردازند. گیتس براى روان ساختن جریان پیوسته اطلاعات در سازمان ها، دوازده گام بنیادین را برمى شمارد:
در انجام ارتباطات سازمانى از راه «پست الکترونیکی» پافشارى کنید، زیرا مى توانید در برابر خبرهاى تازه با شتاب بازتاب هاى عصبى واکنش نشان دهید.
داده ها و اطلاعات فروش را همواره به صورت «در خط» (مستقیم) – از روى نمایشگر رایانه ـ بررسى کنید تا به آسانى به سهم و روند بازار آگاه شوید. به روند کلى و همچنین خدمات موردى مشتریان توجه نمایید.
در تجزیه و تحلیل وضعیت کسب و کار، از رایانه شخصى (PCS) بهره بگیرید و کارکنان فرهیخته را در بخشهاى نیازمند به سطح فکرى بالا در زمینه تولید، خدمات، و سودآورى بگمارید.
به یارى ابزار دیجیتالی، «تیم هاى نمادین (مجازى) فراسازمانی» بیافرینید تا اعضا بتوانند آگاهیهاى همدیگر را در سراسر جهان و به هنگام بیفزایند.
همه فرآیندهاى «کاغذی» را به «دیجیتالی» تبدیل کنید و تنگناهاى ادارى را برطرف نمایید. بدین گونه کارکنان فرهیخته براى انجام وظیفه هاى مهمتر آزاد مى شوند.
با بکارگیرى ابزار دیجیتالى از فعالیتهاى «تک- وظیفهای» بکاهید و یا آنها را به فعالیتهاى «ارزشافزا» تبدیل کنید، تا مهارتهاى کارکنان فرهیخته را خوب بکار گیرید.
یک جریان «بازخورد» دیجیتالى بوجود آورید تا به افزایش کارآیى فعالیتهاى کمی، و کیفیت کالاها و خدمات، بیفزاید. بایستى همه کارکنان به آسانى بتوانند که رعایت معیارها و استانداردهاى اصلى را پیگیرى کنند.
نظام دیجیتالى را براى انتقال دیدگاهها و شکایتهاى مشتریان به کارکنانى که مسئولیت و توان بهسازى فرآورده ها را دارند، بکار گیرید.
به یارى ارتباطات دیجیتالی، طبیعت و چگونگی، مرزها، و پیرامون کسب و کار خود را دوباره بررسى کرده و خوب بشناسید. با دریافت اخطارهاى ناشى از دگرگونى وضعیت مشتریان، سازمان را بزرگتر و مهمتر/ یا کوچکتر و خودمانىتر (صمیمىتر و نزدیکتر به هر مشترى) کنید.
اطلاعات بازرگانى را با شتاب انتقال دهید. با بکارگیرى روش جابجایى دیجیتالی، چرخه داد و ستد اسناد را با تامین کنندگان و شریکان، کوتاه کنید و در همه موارد به هنگام باشید.
فرآورده ها (کالا/ خدمات) را با کمک روشهاى دیجیتالى به مشتریان برسانید و دست واسطه ها را کوتاه کنید. چنانچه کسب و کار شما خود جنبه واسطه گرى دارد، با بکارگیرى ابزار دیجیتالی، ارزش و اهمیت داد وستد را در نزد مشترى بالا ببرید.
با کمک ابزار دیجیتالی، مشتریان را در حل مشکلات خود راهنمایى کنید. دیدارهاى حضورى را به پاسخگویى به نیازمندیهاى پیچیده و پرارزش تر مشتریان اختصاص دهید.
توصیه دوم: بازرگانى اینترنت را بشناسید و به کار گیرید
گیتس مى گوید که شرکتها و سازمان هاى تجارى در دهه آینده ابزارهاى دیجیتالى را به خدمت خواهند گرفت چرا که تصمیم گیرى هاى پرشتاب، واکنشهاى کارآمد و تماس هاى بى واسطه با مشتریان، از ویژگیهاى شرکتها و سازمانهاى سده بیست و یکم است که در آنها بسیارى از داد و ستدها به صورت «خودخدمتی» (سلف سرویس) دیجیتالى درخواهند آمد، واسطه ها یا به فعالیتهاى ارزش آفرین رو خواهند آورد و یا میدان را خالى خواهند کرد، واحد «خدمات مشتریان» پیشاهنگ فعالیتهاى ارزش افزا در هر کسب و کارى خواهد شد. بنابراین تیم مدیریت یک شرکت و یا سازمان تجارى باید خود را با اینترنت آشنا کرده و زمانى را صرف آماده ساختن دیدگاهى از دهه آینده و دگرگونى هاى رخ داده در کسب و کار کند و راههاى پیاده کردن چنین دیدگاهى را با گروه «فن آورى اطلاعات» شرکت در میان بگذارد.
گیتس عقیده دارد که اینترنت با ارتباط دادن مستقیم خریداران و فروشندگان راه رسیدن به «سرمایهدارى بى دردسر» را هموار خواهد ساخت و با کاستن از هزینه هاى داد و ستد، واسطه را از میان خواهد برد. تنها دسته کوچکى از دارندگان کسب و کارها با برگزیدن قیمت هاى بسیار پایین به پیروزى خواهند رسید و بسیارى دیگر باید راهبرد خدمت بهتر به مشتریان را پیشه کنند. پس با توجه به نظر گیتس در این مورد، اگر بخواهیم در دهه آینده براى موفقیت سازمان به کارهاى خدماتى سرگرم شویم، باید کارکنان فرهیخته را با ابزار دیجیتالى اطلاعات مجهز کنیم تا بدان وسیله بتوانند با مشتریان ارتباط تنگاتنگى برقرار نمایند.
بیل گیتس مى گوید که براى بهره گیرى از توانمندى هاى بى مانند اینترنت در آفرینش پیوند دو سویه با مشتریان باید یک «سایت» در شبکه جهانى برپا سازیم که این امر خود نیازمند به پشتیبانى بىدریغ مدیریت ارشد و شناخت ایشان از فنآورى اینترنتى مى باشد. به نظر گیتس یک شبکه خوب جهانى مىتواند فروشندگان را به مشاوران مشترى تبدیل کند. از سوى دیگر بخش بزرگى از ارتباطهاى دوسویه اینترنتى با مشتریان مربوط به عرضه خدمات و پشتیبانى از فعالیت ایشان است. چنانچه کیفیت خدمات پایین باشد، موجب بدنامى گسترده و شکست مى شود؛ زیرا گستره اینترنت فراوان است. بنابراین باید نظام دیجیتالى شرکت و سازمان تجارى ما، توان عرضه خدمات ویژه شخصى به مشتریان را داشته باشد، این فرصت را فراهم کند که اطلاعات را جانشین دارایىهاى عینى نماید و همچنین زیربناى نظام دیجیتالى ما ، کاربرد ابزار صوتی، تصویرى و حرکتى (ویدیویى) را در آینده ممکن سازد.
گیتس توصیه مى کند که ما با «الگوى زندگى تار عنکبوتی» سازگار شویم که در آن شبکه جهانى از راه اینترنت با هم پیوند مى خورد. در «الگوى زندگى تار عنکبوتی» گیتس حرکت در شبکه اینترنت همانند حرکت عنکبوت در تور خود است که مىتواند در همه جهات و با شتاب حرکت کند. بنابراین توصیه گیتس به ما این است که بازرگانى اینترنتى را بشناسیم و الگوى زندگى تار عنکبوتى را به کار گیریم تا در شبکه اینترنت در همه جهات و با شتاب حرکت کنیم.
بنابراین ما باید ارتباط دو سویه با مشتریان خود را به کمک اینترنت از همین امروز آغاز کنیم و ابزارها و نظامهاى دیجیتالى مشتریان را که به هنگام روى آوردن از نظام سنتى به الگوى اینترنتى نیاز دارند، برآورد کنیم. به نظر گیتس فن آورى «الگوى تار عنکبوتی» ایجاب مىکند که نظام دیجیتالى ما باید این امکان را داشته باشد که ما با افراد حرفهاى «برون سازمانی» مانند وکیلان دادگسترى و حسابداران ارتباط مستقیم و پیوسته داشته باشیم و همچنین در این نظام دیجیتالى بیشتر به کارهاى اصلى و شایستگىهاى ویژه سازمان بپردازیم و بقیه کارها را به پیمانکار بدهیم.
گیتس مى گوید که در هر کسب و کارى «نخستین» باشید و پیش از دیگران به بازار وارد شوید تا موقعیت رقابتى شرکت را بهبود بخشید. اما نکته اى که گیتس در این میان مطرح مىکند، این است که «شتاب» و «نخستین» بودن در کسب و کار بیشتر فرهنگى است تا فنی؛ یعنى باید دستاندرکاران را قانع کنیم که ادامه کار پیروزمندانه سازمان، در گرو حرکت پرشتاب همگانى است. گیتس در همین خصوص توصیه مىکند که براى رسیدن به برگشت سریع سرمایه، کیفیت برتر و بهاى ارزان فرآوردهها از جریان روان دادههاى دیجیتالى استفاده کنیم و در میان سازندگان، تامین کنندگان، بخش فروش و دیگر فعالیتها … ارتباط الکترونیکى برقرار سازیم تا برنامهریزى را هر چه سنجیدهتر نماید و به تغییرات پیشآمده در تولید، در همان نوبت هشت ساعته کاری، واکنش نشان دهد.
توصیه سوم: دانش و آگاهی را به خدمت اندیشه های راهبردی درآورید
توصیه سوم بیل گیتس، ثروتمندترین مرد جهان و غول کامپیوتری قرن بیست و یکم، برای موفقیت در کسب و کار این است که دانش و آگاهی را به خدمت اندیشه های راهبردی درآوریم و برای این منظور گیتس، رعایت نکات زیر را ضرورى مى داند:
خبرهای ناگوار را با شتاب پخش کنید
گیتس عقیده دارد که یکی از ویژگیهای هر مدیر خوب اینست که بتواند به جای انکار خبرهای بد، با آنها کنار بیاید و چگونگی خبرها را به خوبی شناسایی کند. پس مدیران عامل، باید خبرهای بد را جستجو و پذیرش کنند و سازمان را به پاسخگویی مناسب بدان تشویق کنند و به این مهم اطمینان داشته باشند که خبرهای بد نیز همانند خبرهای خوش در مدیریت خریدار دارد. همچنین به نظر گیتس توانایی یک شرکت در میدان رقابت به توان پاسخگویی آن شرکت در برابر رخدادهای برنامه ریزی نشده (خوب و یا بد) بستگی دارد، گیتس توصیه می کند باید اشتباه های ارزشمند –تجربه های شکست خورده در راهی درست- را ارج بنهیم و به آنها پاداش دهیم. گیتس در برخورد با خبرهای ناگوار توصیه می نماید که نظامهای دیجیتالی را در سراسر سازمان به وجود آوریم تا به ما در شناخت ابعاد گوناگون رخدادهای بد در سراسر سازمان و آگاه ساختن پرشتاب مدیریت از آنها کمک کند. این نظام دیجیتالی باید ما را در گردآوری داده های مورد نیاز و تشکیل تیمهای مشکل گشا، یاری رساند. همچنین گیتس توصیه می کند که از افرادی در واحدهای مختلف و نقاط جغرافیایی دور از هم، تیمهای نمادین (مجازی) تشکیل دهیم تا در وضعیت بحران سازمان به کمک مدیریت بشتابند.
خبرهای بد را به خوب تبدیل کنید
گیتس عقیده دارد که برای موفقیت در کسب و کار باید به پیشواز خبرهای بد برویم تاجاهایی را که نیاز به بهسازی دارند بشناسیم و خبرهای بد را به پیامدهای خوب تبدیل کنیم. گیتس برای موفقیت در این امر توصیه می کند که «ناخشنودترین مشتریان» را به عنوان بزرگترین منبع یادگیری مدیریت دریابیم و در کسب و کار خود ساختار و سیاست هایی پیاده کنیم که شکایتها را با شتاب و بیواسطه با راه حلها پیوند دهند. برای این منظور می توانیم یک نظام دیجیتالی را ایجاد کنیم تا بتوانیم اطلاعات بازخوردی از مشتریان را با ابزار الکترونیکی دریافت و تجزیه و تحلیل کنیم تا دریابیم که آنها از ما چه می خواهند؟، این نظام دیجیتالی باید شکایتهای دریافتی از مشتریان را با شتاب به افراد مسئول برساند تا اشکالات را برطرف سازند. همچنین این نظام دیجیتالی باید توان پاسخگویی به پرسش کنندگان را به هنگام و در زمان مناسب داشته باشد. توصیه دیگر گیتس در این خصوص این است که پرسشهای عادی و تکراری را در «سایت» شبکهای پاسخ دهیم و تلفن را برای تماس های ضروری و دشوار نگه داریم.
از آمارهای خود آگاه باشید
برای آنکه به اهمیت آمار در مدیریت واقف شویم به این سخن «ویلیام گرلی» در کتاب «بالای سر جمعیت» اشاره می کنیم که می گوید: « برای رسیدن به نور رستگاری، باید اطلاعات دقیقی از سفارش خریدهای همه مشتریان (تازه و قدیمی) و هر گونه اموال شرکت (ثابت و عینی و موجودیهای گوناگون) داشته باشید. چگونه می توانید چنین کنید؟ فن آوری اطلاعات و بکارگیری دلیرانه آن، چنین امکانی را برای شما فراهم می آورد.» گیتس نیز عقیده دارد که آگاهى از اعداد و تحلیل و فهم آنها بنیان شناخت هر کسب و کار است و مىگوید: آگاهی به عدد و رقم های سازمان، چیزی بیش از تراز کردن ماهانه دفترهای حسابداری است. این داده ها در بازاریابی و امور مالی هم به درد می خورند. عددها بر کاغد حالت ایستاد و مرده دارند اما داده های دیجیتالی آغازگر اندیشیدن و حرکت هستند. آمار و عددهای درست و تازه، ما را به پاسخگویی به هنگام به مشتریان و شریکان وا می دارند. بنابراین گیتس توصیه می کند که نظام دیجیتالی که ما در سازمان به وجود آورده ایم باید بتواند داده های مربوط به کسب و کار را بیدرنگ و از نقطه داد و ستد با مشتریان و شریکان دریافت کند. داده های متعلق به شریکان را با داده های ما یک کاسه کند و همه نیازها را برآورده سازد.
انسانها را به کارهای فکری بکشانید
گیتس می گوید که باید نرم افزارهای تحلیلگری را ارایه دهیم که به ما این فرصت را بدهد تا نیروی انسانی ارزشمند خود را از گردآوری اطلاعات رهانیده و به فعالیتهای ارزش آفرین بگمارد، تا این نیروها بازده شگرفی داشته باشند. تجزیه و تحلیل های نرم افزاری خود را باید ابتدا در جاهایی بکار بگیریم که نتیجه های مشخص ببار آورند و حرکت را از بازاریابی و تبلیغات توده وار و همگانی به سوی تبلیغات هدفدار و بر روی گروهی مشخص آغاز کرده و ادامه دهیم. برای رسیدن به این اهداف گیتس توصیه می کند که نظام دیجیتالی ما باید توان تجزیه و تحلیل پیچیده الگوهای خرید مشتریان را داشته باشد، به گونه ای که بتواند در به نتیجه رساندن خدمات ویژه فردی به مشتریان، یاور سازمان باشد. این نظام دیجیتالی باید بتواند به کمک داده های جمعیتی، مانند درآمدها، گروه سنی، توزیع جغرافیایی، و یا آمارهای دیگر، گروههای مشتریان سودآور و گروههای کم بازده را شناسایی کند. همچنین این نظام دیجیتالی باید بتواند این امکان را برای کارکنان فراهم کند تا آنها از کار عادی و تکراری، به فعالیتهای اسثنایی بپردازند. این کارکنان باید به آسانی به عددها و داده های دیجیتالی دسترسی داشته باشند و از سرفصلها و چکیده ها به ریز داده بروند و دادهها را از جهتهای مختلف دیده و بررسی کنند.
بهره هوشی سازمان خود را بالا ببرید
این بحث را با سخنی از «جک ولش» رئیس هیات مدیره جنرال الکتریک آغاز می کنیم که میگوید: «توان یادگیری و به عمل درآوردن پرشتاب آموخته ها، بزرگترین امتیاز رقابتی را در اختیار سازمان میگذارد.» گیتس برای آنکه بهره هوشی سازمان خود را بالا ببریم، توصیه می کند که از «مدیریت دانایی» استفاده کنیم؛ یعنی اطلاعات را گردآوری و سازماندهی کرده و سپس به کاربرانی که بدان نیاز دارند برسانیم و برای بهسازی پیوسته اطلاعات از راه تجزیه و تحلیل داده ها با دیگران همکاری داشته باشیم، به واکنش مشتریان شتاب ببخشیم و آموزش را بی دردسر کنیم به گونه ای که به افراد این امکان را بدهیم تا در خانه و یا محل کارشان، در پشت میز خود و هر گاه که برنامه هایشان اجازه دهد، به آموختن بپردازند. باید بر روی بزرگترین دارایی یعنی «افراد باهوش» سرمایه گذاری کنیم و افراد هوشمند را به استخدام سازمان درآوریم.
گیتس نقش مدیر عامل را در بالا بردن بهره هوشى سازمان بسیار موثر می داند و عقیده دارد که نقش مدیر عامل در بالا بردن بهره هوشی شرکت حکم می کند تا محیط کار را به گونه ای بیافریند، که همکاری و مشارکت در اندوخته های علمی را برای کارکنان فراهم سازد؛ نقاطی را که در آنها هماندیشی و همکاری سودمند است، نشان دهد؛ ابزار دیجیتالی به منظور آسان ساختن پخش مهارتها و مشارکت در دانسته ها را فراهم نماید؛ و به کارکنان در برابر همکاریها و از خود گذشتگی هایی که برای آموزش دیگران از خود نشان می دهند، پاداش مناسب بدهد.
به یاد داشته باشید که بردهای بزرگ با خطرهای بزرگ همراهند
به نظر گیتس در آغوش کشیدن پیروزی های بزرگ، گاهی به خطر کردنهای بزرگ نیاز دارد و باید در صنعت، اطلاعات را جانشین موجودی انبارها کنیم و در فعالیتهای دانش بر، اطلاعات را در برابر خطرها قرار دهیم. گیتس در این خصوص می گوید: «دور بودن از اطلاعات در میدان کارهای دانشبر، همانند جدا کردن مغز از پیک دانشمند فرهیخته است». بنابراین گیتس توصیه می کند که یک نظام دیجیتالی را در سازمان به وجود آوریم و این نظام را دربست در اختیار خود قرار دهیم تا بتواند مدیریت دانایی، عملیات سازمان و نظامهای بازرگانی را آنچنان به هم پیوند زند که با همدیگر یک نظام یکپارچه دیجیتالی بیافریند، این نظام دیجیتالی باید بتواند توان آزمایش فرآورده ها بر مبنای استانداردها و پذیرش جهانی را داشته باشد و ضمن بازنگری های لازم، مهار کار را از دست ندهد.
توصیه چهارم: به عملیات سازمان بینش بیفزایید
یکى دیگر از توصیه هاى بیل گیتس براى موفقیت در کسب و کار این است که به عملیات سازمان بینش بیفزایم. گیتس در این خصوص نیز رعایت موارد زیر را توصیه مىکند:
فرآیندهایی را برگزینید که به کارکنان اختیار می دهند
گیتس عقیده دارد که باید به نیروی ابتکار فرد میدان داده شود و کارکنانی که نسبت به نظامهای تولید و طرز کار آنها آگاهی بیشترس دارند، بهتر و هوشمندانه تر بکار گرفته شوند. گیتس در این خصوص مى گوید:« من سخت اعتقاد داریم که اگر شرکتها به کارکنان خود آگاهى و اختیار لازم و ابزار بکارگیرى آنها را بدهند، دستاوردهاى شگفت انگیز و آفرینشهاى چشمگیرى از آن جوانه خواهد زد.» بنابراین باید کارکنان فرهیخته ای به کار گرفته شوند تا شغلهای وظیفه محور از میان برود و یا در فرآیندهای گسترده ای ادغام شود. برای این منظور گیتس توصیه می کند که کارکنان خط تولید به داده های به هنگام دسترسی داشته باشند تا به کمک آنها بتوانند کیفیت فرآورده ها را بهتر کنند و نظام تولید و ساخت فرآورده ها را با دیگر نظامها یکپارچه سازند.
به یاری فن آوری اطلاعات به مهندسی دوباره بپردازید
«پاول اونیل» رئیس هیات مدیره و مدیر عامل «الکوا» (CEO Alcoa) می گوید: «من به فنآوری اطلاعات به چشم یک نظام مستقل می نگرم. از دید من، این نظام یک رهگشای پرارزش است. شاید مهمترین اثرش اینست که ما را به چنین پرسشی وا می دارد: چرا، چرا، چرا؟»
گیتس عقیده دارد که فن آوری اطلاعات عصای دست فرآیندهای کارآمد است که این فرآیندها در زمان و منابع دیگر تا ده برابر از پیش، صرفه جویی می کنند. گیتس می گوید که باید همه فرآیندها را باز ارزشیابی کنیم و فرآیندهایی بیافرینیم که ساده و موثر باشند و همه مانع ها را دور بریزیم. برای حل بسیار از مشکلات باید فرآیندها را در جهت عرضه اطلاعات روان و بهینه، از نو طراحی کنیم. شمار افراد درگیر در یک فرآیند و نیز شمار دست به دست شدن کار را کاهش دهیم تا مسایل کم و ساده شوند. باید رهبران کسب و کارها، را برای تصمیم گیری در کنار مدیران فن آوری اطلاعات، در زمینه نیازهای شرکت به کار بگیریم.
به نظر گیتس پیچیدگی سبب مرگ برنامه های مهندسی دوباره می شود، بنابراین باید یک نظام دیجیتالی را ایجاد کنیم که به رشد پرشتاب راهحلها در بستر زمان کمک کند، امکان پیگیری وضعیتهای گوناگون را به کاربران بدهد، روند پیشرفت کارها و آنجاهایی را که به تصمیم گیری مدیریتی نیاز هست، نشان دهد، یک فرآیند بزرگ را به چندین زیر مجموعه مستقل تبدیل کرده و نتیجه کار آنها را بهم ارتباط دهد تا یک نظام کارآمد بوجود آید، از یک جریان روان اطلاعات دیجیتالی برای ساده کردن سراسر فرآیند کار بهره بگیرد و با آفرینش ابزارها و راه حلهای کوچکتر و سراسر دیجیتالی، از روی آوردن به چرخه های گسترده و دراز مدت حل مسایل، خودداری کند.
فن آوری اطلاعات را منبعی راهبردی به حساب آورید
بیل گیتس عقیده دارد که مدیرعامل باید به فن آوری اطلاعات به چشم منبعی راهبردی بنگرد که به افزایش درآمد شرکت کمک می کند. باید مدیرعامل فن آوری اطلاعات را نیز همپای دیگر فعالیتهای شرکت به خوبی بشناسد و مدیر ارشد فن آوری اطلاعات (CIO) باید خود عنصری از گروه گسترش راهبردهای شرکت باشد تا بتواند نظام اطلاعات را در خدمت اجرای راهبردها سامان دهد.
گیتس توصیه می کند که نظام دیجیتالی ما هر ساله بخش اندکی از بودجه را صرف امور جاری و بخش بزرگتر را در راه گسترش نظام اطلاعات و دستیابی به ابزار بهتر هزینه کند. همچنین این نظام دیجیتالی باید چند ابزار درجه یک در اختیار داشته باشد و در مواقع لزوم پاره ای ابزار کار تازه به نظام کنونی افزوده شود.
توصیه پنجم: در انتظار غیر منتظره ها باشید
«جک ولش» مدیر عامل شرکت جنرال الکتریک مى گوید: «هر دگرگونی، با خود فرصتى به همراه مى آورد. بنابراین سازمانها باید به جاى رخوت، از دگرگونىها نیرو بگیرند.»
بیل گیتس نیز از دگرگونى ها استقبال کرده و عقیده دارد که رهبران پیروزمند آنهایى هستند که به پیشواز روشهاى نوین کسب و کار مى روند بنابراین گیتس توصیه مى کند که براى آینده دیجیتالى محور خود را آماده سازیم تا از فن آورى بالاترین بازده را بدست آوریم.
اما آنچه که گیتس بیش از همه بر روى آن تاکید دارد این است که باید بپذیریم که در عصر دیجیتالى زندگى مى کنیم تا از پیامدهاى مثبت و توانمندیهاى آن بهره بگیرم؛ گیتس خود مى گوید که من فرد خوش بین هستم و به پیشرفت اعتقاد دارم. من از اینکه در چنین دوره اى از تاریخ زندگى مى کنم خشنودم؛ ابزار دوران صنعتى به کمک ماهیچه هاى ما آمدند، ابزار دوران دیجیتالى میدان فعالیت و توان مغز و اندیشه ما را گسترش مى دهند. بسیار خوشحالم که فرزندانم در این دوران رشد مىنمایند.»
بیل گیتس عقیده دارد براى آنکه بتوانیم با دگرگونى ها کنار آمده و این دگرگونى ها را به خدمت بگیریم باید ابزارهاى دیجیتالى را براى بازآفرینى روش کار خود به خدمت بگیریم تا به یارى یک سیستم عصبى دیجیتالى با شتاب اندیشه به کسب و کار بپردازیم.
مثبت اندیشی چه تغییرات خارق العاده قراره تو زندگی ما ایجاد کنه که انسانها رو از صفر به صد و حتی بعضیاشونو به هزار و میلیون و میلیارد می رسونه؟ با ما همراه باشید تا با هفت دلیل برای آنکه مثبت بیاندیشید، آشنا شوید.
7 دلیل برای آنکه باید مثبت بیاندیشید
مثبت اندیشی یعنی فرار از افکار مخرب برای رسیدن به موفقیت .
چکیده: مثبت اندیشی چه تغییرات خارق العاده قراره تو زندگی ما ایجاد کنه که انسانها رو از صفر به صد و حتی بعضیاشونو به هزار و میلیون و میلیارد می رسونه؟ با ما همراه باشید تا با هفت دلیل برای آنکه مثبت بیاندیشید، آشنا شوید.
تعداد کلمات 1092 / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
بیایید مثبت فکر کنیم
بیایید مثبت فکر کنیم، اما چرا؟ 7 دلیل علمی که ثابت میکند مثبت اندیشی کلید طلایی خوشبختی است:"نفوس بد نزن"، "بد به دلت راه نده"، "لفظ بد نیا"، "منفی نباش"، "هر چی فکر کنی همون میشه"، "مثبت فکر کن"، "مثبت باش"، قطعاً همۀ ما با این جملات و اصطلاحات آشنایی کامل داریم و هممون هم به دفعات گفتیم و شندیم. از دورهمی های دوستانه و فامیلی تا نشست ها و محافل کاری و دانشگاهی و بیزینسی هر جا که صحبت از شادکامی وموفقیت افراد میشه محال ممکنه کلید واژه مثبت اندیشی از قلم بیوفته و یا گفته یا شنیده نشه.
اما واقعاً چجوریه؟ مگر مثبت اندیشی چه تغییرات خارق العاده قراره تو زندگی ما ایجاد کنه که انسانها رو از صفر به صد و حتی بعضیاشونو به هزار و میلیون و میلیارد می رسونه. مگه تفکر مثبت چه پتانسیلی در خودش داره که انسانها با داشتنش می تونن در هر زمینه ای از روابط عشقی گرفته تا کاهش وزن و موفقیت در کنکور و کارآفرینی و غیره و غیره به اوج آرزوهاشون برسن. اگه شما هم می خوایید که به این مسئله با عمق بیشتری نگاه کنید و پیامدهای اون رو یک به یک بررسی کنید، پس با ما همراه باشید.
مثبت بودن قدرت تمرکز شما رو بالاتر می بره
وقتیکه مثبت اندیش باشید قدرت تمرکزتان رو چیزی که میخوایید و هدفی که دارید بالاتر میره و باعث میشه که دیگه به حواشی، نویزها، منفی بافی ها، و کلا هر چیزی که بوی غم و اندوه میده یا براتون ناامیدی به بار میاره و حواستون رو پرت میکنه، کاری نداشته باشید. یعنی رها میکنید، هر چی که اذییتون میکنه و باعث میشه اعتماد به نفس و عزت نفستون رو ازتون بگیره. عکسش هم صادقه، یعنی زمانیکه انرژی و اعتماد به نفستون پایین باشه دیگه نمی تونید رو نقاط مثبت زندگیتون تمرکز کنید و به چیزی که میخوایید برسید. پس در این بین فقط داشتن روحیه بالا و تفکر مثبته که شما رو از این دالون فکری بیرون میاره و به سر منزل مقصود میرسونه.
تا زمانیکه بنا منفی بافی و غر زدن و نق و نوق کردن داشته باشی، هیچوقت نمی تونی نیمه پر لیوان رو ببینی. همینجوری میشه که هر جا میری بدشانسی پشت سرت میاد، هر جا می رسی مشکلاتت از تو جلوتر اونجا اتراق کرده و بدبیاری پشت بدبیاری و به قول معروف: به دریا میرسی، خشک میشه. اما همینکه دیدگاهت تو عوض میکنی و بر روی نکات مثبت زندگیت تمرکز میکنی، دیگه انگار دنیا برات رنگه دیگه ست. دیگه فقط نیمه پر لیوان رو میبینی و از آسمون واست طلا میباره و دست به خاکستر میزنی طلا میشه. مثبت اندیشی این رو بهت یاد میده مشکلات در زندگی انسانها ابدی و همیشگی نیستند و هر چالشی تو زندگی یه حکمتی داره و قطعاً راه حلی براش پیدا میشه. وقتیکه مثبت باشی به خودت میگی اینم یه خوان دیگه هست که من حتما ازش با موفقیت عبور خواهم کرد. یه انسان مثبت رو زندگی خودش سواره و مهندس زندگی خودشه. پس شعارش اینه: یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت.
مثبت فکر می کنم، پس هستم
خود باوری یکی دیگری از نشانه ها و اثرات مثبت اندیشی در فرد است. مثبت اندیشی ارتباط مستقیمی با اعتماد به نفس شما دارد. وقتیکه مثبت اندیش باشی اعتماد به نفست بالا میره و این باعث میشه که به خودت و توانایی هات اعتماد و اعتقاد داشته باشی. و به خودت بگی: این منم که لایق رسیدن به تمام هدفهام در زندگی هستم، این منم که از پس هر چالشی تو زندگیم برمیام و به اوج آرزوهام تو زندگی می رسم. قطعاً زمانیکه شما چنین تصوراتی از خودت داری تمام آدم های اطرافت هم مجبور می شند که مثل تو فکر کنند و باهات هم عقیده باشند.
مثبت باش، کوه رو بذار روی دوشت
مثبت اندیشی این خاصیت رو داره که در موتور اراده تو روشن می کنه و برنامه نویسی شو طوری انجام می ده که تا زمانیکه به هدفی که تعیین کردی و زندگی رویایی که می خوای داشته باشی نرسی از حرکت بازنمی ایسته. همه ی عزم تو جزم می کنه تا به جایی که تعیین کردی برسی. تلخی و شکست ها تو رو متوقف نمی کنه و بر عکس دیدت رو بازتر می کنه ومسیر رو واست هموارتر می کنه.
مثبت اندیشی راه کشف علایق و استعدادها
با داشتن یه ذهن مثبت میتونی علایقت رو کشف کنی و با تمرکز روی اونها شانس موفقیتت رو افزایش بدی. وقتیکه کار مورد علاقه تو با تمام شور و اشتیاق و هیجان درونت انجام میدی، انرژی مثبتی سمت کائنات میفرستی که زمین و زمان دست به دست هم میدن تا هرچی که بخوای همون بشه و تسلیم امر تو میشن.
مثبت باشی، رهبر میشی
وقتیکه مثبت اندیش باشی، اعتماد به نفست بالا میره همین باعث میشه که به خود باوری برسی، وقتیکه خودت رو بشناسی و باور داشته باشی پس به علایق و تواناییهات هم اعتقاد پیدا میکنه و با شور و حرارت و هیجان درونیت برای رسیدن به هدفات تلاش میکنی. و آخر قصه اینه که وقتیکه در نهایت سربلندی به اون چیزی که میخواستی رسیدی تبدیل میشی به یک اسطوره در جمع خانواده و دوستان و آشنایان و هر کسی که تو رو میشناسه و از خطرات و خاطراتت خبر داره. اینجویه که میشی نقل محافل میشی الگوی عمل واسه بقیه، همه میان پیشت تا ازت مشاوره بگیرن همه ازت میپرسن: تو چی کار کردی ما هم همون کار رو انجام بدیم. پس میشی یه الگو، یه مشاور، یه معلم، و یا شایدم یه رهبر.
تو تقدیرت نوشته هرچی خواستی، پس خوب باش و خوب بخواه
دیگه نیازی نیست که بخوام خیلی توضیح بدم. در واقع نتیجه کلی همه موارد بالا که مفصل در موردش حرف زدیم نهایتش همین میشه. وقتیکه در نهایت آرامش و تمرکز خدا رو به خاطر داشته هات شکر کنی و روی نقاط مثبت زندگیت تمرکز کنی با وفور نعمت در زندگیت مواجه می شی، به خودباوری می رسی، علایقت رو کشف می کنی، واسه زندگیت هدف گذاری میکنی، با شور و هیجان به سمتشون میری و به دستشون میاری و تبدیل به موجودی افسانه ای می شی. دیگه لازم نیست همه بدبیاری ها و تقصیراتت رو بندازی گردن سرنوشت و تقدی و نصیب و قسمت و اینجور چیزا. تقدیر همه چیز دست خودته، اینو باور کن.
یکی دو سال پیش یک فایل پاورپوینت بین دوستان دست به دست می شد که حاکی از دلایل عقب ماندن کشورهای توسعه نیافته و کشورهای توسعه یافته بود. در آن اشاره شده بود که دلیل این رخداد نه به منابع طبیعی کشورها ربط دارد، نه به تعداد جمعیت، نه به مساحت کشور و نه به باهوش بودن آدم ها. دلیل اصلی از نظر تیم پژوهشگر، عامل "نگرش" بود که به تعبیری می توان آن را «طرزتلقی» خواند. خود نگرش بحثی بسیار گسترده است. باید دانست نگرش خوب لزوماً باعث موفقیت نمی شود، اما داشتن نگرش بد شکست را تضمین می کند. جمله ای معروف از فیلسوفی به نام "ویلیام جیمز" وجود دارد:
بزرگ ترین کشف عصر ما این است که انسان ها می توانند با اصلاح نگرش های ذهنی خود، زندگی خویش را اصلاح کنند.
در تجربه ای که در کارهای تیمی داشتم دریافتم چنانچه نگرش حاکم بر تیم، نگرشی مثبت و پیشران باشد احتمال موفقیت و هم افزایی تیم به شدت افزایش می یاید. اما درصورتی که برخی از اعضای تیم به هر دلیل انرژی منفی تولید کنند و نگرش نامطلوبی در تیم جاری سازند، حاصل کار همیشه شکست است و سردرگمی. نشانه های آشنای نگرش منفی را همگی سراغ داریم:
"ای آقا! کی به این چیزا فکر می کنه، بیکاری ها!". "تیم مدیریت جدید به زودی مستقر می شن و اون وقت ما باید همه چیزو از اول شروع کنیم. اصلاً معلوم نیست اونا دنبال این بحث باشن!" و ...
چهار حالت در نگرش هایی که می تواند بر تیمی متشکل از افراد مستعد اثر بگذارد متصور است:
در فعالیت های تیمی، باید توجه داشت که نگرش ها وقتی در معرض یکدیگر قرار می گیرند میل به ترکیب پیدا می کنند. به عبارتی دیگر نگرش یک عامل مسری و واگیردار است. مراقب باشیم که اسیر نگرش های بد و مسموم نشویم و تا جایی که امکان دارد از آن و صاحبان آن دوری کنیم. حیف استعداد و توانمندی مان نیست که قربانی نگرش های منفی و مریض شود؟
نگرش مثبت و مثبت اندیشی صرفاً یک موضوع انگیزه بخشی نیست، بلکه تأثیر فوق العاده ای بر شخصیت، سلامتی و میزان انرژی و خلاقیت شما دارد. نگرش مثبت کمک می کند تا به راحتی از عهده امور روزانه زندگی بر بیایید.
راهکاریی برای رسیدن به نگرش مثبت
هر زمان احساس کردید ناراحتید، جلوی آینه بروید و لبخند بزنید.
چکیده : نگرش مثبت و مثبت اندیشی صرفاً یک موضوع انگیزه بخشی نیست، بلکه تأثیر فوق العاده ای بر شخصیت، سلامتی و میزان انرژی و خلاقیت شما دارد. نگرش مثبت کمک می کند تا به راحتی از عهده امور روزانه زندگی بر بیایید.
تعداد کلمات 1145 / تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
مقدمه
آیا نگرش مثبت به زندگی دارید؟ از این مهمتر، آیا بقیه همین فکر را درمورد شما میکنند؟ وقتی اوضاع بر وفق مرادتان نیست، حفظ نگرش مثبت به زندگی کار سختی است. این روزها مقالات و کتابهای زیادی درمورد مثبتاندیشی به چاپ میرسد اما خیلی از ما نمیتوانیم بفهمیم که وقتی کارمان را از دست میدهیم، ازدواج مان به طلاق منتهی میشود یا فرزندمان دچار مشکل قلبی میشود، چطور میتوانیم رویکردی مثبت به زندگی داشته باشیم. مطمئناً این نیاز به تلاش بسیار زیادی دارد.
روش مطمئن برای ارتقای وضعیت ذهنی شما و ایجاد رویکرد مثبت در خود :
۱. از هر روز ممنون باشید.
هر چیزی که به خودتان میگویید یا برای آن دعا میکنید، باید برای همه چیزهایی که به شما داده شده، مثل محلی برای زندگی، خانواده، کار، لباس، همسایهها، وسیله حملونقل، تحصیلات، نور خورشید، غذا، سلامتی و آزادی متشکر باشید. حتی اگر فقط بعضی از اینها یا مقدار کمی از آنها را داشته باشید، برای همان مقدار هم باید قدردان باشید.
۲. نعمتهایی که به شما داده شده را بشمارید.
درکنار قدردانی کلی، نعمتها و فواید شخصی زندگی تان را ببینید. اینها میتواند چیزهایی مثل داشتن ذهنی باز، هیکلی زیبا، مبلمان قشنگی برای خانه، زندگی اجتماعی، وقت استراحت، دوستان قابلاعتماد، بیمه سلامتی، سرگرمیهای مختلف و چیزهای زیاد دیگری باشد که فقط زمانی که از شما گرفته میشود متوجه آنها میشوید. حتی میتوانید لیستی از آنها تهیه کنید و هر زمان که چیز دیگری به ذهن تان رسید به آن لیست اضافه کنید. بعد زمانیکه احساس ناراحتی داشتید، لیست تان را مرور کنید و همه چیزهای خوب زندگی را به خودتان یادآور شوید.
۳. بدون اینکه به کسی بگویید، کار نیک انجام دهید.
هیجانانگیز نیست که بدون اینکه به کسی بگویید به او کمک کنید؟ هیجان روی صورت یک مادر تنها که با کلی خرید موادغذایی از طرف فردی ناشناس مواجه میشود را تجسم کنید یا لبخند زیبای یک کودک وقتی دوچرخهای که اسم او روی آن نوشته شده را دریافت میکند. یک همسایه پیر و ناتوان تان وقتی ببیند اول صبح یک نفر به باغچه او رسیدگی کرده چقدر خوشحال خواهد شد. کارهای خوب زیادی هست که میتوانید برای همنوعان خود انجام دهید. با این کارها احساس بسیار بهتری به خودتان و دنیای پیرامون تان پیدا خواهید کرد.
۴. یک کینه قدیمی را ببخشید.
به دل نگه داشتن یک کینه برای هفتهها، ماهها یا سالها، صورت شما را تلخ میکند. با فردی که در حق تان بدی کرده تماس بگیرید، چه با ایمیل، چه تلفن یا یادداشت و با الفاظی بامحبت بخشش خود را ابراز کنید. وقتی چنین قدرت شخصیتی از خودتان نشان میدهید، احساسی عالی به خودتان پیدا میکنید و این در را برای روابط قدیمی به روی شما باز کرده و کمک تان میکند احساس خوبی نسبت به رفتارهای سخاوتمندانه خود داشته باشید.
۵. بخشش بخواهید.
اگر در حق کسی بدی کردهاید اما مغرورانه آن را نمیپذیرید، حال زمان طلب بخشش است. با آن فرد تماس بگیرید و پشیمانی خود را ابراز کنید. اگر فرد مقابل سختگیری کرد، از او برای اینکه به حرفهای تان گوش داده است تشکر کنید و بگویید که باید این موضوع را فراموش کنید. با داشتن رفتاری محترمانه و مودبانه، واکنش طرف مقابل تان هر چه که باشد، باز هم عذرخواهی شما باعث میشود کینه از دلتان بیرون بیاید. با این کار احساسی بهتر، قویتر و آزادتر خواهید داشت.
۶. قدر وسایل تان را بدانید.
آیا تا حالا به کیفیت خوب کفشهای چرمیتان دقت کردهاید؟ به مزه عالی کیک سیب خوشمزه مادربزرگ چطور؟ از روکشهای جدید ماشین تان لذت میبرید؟ فوقالعاده نیست که میتوانید بعد از یک روز سخت کاری روی کاناپه راحت نشیمن دراز بکشید؟ همه این وسایل شاید درمقایسه با چیزهای دیگر کوچک و جزئی به نظر برسند اما به نوبه خود بیقیمت هستند و آرامش و راحتی احساسی و جسمی و همچنین غرور و رضایت از داشتن آنها را به همراه دارند. از اینکه میتوانید کفشهای چرمی دستدوز بپوشید، کیک سیب مادربزرگ را بخورید و در آرامش خانه تان استراحت کنید باید خوشحال باشید. خیلیها این امکانات را ندارند.
۷. از کسی تعریف کنید.
وقتی احساس بدی دارید، از یک نفر که نزدیک تان است تعریف کنید. گفتن عبارات مثبت و تحسین آمیز درمورد ظاهر، رفتار، سلامتی، یا عملکرد کاری کسی به او کمک میکند احساس بهتری پیدا کند و شما هم از اینکه روز آن فرد را زیباتر کردهاید، احساس خوبی پیدا میکنید.
۸. منظره را تحسین کنید.
جایی یک صندلی راحت پیدا کنید و منظره مقابل تان را تحسین کنید. این منظره میتواند یک پارک شهری کوچک کنار محلکارتان، انبوه درختان در محله یا جادهای زیبا در تعطیلات آخرهفته باشد. مناظر طبیعی استرس و فشار فکری شما را گرفته و به ریلکس شدن شما کمک میکنند.
۹. چیزی اهدا کنید.
اگر وسیلهای در خانه دارید که از آن استفاده نمیکنید، آن را به کسی بدهید که به آن نیاز دارد. آدمهای زیادی میتوانند از تلویزیون، کامپیوتر، دستگاه آبمیوهگیری و خیلی چیزهای قدیمی دیگر شما لذت ببرند. اگر خودتان کسی را نمیشناسید که نیازمند باشد، میتوانید آن را به سازمانهای مشخص که این وظیفه را بر عهده دارند، بدهید. نتیجه آن باید لبخند روی لبان تان بیاورد.
۱۰. برای کمک به نیازمندان داوطلب باشید.
اگر برنامهکاری پرمشغلهای دارید، یک بار در سال کمک کردن کردن کافی خواهد بود. درغیراینصورت، سعی کنید هر ماه برای کمک به افراد نیازمند، چند ساعتی وقت بگذارید؛ کارهایی مثل رساندن موادغذایی به در خانه نیازمندان، بردن افراد سالخورده به دکتر و از این قبیل. راههای زیادی برای کمک وجود دارد که باعث میشود احساس مفید بودن کنید.
۱۱. لبخند بزنید.
هر زمان احساس کردید ناراحتید، جلوی آینه بروید و لبخند بزنید. وقتی لبخند مصنوعی خودتان را ببینید مطمئناً خوشتان نخواهد آمد. آنوقت باید آن لبخند را آنقدر تکرار کنید تا همانی شود که خودتان دوست دارید. لبخند زدن قدرتی فوقالعاده دارد. وقتی به اطرافیان تان لبخند میزنید، احتمال اینکه آنها هم در جواب به شما لبخند بزنند بسیار زیاد است و همین مسئله روحیه هر دو شما را بهتر کرده و دوستی بین تان را نیز قویتر میکند. حتی وقتی مریض، عصبانی یا ناراحت هستید، سعی کنید وقتی دیگران به شما نگاه میکنند باز لبخند بزنید. یادتان نرود لبخند مسری است و روحیهای عالی به هر دو طرف میدهد. حال میدانید چطور باید رویکردی مثبت پیدا کنید. با تکرار این کارها، روز به روز فرد مثبتتری شده و از زندگی خود لذت خواهید برد. سعی کنید نگرش مثبت خود را با دیگران نیز سهیم شوید تا دنیای زیباتری بسازید.
مسیر موفقیت معمولا مسیری پر پیچ و خم است. در جامعهی امروز ما، شاید موفق شدن کمی دشوار به نظر بیاید. به راستی برای رسیدن به موفقیت چه مهارتهایی لازم است؟ ممکن است بارها به دلیل موانعی که سرِ راه موفقیت قرار دارد، دل سرد شویم. اما داشتن ذهنی پُر از فکر مثبت و ایجاد انگیزه میتواند ما را رسیدن به هدف و موفقیت یاری کند.
افکار مثبت برای رسیدن به هدف
مسیر آیندهی شما حتما نباید سخت و صعبالعبور باشد. هراز گاهی، یک مسیر انحرافی لذت بخش برای خودتان بگذارید تا ثابت قدم باقی بمانید.
مقدمه
در این مطلب ۱۰ فکر مثبت که باعث افزایش اعتماد به نفس و ایجاد هیجان و انگیزه لازم برای رسیدن به هدف است را معرفی خواهیم کرد. با ما همراه باشید.
1. هیچکس یک شبه به عرش نمیرسد
ما در جامعه ای با این طرز فکر رشد کردهایم که باید همه چیز را به سرعت به دست آورد، به همین دلیل اغلب فراموش می کنیم که شغل یا حرفه ی مناسب چیزی نیست که یک شبه به دست بیاید. البته شاید بگویید اینکه آرزوی چیزی را داشته باشیم که قرار نیست به همین زودیها به آن برسیم، واقعا نا امید کننده است. این درست است، اما این انتظار طولانی، فرصتی برای ماست که یاد بگیریم به چیزی که درپیِ آن هستیم عشق بورزیم. اگر همچنان به تلاش تان ادامه دهید، مهم نیست چقدر طول بکشد؛ بالاخره به آنچه که میخواهید، دست مییابید. شاید حتی برای رسیدن به این هدف، قیدِ خیلی چیزها را بزنید، اما مطمئن باشید هنگامی که به آن دست یافتید، احساس رضایت خواهید کرد.
2. پذیرفته نشدن، درد همیشگی بشر است
انسانها همواره قربانی ترسشان از پذیرفتهنشدن از جانب دیگران هستند. هر روز، میلیونها نفر با تردید وارد دنیای کسبوکار، مد، پزشکی و نظایر آنها میشوند. این افراد بیشتر از آنکه به چیزهای مثبت فکر کنند، به مواردی فکر میکنند که ممکن است خوب پیش نرود. درست است که وقتی جواب رد میشنوید انگار تهِ قلب تان خالی میشود، اما چیزی را در وجود شما بیدار میکند. جواب رد شنیدن از سوی یک شرکت، بدان معنا نیست که شما برای آن کار مناسب نیستید. اگر در دانشگاهی که انتخاب کرده بودید پذیرفته نشدهاید، بدان معنا نیست که شما نمیتوانید یا سطح علمی تان خیلی پایین است. این بدان معناست که باید دوباره امتحان کنید. به جای اینکه به چنین موضوعی مانند بنبست نگاه کنید، به آن مانند یک دستانداز در جاده فکر کنید. افکار منفی را دور کنید و اجازه ندهید این ترس شما را متوقف کند. شاید باور نکنید، اما والت دیزنی را بهدلیل «نداشتن خلاقیت» از دفتر روزنامه اخراج کردند!
3. صلاحیتهای شما بیشتر از آن است که فکر میکنید
آفرینش هریک از ما دلیلی داشته است. گاهی باید از لابهلای فرازونشیبهای زیاد آن دلیل را پیدا کنیم. باید آنقدر روش آزمون و خطا را بهکار ببریم تا تواناییهایمان را بشناسیم. هریک از ما قادر هستیم این جهان را تغییر دهیم. همهی ما چیزی در درون خودمان داریم که از سنین نوجوانی در ما شکل میگیرد و منتظر یک جرقه برای آزادشدن است. همهی ما مهارتهایی داریم؛ برخی با شخصیت شان میتوانند جهان را به بهشت تبدیل کنند، برخی با یک تفکر ساده میتوانند محصولات فوق العادهای خلق کنند و برخی دیگر با انگیزهی موفقیت میتوانند یک شرکت میلیوندلاری را راه اندازی کنند. به خودتان یادآوری کنید که هدف شما در زندگی چیست؛ جهان منتظر است که شما چیزی را به آن عرضه کنید.
4. فرصتها تمام نمیشوند، فقط باید کشف شان کنید
آنهایی که از لاک خودشان بیرون میآیند و همهی تلاش شان را میکنند که بهترین استعدادهای شان را ارائه بدهند، شاد ترین افراد هستند. شاید با خودتان فکر کنید: «تا من دانش و آمادگی کافی را به دست بیاورم، همهی فرصتهای شغلی یا کارآموزی اشباع شده اند.» این اشتباه محض است. دنیای ما با هر لحظهای که می گذرد بیشتر رشد میکند. همیشه فرصتهای جدید وجود خواهند داشت. این شما هستید که با استفاده از آنها، زمینههای جدیدی را در جامعه ایجاد میکنید. فرصتها همهجا هستند، فقط باید بگردید و آنها را پیدا کنید.
5. شاید گاهی بد نباشد ریسک کنید
با اعتماد به نفس جلو بروید و گاهی هم کمی ریسک کنید. ریسکها تقریبا نگرانکننده هستند، زیرا باعث دلهره میشوند. البته منظور این نیست که چنان بیمحابا ریسک کنید که به فلاکت بیفتید. فقط گاهی از منطقهی امن و آرامشتان خارج شوید و چیزهای جدید و ناشناخته ای را کشف کنید. با این کار، در مسیر درست گام برمیدارید. زندگی زمانی آغاز میشود که خودتان را از تکرار روزمرگی خارج کنید. تکانی به خودتان بدهید، به دنبال فرصتها بروید و همان کاری را که از آن واهمه دارید انجام دهید. بهعنوانمثال، با یک شرکت بزرگ برای فرصت شغلی مصاحبه کنید. نهایتش این است که پذیرفته نشوید!
6. در نقاط عطف زندگیتان، به خودتان پاداش دهید
مسیر آیندهی شما حتما نباید سخت و صعبالعبور باشد. هراز گاهی، یک مسیر انحرافی لذتبخش برای خودتان بگذارید تا ثابت قدم باقی بمانید. در مسیرتان به سوی هدف بزرگ تر، اهداف کوچک تری را نیز قرار دهید. برای نمونه، هنگامی که در مرحلهی کارآموزی قرار دارید، برای خودتان یک هدیهی کوچک مثل یک جفت کفش قشنگ بخرید. هنگامی که کارآموزی را به پایان رساندید، همان ساعتی را که همیشه میخواستید برای خودتان بخرید. قدردانی از خودتان برای موفقیتها به شما انگیزه میدهد تا برای ادامهی مسیر، تا جایی که میتوانید سخت کار کنید. فراموش نکنید شما انسان هستید و انسانها برای پیشرفت به انگیزه نیاز دارند.
7. از افرادی که از شما حمایت میکنند، تشکر کنید
اگر کسی را دارید که درهرشرایطی به شما اعتماد دارد، واقعا خوش شانس هستید. شاید بسیاری از افراد موفق کسانی را در اطراف شان نداشته باشند که در شکستها و پیروزیها از آنها حمایت کند. اگر افرادی را دارید که هرگاه به ناامیدی میرسید به شما روحیه میدهند و میتوانید به آنها تکیه کنید، سپاس گزار باشید. شاید به تنهایی به موفقیت رسیده باشید، اما هرگز افرادی مانند والدین، بستگان، دوستان و معلمان تان را که در کنارتان بودهاند فراموش نکنید. آنها از زمانی که شما از صفر شروع کردید و هنگامی که در اوج قرار گرفتید، در کنار شما بودند.
8. رویاهایتان را به واقعیت تبدیل کنید
درحال حاضر نیمی از راه را با رویا و تفکر مثبت طی کردهاید، دیگر باید آن را عملی کنید. میلیونها نفر هستند که زندگی شان خالی از هر رویا و آرزویی است. کسانی که برای هیچ موفقیتی تلاش نمیکنند، همانهایی هستند که در زندگی به گرد پای شما هم نخواهند رسید. شما با تحمل شکستها و طردشدنها، بسیار جلوتر از آنهایی هستید که تلاش نمیکنند. به خودتان یاد آوری کنید که اگر اکنون به اهداف تان نزدیک هستید، به این دلیل بوده است که شجاعت داشته اید تا آنها را در ذهنتان تصور کنید.
9. برای همیشه واژهی «نمیتوانم» را از دهانتان بیندازید
«نگویید نمیتوانم». شاید بارها این جملهی کلیشهای را شنیده باشید، اما حقیقت محض است. هنگامی که فکر میکنید نمیتوانید کاری را انجام بدهید و خودتان را محدود میکنید، همین اتفاق هم برای تان میافتد. همهی ما توانایی داریم بهترین باشیم. هروقت به خودتان شک کردید، ۵ بار با خودتان تکرار کنید: «من میتوانم انجامش بدهم».
10. شما توانایی انجام هر کاری را دارید
هنگامی که صبحها از خواب بیدار میشوید، برای صبحانه خوردن عجله نکنید. به آینه نگاه کنید و به خودتان یادآوری کنید که امروز روز دیگری برای نزدیک شدن به اهداف تان است. شما توانایی و منابع لازم را در اختیار دارید. هرگونه افکار منفی را از خودتان دور کنید و بهیاد داشته باشید که شما فردی قوی هستید. شما میتوانید خواستههای درونی تان را برآورده کنید و قدرت، شجاعت و خرد کافی برای طیکردن این مسیر را دارید. فکر مثبت میتواند راهنمای شما در این مسیر باشد.
در یک کلام میتوان گفت که انسان است و اندیشههایش. اگر اندیشه منفی باشد: یا انسان را برای همیشه متوقف کرده یا به انحراف برده و در مسیری خارج از مسیر واقعی خلقت بشریت میکشاند. و اگر اندیشه مثبت باشد: انسان را به سر منزل خیر و صلاح و موفقیت خواهد رساند.
مثبت اندیشی و مثبت گرایی
علائم و راهکارها
چکیده در یک کلام میتوان گفت که انسان است و اندیشههایش. اگر اندیشه منفی باشد: یا انسان را برای همیشه متوقف کرده یا به انحراف برده و در مسیری خارج از مسیر واقعی خلقت بشریت میکشاند. و اگر اندیشه مثبت باشد: انسان را به سر منزل خیر و صلاح و موفقیت خواهد رساند. ما در این مقاله برای واکاوی مثبت اندیشی و مثبت گرایی مباحثی ارائه نمودیم از قبیل: نوگرایی مثبت، نشاط و مثبت گرایی در متون دینی، تأثیر کلام، علائم مثبت اندیشی، تغییر نگرش منفی به مثبت، تغییر زاویه دید به زندگی، خوش بینی، تأثیر رنگها و...
تعداد کلمات 6154/ تخمین زمان مطالعه 31 دقیقه
نویسنده: حسن مانیان
مقدمه
جهتگیری افراد خوش بین در زندگی، چنین است، وقایع خوب را در زندگی به حساب خود میگذارند ولی اتفاقات ناگوار و ناخوشایند را به شرایط، تصادف و اتفاق، یا اشتباه نسبت میدهند. بنابراین، افراد خوشبین، احساس توانمندی و مسئولیت میکنند ولی افراد بدبین، خود را مقصر وقایع و اتفاقات بد و ناگوار میدانند و امور خوب را به حساب شانس میگذارند و در نتیجه، احساس بی کفایتی و ناتوانی میکنند. اگر میخواهید فرد خوشبینی باشید، نقشی را که در ایجاد یک واقعه مثبت دارید، مشخص سازید و سپس به سبب این نقش، از خود تعریف و تمجید کنید و به تحسین خود بپردازید.
نوگرایی مثبت
جهان طبیعت با تغییر و نو شدن عجین است، پس انکار و یا جبههگیری در برابر آن، کاری عبث میباشد؛ اما بدیهی است که هر نوع تغییر و تحولی، مطلوب و پسندیده نیست. به همان اندازه که آمدن بهار، طراوت و شادابی ایجاد میکند، پاییز و زمستان رِخوَت و سُستی به دنبال دارد. همان طوری که انسان از تبدیل شکوفه به میوه خوشحال میشود از فاسد شدن میوه ناخرسند میگردد؛ بنابراین نمیتوان بر هر تغییر و تازه شدنی مُهر تأیید زد.
مثبتاندیشی
مثبتگرایی به معنای داشتن نگرشها، افکار و رفتار و کرداری خوشبینانه در زندگی است. به عبارت دیگر، از نظر روانشناسی، مثبتگرایی هم مثبتاندیشی است و هم مثبتکرداری. (1) مثبتاندیشی به شما کمک میکند تا به بهترین شکل با زندگی کنار بیایید. برای داشتن یک زندگی مثبتتر، اولین قدم، آن است که احساسات، افکار و باورهای خود را بشناسید. مثبتاندیشی صرفاً در داشتن افکاری خاص خلاصه نمیشود، بلکه نوعی رویکرد و جهتگیری کلی درباره زندگی است، مثبتاندیشی یعنی توجه داشتن به امور مثبت در زندگی و نپرداختن به جنبههای منفی. مثبتاندیشی به معنای آن است که تصور خوبی از خویش داشته باشیم، نه آن که همواره خود را سرزنش کنیم. مثبتاندیشی یعنی نیک اندیشیدن درباره دیگران و حسن ظن داشتن به آنها و با دیگران به صورت مثبت برخورد کردن. مثبتاندیشی به این معناست که انتظار داشته باشیم تا در دنیا به بهترین چیزها برسیم و یقین داشتن به این که به خواستههای خود خواهیم رسید. مطالعاتی که در سالهای 1953 و 1984 و 1990 و 1993 و 2002 انجام گرفته نشان داده است، کسانی که مثبتاندیش هستند، در مقایسه با افراد منفیباف، در دوران میانسالی سالمترند و از نظر شغلی موفقیتهای بیشتری دارند. این مطالعات نشان داده که احتمال آن که افراد مثبتاندیش، کار خود را ترک کنند، نصف افراد منفیباف است ولی احتمال شادمانی آنها سی برابر افراد منفیباف است و به طور متوسط هم هفت سال و نیم بیشتر از آنها عمر میکنند. (2)
نشاط و مثبت گرایی در متون دینی
امام علی (ع) میفرمایند: «به کلمهای که از (دهان) کسی خارج میشود و تو برایش احتمال خیری مییابی گمان بد مَبَر». (3) بهترین آیینها، با طبیعت آدمی و سازمان آفرینش او سازگار بوده، نیازمندیهای طبیعی و فطریاش را برآورد؛ در غیر این صورت، نه قابل عمل است و نه میتواند آدمی را خوشبخت و سعادتمند سازد. تعالیم اسلام به دلیل توجه به این نیازها و متناسب بودنش با فطرت آدمی است. به گفته علامه طباطبایی، اسلام، نه انسان را از نیروها غرایز و خواستههایش محروم میکند و نه همه توجه را به تقویت جنبههای مادی معطوف میدارد؛ نه او را از جهانی که در آن زندگی میکند، جدا میسازد و نه او را بینیاز از دین و شریعت، به حساب میآورد و این سه زاویه، مثلثی را ترسیم کرده که انسان در محدوده آن کمال مقصود خود را به دست میآورد و به سعادت ابدی میرسد و اگر یکی از این زاویهها باز شود و نادیده تلقی گردد، انسان را دچار سقوط میکند و از اوج انسانیت به ورطه هلاکتش میکشاند. (4) از شادی تعاریف گوناگونی شده، مانند: «احساس مثبتی که از حس ارضای پیروزی به دست میآید»، «مجموع لذتهای منهای درد»، «حالتی که در فرآیند نیل به علاقهها در آدمی به وجود میآید». این پدیده هر چند از زوایای گوناگونی تعریف و تشریح شده است، ولی به اتفاق اندیشمندان یک ضرورت و به گفته علامه طباطبایی، اسلام، نه انسان را از نیروها غرایز و خواستههایش محروم میکند و نه همه توجه را به تقویت جنبههای مادی معطوف میدارد؛ نه او را از جهانی که در آن زندگی میکند، جدا میسازد و نه او را بینیاز از دین و شریعت، به حساب میآورد و این سه زاویه، مثلثی را ترسیم کرده که انسان در محدوده آن کمال مقصود خود را به دست میآورد و به سعادت ابدی میرسد و اگر یکی از این زاویهها باز شود و نادیده تلقی گردد، انسان را دچار سقوط میکند و از اوج انسانیت به ورطه هلاکتش میکشاند.نیاز اساسی انسان به شمار میآید؛ چه کسی را میتوان یافت که مدعی باشد نیازمند به شادی نیست؟ اصلاً اساس جهان هستی و پدیدههای آن به گونهای طراحی شدهاند که در آدمی شادی ایجاد کنند. بهار با طراوت، صبح پر لطافت، طبیعت با ظرافت، آبشارهای زیبا، گلهای رنگارنگ، دیدار دوستان، ازدواج و پیوند و انسان و... همه، شادیآور و مسرّتبخش است. از آن جا که شادی، ناکامی، ناامیدی، ترس و نگرانی را از انسان دور میسازد، روانشناسان به ایجاد و تثبیت آن در انسان دستور اکید دادهاند و این همه حکایتگر این حقیقت است که شادی نیاز اساسی و ضروری میباشد. با کندوکاو در نظریات و گفتههای دانشمندان و متون معتبر، میتوان موارد ذیل را در زمره عواملی بر شمرد که حالت شادی و نشاط را در انسان پدید میآورند: *ایمان *رضایت و تحمل *پرهیز از گناه *مبارزه با نگرانی *تبسم و خنده *مزاح و شوخی *روی خوش *خود آرایی *پوشیدن لباسهای روشن *حضور در مجالس شادی *ورزش *امید به زندگی *کار و تلاش *سیر و سفر *تفریح *تلاوت قرآن *تفکر در آفریدههای خداوند *صدقه دادن *نگاه کردن به سبزهها و... (5) قرآن برخی عوامل شادی و نشاط را مخصوص مؤمنان دانسته است؛ «قُل مَن حَرَّمَ زِینَةَ الله الَّتِی أَخرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِن الرِّزقِ قُل هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیَا خالِصَةً یَومَ القِیَامَة؛ بگو (در برابر کسانی که بسیاری از مواهب زندگی را تحریم میکردند) ای پیغمبر چه کسی زینت و آرایش و زیباییهایی را که خداوند از درون طبیعت برای بندگانش بیرون کشیده، حرام کرده است. بگو این مواهب پاک و این زیباییها برای مردم با ایمان در همین زندگی دنیا و در زندگانی جاوید آخرت قرار داده شده است. با این تفاوت که در این دنیا، زیباییها به زشتیها آمیخته است؛ شادیها به غم آلوده و آمیخته است؛ ولی در دنیای دیگر و در روز رستاخیز، این زیباییها و این مواهب پاک، برای مردم با ایمان به صورت خالص وجود دارد». (6) در اینباره حضرت رسول اکرم (ص) میفرمایند: «مؤمن شوخ و شاداب است». (7) حضرت علی (ع) میفرمایند: «شادمانی، گشایش خاطر میآورد». (8) نیز در جای دیگر میفرمایند: «اوقات شادی، غنیمت است». (9) همچنین میفرمایند: «هرکس شادیاش اندک باشد، آسایش او در مرگ خواهد بود». (10) امام صادق (ع) میفرمایند: «هیچ مؤمنی نیست که شوخی در طبع او نباشد». (11) نیز میفرمایند: «شوخ طبعی، بخشی از حسن خلق است». (12) امام رضا (ع) میفرمایند: «کوشش کنید اوقات شما چهار زمان باشد؛ وقتی برای عبادت و خلوت با خدا، زمانی برای تأمین معاش، سعتی برای معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانی که شما را به عیبهایتان واقف میسازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتی را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص میدهید و از شادی ساعتهای تفریح، نیروی لازم برای عمل به وظایف وقتهای دیگر را تأمین کنید». (13) در سیره معصومان، عنصر شادی آنچنان اهمیت دارد که علاوه بر تأیید آن به بسترسازی، زمینهسازی و ایجاد آن نیز توصیه شده است. (14) یکی از صحابیان از رسول خدا (ص) پرسید: «آیا اگر با دوستان خود، شوخی کنیم و بخندیم، اشکالی دارد؟» حضرت فرمودند: «اگر سخن ناشایستی در میان نباشد، اشکالی ندارد». (15)
شناسایی علائم و نشانههای مثبتاندیشی
دید شما نسبت به زندگی، ترکیبی است از احساسات، افکار، باورها و عقایدی که دارید. اگر خواهان آن هستید که دیدگاه منفی خود را به دیدی مثبت تغییر بدهید، اولین گام اساسی در این مسیر، شناسایی و تمایز قائل شدن بین احساسات، افکار و باورهای خود است. از فکر کردن به نتایج منفی خودداری کنید. چون هر چیزی را که به ذهنتان راه دهید در آنجا رشد خواهد کرد. بنابراین فقط و فقط بهترین افکار را به ذهن خود راه دهید. این افکار را پرورش دهید و بر آنها تمرکز کنید، آنها را تأیید کنید، آنها را مجسم کنید، درباره آنها دعا کنید و آنها را با ایمان احاطه کنید. بگذارید این افکار، دلمشغولی شما بشوند. انتظار بهترین نتیجه را داشته باشید تا قدرت ذهنی خلّاق که قدرت خداوند آن را هدایت میکند بهترین نتیجه را عاید شما بکند. (16) • تصمیم بگیرید که در زندگی، کاستن از شکستها و افزودن بر موفقیتها را هدف خود قرار دهید. این امر به شما کمک میکند تا در هر کاری که انجام میدهید، به جنبههای مثبت توجه کنید. • راهکارهای مثبتاندیشی را تا زمانی که به صورت بخشی از فعالیتهای روزمره شما دربیایند و بتوانید آنها را بدون هیچ زحمتی انجام دهید، دائماً تمرین کنید. • به این نکته توجه کنید که افراد خوشبین، در کارهای خود موفقترند، سالمترند، و در مقایسه با دیگران، کمتر دچار افسردگی میشوند. • هر زمان که پیشبینی نتیجه یک وضعیت میپرازید، از خود سؤال کنید که چطور میتوانید به یک نتیجه خوب برسید و برای رسیدن به این وضعیت خوب، به چه منابعی نیاز دارید. • عادت به شاد بدون با فکر کردن به مطالب خوشحال کننده به وجود میآید. • اگر انتظار داریم از برکت آرامش در زندگیمان برخوردار شویم باید به طور دائم خودمان را به سکوت مقید کنیم. • ایمان قلبی و به کار بردن اصول و روشهای مذهبی، آرامش و آسودگی به همراه میآورد و به این ترتیب، قدرت جدیدی به جسم، روح و ذهن میدهد. • افکارتان را کنترل کنید. به خاطر بسپارید که اغلب اوقات همانی میشوید که به آن فکر میکنید. • اتفاقات گذشته و وقایع فراروی ما، در مقایسه با آن چه در درونمان قرار دارد، بسیار حقیر و ناچیزند.
کلام ناخواسته روی زندگی ما اثر میگذارد. فکر حتی اگر دروغ هم باشد میتواند روی ما اثر بگذارد. موقعی که یاد میگیری ارزش فکر را تشخیص بدهی یعنی ارزشی که تو برای آن قائل هستی، ذهنت مجدداً میتواند آرامش خود را به دست آورد یا آن را حفظ کند. تو هستی که باید با مشکلات مبارزه کنی آگاه باش لزومی ندارد که اضطراب ناشی از مشکلات را تحمل کنی، یا اجازه بدهی مشکلی آنقدر در نظرت مهم جلوه کند که تو را از پای در بیاورد. طی کردن این راه ممکن است به نظرت دشوار باشد ولی هرگز از آن دست بر ندار. اغلب مردم میخواهند خوشبخت باشند، ولی نمیدانند در جست و جوی چه چیزی هستند. پس به ناچار بدون آن که هرگز آن را پیدا کنند، میمیرند. حتی اگر آن را پیدا کنند، چطور آن را تشخیص دهند؟ آنها دقیقاً مانند کسانی هستند که در جست و جوی ثروت میباشند. آنها واقعاً میخواهند ثروتمند شوند. ولی اگر ناگهان از آنها بپرسی میخواهند چقدر در سال به دست آورند اکثر آنها قادر به پاسخگوئی نمیباشند. اگر مقصد را ندانی معمولاً به جائی نمیرسی.قول میدهم که ارزشش را خواهد داشت. روزی فراخواهد رسید که درمییابی هدف نهائی زندگیات، تسلط بر سرنوشتت و عملی کردن آرزوهایت میباشد و بقیه امور اهمیتی ندارد. اغلب مردم آنچه را که الآن گفتیم درک نمیکنند. آنها بر این باورند که این موضوع خوشباوری مطلق است. ولی موضوع از عمق بالائی برخوردار میباشد. «جهان چیزی جز بازتاب درونت نیست. وضعیت زندگی بیرونی تو بازتابی از تصویر زندگی درونیات است.» اغلب مردم میخواهند خوشبخت باشند، ولی نمیدانند در جست و جوی چه چیزی هستند. پس به ناچار بدون آن که هرگز آن را پیدا کنند، میمیرند. حتی اگر آن را پیدا کنند، چطور آن را تشخیص دهند؟ آنها دقیقاً مانند کسانی هستند که در جست و جوی ثروت میباشند. آنها واقعاً میخواهند ثروتمند شوند. ولی اگر ناگهان از آنها بپرسی میخواهند چقدر در سال به دست آورند اکثر آنها قادر به پاسخگوئی نمیباشند. اگر مقصد را ندانی معمولاً به جائی نمیرسی. البته خوشبختی معانی مختلفی دارد. برای هر کدام از ما، حتی برای کسانی که بسیار درباره آن فکر کردهاند، معانی بسیار متنوعی وجود دارد. ولی دقیقاً آنچه را که ضمیر درونیات احساس میکند باید روزانه انجام دهی، انجام داده باشی، هر روز احساس میکنی که آزادی، دنیا را وداع کنی. برای کسب اطمینان کامل از این که به کاری که باید انجام دهی مشغول هستی یا خیر، باید به کاری مشغول باشی که آن را دوست داری. کسانی که به انجام کاری مشغولند که آن را دوست ندارند، خوشبخت نیستند، وقت خود را صرف خیالپردازی درباره کارهائی میکنند که دوست دارند انجام بدهند. کسانی که خوشبخت نیستند، آمادگی ندارند که بدون گوشزد و اخطار قبلی بمیرند. یک فرد معمولی به خاطر امنیت خود و ترس او از دیگران، هرگز کاری را که دوست دارد، انجام نمیدهد. تکرار چنین جملاتی انسان را محکم و با اراده میکند: «هر روز از هر جهت بهتر و بهتر میشوم»، «آرام باش و بدان که خداوند وجود دارد»، «آرامش عظیمترین تجلّی اقتدار است»، «به محضی که بتوانم بر سرنوشتم حاکم باشم، قادر به انجام هر کاری خواهم بود و هیچ چیز برایم غیر ممکن نخواهد بود.» هفت گام عملی برای تغییر دادن نگرش منفی به مثبت و تبدیل الگوهای غلط به الگوهای درست 1. طی بیست و چهار ساعت آینده درباره همه چیز از جمله شغلتان، سلامتیتان و آیندهتان با امیدواری صحبت کنید. روش معمول حرف زدنتان را عوض کنید و با خوشبینی درباره همه چیز صحبت کنید. این کار آسان نخواهد بود زیرا احتمالاً عادت شما شده که باید با بدبینی صحبت کنید. باید از این عادت منفی، خودتان را کنار بکشید حتی اگر این کار نیازمند اراده قوی باشد. 2. پس از اینکه بیست و چهار ساعت با امیدواری از همه چیز صحبت کردید این کار را برای یک هفته ادامه دهید. در این صورت میتوانید یک یا دو روز، واقعاندیش باشید. متوجه خواهید شد که آنچه یک هفته پیش از واقعاندیش بودن میفهمیدید در واقع، بدبینی بوده است. اما آنچه حالا از واقعبینی میفهمید مفهومی کاملاً متفاوت است. این شروع رسیدن به دیدگاه مثبت است. وقتی بیشتر مردم میگویند که واقعبین هستند خودشان را فریب میدهند چون در واقع دارند منفیبافی میکنند. 3. شما باید ذهنتان را مانند بدنتان تغذیه کنید و برای این که ذهن سالمی داشته باشید باید افکار سالم و مغذی به آن بدهید. بنابراین از همین امروز به جای افکار منفی، افکار مثبت را در ذهنتان جای دهید. از ابتدای قرآن شروع کنید و تمام جملاتی را که از ایمان سخن میگویند، در ضمیر ناخودآگاهتان حک کنید. 4. سعی کنید همه آیات ایمان را به دقت به ذهن بسپارید. این کار وقت میگیرد اما به یاد داشته باشید که وقت خیلی بیشتری صرف کردهاید که متفکر منفیباف بشوید. به تلاش و زمان نیاز دارید تا طرز فکر منفی را فراموش کنید. 5. فهرستی از دوستانتان تهیه کنید؛ مشخص کنید که در میان آنها چه کسی از همه مثبتاندیشتر است؛ از این به بعد بیشتر با او معاشرت کنید. 6. از بحث و جدل دوری کنید اما هر وقت نقطه نظر منفی ابراز میشود با عقیده مثبت و خوشبینانه آن را خنثی کنید. 7. زیاد دعا کنید و همیشه دعاهای خود را به شکل شکرگذاری ادا کنید، با فرض این که خداوند به شما چیزهای عالی و شگفتانگیز میدهد؛ زیرا اگر شما فکر کنید چنین چیزهایی به شما میدهد حتماً خواهد داد. «چون ایمان دارید، از نعمتهای خدا بیشتر برخوردار خواهید شد.» راز زندگی بهتر و موفقتر در این است که افکار قدیمی و ناسالم خود را بیرون بریزید، آنها را با افکار حیاتبخش و پویا جایگزین کنید. و میتوانید به این اصل اعتماد کنید: «سرازیر شدن افکار جدید میتواند شخصیت و زندگی شما را از نو بسازد.» (17)
چگونه دیدتان را نسبت به زندگی تغییر دهید!
1. الگوهای فکرتان را شناسایی کنید. در مرحله نخست باید الگوهای فکری خود را ارزیابی کنید و بدانید افکار منفیتان از چه نوعی هستند و چگونه منجر به استرس میشوند. تصور میکنید در فکر یک انسان بدبین چه میگذرد و بر روی چه چیزهایی تمرکز دارد؟ هنگامی که شما با این موضوعات با دقت بیشتری توجه کنید، بسیار راحتتر قادر خواهید بود الگوی فکری خود را تغییر دهید و از شر افکار منفی رهایی یابید. 2. آگاهانه به افکارتان توجه کنید. هنگامی که دچار استرس منفی میشوید، درست در همان لحظه مُچ خود را بگیرید. در واقع، با آگاهی از وجود آنها بسیار زودتر قادر به تغییر این افکار هستید. بنابراین همواره مانند یک بیننده افکار و احساسات خود را ارزیابی کنید و نسبت به آنها کاملاً هشیار باشید؛ به عنوان مثال، وقتی به موضوعی بدبین شدید، در ابتدا آن را یادداشت کنید. از این رو برای خود دفترچهای تهیه کنید و در آن تمام وقایع زندگیتان را بنویسید؛ با این عمل، شما میتوانید مشکلات رفتاری خود را بهتر شناسایی کرده و نسبت به حل آن سریعتر اقدام نمایید. برای شروع، بهتر است مدیتیشن کنید؛ در این حالت فرا میگیرید ذهنتان را آرام کنید و بر روی افکار و احساسات خود تسلط بیشتری یابید. 3. خود را مورد بازخواست قرار دهید. حال که متوجه شدید افکار منفی از چه نوعی هستند باید به سراغ بازسازی کامل ذهنتان بروید. در اینجاست که باید خود را زیر ذرهبین بگذارید و از خود بپرسید، آیا این گونه افکار، کاملاً منطقی به نظر میآیند؟ آیا به راستی میتوان طور دیگری به آنها نگاه کرد؟ آیا تا به حال فکر کردهاید با چه نوع افکاری به احساسات بهتری دست خواهید یافت؟ اکنون سعی کنید دیدتان را نسبت به مسائل مختلف تغییر دهید و افکاری را در ذهنتان پدید آورید که احساساتتان را روز به روز بهبود بخشیده و دیدتان را نسبت به زندگی در جهت مثبت تغییر دهد. 4. افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید. شاید تا به حال توجه کرده باشید که پرستاران به جای لغت «درد» از «ناراحتی» استفاده میکنند. به عبارت دیگر مستقیماً این کلمه را به کار نمیبرند؛ زیرا میدانند که بار این کلمه منفی است و ناخودآگاه بر روی ذهن طرف مقابل تأثیر منفی میگذارد. بنابراین از لغت ملایمتری استفاده میکنند. شما نیز میتوانید این تکنیک را در زندگیتان به کار ببرید. یعنی هنگامی که دچار افکار منفی شدید آن را سریعاً تغییر داده و فکر مثبت دیگری را جایگزین آن کنید. همواره جنبه مثبت قضای را نگاه کنید تا به زودی شاهد آرامش و شادی درونتان شوید. یقین داشته باشید با تغییر نوع نگرش خود قادر خواهید بود تغییرات عظیمی را در زندگیتان ایجاد کرده و به سوی آرامش درون گام برمیدارید.
چکیدهای از سخنان هین واگنر نابینا (18)
1- پنج نکته که هر روز در زندگیام استفاده میکنم و اسم آن را نسخه شخصی گذاشتهام: الف) وقتی صبح از خواب بیدار میشوم اگر نتوانم با یک لبخند سلام کنم از رختخواب بیرون نمیآیم. ب) از خالق خود سپاسگذاری میکنم که هنوز زندهام و میتوانم برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم. ج) میدانم باید بدنم سالم باشد، اگر سالم باشد انرژی خواهم داشت. د) همیشه به خود یادآوری میکنم (حدود 15بار در روز) که هدفم چیست؟ ه) مهربانی کنید که با ارزشترین کارهای زندگی است. 2- برای خود اهداف عالی تعیین کرده و برای رسیدن به آن تلاش کنید. 3- انسان میتواند نابینا باشد ولی بصیرت داشته باشد. 4- انسانها توانایی انجام هر کاری را دارند حتی اگر آن کار غیر قابل باور باشد. 5- تا آدم خاصی نباشید و خودتان نخواسته باشید و تلاش نکنید، هرگز به خواستهها و رؤیاهایتان نمیرسید. جمله آخرم: «من نابینا هستم، سؤالم این است که بهانه شما چیست؟!!»
خوشبینی
طی تحقیقات بسیار، روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند که «خوشبینی» مهمترین ویژگی است که با استفاده از آن میتوانید موفقیت و خوشبختی شخصی و حرفهای خود را افزایش دهید. به نظر میرسد که افراد خوشبین دارای سه ویژگی رفتاری خاص میباشند که هر سه را از طریق تمرین و تکرار کسب نمودهاند. اول اینکه، افراد خوشبین تحت هر شرایطی دنبال نکات مثبت هستند. آنها بدون توجه به مشکلات، همواره به دنبال چیزهای خوب و مفید هستند و هیچ جای تعجبی هم نیست که ظاهراً همیشه آن را پیدا میکنند. دوم اینکه، افراد خوشبین در هر شکست یا مشکلی همواره به دنبال گرفتن درسی با ارزش هستند؛ آنها معتقدند: «مشکلات به وجود نمیآیند تا ما را متوقف سازند، بلکه پیش میآیند تا به ما آموزش دهند.» به نظر آنها در هر شکست یا مانعی، درسی با ارزش نهفته است و برای آموختن این درس مصمم هستند. سوم اینکه، افراد خوشبین برای هر مشکلی دنبال راه حل میباشند. هنگامی که مشکل به وجود میآید به جای گِله و شکایت یا مقصر انگاشتن دیگران به دنبال راه حل میگردند و از خود سؤالاتی از این قبیل میپرسند: «راه حل چیست؟ حالا چه میتوان کرد؟ قدم بعدی چیست؟» به علاوه، افرادی که بر حسب عادت خوشبین و مثبت هستند به طور مدام به اهدافشان فکر میکنند و درباره آن صحبت میکنند. به جای فکر کردن و صحبت کردن در مورد گذشته و جایی که از آن آمدهاند، به آینده و جایی که قرار است به آن بروند فکر کرده و در مورد آن صحبت مینمایند. آنها همواره به جلو نگاه میکنند نه به عقب. هنگامی که به طور مدام اهداف و ایدهآلهای خود را مجسم مینمایید و به شیوهای مثبت با خود سخن میگویید احساس میکنید که از تمرکز و انرژی بیشتری برخوردارید، اعتماد به نفس و خلاقیت بیشتری دارید و کنترل قدرت فردیتان بیشتر شده است. و در نهایت اینکه هر اندازه خوشبینتر باشید و انگیزه بیشتری داشته باشید برای آغاز کار مشتاقتر و برای ادامه آن مصممتر خواهید بود. (19)
انعکاس زندگی
روزی پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد و به زمین افتاد و فریاد او به هوا رفت. به محض آن که او «آییی» ناشی از درد را به زبان آورد، صدایی از دور دست نیز آمد که «آییی» میگفت. پسر که از آن صدا تعجب کرده بود و فکر کرد کسی مسخرهاش کرده، فریاد زد: «کی هستی؟» و پاسخ آمد: «کی هستی؟» پسر که عصبانی شده بود فریاد کشید: «ترسو» و باز صدایی بَم و آرام پاسخ داد: «ترسو» پسرک با تعجب به پدرش که لبخند میزد نگاهی انداخت و گفت: «چه کسی اینجاست؟ چرا زمین خوردن مرا مسخره میکند؟» پدر با لبخدی مهربان به فرزندش گفت: «صبر کن، حالا به این گوش بده.» و سپس با صدای بلند فریاد زد: «تو یک قهرمان شجاع هستی.» و صدایی آمد که همین حرف را تکرار میکرد. پسر لبخندی از سر شادی زد و منتظر توضیح پدرش شد. پدر گفت: «این انعکاس کوه است که هر چه میگویی تکرار میکند ولی به نظر من زندگی هم انعکاس دارد و هر چه بگویی یا انجام دهی، عیناً به تو جواب میدهد. اگر به دنبال موفقیت باشی آن را به دست میآوری. اگر عشقی خواهی، عشق بیشتری در قلبت شعلهور میشود. در واقع هر چه میخواهی، زندگی همان را به تو میدهد. فقط باید با نگاهی مثبت و ارادهای قوی به زندگی نگاه کنی و آنچه را میخواهی طلب کنی.»
چهار قانون اساسی (20)
این چهار قانون مستقیماً از قانون سبب و اثر سرچشمه میگیرند. اینها زیربنای تمام قوانین موفقیت هستند. این چهار قانون بزرگ عبارتند از: قانون باورها (اعتقاد)، انتظارات (آرزوها)، جذابیت (گیرایی) و همخوانی (تطابق).
قانون باورها
هر آنچه واقعاً از ته دل باور دارید، در زندگیتان به واقعیت میپیوندد. همواره در حالتی هماهنگ با باورهایتان، مخصوصاً باورهایی که در مورد خودتان است، عمل میکنید. اعتقاداتتان مانند مجموعهای از فیلترها عمل میکنند که اطلاعات ناهمگون با آنها را بیرون میریزند. الزاماً هر آنچه را میبینید آن را باور و قبول ندارید، ولی هر آنچه را که از قبل باور دارید آن را میبینید. اطلاعات متناقض با آنچه را که قبلاً تصمیم به قبول آن گرفتهاید رد میکنید. چه باورها و پیشداوریهای (21) شما بر اساس واقعیت باشد یا خیالبافی. یکی از بهترین استراتژیهای موفقیت برای شما، خودداری از قضاوت درباره اشخاص دیگر یا اوضاع و احوال پیش از آنکه اطلاعات کافی برای یک تصمیم عاقلانه داشته باشید. مخصوصاً از قضاوت کردن درباره خودتان و امکاناتتان خودداری کنید. عمیقترین باورها درباره خود و امکانات خودتان ممکن است ابداً درست نباشد. بدترین باورهایی که میتوانید داشته باشید «باورهای خودسانسور» یا باورهای خود محدودساز میباشد. این باورها هر جا که خواستید خودتان را محدود کنید به طریقی خودشان را نشان میدهند. به عنوان مثال ممکن است فکر کنید خودتان کم استعدادتر یا ناتوانتر از دیگران هستید. یا اینکه فکر کنید دیگران به نحوی به شما برتری دارند. ممکن است فروشتان کم شده باشد و فکر کنید واقعاً لیاقت ندارید فروشتان را زیاد کنید. این باورهای خود محدودساز مانند ترمزهای روی پتانسیلتان عمل میکنند. آنها باعث میشوند که عقب بمانید و ایجاد شک و ترس میکنند که این دو از بزرگترین دشمنان موفقیت بشر هستند. این باورها فکر شما را فلج میکنند و باعث میشوند تا در اتخاذ ریسکهای هوشمندانهای که برای استفاده از پتانسیل واقعیتان لازم هستند، تردید کنید. برای اینکه پیشرفت کنید، باید در زندگی و کار تجاری رشد کنید، باید همواره با باورهای محدود کننده خود مبارزه کنید. باید هر طرز تفکر یا توصیهای را که به نحوی شما را محدود میکند رد کنید. باید به عنوان یک اصل اساسی بپذیرید انسانی هستید که نهایت ندارید و هر آنچه دیگران انجام دادهاند شما هم میتوانید انجام دهید. در واقع نه کسی بهتر از شماست و نه زرنگتر از شما. اگر افراد دیگر بهتر از شما کار میکنند، غالباً به این دلیل است که آنها از استعدادها و تواناییهای طبیعیشان بیشتر از شما استفاده میکنند. آنها پیش از شما یاد گرفتهاند باید از قوانین سبب و اثر برای زندگیشان استفاده کنند. همه چیز را همه کس دیگر انجام دادهاند، به شرط آن که مستدل باشد، احتمالاً شما نیز میتوانید انجام دهید. فقط لازم است بدانید چگونه انجام دهید.
قانون انتظارات
هر آن چه که آرزو داری، همان پیشگویی خودت خواهد شد. وقتی درباره وضعیت آیندهای که پیشرو داری فکر کرده و صحبت میکنی، مانند پیشگوها آینده زندگیات را میتوانی پیشبینی کنی، با اطمینان پیشبینی میکنی که اتفاقات خوب برایت رخ خواهد داد و معمولاً کارهای خوب انجام خواهی داد. اگر انتظار وقوع حوادث منفی را داری، معمولاً ناامید نمیشوی! انتظارات شما اثر نامطلوب بر اطرافیان شما نیز دارد آن چه که از مردم و اوضاع انتظار داری، پیش از هر عامل دیگر به روش برخورد شما با آنها بستگی دارد و مردم عیناً همین رفتار شما را به شما برمیگردانند، مانند آینه، چه رفتار شما منفی باشد و چه مثبت. دکتر رابرت روزنتال از دانشگاه هاروارد، سالیان متمادی دهها آزمایش برای سنجیدن تأثیر انتظارات اساتید بر عملکرد دانشجویان انجام داد. این استاد در کتابش درباره موارد متعددی با ذکر مثالهای زنده، این موضوع را بررسی میکند. مادامی که اساتید معتقدند این دانشآموزان استثنایی هستند و معلمین انتظار دارند که آن دانشآموزان خوب عمل کنند، این گروه دانشجویان خیلی بهتر از سایر دانشجویان عمل کردهاند. در زندگی شخصی خودتان، انتظاراتتان از کارمند، رئیس، مشتریها و حتی آینده خودتان به واقعیت میپیوندد. انتظاراتتان تأثیر زیادی بر افراد و پدیدهها دارند حال این پدیده میخواهد خوب باشد یا بد. پس بسیار دقت کنید.
قانون جذب
شما یک آهن ربای زنده هستید و افراد، موقعیتها و محیطهایی که هماهنگ با تفکرات مسلط شما هستند را همواره همچون برادههای آهن، جذب زندگی خود خواهید کرد. این یکی از بزرگترین قانونهایی است که بیانگر بخش اعظم موفقیت و شکست در زندگی تجارتی و شخصی بشر است. در مکتبهای مصر در سه هزار سال پیش از میلاد مسیح درباره جذابیت نوشته شده است. قانون جذابیت قانونی است بسیار قدرتمند، فراگیر و نافذ که بر هر کاری که انجام میدهید یا هر چیزی که میگویید یا حتی فکر یا احساس میکنید، تأثیر دارد. هر چیزی را که در زندگیتان دارید، به علت طرز تفکری که دارید، یا به علت شخصیتی که دارید به خودتان جذب کردهاید. شما میتوانید زندگیتان را تغییر دهید؛ زیرا میتوانید طرز فکرتان را عوض کنید، میتوانید شخص خودتان را تغییر دهید. هر آن چه بخواهید، آنها را به دست خواهید آورد. اینها طرق میان قانون جذابیت است. تفکرات شما بسیار قوی هستند و مانند نوعی انرژی روحی محسوب میشوند که با سرعت نور حرکت میکنند و آنقدر ظریف هستند که از هر مانعی میگذرند. به عنوان مثال، وقتی به شخصی فکر میکنید که گاهی اوقات در فاصله بسیار دوری از شما قرار دارد و چند لحظه بعد تلفن زنگ میزند و آن شخص پشت خط تلفن است. این نمونهای از انرژی بودن تفکرات شماست؛ تفکرات شما به آن شخص وصل شده که چند لحظه پیش به آن فکر میکردید.
قانون همخوانی
جهان بیرونی شما انعکاسی است از جهان درونی شما و با الگوهای مسلط طرز فکرتان همخوانی دارد. این قانون، اصلی فوقالعاده است و بیانگر بخش عمده شادیها و غمها، موفقیتها و شکستها، بزرگیها و حقارتهای زندگی است. درست فکر کنید! دنیای بیرونی شما در هر صورت بازتاب دنیای درونی شماست. چیزی برای شما در دراز مدت اتفاق نمیافتد، مگر آن که با درون شما همخوانی داشته باشد. اگر بخواهید چیزی را در زندگی خودتان تغییر دهید، باید با تغییر جنبههای درونی فکرتان آغاز کنید. گاهی اوقات این تناظر را تعادل روحی میگویند. بزرگترین مسئولیت شما در زندگی، ایجاد تعادل روحی با آن چه میخواهید در محیط خارج تجربه کنید، میباشد. در حقیقت در بیرون نمیتوانید به یک هدف دست پیدا کنید مگر آن که برای اولین بار آن را در درون خود ایجاد کرده باشید. زندگی مانند آینه سیصد و شصت درجه است؛ هر جا را که نگاه کنید خود را درون آن میبینید. مثلاً روابط شما همواره شخصیت درونی خودتان را منعکس میکنند. طرز برخورد، سلامتی و تندرستی و شرایط مادی شما، انعکاس طرز تفکر شما در اکثر اوقات است. اکثر مردم به سختی این واقعیت را میپذیرند؛ آنها فکر میکنند که مشکلات زندگیشان ناشی از افراد دیگر و شرایط بیرونی است. وقتی به آنها گفته میشود، شما باعث و بانی هر چیزی که اتفاق میافتد هستید، عصبانی و حیرتزده میشوند؛ آنها میخواهند دیگران تغییر کنند، دنیا تغییر کند، ولی نمیخواهند خودشان تغییر کنند. قانون تناظر و تطابق، تقریباً اصل بنیادین تمام مذاهب و کانونهای تفکر بشریت است واقعاً که خبر خوبی است و کلید آزادی و شادکامی بشر است. این قانون جادهای است که به موفقیت و کامیابی منتهی میشود. شما فقط میتوانید یک چیز را در جهان کنترل کنید و آن روش تفکر خودتان است. با این وجود، وقتی بر طرز تفکرتان کاملاً مسلط شدید، میتوانید کنترل جنبههای دیگر زندگیتان را در دست بگیرید. با فکر کردن و صحبت کردن درباره آن چه که میخواهید و با رَدّ تفکر درباره آن چه که نمیخواهید، معمار سرنوشت خودتان میشوید.
از خود چه میخواهیم؟
آن چه اغلب مردم یا حداقل افراد ناموفق از آن غافلند این است که زندگی دقیقاً همان چیزی را به ما میدهد که از آن طلب میکنیم. بنابراین اولین کاری که باید انجام داد این است که دقیقاً چیزی را که میخواهیم، درخواست کنیم. اگر تقاضایمان ابهام داشته باشد، حاصل کار نیز به همان اندازه به هم ریخته و مبهم است. اگر خواستهمان ناچیز باشد همان را به دست میآوریم. هر درخواستی که داریم باید کاملاً دقیق باشد. اگر پول و ثروت را مد نظر داریم باید مقدار و زمان کسب آن را کاملاً مشخص کنیم. میدانید اغلب مردم چه کار میکنند؟ حتی جویندگان پول هم این اشتباه را مرتکب میشوند؛ مقدار و زمان لازم برای کسب آن را مشخص نمیکنند. اگر میخواهیم متقاعد شویم از فردی سؤال کنیم که میخواهد سال آینده چقدر پول به دست بیاورد. از آن بخواهیم که بلافاصله جواب دهد. اگر آن شخص در مسیر موفقیت باشد، هدفش کاملاً مشخص و اگر برایش مهم نباشد که رازش را برای ما فاش کند، قادر است بلافاصله پاسخ بدهد. هر چند که نه نفر از ده نفر، بدون فشار آوردن به مغزشان نمیتوانند به سؤالی به این سادگی جواب دهند. این رایجترین اشتباه است! «زندگی میخواهد بداند که دقیقاً چه انتظاری از او داریم؟» اگر چیزی نخواهیم،چیزی را به دست نخواهیم آورد. در حقیقت این مبلغ تعیین شده در زمان معین، بیانگر ارزشی است که ما برای خودمان قائل هستیم، بخواهیم یا نخواهیم، در نظر خودمان به همین مبلغ ارزش داریم، نه ریالی کمتر نه بیشتر! در واقع شرایط بیرونی چندان مهم نیست؛ این موضوع را خوب به خاطر بسپار: «همه اتفاقات زندگیات بازتاب تفکر توست». پس اگر میخواهی تحولی در زندگیخودت ایجاد کنی باید کار را از تغییر تفکرت آغاز کنی. بدون شک این موضوع را کمی پیش پا افتاده تلقی میکنی. اغلب افراد به ظاهر عقلگرا با لجاجت خاصی این اصل را رد میکنند؛ ولی حقیقت این است تمامی افرادی که در زندگی خود کارهای بزرگی را انجام دادهاند همواره مخالفتهای اندیشمندانِ بسیار منطقی و سختگیر را نادیده گرفتهاند. این اصلاً بدان معنا نیست که من با عقل و منطق مخالفم، بلکه کاملاً برعکس، استدلال و منطق برای نیل به موفقیت امری اساسی و لازم است ولی به تنهایی کافی نیست؛ باید آنها را همانند ابزار و نوکرانی مطیع تلقی کنیم، نه بیشتر. در اغلب موارد، استدلال و منطق در راه رسیدن به موفقیتی بزرگ به مانع تبدیل میشوند؛ زیرا آثار بدیع و بزرگ فقط توسط کسانی خلق شدهاند که به قدرت تفکر و ذهن ایمان داشتهاند. افراد موفق هرگز اجازه نمیدهند که اوضاع و شرایط بیرونی، آنها را به زحمت و دردسر بیاندازد. با مرور زندگی افراد موفق در گذشته، میبینی که شرایط آنها به همین دشواری و یا حتی دشوارتر از معاصران بوده است؛ اما این موضوع فقط انگیزهای شد که برای دستیابی به نیروی درونیشان عمیقتر به مکاشفه بپردازند. آن افراد موفق اعتقاد داشتند که میتوانند کارهای بزرگی را انجام دهند. همه آنهایی که ثروتمند شدند، کاملاً معتقد بودند که میتوانند ثروتمند شوند و به همین دلیل موفق شدند. (22)
تأثیر رنگها در عواطف و احساسات
هر وقت که در مورد تزیین کردن اتاق خود تصمیم گرفتید، به خاطر داشته باشید که رنگ بر روحیه انسان اثر میگذارد. با ترکیب کردن رنگهایی که خُلق را بهبود میبخشند، به ایجاد مثبتگرایی در خود، کمک کنید و به طور جدی از کاربرد رنگهای سیاه، قهوهای و خاکستری حذر کنید. آبی: آرامبخش، نشانه صلح و صفا. زرد: سر حال آورنده، نشانه گرمی. سبز: آرام کننده، نشانه نظم و هماهنگی. قرمز: محرک، برانگیزاننده. بنفش: انرژیبخش، الهامبخش، خلاقیتزا. نارنجی: گرم، مطبوع، دلپذیر. سفید: افزایش نور طبیعی. (23)
حفظ سلامتی و اثر آن در مثبتگرایی
این گفته که «عقل سالم در بدن سالم است.» کاملاً درست است و نکتهای مورد توافق همگان است. برای مثبت زندگی کردن لازم است تا با پایبندی به یک رژیم غذایی درست، انجام تمرینات ورزشی و برنامههای کاستن از فشار روانی، از خود حمایت کنید...
تغذیه و مثبتگرایی
عواطف و احساسات شما رابطه بسیار نزدیکی با آن چه میخورید، دارد. شواهد زیادی وجود دارد که مصرف غذاهای نامطلوب، بدن را به سوی هیجانها و عواطف منفی سوق میدهد. اگر غذایی که میخورید سبب شود تا سطح قند خون شما یکباره بالا برود، یا آدرنالین یکباره به طور ناگهانی در شما زیاد شود، یا غذایی بخورید که دچار بیثباتی عاطفی و احساسی شوید... نوعی رژیم غذایی را انتخاب کنید که از افزایش هیدراتهای کربن و قندها جلوگیری کند. برای پرهیز از واکنشهای نامناسب احتمالی که بعضی از افراد به رنگهای شیمیایی و ادویهها و چاشنیهای غذا نشان میدهند، تا حد امکان از غذاهای پخته نشده (مثل غذاهای خام گیاهی) که به آنها مواد افزودنی اضافه نشده یا فرآوری نشده باشند، مصرف کنید.
اکنون چقدر مثبت شدهاید؟
اینک زمان آن رسیده تا بنشینید و آن چه را که یاد گرفتهاید، به مرحله عمل درآورید. جملههای زیر را بخوانید و هر کدام را که نسبت به تجربه به شما نزدیکتر است، علامت بزنید. تا آنجا که میتوانید، با خود صداقت داشته باشید.
سنجش سطح خوش بینی
• احساس میکنم کارها بر وفق مرادند. • همیشه در برخورد با موانع، سرپا میمانم. • هر وقت که مشکل جدیدی پیش بیاید به تلاش خود ادامه میدهم. • امیدم را از دست نمیدهم. • از آن دسته آدمهایی هستم که هیچ وقت نا امید نمیشوند و همچنان به کار ادامه میدهم. • اگر کاری سخت و مشکل بود، اشکالی در این نمیبینم که تقاضای کمک کنم. هر چه تعداد علامتهایی که زدهاید بیشتر باشد، خوشبینتر هستید.
چند نکته
• افراد دارای اعتماد به نفس موفقیتهایشان را در یاد نگاه میدارند و شکستهایشان را به فراموشی میسپارند. یاد بگیرید که چگونه سرخوردگیهای خود را کنار بگذارید و بر موفقیتهایتان تأکید کنید. (سوزان کویلیام) • قبل از آن که در جمع برای عموم صحبت کنید. با تمرینهای ذهنی تا آنجا که میتوانید خود را در حال عملکرد موفق مجسم کنید و در خود اعتماد به نفس ایجاد کنید. (سوزان کویلیام) • زبان غیر کلامی (زبان بدن) که حاکی از اعتماد به نفس باشد همواره و همیشه عملکرد فیزیولوژیکی شما را به طور فوقالعادهای افزایش میدهند. (سوزان کویلیام) • برای آن که همواره اعتماد به نفس داشته باشید لازم است بین آن تجربههای یادگرفتنی و اکتسابی که موفقیت شما در آنها حتمی است و تجربههایی که لازم است را درباره آنها سعی و تلاش بیشتری بکنید، تعادل بر قرار سازید. (سوزان کویلیام)
نتیجه گیری
مباحثی که در این مقاله به آنها پرداخته شد و نتایجی که از این مقاله عاید ما میگردد به شرح ذیل میباشد: 1. مثبتاندیشی صرفاً در داشتن افکاری خاص خلاصه نمیشود، بلکه نوعی رویکرد و جهتگیری کلی درباره زندگی است، مثبتاندیشی یعنی توجه داشتن به امور مثبت در زندگی و نپرداختن به جنبههای منفی. 2. هر چیزی را که به ذهنتان راه دهید در آنجا رشد خواهد کرد. بنابراین فقط و فقط بهترین افکار را به ذهن خود راه دهید. 3. کلام ناخواسته روی زندگی ما اثر میگذارد. فکر حتی اگر دروغ هم باشد میتواند روی ما اثر بگذارد. 4. «خوشبینی» مهمترین ویژگی است که با استفاده از آن میتوانید موفقیت و خوشبختی شخصی و حرفهای خود را افزایش دهید. 5. مشکلات به وجود نمیآیند تا ما را متوقف سازند، بلکه پیش میآیند تا به ما آموزش دهند. 6. در واقع هر چه میخواهی، زندگی همان را به تو میدهد. فقط باید با نگاهی مثبت و ارادهای قوی به زندگی نگاه کنی و آنچه را میخواهی طلب کنی. 7. هر آنچه واقعاً از ته دل باور دارید، در زندگیتان به واقعیت میپیوندد. 8. هر آن چه که آرزو داری، همان پیشگویی خودت خواهد شد.
اندیشیدن و نحوه فکر کردن نقش بسیار مهمی در زندگی انسان دارد. انسان ها همواره با نوع تفکر خود و نگرشی که به جهان دارند از یکدیگر متمایز می شوند.
بررسی تأثیر مثبت اندیشی از دیدگاه قرآن و حدیث (1)
.
چکیده
اندیشیدن و نحوه فکر کردن نقش بسیار مهمی در زندگی انسان دارد. انسان ها همواره با نوع تفکر خود و نگرشی که به جهان دارند از یکدیگر متمایز می شوند. انسانی که مثبت می اندیشد، هیچ اتفاقی را در عالم شر و بد نمی داند، بلکه لحظه به لحظه آن را حساب شده و تحت کنترل خالق بزرگ عالم می داند. او از لطف و رحمت خداوند، احساس لذت و شادی می کند. خداوند شادی به دست آمده از شناخت و آگاهی انسان نسبت به لطف و رحمت الهی را تأیید می نماید. عوامل متعددی وجود دارد که زمینه ساز مثبت اندیشی بوده و در بروز آن مؤثرند. هم چنین عواملی وجود دارند که مانع مثبت اندیشی انسان ها می شوند. این عوامل می توانند از درون وجود انسان بروز کرده و یا عوامل خارجی باشند. از سوی دیگر انسان می تواند با راهکارهایی نگرش مثبت را در خود تقویت نموده و به سوی موفقیت گام بردارد. آیات قرآن کریم و سخنان اهل بیت(ع) این نوع نگرش را تأیید می نماید. در پژوهش حاضر ضمن تبیین مثبت اندیشی و زمینه های بروز و هم چنین موانع و شیوه های تقویت آن، نقش مثبت اندیشی در موفقیت انسان بیشتر با الهام از آموزه های قرآن کریم و اهل بیت(ع) بررسی می شود. کلیدواژه ها: قرآن، حدیث، مثبت اندیشی، آرامش، شادی، موفقیت
مقدمه
انسان در طول زندگی خود همواره به دنبال پیشرفت و کسب موفقیت است. موفقیت در زندگی متأثر از نوع نگرش انسان به خود و جهان پیرامون است. قرآن کریم که کتاب جامع برنامه زندگی انسان است، در آیات خود انسان ها را به توجه به فضل و هدایت الهی دعوت و تشویق می کند. یکی از اهداف پیامبران نیز تغییر نگرش امت ها نسبت به خود و جهان هستی است. در احادیث، شواهد فراوانی پیرامون این موضوع به چشم می خورد. در سال های اخیر محققان به بررسی و آموزش شیوه های صحیح نگرش به زندگی و مثبت اندیشی و اثرات نیکی آن در روح و روان آدمی و کسب موفقیت در زندگی پرداخته اند. این مقاله ضمن تبیین مثبت اندیشی و عوامل و موانع آن به بررسی نقش مثبت اندیشی در موفقیت انسان از دیدگاه قرآن کریم و سخنان اهل بیت(ع) می پردازد.
تبیین مثبت اندیشی
مثبت اندیشی شکلی از فکر کردن است که برحسب عادت در پی به دست آوردن بهترین نتیجه از بدترین شرایط می باشد. شخص مثبت اندیش هیچ گاه مسایل منفی را به رسمیت نمی شناسد، بلکه به مقابله با آن می پردازد. مثبت نگری، فرایندی تعمدی و انتخابی است. زمانی که به دنبال خوب می گردید، احتمال یافتن آن بسیار زیاد است.(پیل، 17). شخص مثبت اندیش هیچ اتفاقی را در عالم شر و بد نمی داند. بلکه از نظر او، همه رخدادهای دنیا حساب شده و هشیارانه و تحت کنترل کارگردان بزرگ عالم است. مسلماً در اطراف خود کسانی را می بینیم که بسیار خوش شانس و خوش اقبالند و برعکس افرادی که با وجود داشتن شرایط مساوی با دسته اول یا حتی بهتر از آنان، بدشانسی می آورند و همیشه از زندگی خود شاکی هستند. این ها در واقع کسانی اند که بیرون از وجود خود به دنبال خوشبختی می گردند و از اینکه خوشبختی هر انسانی در درون خود اوست نه در بیرون، غافلند. قرآن می فرماید: « الذی احسن کلّ شیء خلقه»(سجده، 7)؛ « او (خداوند) همان کسی است که هرچه را آفریده، نیکو آفریده است». براساس این آیه، جهان سراسر خیر محض است. شرور و آفات موجود در جهان قابل تفسیر و توضیح است. درواقع احساس ما نسبت به زندگی و جهان اطراف، ناشی از حوادثی نیست که برای ما رخ می دهد، بلکه نتیجه تفسیر ما از حوادث است. فرد خوش بین بهترین تفسیر را برای موارد یاد شده برمی گزیند. این خود ما هستیم که تصمیم می گیریم زندگی را چگونه ببینیم و در برابر اتفاقات روزانه زندگی چه عکس العملی داشته باشیم. در توضیح واژه احسن می نویسند: « حسن، الحسن؛ امر بهجت آفرین و شادی بخش. احسان دوگونه است:1. بخشش و انعام بر دیگران. 2. احسان در کار و عمل، به این معنا که کسی علم نیکویی را بیاموزد یا عمل نیکی انجام دهد. [بنابراین]« الذی احسن کلّ شیء خلقهُ» یعنی کسی که آفرینش همه چیز را نیکو کرد و نیکو آفرید. مفهوم احسان از انعام و بخشیدن وسیع تر و عمومی تر است. حسن در عرف عموم مردم بیشتر به چیزی که به چشم زیبا باشد، گفته می شود؛ و در قرآن بیشتر به چیزی که از نظر بصیرت و اندیشه زیباست، اطلاق شده است».(راغب، 493/1-489) برخی دیگر احسن را این گونه معنا کرده اند:« حسن: حسنا، الاحسن: الافضل»( مصطفی، 174). در تفسیر آیه 7 سوره سجده می خوانیم:« حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت آورد و انسان به سوی آن رغبت کند و به سه حالت است: 1. عقل آن را نیکو بداند، 2. نفس آن را نیکو بداند، 3. از نظر حسی زیبا باشد. حقیقت حسن عبارت است از سازگاری اجزای هر چیز نسبت به هم. دقت در خلقت اشیاء که هریک دارای اجزایی موافق و مناسب با یکدیگر است و اینکه مجموع آن اجزا مجهز به وسایل رسیدن آن موجود به کمال و سعادت خویش است و اینکه مجهز بودنش به نحوی است که بهتر و کامل تر از آن تصور نمی شود، این معنا را به دست می دهد که هریک از موجودات فی نفسه و برای خودش دارای حسنی است که تمام تر و کامل تر از آن برای آن موجود تصور نمی شود و اینکه می بینیم موجودی زشت و ناپسند است، به دو علت است: 1. یا برای این است که آن موجود دارای عنوان عدمی است که بدی و ناپسندی اش مستند به آن عدم است مانند ظلم ظالم که ظلم بدان جهت که فعلی از افعال است، زشت نیست، بلکه بدان جهت که حقی را معدوم و باطل می کند، زشت است.2. یا برای این است که آن را با موجودی دیگر یا با طبیعت خودمان مقایسه می کنیم؛ و از راه مقایسه است که زشتی و بدی عارضش می شود. مثل خار که در مقایسه با گل زشت است، پس به هر حال هیچ موجودی بدان جهت که موجود و مخلوق است، متصف به بدی نمی شود».(طباطبائی، 373/2)
وقتی انسان خردمند درمی یابد جهان خلقت بر نظام احسن و لطف و محبت خداوند خلق شده، در وجود خود از این همه لطف و رحمت خداوند احساس شادمانی می کند. قرآن کریم این شادمانی را تأیید می کند و می فرماید:« قلْ بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هوَخیرٌ مما یجمعونَ» (یونس، 58)؛ « بگو پس باید به فضل خدا و بخشایش او شاد باشند که آن بهتر است از آنچه جمع می کنند».
«فرح» را این گونه معنا نموده اند: « باز شدن دل و خاطر از شادی به وسیله لذتی آنی و زودگذر و بیشتر در لذات بدنی است و در فرحناک شدن در این آیه رخصت داده می شود که خطاب به عموم مردم است، می گوید: شما را از پروردگارتان پندی و موعظه ای آمد که شفا بخش بیماری های دل هاست و هدایت و رحمتی برای مؤمنان؛ بگو که به کرم و رحمت و لطف خدا و با ایمان به او شادمان باشید که از آنچه جمع می کنید، نیکوتر است».(راغب، 13/3) برخی مفسران در توضیح این آیه چنین آورده اند: « ای پیامبر به مردم بگو اگر خواستید به چیزی دل خوش شوید و شادمان گردید، به فضل و رحمت خدا دل خوش شوید که آن را بر شما نازل فرموده و محمد را به سوی شما فرستاده است؛ زیرا شما به وسیله آن دو می توانید نعمت دائمی و جاویدانی را برای خود تحصیل کنید که بهتر از این دنیای ناپایدار است.»(طبرسی، 178/5). در روایات اهل بیت(ع)نیز به شادی و شاد کردن اهمیت بسیار داده شده است. چنان که پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:« انّ احب الاعمال الی الله عزوجل ادخال السرور علی المؤمنین» ( کلینی، 288/3)؛ « دوست داشتنی ترین کارها نزد خدای عزوجل شاد کردن مؤمنان است». شبیه همین روایت از امام باقر و امام صادق(ع) هم نقل شده است. درواقع شادمانی را باید در خود ایجاد کرد و این امر جز از راه مثبت اندیشی حاصل نمی شود. « فرد مثبت اندیش لذت بردن را به خودش می آموزد. او انتظار دارد لذت ببرد و بنابراین، آن را می یابد. هرچه را بجویید همان را خواهید یافت. این یکی از قوانین اساسی زندگی است، پس به دنبال شادی باشید تا آن را بیابید.»(پیل، 92) هنگامی انسان می تواند دیگران را شاد کند که خودش از روحیه ای شاد برخوردار باشد. برای اینکه از خود چهره ای شاد بسازیم و نگرش مثبت را در خود تقویت کنیم، لازم است که به استعدادها و توانایی های خود توجه داشته باشیم. فضل و رحمت خدا همه نعمت های مادی و معنوی است که خداوند به ما عطا نموده است. به خاطر آوردن این فضایل و مرحمت ها شادی آفرین است و به این ترتیب برای یک انسان خوش بین شادی یک قاعده است و ناراحت بودن یک استثنا. چون فضل و رحمت الهی دائمی است نه موقت. هرچند قرآن کریم، به شهادت آیه 57 سوره یونس، بارزترین مصداق فضل و رحمت الهی می باشد، در عین حال در آیات فراوانی از قرآن به این فضایل و الطاف اشاره شده، مثلاً در آیات سوره شوری آمده است: « هو الغفور الرحیم»؛ « او آمرزنده مهربان است». « یبسط الرزق لمن یشاءُ»؛ « روزی هرکه را بخواهد گشایش می دهد.» « یهدی إلیه من ینیبُ»؛ « هرکه به خدا روی آورد، او را به سوی خود هدایت می کند.» « الله لطیفٌ بعباده یرزقُ من یشاءُ»؛« خدا نسبت به بندگانش لطف دارد. هرکه را بخواهد روزی می دهد.» « و الذین آمنوا و عملوا الصالحات فی روضات الجنات لهم ما یشائون عند ربهم ذلک هو الفضل الکبیر* ذلک الذی یُبشرالله عباده الذین آمنوا و عملوا الصالحات»؛ «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، در باغ های بهشتند، برای آن ها هرچه بخواهند نزد پروردگارشان موجود است. این همان فضل بزرگ است. این همان پاداشی است که خدا بندگان خود را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، بدان مژده می دهد.» « یستجیب الذین آمنوا و عملوا الصالحات و یزیدهم من فضله»؛ « دعای کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، اجابت می کند و از فضل خویش به آن ها زیاده می دهد.» سپس در آیه 30 این نکته را متذکر می شود:« و ما أصابکم من مصیبةٍ فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر»؛« آنچه از رنج ها و مصایب به شما می رسد، همه از دستاوردهای خودتان است، در صورتی که خدا بسیاری از اعمال نادرست شما را مورد عفو قرار می دهد.» پس شخص مثبت اندیش درمی یابد که فعل خدا خیر است و مصائب و رنج ها حاصل اعمال خود اوست. او با تدبر و تعقل در جهان هستی همه آفرینش جهان را مبتنی بر لطف و فضل خداوند می بیند و پی می برد که خالق مهربان به هیچ یک از بندگان خود ظلم نمی کند.
نمونه زیبای مثبت اندیشی در قرآن و عترت
همان طور که قبلاً هم گفته شد، همه عوامل ذکر شده در مثبت اندیشی در سایه ایمان به خدا محقق می شود، ایمان به خداست که حضرت یوسف را چنان استوار می کند که پیامبر اکرم(ص) می فرماید: « من از بزرگی روح و کرامت نفس و طبع بلند یوسف در شگفتم».( مصطفوی، 351). داستان حضرت یوسف در قرآن نمایانگر نمونه بسیار زیبای نگرش مثبت در بندگان مؤمن خداست. حضرت یوسف در اثر جفای برادرانش سال ها از خانواده دور شد، رنج زندان کشید، غم غربت تحمل کرد، اما وقتی بعد از بیست و پنج سال پدر را ملاقات کرد، ذره ای از غم و اندوه و جفایی که بر وی رفته بود، سخن نگفت. بلکه چنین بیان نمود:« ... قد احسن بی إذ اخرجنی من السجن و جاء بکم من البدو من بعد ان نزغ الشیطان بینی و بین اخوتی إنّ ربی لطیفٌ لما یشاءُ إنهُ هو العلیمُ الحکیم»(یوسف، 100)« خداوند به من احسان فراوان فرمود که مرا از تاریکی زندان نجات داد و ما را به دیدار هم نائل کرد. پس از آنکه شیطان بین من و برادرانم فساد کرد.( و مدتی جدایی انداخت) خدای من لطف و کرمش به آنچه بخواهد، تعلق می گیرد و او دانا و حکیم است». این اوج فرهنگ مثبت اندیشی است که حضرت یوسف(ع) فقط به موهبت های الهی اشاره می کند، از چاه و سختی زندان سخنی به میان نمی آورد و عامل جفای برادران را شیطان می داند. هم چنین در سیره اهل بیت نمونه زیبای نگرش مثبت را بعد از حادثه کربلا در کلام زیبای حضرت زینب(س) مشاهده می کنیم که بعد از تحمل مصائب فراوان با دیدن سر مبارک برادر چنین فرمود: « ما رأیتُ الا جمیلاً»؛ « جز زیبایی چیزی ندیدم»( خوارزمی، 42). این مطلب بیانگر این واقعیت است که رفتار انسان ها تحت تأثیر نگرش آن ها به مسائل و دنیای اطراف است. با نگرش مثبت می توان حتی در لحظات سخت، زیبایی دید. چنین نگرشی در سایه ایمان به خدا و توکل به او محقق می شود.
وقتی ما به کلمه «مثبت» فکر میکنیم، احتمالا اکثر ما کلمه شادی به ذهنمان می رسد. با این حال، شادی تنها نوع مثبت نگری نیست. راههای زیادی برای مثبت بودن در زندگی وجود دارد، حتی زمانی که ناراحتی، خشم و یا چالشها را تجربه میکنید.
مثبت اندیشی و موفقیت
مثبت نگری علاوه بر افزایش بهره وری، بر سلامت جسمانی ما تاثیر شگرفی دارد.
وقتی ما به کلمه «مثبت» فکر میکنیم، احتمالا اکثر ما کلمه شادی به ذهنمان می رسد. با این حال، شادی تنها نوع مثبت نگری نیست. راههای زیادی برای مثبت بودن در زندگی وجود دارد، حتی زمانی که ناراحتی، خشم و یا چالشها را تجربه میکنید.
تعداد کلمات 1060 / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
درک و پاسخ مناسب به محیط
تحقیقات نشان می دهد که ما قابلیت های قدرتمندی برای انتخاب احساسات مثبت و روش های تفکر داریم. بسیاری از تجربیات ما در زندگی نتیجه چگونگی درک و پاسخ به محیط اطرافمان هستند. خوشبختانه، به جای سرکوب کردن یا تلاش برای «خلاص شدن از احساسات منفی» می توانیم برای درک و پاسخ به آنها متفاوت عمل کنیم. خواهید دید که با کمی تمرین، صبر و پشتکار، می توانید مثبت اندیش تر باشید .
چیزهایی که نمیتوانید تغییر دهید، بپذیرید
شما نمی توانید طرز تفکرتان را تغییر دهید، اگر نتوانید مشکل را شناسایی کنید. پذیرفتن این که شما افکار و احساسات منفی دارید و این که شما از اینکه چطور به آن ها پاسخ می دهید لذت نمی برید، می تواند به شما کمک کند فرآیند تغییر را شروع کنید. سعی کنید خودتان را به خاطر افکار و احساسات خود سرزنش نکنید. به یاد داشته باشید: افکاری که ظاهر می شوند یا احساساتی که شما تجربه می کنید ذاتا ” خوب ” یا ” بد ” نیستند صرفا افکار و احساسات هستند. آنچه شما می توانید کنترل کنید این است که چگونه به آن ها را درک کرده و به آن ها پاسخ دهید. چیزهایی را که نمی توانید تغییر دهید را بپذیرید. به عنوان مثال، اگر شما یک فرد درون گرا هستید که برای ” شارژ شدن ” نیاز دارید زمانی را در تنهایی و سکوت بگذرانید، تلاش برای اینکه خودتان را همیشه برونگرا نشان دهید باعث می شود احساس سرخوردگی و ناراحتی برای شما به همراه داشته باشد. خودتان را در جایگاهی که الان هستید و کسی که هستید بپذیرید. اینگونه می توانید احساس آزادی کنید و خودتان را به مثبت ترین فرد ممکن تبدیل کنید.
اهدافی را مشخص کنید
اهداف به ما چشم انداز مثبت تری نسبت به زندگی میدهند. تحقیقات نشان داده اند که تعیین یک هدف می تواند باعث شود که شما احساس اعتماد به نفس و مفید بودن بیشتری داشته باشید، حتی اگر مستقیما به هدف نرسید. تعیین اهدافی که شخصا برای شما معنی دار هستند و با ارزش های شما همسو هستند به شما کمک خواهند کرد تا به آن ها برسید و در زندگی خود حرکت کنید.
کوچک باشند
با اهداف کوچک تر شروع کنید. مستقیما به ماه شلیک نکنید. آهسته و ثابت برنده مسابقه می شود. اهداف خود را مشخص کنید. هدف ” مثبت اندیش تر بودن” عالی است، اما بسیار عظیم است به طوری که هیچ ایده ای نخواهید داشت که چطور شروع کنید. در عوض، اهداف مشخص و کوچک تر را انتخاب کنید, مانند ” مراقبه کردن دو بار در هفته ” یا ” لبخند زدن روزی یک بار به یک فرد غریبه “
مثبت باشند
هدف خود را به صورت مثبت بیان کنید. تحقیقات نشان داده اند که اگر شما اهدافتان را به صورت مثبت بیان کنید به آن ها نزدیک تر خواهید شد. به عبارت دیگردر مسیر اهدافی که انتخاب کرده اید حرکت کنید و از آن ها دوری نکنید. برای مثال: ” خوردن غذاهای ناسالم ” هدفی بی فایده است . این می تواند باعث شرمساری یا احساس گناه شود.” خوردن روزی سه وعده میوه و سبزیجات” مفید و مثبت است.
کنترل داشته باشید
اهداف خود را براساس اعمال خودتان نگه دارید. یادتان باشد که نمی توانید کسی را کنترل کنید. اگر اهدافی که نیاز به پاسخ خاصی از دیگران دارند، را تعیین کنید، ممکن است به این نتیجه برسید که اگر چیزی مطابق میل شما پیش نرود احساس سرخوردگی کنید. در عوض اهدافی را تعیین کنید که روی آن ها می توانید کنترل داشته باشید-عملکرد خودتان-
یادداشت کنید
تحقیقات اخیر نشان می دهد که یک فرمول ریاضی برای مثبت نگری وجود دارد: سه احساس مثبت برای هر احساس منفی به نظر می رسد شما را در تعادل سالم نگه میدارد. داشتن یک دفتر روزانه میتواند به شما کمک کند تا تمام تجربیات احساسی خود را در روز خود مشاهده کنید و مشخص کنید که به نسبت به چه چیزی نیاز دارد. همچنین می تواند به شما در تمرکز بر تجربیات مثبت خود کمک کند تا بتوانید آنها را بعدا به یاد بیاورید.
بر مثبت ها تمرکز کنید
داشتن یک دفترچه روزانه باید بیش از یک لیست از چیزهایی باشد که دوست ندارید. تحقیقات نشان می دهد که تمرکز تنها بر روی احساسات و تجربیات منفی در دفتر تان آن ها را تقویت خواهد کرد و باعث می شود که شما احساس منفی بیشتری بکنید. در عوض، آنچه را که احساس می کنید بنویسید، بدون قضاوت در مورد اینکه خوب است یا بد. برای مثال، یک تجربه منفی ممکن است شبیه این باشد: ” من امروز وقتی همکارم در مورد وزنم شوخی کرد، احساس درد می کردم”
تمرکز بر پاسخ
سپس به پاسخ خود فکر کنید. در لحظه چه واکنشی نشان دادید؟ حالا چطور می خواهی جواب بدهی، با کمی فاصله؟ برای مثال: ” در لحظه، من در مورد خودم احساس بدی داشتم، مثل اینکه بی ارزش بودم. حالا به آن فکر می کنم، می فهمم که همکارم چیزهای بی ملاحظه به همه می گوید. کس دیگری نمی تواند من یا ارزش من را تعریف کند. فقط می توانم این کار را بکنم .”
به عنوان یک تجربه به آن نگاه کنید
سعی کنید درباره نحوه استفاده از این تجربیات به عنوان تجربیات یادگیری فکر کنید. چگونه می توانید از این برای رشد شخصی استفاده کنید؟ دفعه بعد چی کار میکنی؟ برای مثال: ” دفعه بعد کسی چیزی را آزار دهنده می گوید، من به خاطر دارم که قضاوت آن ها من را تعریف نمی کند. من همچنین به همکارم می گویم که نظرات او بی ملاحظه هستند و احساسات مرا جریحه دار می کنند و احساسات من مهم هستند .” به یاد داشته باشید که چیزهای مثبت را نیز در دفتر یادداشت خود بگنجانید. حتی چند لحظه برای یادداشت کردن از مهربانی یک غریبه، غروب آفتاب زیبا، یا گپ زدن با دوست به شما کمک می کند این خاطرات را حفظ کنید تا بعدا بتوانید آن ها را به یاد بیاورید .
موفقیت، نتیجه ی غصه خوردن، نق زدن و شکایت کردن نیست. هر چند این کار هم، نوعی عمل کردن و اقدام کردن است و نتایج ویژه ی خود را به بار می آورد ولی مهمترین عامل رسیدن به موفقیت، حرکت در جهت درست است. در این نوشتار به مهم بودن حرکت برای رسیدن به موفقیت اشاره خواهد شد.
موفقیت محصول حرکت است
ایستادن در راه، یعنی رها کردن شیرینی رسیدن به هدف
چکیده: موفقیت، نتیجه ی غصه خوردن، نق زدن و شکایت کردن نیست. هر چند این کار هم، نوعی عمل کردن و اقدام کردن است و نتایج ویژه ی خود را به بار می آورد ولی مهمترین عامل رسیدن به موفقیت، حرکت در جهت درست است. در این نوشتار به مهم بودن حرکت برای رسیدن به موفقیت اشاره خواهد شد.
تعداد کلمات 1425 / تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
موفقیت و حرکت
حرکت، پویایی و جنب و جوش، اساس و یکی از ویژگی های بارز جهان آفرینش می باشد. تمامی اجرام آسمانی، کهکشان ها و گونه های مختلف گیاهی و جانوری، طبق یک برنامه ی منظم غریزی و زمانبندی دقیق در مسیر رشد و بالندگی در حرکت می باشند. یک درخت تنومند و کهنسال که در ظاهر ساکن و بی تحرک می باشد، حرکت و رشد خود را توسط نیروهای درونی از زمانی که دانه یا هسته ی (نقطه ی ساکن و خنثی) بی تحرک بوده، آغاز می کند و به تدریج بر اثر فشار نیروهای درونی، طی یک برنامه ی خاص و حساب شده، تبدیل به نهال و بعد درختی تنومند و مقاوم می شود. بعد از آن، بشر جهت رفاه حال خود از میوه ی درخت، چوب، سایه، کاغذ، اکسیژن، لانه ی پرندگان و ... هزاران کاربرد دیگر آن در زندگی بهره برداری می نماید که اگر این نیروی درونی و حرکت نبود و در حد یک دانه یا هسته ی ساکن و بی تحرک باقی می ماند، امروز شاهد این همه تاثیرات زیست محیطی درختان و کاربردهای متنوع آن نبودیم.
تصور ایستایی در عالم
تصور اینکه، زمین و اجرام کیهانی و هزاران کهکشان و بطور کلی حیات، برای چند لحظه یا مدتی دچار توقف و سکون شوند، چقدر وحشتناک است که تصور و تصویر آن، فقط از عهده ی سازندگان فیلم های سینمایی تخیلی بر خواهد آمد. حیات و بقاء کره ی زمین، به وجود آمدن روز وشب و فصل ها و این همه رشد و تنوع در زیست گونه های مختلف گیاهی، جانوری و انسان، مدیون عنصری به نام حرکت است. پس در کائنات و جهان آفرینش، هیچ توقف، سکون و رکودی وجود ندارد. موفقیت، محصول حرکت است نه توقف و سکون. اگر موفقیت حاصل سکون، رکود وتوقف است، پس چرا در جهان پهناور ما، همه چیز در حال تغییر، حرکت و جنب و جوش می باشد؟ احتمالا بارها از زبان رسانه ها یا دیگران این خبر یا جمله را شنیده اید که: «سارق مسلح، موفق به فرار شد.» یا «فلان قاتل یا جنایت کار موفق شد از زندان بگریزد» حتى خلاف کاران نیز، با اقدام، حرکت و عکس العمل به موقع و حساب شده، در کار و هدف خود موفق می شوند. در اینجا بحث ما خوب یا بد بودن هدف نیست، بلکه اهمیت، تاثیر و کاربرد عنصر «حرکت و اقدام کردن» را گوشزد می کنیم. نکته این است که خلافکار نیز، با به کار بردن این عنصر به هدف و خواسته ی خود می رسد.
حرکت در سیرعرفانی
سالکان و عرفای که ریاضت می کشند و به درجات بالایی از ایمان و معنویت می رسند، برای رسیدن به آن هدف یعنی همان رشد معنوی، تصمیم می گیرند و یک برنامه ی منظم، مداوم و دقیق را در قالب ریاضت های طاقت فرسا اجرا می کنند تا به خواسته ی خود برسند. پس خلوت گزینی و سکوت و سکون های عرفا هم در واقع نوعی تصمیم و اقدام کردن است و سکوت آنها، یک سکوت هدفمند و با برنامه برای رسیدن به یک هدف خاص که همانا دستیابی به درجات بالای معنویت می باشد، است. این با سکون و بی تحرکی که بنیانش سستی و بی حالی و تنبلی است، متفاوت می باشد.. بنابراین موفقیت در رسیدن به هدف و خواسته ی خوب یا بد، محصول عمل گرایی و اقدام کردن می باشد. این اقدامات هرچه قدر دقیق و به موقع، حساب شده و با برنامه ریزی وبه هر میزانی باشد، به همان اندازه موفقیت حاصل می شود. در شاهراه و اتوبان موفقیت، حتی اگر لاک پشت وار حرکت کنید، در نهایت به مقصدی خواهید رسید هر چند به کندی؟! چرا که در اتوبان موفقیت، رقیبان شما با اقدام به موقع و سرعت لازم، روزها، هفته ها و ماه ها از شما فاصله می گیرند و فرصت ها و موقعیت های مالی، شغلی، تحصیلی، عشقی و حتی معنوی را خیلی قبل تر از شما می ربایند.
موفقیت، محصول غر زدن و نق زدن نیست
موفقیت، همچنین نتیجه ی غصه خوردن، نق زدن و شکایت کردن نیست. هر چند این کار هم، نوعی عمل کردن و اقدام کردن است و نتایج ویژه ی خود را به بار می آورد. یعنی اگر تصمیم گرفتید برای رسیدن به جایگاه واقعی و خواسته هایتان، به نق زدن، گله و شکایت کردن بپردازید، مطمئن باشید که بی اجر و بدون نتیجه باقی نخواهد ماند. از برکات و نتایج این عمل می توان به از دست دادن زمان و فرصت های طلایی، تلف شدن انرژی های مثبت فکری و ذهنی، تباه شدن استعدادها و توانایی های منحصر به فرد، از دست دادن دوستان، طلاق و از هم پاشیدن خانواده، افسردگی، اعتیاد، آسیب و ضرر رساندن به اقتصاد مالی خانواده و جامعه، استهلاک روحی و جسمی و در نهایت خودکشی. سوالی که بطور مداوم باید از خود پرسید این است که «آیا صلاح است برای رسیدن به خواسته ها، دست به هر اقدامی زد؟» یا «تبعات و کیفیت نتایج این اقدام یا عمل چقدر جوابگوی نیازهای فکری، روحی و روانی، جسمی و معنوی می باشد؟»
موفقیت، محصول شناخت تفاوت ها و استعدادهای منحصر به فرد است
قانون حاکم بر طبیعت، علاوه بر حرکت و جنب و جوش، تنوع گرایی و شناخت تفاوت ها است که باعث به وجود آمدن گوناگونی و شگفتی های عالم طبیعت شده است. هیچ دو موجود زنده ی را پیدا نمی کنید که برای بقاء و رسیدن به خواسته هایش، دارای زیست و رفتاری تقلیدی و مشابه با دیگر گونه ها باشد. همه ی موجودات بنا بر اقتضاء، طبیعت و ویژگی های منحصر به فرد خود، دست به اقدام، تلاش و مبارزه می زنند. به عنوان مثال در میان حشرات بالدار ویا پرندگان، هر کدام به شیوه ی منحصر به فرد و متفاوت، برای رسیدن به مقصد و یا خواسته هایشان، پرواز می کنند. بر خلاف قانون طبیعت و حیات وحش، بیشتر انسان ها دارای هدف های محدود و فقیرانه هستند وهمه، صبح تا شب در تلاشند تا یک جور و یک شکل و از مسیرهای محدود به هدف ها و خواسته هایشان که شامل ماشین دار شدن، خانه دار شدن، پول دار شدن، داشتن تحصیلات و در ادامه زندگی دوباره مدل ماشین را عوض کردن، نما و دکوراسیون منزل را تغییر دادن، باز هم پول بیشترو ادامه تحصیلات و دوباره............ برسند. تجسم کنید برای رسیدن به این چهار یا پنج قلم هدف و مقصد و طی کردن چهار یا پنج قلم راه و مسیر به میزان هدف ها، فضای جامعه با چه ازدحام و آشفتگی انسانی روبه رو خواهد شد. گرم شدن زمین و آب شدن یخ ها، خشکسالی، آلودگی محیط زیست و نابودی گونه های مختلف گیاهی و جانوری، جنگ و خونریزی، گرسنگی، کشتار بی رحمانه آبزیان، نسل کشی و.... همه و همه نتیجه و محصول اقدامات فقیرانه و تنگ نظرانه ی، انسان تک بعدی و محدود نگر است که به قیمت رسیدن به هدف های محدود خود، اقدام به نابودی حیات وحش و طبیعت نموده است.
انسان ها بر خلاف قانون طبیعت که بر اساس تفاوت ها، تنوع و گوناگونی به حیات سالم خود ادامه می دهند، با تبلیغات و جایزه دادن، تصویب قانون ها و نظریه های که در تلاشند تا با از بین بردن سلایق، تفاوت ها، دیدگاه ها و توانایی های منحصر به فرد افراد و مسیرهای متنوع برای رسیدن به هدف های متنوع در زندگی، یک الگوی زندگی یکسان و مشابه ، نگاه و دیدگاهی تک بعدی و غیرخلاقانه برای رسیدن به یک مقصد، طراحی و پایه ریزی نمایند. موفقیت را نمی توان صرفا از راه تقلید بدست آورد، بلکه بیشتر محصول شناخت و استفاده ی خلاقانه از استعدادها و توانایی های خاص افراد جهت نیل به خواسته ها و اهداف گوناگون و متنوع می باشد. حرف آخر سکون، توقف و رکود هم می تواند به عنوان یک راه و مسیر انتخاب شود. نتایج وتبعات این راه هم مشخص می باشد. محصول و تولید آن هم، تباه شدن و نابودی افراد و جوامع می باشد. پس هر کسی بایستی به تناسب زمان و موقعیت مالی و شرایط روحی، جسمی و نوع توانایی تصمیم بگیرد و حرکت کند و دست به اقدام زند
این مقاله به فصل بهار و زندگی سبز آدمی میپردازد . سپس از عادتها و 6 نیاز مزرعه ذهن سخن میگوید و هفت عامل موفقیت را یادآور میشود .
هفت C موفقیّت ( 7 عامل موفقیّت )
هفت C موفقیّت ( 7 عامل موفقیّت )
نويسنده:دكتر حسین خنیفر منبع:مجله پرسمان
این مقاله به فصل بهار و زندگی سبز آدمی میپردازد . سپس از عادتها و 6 نیاز مزرعه ذهن سخن میگوید و هفت عامل موفقیت را یادآور میشود . حیات درباره طبیعت در یك دورهسالیانه از مشهورترین تغییراتی است كه در زندگی افراد میتوان مشاهده كرد . ماانسانها یك دوره گردشی داریم و به قول یكی از محققان شاید مدل ساختاری ما در حكمتخداوندی تابعی از نظم طبیعتباشد . همان گونه كه زمین حركت چرخشی دارد، ما نیز در شبانه روز طی مسیر میكنیم و چنان كه زمین حركت گردشی دارد، ما نیز چرخش سالیانه داریم; البته چرخش انسانها با جمادات، نباتات، حیوانات و كلیه آفریدهها متفاوت است; چون انسان خلاقترین و فكورترین موجود و خلیفه خداوند در زمین است و همواره باید به سمت ارتقا و بهره وری از عمر گام بردارد .
فرصتسالیانه
آهنگ این دوران در آفرینش فرصتسالیانه (1) خوانده میشود . و آدمیان میتوانند با آغازی خوب و آگاهانه آیندهای روشن بسازند . البته «آینده، تنها برای كسانی شفاف و روشن است كه آغازهای خوب و سرآغازهای مطلوب و تداوم منظم و شناخت كافی از شرایط زمان و مكان داشته باشند .» اكنون كه در آغاز سال 1382 هستیم، نگاه ما باید «امروز» باشد; برای ویژگیهای فردا و فرداها برنامه ریزی كنیم و به ورطه برنامه روزی نیفتیم . افراد موفق معمولا برای یافتن ویژگیها و شرایط فردا از اطلاعات كافی، مرتبط و دارای معیارهای مشخص بهره میبرند . برای برنامه ریزی درست در آغاز سال، تعیین چند مساله اهمیت دارد: 1 . كارهای بلند مدت، میان مدت و كوتاه مدت یعنی امسال میخواهم به چه چیزهایی دستیابم كه حدود 8- 10 ماه یا بیشتر وقت میبرد; كدام اهدافم در زمانی كمتر حاصل میشود و كدام كوتاه مدت است . 2 . معاشرتها، ارتباطات و زمینههای شغلی، حرفهای و تحصیلی .
عادتهای ما
متاسفانه ما غالبا از فكر كردن به آینده واهمه داریم و حتی گاه آن را غیر ضروری میدانیم . درست است كه ما در قضا و قدر الهی به سر میبریم; ولی اختیارات و فرصتها و خلاقیت هایی كه در درون ما به ودیعه نهاده شده به ما قدرت میدهد كه هر روز درتحولباشیم . حضرت امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «هر كس (حتی ااگر) دو روزش مساوی باشد، در زیان است .» (2) عادت به عادت نكردن به اندیشیدن سبب میشود گاه روزها بگذرد و در یك مسیر خطی حركت كنیم و چه بسا به این نوع حركت عادت كنیم و به تدریج زندگی ما از روح و معنا تهی شود . ویكتور فرانكل میگوید: «انسانها باید در جست و جوی معنا در زندگی باشند; زیرا بسیاری از ما به ورطه عادت افتادهایم و معنا را ازدست دادهایم .» (3) یكی از برنامههای مهمی كه آدمی را به سعادت میرساند و افقهایی روشن پیش پایش مینهد، معاشرتها است . اسحاق نیوتن مینویسد: اگر دوردستها را دیدهام و مسیرهایی را در دانش درنوردیدهام، به خاطر این است كه بر شانه غولها ایستادهام . از او پرسیدند شانه غولها چیست؟ پاسخ داد: «با بزرگان و فرهیختگان و اندیشه وران و صاحب نظران محشور بودم .» انسان وقتی با اندیشهها و توانمندیها همنشین میشود، استعدادهای بالقوهاش به حركت در میآید; چون ذهن مانند عضله مستعد با ورزش قویتر میشود . بهترین تصمیم این است كه در آغاز سال درباره دوستان و معاشران مطالعه و بررسی كنیم و بهترینشان را برگزینیم . بنابراین، فراموش نكنیم كه: 1 . كسانی كه درباره شغل و علایق شان كتابهای خوب میخوانند، ذهن خود را باز نگه میدارند . 2 . كسانی كه با افراد فرهیخته و توانمند نشست و برخاست میكنند، ذهن خود را به سمتخلاقیت و نوآوری و ایدهگیری و سطوح بالای اندیشه سوق میدهند . 3 . معاشرت با انسانهای كوته نظر و غیر خلاق فكر را محدود میسازد و نوعی همرنگی ایجاد میكند .
مزرعه ذهن
ذهن آدمی چون زمین كشاورزی است . تا وقتی بذرهای ایدههای خوب را در ذهن خود نكارید، نمیتوانید به ایدههای خوب برسید . البته ذهن آدمی بسیار برتر از زمین كشاورزی است . تفاوت ما با طبیعت این است كه ما دارای جرقه ذهنی یا توفان مغزی (4) هستیم . و این معجزه ذهن است كه ناگهان این امر در آن جرقه میزند و بارور میشود . برای تقویت این تحول و تغییر ذهنی نوع مطالعه، نوع معاشرتها، اهداف و آغازها چهار راه موفقیتبه شمار میآیند . این چهار عامل در حقیقتسادهترین راه برداشت محصول از زمین شما است .
نیازهای مزرعه ذهن
مزرعه ذهن ما به موارد زیر بسیار نیازمند است: 1 . كشت: كار زیاد و ساعات كافی و انتخابها 2 . كود: مطالعه كافی اصطلاحا امروزه آن را سوختگیری علمی میخوانند; یعنی افراد در طول حیات خود، به ویژه در دوران تحصیل و مهمتر از آن در دوران دانشجویی، باید از مطالعات دقیق همراه با یادداشت و یادگیری برخوردار باشند . 3 . مواد ضد آفت: نظم و انضباط مشخص و برنامه متعهدانه . 4 . آبیاری: تعهد به هدف و به مراحل انجام فعالیتها . 5 . بذر: اندیشه خوب و ایدههای جدید . 6 . باران: بخت و اقبال و نیایش و معنویت و هنر . شما مالك این زمین هستید و اكنون زمان شروع است . آینده در انتظار شما است . باید تصمیم بگیرید میخواهید چه بذری در آن بكارید كه از سال گذشته پربارتر، ارزشمندتر و پر محصولتر باشد . باید تصمیم بگیرید چگونه از آنچه در مزرعه تان میروید مراقبت كنید . فردا همیشه روز دیگری است و با آنچه در این مزرعه میروید ساخته میشود .
تجارب نامرئی
در آغاز سال بگذارید ذهن ناهشیار شما در تمام اوقات شبانه روز به این مساله فكر كند، با اشخاص مختلف ملاقات كنید، با آنها حرف بزنید . در این صورت، گرمای ذهنتان را حفظ و افكار خفته در ذهنتان را بیدار میسازید . عقل سلیم را درخود تقویت كنید و از آن ا ستفاده ببرید; زیرا بهترین دوستشما در زندگی است . ما در پیرامون خود با مجموعهای از تجارب نامرئی ارتباط داریم كه باید آنها را بشناسیم . این تجارب همان افرادند كه دائرة المعارفهای متحرك به شمار میآیند . بسیاری از افراد دریایی از تجاربند; ولی خاموش به سر میبرند . بهترین آنها موفقترین آنهایند و جالب این كه بسیاری از آنها فكر میكنند معمولی اند و بادیگران تفاوتی ندارند و تا نخواهیم تجاربشان را به ما منتقل نمیكنند .
هفت C
برای موفقیت و بهره وری بهینه از زمان، خصوصا در آغاز یك تحول و مهمتر از همه در شروع سال جدید، توجه به هفت عامل اساسی یا هفت C ضرورت دارد: 1 . اعتماد و ایمان، (confidence and trast) بهره وری و كیفیت در طول زمان تنها در صورتی بهبود مییابد كه انسان با ایمان و اعتماد به هدف گام بردارد . اگر این اعتماد نباشد، اهداف لرزان و مسیرها مبهم و راه تاریك و مهآلود میگردد و حتی در درون آدمی مقاومت منفی به وجود میآید . ارشمیدس، ریاضیدان نامی یونان، میگوید: «اهرمی از اعتماد و ایمان به من دهید تا بدون محاسبات ریاضی زمین را جابه جا كنم . » (5) 2 . همكاری و تعهد، (cooperation and commintment) وقتی انسان با اعتماد به مسیر و برنامه و هدف گام بر میدارد، موانع را درهم میشكند . آدمی مجموعهای از قوای مختلف درونی است . برای موفقیتباید تمام قوای او با هم همكاری كنند و تعهد در وی شعله ور شود . 3 . ارتباطات، (communication) امروزه مانع اصلی موفقیتبرنامهها در اغلب موارد، عدم ارتباطات مؤثر با افراد و محیطهای جهت دهنده است . فرد باید بداند باچه مراكزی، چه افرادی و چه محیط هایی ارتباط برقرار كند تا موفقیتخود را رقم بزند . اطلاعات پیش شرط ارتباطات صحیح است . 4 . همبستگی، (coherence) بهبود برنامه و تحصول بهره وری باید بر مبنای همبستگی تمام وجود فرد با آرمانها و برنامهها باشد . این نكته در هر دو مرحله برنامهریزی و اجرا مهم است . 5 . استمرار، (continiuty) افرادی موفق به شمار میآیند كه افزون بر داشتن برنامه پیوسته به آن مقید باشند . بنابراین، پیگیری اهداف در برنامه ریزی و اجرا هرگز نباید فراموش شود . 6 . خلاقیت، (Creativity) به رغم همه تلاشها، بدون خلاقیت و نوآموزی بهره وری بهبود نمییابد . البته خلاقیت تنها به مرحله اجرا اختصاص ندارد و در مرحله برنامه ریزی نیز بسیار كارساز و راهگشا است . 7 . آموزش مستمر، (continuous training) برقرار ساختن فرایند مستمر آموزش در زندگی از عوامل مهم موفقیتبه شمار میآید . برنامههای آموزشی فراوانی به صورت رسمی و غیر رسمی و آزاد در اطراف ما وجود دارد و تجارب بسیار میتوان از آنها كسب كرد . امروزه بحث آموزش مادام العمر مطرح است . انسان باید همواره در حال آموختن و یادگیری بهینه باشد . امروزه ثابتشده استحتی 90درصد مقید شدن به اصول فوق، خود را از حالت «زنده مانی» به عرصه «زندگانی» میآورد . نباید فراموش كنیم كه چنان كه ارنست ریوز (6) میگوید: در زندگی ما «هر روز یك روز جدیدی استبا امكانات جدیدتر و فرصتهای نامحدود .» سخت كوشی امروز پیروزی فردا را رقم خواهد زد . ما كه عمدتا روزهای متوالی برای ساختن آینده بهتر كار میكنیم، نباید این مثلث طلایی را از یاد ببریم: 1 . برای به دست آوردن دانش و موفقیتباید مطالعه كرد . 2 . برای خردمند شدن باید مشاهده كرد . 3 . برای یادگیری و موفقیت در امور باید برنامه ریزی كرد; زیرا هیچ حد و مرزی در این خصوص وجود ندارد .
آغاز نیك
یكی از رازهای موفقیت انسان آغاز خوب است . چنان كه در هفت عامل موفقیت اشاره شد، مقدمه و كانون این آغاز اعتماد و ایمان است . همواره باید به خود بگوییم: «آنچه كه خداوند برای دیگران انجام داده، برای من نیز هم اكنون انجام خواهد داد و شاید بسیار بیش از آن را .» (7) باید با اعتماد و ایمان در راه پیروزی گام نهاد و دانست: 1 . جادهای كه به كامیابی كشیده میشود، امتداد یك شروع خوب است . 2 . انسان مجموعهای از افكار خویش است . اگر بخواهید میتوانید با این مجموعه به همه اهداف مثبت دستیابید . 3 . بهترین زمان برای یك آغاز نیك فرجام بهار طبیعت است . بیاییم در بهارستان زندگی و طبیعت، حیات خود را با نگارستان برنامه ریزی جدید و قاطع و مستمر به بوستان موفقیت گره بزنیم . 4 . اگر انسان هدفی بزرگ در زندگی داشته باشد، دستان نامرئی خداوند به یاری اش میشتابند . 5 . برای رسیدن به جاده كامیابی، برنامه ریزی ضرورت دارد; زیرا «با ایمان، اراده، برنامه و توكل و حركت و یك آغاز ارزشمند، مشعل دل پر از روغن اجابت میگردد .»
عادت های منفی، دیدگاه های غیرکارآمد و سرگرمی های بدون فایده از دام هایی است که بسیاری از ما در آنها گرفتار شده ایم. شاید دیگر وقت آن رسیده است که این موانع را بشناسیم، با ایشان درگیر بشویم و خود را از آنها برهانیم. آنچه باید بدان توجه داشت، صرفاً شناخت این دام ها مهم نیست بلکه راه برون رفت از ایشان مهم تر است که باید با اراده ای قوی به آن همت گمارد.
هفت مانع رسیدن به موفقیت
هفت چیز است که مانع موفقیت انسان در زندگی است از جمله این موارد نداشتن چشم انداز است.
چکیده: عادت های منفی، دیدگاه های غیرکارآمد و سرگرمی های بدون فایده از دام هایی است که بسیاری از ما در آنها گرفتار شده ایم. شاید دیگر وقت آن رسیده است که این موانع را بشناسیم، با ایشان درگیر بشویم و خود را از آنها برهانیم. آنچه باید بدان توجه داشت، صرفاً شناخت این دام ها مهم نیست بلکه راه برون رفت از ایشان مهم تر است که باید با اراده ای قوی به آن همت گمارد.
تعداد کلمات 1922 / تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
در این مقاله موانع موفقیت و راههای غلبه بر تکتک آنها را بررسی میکنیم.
۱. نداشتن چشمانداز
افراد زیادی دربارهی اهمیت هدفمندی صحبت میکنند. آنها میگویند: «پیش از آنکه کاری را شروع کنید، هدفتان را مشخص کنید.» ما به این نصیحت عمل میکنیم و به هدفهای بزرگی فکر میکنیم که میخواهیم آنها را عملی کنیم. تصمیم میگیریم نمرات عالی کسب کنیم، شغل پردرآمد داشته باشیم، ترفیع بگیریم و غیره. درنتیجه، هدفهای ما متوجه امور قابل حس در زندگی مانند پول درآوردن هستند. این کار مانند تهیهی فهرستی از چیزهای دوستداشتنی است. اگر چیزی را میخواهی، کافی است برای خودت هدف تعیین کنی و برای رسیدن به آن تلاش کنی. اما در بسیاری مواقع محرکی برای رسیدن این اهداف و گذر از محدودیتهایمان نداریم. ازاینرو برای دنبال کردن اهدافمان بهاندازهی کافی باانگیزه و مصمم نیستیم و دلیلی برای ادامه دادن و پیمودن باقی مسیر موفقیت نداریم. چیزی تشویقمان نمیکند که حتی به بزرگترین مشکلاتی که با آنها روبهرو میشویم توجه کنیم. ممکن است برای مدت کوتاهی هدفهایمان را باانگیزهی زیاد دنبال کنیم، اما کمکم انگیزهمان کاهش مییابد تا اینکه درنهایت به چیزی کمتر رضایت میدهیم. علت این اتفاق آن است که بیشتر افراد چشماندازی اساسی از زندگیشان ندارند. یک چیز بین همهی آدمهای بسیار موفق مشترک است و آن، داشتن چشمانداز است. به همهی انقلابیونی که شیوهی زندگیمان را تغییر دادهاند، نگاه کنید. تکتک آنها مصمم بودند که به هر طریق ممکن جهان را به جای بهتری تبدیل کنند. این شوق سیریناپذیر آنها به پیشرفت آنقدر قوی بود که بهرغم همهی مشکلات همچنان به راهشان ادامه دادند. این اشتیاق به آنها کمک کرد تا پس از هر بار زمینخوردن، برخیزند. چشمانداز و آرمان این افراد به آنها کمک میکرد که هرقدر زمین خوردنشان سخت باشد، باز برخیزند، گردوخاک لباسشان را بتکانند و دوباره شروع کنند تا درنهایت موفق شوند. این احساس که برای هدفی بزرگتر تلاش میکنید، انگیزه و مقاومت شما را افزایش میدهد. این کار شاید یکی از مهمترین راههای کسب انگیزه باشد. انگیزه به شما کمک میکند تا از پس همهی مشکلات بربیایید. این همان پی و بنیانی است که میتوانید با خیال راحت قصر موفقیتتان را بر آن بنا کنید. ارادهی و تمرکز بالا برای رسیدن به موفقیت ضروری است، اما درنهایت داشتن هدف مناسب، موفقیتهای بزرگ را از موفقیتهای کوچک جدا میکند. حال سخن این است که داشتن این چشم انداز در ادامه کار چه کمکی می کند. شاید در سخنی کوتاه بتوان این را گفت که با داشتن چشم انداز، وقتی همه کم میآورند شما همچنان ادامه میدهید.
2. ضعف اراده برای رسیدن به موفقیت
برخی به اشتباه فکر میکنند موفقیت بهآسانی به دست میآید. حتی بیشتر افراد توقع دارند بهسادگی در کار خود موفق شوند. چیزی که بیشتر افراد در نظر نمیگیرند این است که راه موفقیت از فداکاریها و از خودگذشتگیهای بسیار میگذرد. در راه موفقیت با دشواریها، چالشها و موانع بیشمار مواجه میشوید. تصور اشتباهی که از افراد موفق داریم بهنحو چشمگیری به این مسئله دامن میزند. وقتی به آدمهای فوقالعاده موفق نگاه میکنیم، دستاوردهای بزرگشان را میبینیم، اما در بیشتر موارد تلاشهایی که برای به واقعیت پیوستن رؤیاهایشان کردهاند پنهان میماند. ما میبینیم که این افراد در زندگیشان به چه چیزهایی رسیدهاند، اما از فداکاریهایی که کردهاند بیخبریم. حتی از مشکلات و چالشهایی که با آنها روبهرو شدهاند خبر نداریم. باید این نکته را توجه داشت که نمی توان زندگی ای را یافت که در آن مشکل و موانعی وجود نداشته باشد. آنچه در زندگی افراد موفق قابل مشاهده است، اراده ایشان برای حل مشکلات و از بین بردن این موانع است. ضعف اراده میتواند به مشکلی چالشبرانگیز در مسیر موفقیت تبدیل شود. اگر کسی ارادهی قوی نداشته باشد، قدرت ذهنی لازم برای انجام کارهای ضروری و رسیدن به موفقیت را نخواهد داشت. اراده را می توان به ماهیچهای ذهنی تصور کرد. اگر از آن بهطور مرتب استفاده کنید، خودبهخود قوی میشود، اما اگر آن را به کار نیندازید، این ماهیچه ضعیف میشود و مقاومت در برابر وسوسههای کوتاهمدت برایتان سختتر میشود و ممکن است بهجای تمرکز بر اهداف بلندمدت، تسلیم کارهای وسوسهانگیز شوید. به زبان ساده، اراده، قدرت ذهنی افراد برای مقابله با افکار و وسوسههایی است که به تحقق اهدافشان کمکی نمیکنتد. مطالعات بسیار نشان دادهاند که قدرت اراده و خویشتنداری ارتباط نزدیکی با سطوح بالای موفقیت و شادی دارد. نباید گذاشت که ضعف اراده مانع دستیابی به اهدافشود. بکوشید دائما انضباط شخصی خود را افزایش دهید. با استفادهی منظم از قدرت اراده آن را تقویت کنید.
3. عدمتمرکز
یکی دیگر از موانع اصلی موفقیت، ناتوانی در تمرکز همهی تلاش ها بر یک کار خاص است. زندگی مدرن ما را با مفهوم مشغولیتهای چندگانه و دیگر دلمشغولیهای متنوع و فریبنده ولی بیفایده آشنا کرده است که دائم حواس ما را پرت میکنند. درنتیجه، بیشتر تلاشهایمان صرفاً بهخاطر عدم انضباط و تمرکز لازم بینتیجه میمانند. بهجای تمرکز بر انجام پروژهی فعلی، از پروژهای به پروژهی دیگر که دوستداشتنیتر است میپریم. از نظر من این کار یکی از بزرگترین موانع موفقیت است. اکثر مردم پروژههای ناتمام بسیاری دارند که به امان خدا رها شدهاند. ممکن است این پروژهها در آغاز جذاب بوده باشند، اما آنها با اولین چالش، بهسرعت سراغ پروژهی دیگری میروند. پریدن از پروژهای به پروژه دیگر نسبتاً آسان است اما راه به جایی نمیبرد. این کار کمکی به موفقیت شما نمیکند. از دیگر مسائلی که معمولاً همزمان با کمبود تمرکز پیش میآید، آن است که بی اینکه متوجه باشیم وقتمان را هدر میدهیم. اگر بر رؤیاها و هدفهایمان تمرکز نکنیم، از زمانمان بهنحو مؤثر استفاده نخواهیم کرد. درنتیجه بهجای آنکه به دنبال موفقیت باشیم، زمانمان را صرف کارهایی سرگرمکننده ولی بیفایده میکنیم. اجازه ندهید عدم تمرکز مانع رشد شما شود. در عوض، تلاش کنید بر کار فعلی تمرکز کنید. اولویتبندی کنید تا کارها را بهترتیب انجام دهید. تمام تلاشتان را بکنید که حواستان پرت نشود و از همه مهمتر، اجازه ندهید مشکلات مانع دنبال کردن رؤیاهایتان شوند. تا زمانی که پروژه تمام نشده است، دست از تلاش برندارید.به سراغ سایر موانع برویم.
4. ترس
مشکل بزرگ دیگری که سر راه موفقیت قرار دارد، ترس است. ترس از آن موانعی است که نباید دست کم گرفته شود. اگر قرار بود همهی موانع ممکن اول کار برطرف شود، هرگز هیچ تلاشی صورت نمیگرفت.ترس ممکن است بهشدت مانع رشد شود. ترس ما را محدود میکند، باعث میشود معمولی بودن را بپذیریم و مانع میشود محدودیتهایمان را کنار بزنیم. ترس همچنین ممکن است ما را از دنبال کردن رؤیاهایمان بازدارد. اگر هر رخداد یا چالش به نظرمان خیلی خطرناک باشد، ساکن و منفعل خواهیم ماند و عادتهایی را برمیگزینیم که مانع انجام کارهای ضروری میشوند، فقط به دلیل اینکه از مواجهشدن با ترسهایمان هراس داریم. ترس به طرق گوناگون مانع موفقیت میشود. در برخی موارد صرفاً از شکست خوردن میترسیم، گاهی از جواب رد شنیدن و بعضی وقتها نمیخواهیم با چیزی ناشناخته مواجه شویم. در هر شکلی که باشد، ترس مانع موفقیت است. برای دنبال کردن رؤیاهایتان باید ریسک کنید. اگر همیشه همان کار قبلی را تکرار کنید، همان نتایج قبلی را میگیرید. ترس میتوانید بین شما و موفقیت فاصله بیندازد. اگر تاکنون یاد نگرفتهاید که با ترسهایتان مواجه شوید و با آنها مقابله کنید، باید بدانید این ضعف جدی است. برای مثال من به این نتیجه رسیدهام که اصلا نباید از شکست خوردن ترسید. شکست مرحلهای ضروری در مسیر یادگیری است. شکست چالشی است تا برای موفقیت در کارتان باز هم بیشتر تلاش کنید. پس سعی کنید از تکتک شکستهایتان بیشترین استفاده را ببرید. زمین خوردن ممکن است دردناک باشد، اما در درازمدت بسیار مفید است، البته اگر از شکستهایتان بهعنوان نردبانی برای رسیدن به موفقیت استفاده کنید. می توانید شکست های خویش را در جایی یادداشت کنید و آنگاه که به موفق رسیدید، این تجربیات را برای دیگران بازگو کنید که شکست ها مانع از رسیدن شما به موفق نشدند. و این را نیز بدانید و هیچوقت فراموش نکنید، بزرگترین شکست این است که هرگز تلاش نکنید.
5. رضایت همگان
در بیشتر موارد، سختی کار در تصمیم به انجام کاری نیست، بلکه در تصمیم به انجام ندادن کارهاست. ما معمولا کارها و درخواستها را بدون بررسی میپذیریم، اما اگر کارها را براساس ضرورت و اهمیتی که دارند نسنجیم، در شناخت اولویتهایمان سردرگم میشویم و هیچ امیدی به نجاتمان نخواهد بود. این اتفاق باعث میشود تکالیفی بپذیریم که انجام آنها کمک چندانی به اهداف خود ما نمیکند. در درازمدت این کارها زمان زیادی میبرند که بهتر بود از اول صرف رسیدن به هدفهای خودمان میشد. بهطور خلاصه، برای آنکه دیگران را به هر شیوهی ممکن خوشحال کنیم، بیش از حد کار قبول میکنیم. ما نمیخواهیم خودخواهانه رفتار کنیم، به همین دلیل در «نه» گفتن به تعهدات و تکالیف مختلف مردد میشویم. ازاینرو «تلاش برای راضی نگهداشتن همه» یکی از موانع اصلی موفقیت است. اگر واقعا مصمم هستید که به موفقیت برسید، باید از جلب رضایت همگان دست بردارید. حتی بالاتر: شهامت ناامید یا ناراحت کردن دیگران به شما کمک میکند بر چیزهای واقعا مهم بیشتر تمرکز کنید. آیا وقعا مهم است که همیشه همهکس را راضی نگهدارید؟ از نظر من خیر. اگر فقط یک کلید برای شکست وجود داشته باشد، آن کلید تلاش برای راضی نگهداشتن همهی آدمهای اطرافتان است. این یک امر طبیعی است که نمیتوان همه را راضی کرد، پس چرا خودتان را به زحمت میاندازید؟
۶. کوچک بینی خود
آیا تقلای ما برای سربلندی نیست که باعث میشود دائماً محدودیتهایمان را کنار بزنیم؟ آیا خواست خوب بودن نیست که باعث پیشروی ما میشود؟ آیا خواست ما برای معمولی نبودن دلیل اصلی کسب دستاوردهای بزرگ نیست؟ بهطور خلاصه، معمولی بودن پیشرفتمان را محدود میکند و یکی از بزرگترین موانع موفقیت است. معمولی بودن شوقی را که برای گذر کردن از محدودیتها لازم است ایجاد نمیکند. اما خواهش میکنم منظورم را اشتباه متوجه نشوید! معمولی بودن هیچ مشکلی ندارد. میتوانید انسانی معمولی باشید و شادترین زندگی را داشته باشید، اما وقتی دربارهی موفقیت صحبت میکنیم ماجرا بهگونهی دیگری است. نمیتوانید به موفقیتهای چشمگیر دست یابید درحالیکه معمولی بودن را پذیرفتهاید. متوسط بودن یعنی بپذیرید که معمولی باشید. ذهینت متوسط باعث میشود در زندگی استعدادهای بالقوه خود را شکوفا نکنید. اگر برای سربلندی و بهترشدن تلاش نکنید، در کارهایتان موفق نمیشوید.
۷. آرمانگرایی
آرمان گرایی و کمالطلبی مطمئنا مزایای زیادی دارد: باعث میشود بهدنبال استانداردهای بالاتری باشیم و تشویقمان میکند خودمان را اصلاح کنیم. بدون این اصلاحات پیشرفت و نوآوری ممکن نیست. به همین دلیل این دو میتوانند بسیار مفید باشد، مخصوصاً در کارهایی که جزئیات در آنها مهم است. اما آرمان گرایی و کمالطلبی ممکن است تبدیل به مشکلی بزرگ بر سر راه موفقیت شود. این اتفاق زمانی رخ میدهد که بیش از اندازه کمالگرا باشید. هرگاه که خواست ما برای به کمال رساندن کاری بین ما و اهدافمان فاصله بیندازد، کمالگرایی تبدیل به مشکل میشود. این وسواس که هر کاری را «عالی» انجام دهیم و یا برای آن موقعیت خاص انجام دهیم حواسمان را از چیزی که واقعاً مهم است پرت میکند و باعث کاهش انعطافپذیری و توانایی ما برای پیشرفت کردن میشود. لازم نیست هر کاری را عالی انجام دهید. گاهی اوقات بهتر است زمانتان را صرف تمرکز بر یافتن راهحل مسائل مهمتر بکنید
ذهن انسان بر زندگي تاثير مي گذارد، ديدگاه ما نسبت به تعريفي که از دنيا و روابط آن در ذهن داريم و طرز فکر و نگرش ما بر زندگي ما اثر مي گذارند. اين تاثيرات را مي توان به سه گروه عمده دسته بندي کرد:
تاثير ذهن بر شخصيت
علم روانشناسي سال هاست پيرامون اين موضوع تحقيق و بررسي مي کند. بطور مثال، انسان با اعتماد به نفس ضعيف، تصوير مطلوب و خوبي از خويش در ذهن ندارد و اين ذهنيت مدام اعتماد به نفسش را ضعيف تر مي کند.
تاثير ذهن بر رفتار و روابط
وقتي شما از رييس تان متنفر باشيد. خود به خود طرز برخورد شما و حرف هايي که درباره ي او مي زنيد تحت تاثير اين نفرت قرار مي گيرد و اين در رابطه ي شما و رييس تان تاثير خواهد گذاشت. حتي او مي تواند ناخودآگاه متوجه احساس شما نسبت به خودش شود و اين در آينده ي شغلي شما مؤثر خواهد بود. در واقع نوع نگرش ما بر ديگران بر رفتار و روابط مان با آنها تاثيرگذار است.
تاثير ذهن بر بدن
البته علم روانشناسي هنوز به تمام ابعاد اين تاثير پي نبرده است. اما همه مي دانيم که بعضي بيماري هاي جسمي ريشه در ذهن و روان ما دارند. مثلاً شخصيت عصبي يا افسرده ي ما مي تواند جسم ما نيز اثر منفي بگذارد و باعث بروز انواع بيماري ها شود. اکنون توصيه ي پزشکان به اکثر بيمارها اين است که حرص نخورند، نگران نباشند و ...
اما برعکس اين قضيه هم صادق است. يعني يک ذهنيت مثبت مي تواند اثر مثبتي بر جسم داشته باشد. اگر افکار منفي مي توانند جسم را بيمار کنند، چرا افکار مثبت نتوانند جسم را درمان کنند؟! بارها شنيده و ديده ايم که شخصي فقط با نيروي ذهني خويش بيماري لاعلاج خود را درمان کرده است.
در فيلم مستند راز، مردي که قطع نخاع کامل شده و فقط قادر به تکان دادن پلک چشمش بود و حتي تنفس او با دستگاه صورت مي گرفت، تصميم گرفت تا قبل از کريسمس با پاي خود از بيمارستان خارج شود و اين کار را هم کرد. او با تلقين و ساختن تصاوير ذهني مثبت، ضايعه ي قطع نخاع خويش را درمان کرد. بيماران سرطاني زيادي هم هستند که فقط با نيروي ذهن خويش اين کار را کرده اند. خانم مسني پس از بهبود رماتيسم خود، مرکزي داير کرده است که خانم هاي مسن با صندلي چرخ دار وارد اين مرکز مي شوند و پس از تمرينات ذهني و شفاي بيماري شان با پاي خود از آنجا خارج مي شوند. از اين نمونه ها فراوان است و قدرت ذهن بي پايان.
چند بار پيش آمده که با نگاه کردن به چهره ي يک نفر، شخصيت او را قضاوت کرده ايد؟ مثلاً با نگاه به چهره ي کسي به نظرتان آدم خوبي آمده يا قيافه اش براي شما تداعي کننده ي آدم بدجنسي بوده است؟
اين چه چيزي را ثابت مي کند؟ تاثير ذهن و طرز فکر شخص بر شخصيتش و تاثير شخصيت او بر چهره و جسمش.
آنها که با خود مي گويند: «ما ديگر داريم پيرمي شويم»، «ديگر بايد بيشتر مواظب خودمان باشيم»، «الان سني است که آدم زود مريض مي شود»، «من ديگر به آخر رسيده ام»، «ديگر از ما گذشته» و ... بيماري و پيري را به سمت خود مي کشانند.
اما اگر سرزنده باشيد و خود را جوان و سالم بدانيد و به جاي اينکه منتظر پيري و بيماري باشيد، به سالم تر و جوان تر شدن خود فکر کنيد، احتمالاً روند پير شدن خود را کندتر خواهيد کرد يا حتي چيزي بيش از آن.
چه بايد کرد؟
انسان مثبت يا متعادل هم مثل همه ي آدم ها ممکن است ناراحت يا رنجيده يا عصباني شود، اما موضوع و نکته ي مهم در ميزان و شدت ناراحتي و عصباني شدن است. يعني آن قدر عصباني نشويم که به خود و ديگران آسيب برسانيم و غصه و ناراحتي، چندين روز بر زندگي مان سايه بيندازد.
اگر چيزي ناراحت مان کرد، سعي کنيم در اولين فرصت ممکن از آن حالت دربياييم. لبخند بزنيم و تا آنجا که مي توانيم مشکلات را ساده تر بگيريم و فراموش نکنيم که دنيا بر مردمان سختگير بيشتر سخت مي گيرد. البته ممکن است در ابتدا اين کار آسان نباشد، بخصوص براي کساني که روحيه ي حساسي دارند و زودرنج هستند، اما اگر بخواهند و تلاش کنند، حتماً موفق مي شوند.
محيط و آدم هاي اطراف ما هميشه چيزهايي براي رنجاندن و عصباني کردن ما دارند و اين امري است اجتناب ناپذير، اما ما مي توانيم خودمان را عوض کنيم و ميزان حساسيت هاي مان را کم کنيم، اين درست مثل خانه يي است که از محيط اطراف و از هوا گرد و غبار مي گيرد. هيچ گاه نمي توان از ورود گرد و غبار جلوگيري کرد. چون حتي از پنجره ي بسته هم وارد مي شود. اما اين ما هستيم که نبايد بگذاريم گرد و غبار همه جا را بگيرد و همه چيز را تيره و مات کند. مساله ي مهم وجود گرد و غبار نيست. بلکه ميزان آن است. اگر خانه کمي گرد و غبار داشته باشد مهم نيست، اما اگر پر از گرد و غبار بشود، آن وقت زندگي ما رنگ و زيبايي خود را از دست مي دهد.
عواطف منفي هم درست همين طور هستند، اگر از حد بگذرند همه چيز را به هم مي ريزند.
پس بايد عواطف مثبت و منفي مان را در حد متعادل نگه داريم. نه خوشحالي خيلي زياد و افراطي خوب است و نه ناراحتي بيش از حد. گاه تکرار کردن يا نوشتن چند جمله ي مثبت تاثير شگرفي بر روحيه ي ما و در پي آن بر زندگي مان خواهد گذاشت. مي توانيم يک جمله را آن قدر تکرار کنيم تا به يک باور تبديل شود و آن گاه آن باور را در زندگي ما متجلي خواهد شد.
مثبت اندیشی یکی از ابزارهای درونی است که در زندگی افراد نقش مهمی در رسیدن به موفقیت دارد. مثبت اندیشی را می توان با تغییر نگاه نسبت به رویدادهای زندگی به دست آورد و مثبت بین شد. در این نوشته فواید مثبت اندیشی را از جنبه های مختلف بررسی خواهیم کرد.
محققان با پژوهش هایی به این نتیجه رسیده اند که مثبت اندیشی در زندگی باعث افزایش طول عمر فرد می شود. کسانی که در حوادث زندگی خود نیمه پر لیوان را می بینند معمولا جسم سالم و روحی پرنشاط دارند.
اندیشه منفی و بدبینی منجر به ضعف شدید سیستم دفاعی بدن انسان میشود و در مقابله با بیماری ها، توانایی خود را از دست می دهد، بنابرین نگرش مثبت را باید بصورت یک عادت عمیق در وجودتان نهادینه کنید.
با نگرش مثبت، به موفقیت های بیشتری می رسید و حس بهتری در زندگی به دست می آورید.
فواید مثبت اندیشی از جنبه های مختلف
جهانی که در آن امروز زندگی میکنیم پر از افکار منفی و مشکلات مختلفی است و جدی گرفتن همه ی مشکلات در این شرایط، فرد را در غم و اندوه عمیقی غرق می کند. اما در کنار همه ی این حوادث تلخ، چیزهای مثبت و بسیار خوبی در زندگی وجود دارد که فرد با پیاده کردن نگرش مثبت در زندگی می تواند با عشق و امید و شادی به زندگی ادامه دهد.
انسان مثبت اندیش در مقایسه با سایر افراد لحظات شیرینی را در زندگی تجربه می کند و حتی در شرایط بد زندگی با نگاه مثبت به سراغ مشکلات می رود. در برخورد با مشکلات باید منطقی عمل کنید و با تجربه هایی که از چالش ها و مشکلات زندگی بدست آورده اید، در حل مسائل استفاده کنید چون استفاده از این تجربه ها شما را ماهرتر خواهد کرد و راحت تر با حوادث روبه رو خواهید شد.
با مثبت اندیشی پیشرفت می کنید
تفکر مثبت عامل اصلی در پیشرفت مالی و شغلی است. چون افراد مثبت اندیش انتخاب های بیشتری برای موفقیت نسبت به انسانهای دیگر دارند. فرد مثبت اندیش در مشکلات زیاد غرق نمی شود و تلاش می کند زودتر راهی برای مدیریت بحران پیدا کند. شما باید یقین داشته باشید که تمامی مشکلات و مسائل بالاخره به نحوی حل خواهند شد فقط باید اعتماد به نفس داشته باشید و تمام سعی تان را برای حل مشکل به کار بگیرید.
از فواید مثبت اندیشی لذت از زندگی است
در زندگی چیزهای ساده ای وجود دارند که با توجه به آن ها می توان لحاظ لذت بخشی را تجربه کرد اما اغلب افراد از این موارد غافل هستند و مدام به مشکلاتی که درشت هستند فکر می کنند. باید اطرافتان را با دقت ببینید در زندگی دلخوشی های ساده و بسیار ارزشمندی وجود دارند که می توانند همیشه حال شما را خوب کنند لبخند فرندتان، بودن در کنار کسانی که دوستشان دارید، چیزهایی که دارید اما دیگران ندارند، سلامتی و … از مواردی هستند که معمولا زیاد دیده نمی شوند و اگر هم دیده شوند مورد توجه قرار نمی گیرند.
مثبت اندیشی زندگی را شاد و پرنشاط می کند
همه در زندگی خودشان چیزهای با ارزشی دارند. برای غلبه بر مشکلات باید دیدگاهتان را تغییر دهید. بودن در کنار خانواده، دوستان و … لحظات شادی را برای شما رقم می زند این موارد را به خاطر داشته باشید و به موفقیت هایی که در زندگی رسیده اید فکر کنید در این صورت تفکر مثبت را در وجودتان قرار می دهید و می فهمید که هیچ چیز به اندازه ای که شما فکر می کنید بد نیست.
مثبت اندیشی لحظات سخت زندگی را آسان می کند.
هر کسی می داند که لحظات سخت و شاد در زندگی برای همیشه نیست. فردی که افکاری مثبت دارد برای مقابله با مشکلات مختلف زندگی همیشه آمادگی دارد. خیلی از افراد مثبت اندیش در لحظه حال زندگی میکنند و افکار مثبت، آنها را در برابر نگرانی ها و اضطراب های گذشته و آینده حفظ می کند. صبوری همراه با افکار مثبت می تواند همه ی مشکلات را در زندگی حل کند.
مثبت اندیشی رسیدن به اهداف را آسان می کند
خیلی از افراد مثبت اندیش می دانند که اندیشه مثبت در رسیدن به اهداف نقش بسیار موثری دارد، با مثبت اندیشی همیشه حالشان خوب است و بر روی جنبه های مهم زندگی تمرکز می کنند و این را بصورت یک عادت در وجود خود رشد می دهند. اگر شما باور داشته باشید که به هر چیزی که می خواهید میتوانید برسید پس مطمئن باشید که حتما آن را به دست خواهید آورد..
فردی که افکار مثبتی دارد هر کاری را به وقتش شروع می کند و منتظر فرصت و معجزه نمی شود و با قدمهای کوچک کار خود را شروع میکند تا به هدف برسد. واقعیت های منفی زندگی با غم و اندوه از بین نمی روند و همیشه هستند باید به دنبال راهی بود که همیشه رو به جلو حرکت کرد و تنها ابزار در این مسیر، افکار مثبت و نگرش امیدوارانه به زندگی است که در مسیر پر پیچ و خم زندگی ما را یاری می دهد.
جملات مثبتی که زندگی تان را در این روزها تغییر می دهد
شما موجود سازگاری هستید و با انرژی سازنده ای که در درون تان موج می زند و شما را به ایده های جدید و ذهنیت جدیدی هدایت می کند که باعث می شود این انرژی سازنده در درون تان جریان داشته باشد.
موفقیت یک بازی درونی ذهنی است. اگر بتوانید در ذهن خودتان را فردی تصور کنید که به همه چیز رسیده است شانس این که چنین شخصی بشوید زیاد است.
جملات تاکیدی مثبت ارتباطی هستند بین افکار خودآگاه و رفتار ناخودآگاه ذهن. ما روزانه جملات تاکیدی مثبت و منفی را زیاد به کار می بریم بدون این که حتی درباره آن ها فکری کرده باشیم. بسیاری از جملات تاکیدی منفی هستند که باعث پایین آمدن عزت نفس، تصمیم گیری غلط و نگرش منفی می شوند. می توانید کنترل این جملات را به دست بگیرید و برای آرامش و کنترل ذهن خود هیپنوتیزم انجام دهید. ساده ترین کاری که می توانید برای تقویت ذهن و تندرستی انجام دهید به کار بردن جملات تاکیدی مثبت برای موفقیت است.
اهمیت جملات تاکیدی مثبت
یکی از دلایلی که باعث می شود بسیاری به موفقیت نرسند این است که برای رسیدن به اهدافشان وارد مرحله عمل نمی شوند. آن ها همیشه به باورهای محدود کننده ای که والدینشان در ذهنشان ایجاد کرده اند تکیه می کنند. برای این که اشتیاق بیشتری برای رسیدن به اهداف داشته باشید بسیار مهم است که هر روز جملات تاکیدی مثبت را با خودتان تمرین کنید. هر زمان که از جملات تاکیدی مثبت برای موفقیت استفاده می کنید پیام مثبتی به ذهن ناخودآگاهتان ارسال می شود. جملات تاکیدی مثبت برای موفقیت ثروت، سلامت و موقعیت خوب را به زندگی شما دعوت می کند.
جملات تاکیدی مثبت حتی در سخت ترین شرایط نیز به ما نگرش مثبتی می دهد. این جملات نقطه شروع تازه ای را به ما نشان می دهند و باید از آن ها بیشترین استفاده را ببریم.
در ادامه جملات تاکیدی مثبتی که می توانیم در زندگی روزانه به کار ببریم آمده است:
جسم من سالم است، ذهن من باهوش است، روح من آرام است
جسم سالم در ارتباط مستقیم با ذهن و روح سالم است. اگر ذهن پر از احساسات منفی باشد روح و جسم نیز تحت تاثیر قرار می گیرند. تنها دلیل سلامت یا بیماری خودتان هستید. می توانید مجوزی که به طورخودآگاه یا ناحودگاه به تمام بیماری های دنیا داده اید لغو کنید زیرا شما آن درد را به اشتراک گذاشته اید. می توانید با این بیماری ها با به کار بردن جملات تاکیدی مثبت به طور روزانه مبارزه کنید.
باور دارم که می توانم هر کاری را انجام دهم
این جمله را برای دلگرمی هر روز با خودتان تکرار کنید. با گفتن این جمله هر چیزی و هر کاری که به ذهن تان می رسد را می توانید انجام دهید.
هر اتفاقی به نفع من است
هیچ اتفاقی تصادفی نیست. در واقع ما آدم ها چیزی را جذب می کنیم که بخشی از آن هستیم. پس هر اتفاقی در زندگی ما دلیلی دارد و با زندگی ما هماهنگ است.
من معمار زندگی خودم هستم، من پایه آن را می سازم و مواد آن را انتخاب می کنم
جملات تاکیدی را باید هر روز صبح زمانی که بیدار می شوید تکرار کنید. هر روز یک شروع تازه است و می توانید آن را همانطور که دوست دارید بسازید زیرا شما معمار زندگی خودتان هستید. اگر روزتان را با یک جمله تاکیدی مثبت یا افکار مثبت شروع کنید آن روز را به یک روز عالی و موفقیت آمیز تبدیل کرده اید.
کسانی که در گذشته به من آسیب رسانده اند را میبخشم و از آن ها کناره گیری می کنم
این جمله به معنی فراموش کردن کاری که با شما کرده اند نیست، بلکه به این معنی است که آن ها را بخشیده اید و درس گرفته اید. قدرت بخشش چیزی است که به شما اجازه پیشرفت می دهد و می توانید بدون وابستگی به دیگران به زندگی تان ادامه دهید.
توانایی من برای فتح چالش ها و موفقیت نامحدود است
شما هیچ محدودیتی به جزآن ها که خودتان سر راهتان قرار داده اید ندارید. چه نوع زندگی دوست دارید؟ چه چیزی شما را متوقف کرده است؟ چه موانعی برای خودتان ساخته اید؟ این جمله تاکیدی مثبت کمک می کند تمام این موانع را کنار بگذارید.
امروز عادت های کهنه را کنار می گذارم و عادت های مثبت را جایگزین آن ها می کنم
شما موجود سازگاری هستید و با انرژی سازنده ای که در درون تان موج می زند و شما را به ایده های جدید و ذهنیت جدیدی هدایت می کند که باعث می شود این انرژی سازنده در درون تان جریان داشته باشد.
می توانم سرافراز شوم و به درجات عالی برسم
یکی از موثرترین جملات تاکیدی مثبت این است که هر روز به خودتان بگویید می توانید به درجات عالی برسید. به رویاها و تخیلات تان تمرکز کنید و این جمله تاکیدی را با تخیلات تان پیوند دهید. این جمله تاکیدی مثبت با تکرار به واقعیت مبدل می شود.
امروز سرشار از انرژی و شادی هستم
شادی از درون آغاز می شود نه از بیرون. پس هر روز صبح بعد از بیدار شدن جملات تاکیدی مثبت را تکرار کنید و این را به یک عادت تبدیل کنید.
من خودم را همانطور که هستم می پذیرم و دوست دارم
دوست داشتن خود خالص ترین و بالاترین درجه دوست داشتن است. وقتی خودتان را دوست داشته باشید ناخودآگاه خود را تحسین می کنید و به خودتان احترام می گذارید. اگر در کاری که انجام می دهید اعتماد به نفس داشته باشید تشویق می شوید کارهای بزرگ تری انجام دهید.
خودتان را باور داشته باشید تا به فرصت های بیشتری برسید
اگر این جملات و جملات تاکیدی دیگر را به کار ببرید به طور ناخودآگاه فرصت ها را جذب می کنید و در کارها موفق می شوید.
این به عهده شماست که وقتی به فرصتی دست یافته اید شهامت وارد عمل شدن را داشته باشید. اگر تنها جملات تاکیدی مثبت را تکرار کنید و وارد عمل نشوید موفق نخواهید شد.
چگونه به استقلال مالی برسیم؟ راهکارهایی عملی برای رهایی از زندان بی پولی
به دست آوردن پول، همیشه یک ماجراجویی بوده است؛ چه آن زمانی که پول به صورت سکههای طلایی و نقرهای در کیسه مردم جیرینگ جیرینگ صدا میداد چه حالا که به صورت اعتباری نامرئی پشت یک کارت از جنس پلاستیک، خودش را پنهان کرده است. در مسیر این ماجراجویی، عدهای با خطرهای آشکار و نهان، دست و پنجه نرم کردند و صاحب دانش و ثروت فراوانی شدند. عدهای نیز از کنارهها آمدند؛ بیخطر رسیدند ولی از دانش، بیبهره شدند و از ثروت، گنج ناچیزی به دست آوردند. آنهایی که در ماجراجویی کشف پول، با کولهباری از دانش و ثروت به سرمنزل مقصود رسیدند، درهای ذهنشان را گشودند و دانششان را به دیگران نیز آموختند. به همین دلیل، ما وارثان دانش فراوانی از ثروتاندوزی هستیم و نسبت به اجدادمان، مسیر بسیار هموارتری را برای رسیدن به استقلال مالی پیش رو داریم. در این موضوع، با هم به دنبال نکتههای باارزشی میگردیم که در رسیدن به استقلال مالی، راهنما و روشنگر مسیرمان خواهند بود.
رابرت کیوساکی
پول، مفهومی است که داشتنش، حتما خوشبختی نمیآورد، اما نداشتنش حتما باعث بدبختی میشود.
منظور از استقلال مالی چیست؟
استقلال یا آزادی مالی، حالتی است که در آن، فرد به اندازهای از ثروت میرسد که بدون نیاز به کار کردن، نه تنها از پس تمام مخارج زندگیاش برمیآید، بلکه در آسایش و رفاه کامل، زندگی میکند. رسیدن به استقلال مالی بسیار شیرین است. وقتی بتوانیم بدون کمک مالی دیگران و در نتیجه تلاش و سیاستهای مالی خودمان، به راحتی زندگی کنیم، سرشار از احساس غرور و اعتماد به نفس میشویم. تجربه همین حس خوب، بهترین انگیزه برای تلاشی پرشور در مسیر رسیدن به استقلال مالی است.
چه رابطهای بین استقلال فکری و استقلال مالی وجود دارد؟
اولین و مهمترین قدم برای رسیدن به استقلال مالی، دست یابی به استقلال فکری است. چون تفکر، مبنای همهچیز است. هر موفقیت و هر شکستی در نتیجه عمل دقیق به یک تفکر ایجاد شده است. ما افکارمان را زندگی میکنیم. برای این که بتوانیم سرعت رسیدن به استقلال فکری مان را بالا ببریم باید از دو جهت، وارد عمل شویم. این دو جهت شامل موارد زیر میشوند:
جایگزینی افکار
اصلاح رفتار
در ادامه، این دو گزینه را با هم بررسی میکنیم.
قدم به قدم تا یک سبک فکری جدید
تصور کنید که شما در ذهنتان، همیشه این گونه راجع به پول فکر میکنید: «پول به راحتی به دست نمیآید.» به دلیل همین سبک تفکر، همیشه به طور خودکار، سختترین راهها را برای رسیدن به پول، انتخاب خواهید کرد. شما ذهنتان را برای پولی سخت، برنامهریزی میکنید و ضمیر ناخودآگاهتان نیز دقیقا خواسته شما را اجرا میکند. با وجود این باور، تمام راهها و فرصتهای کسب آسان پول، از جلوی دیدگان شما ناپدید میشوند. بنابراین، باید خیلی جدی، عزمتان را جزم کنید تا ابتدا در دنیای افکارتان به استقلال برسید. برای شروع میتوانید روی یک برگه کاغذ، تمام فلسفهای که راجع به پول دارید را بنویسید. کسی به جز شما این برگه را نمیبیند، پس با خودتان روراست باشید و این کار را صادقانه انجام دهید. بعد از نوشتن دیدگاهتان در مورد پول، نوبت جایگزینی آن فرا میرسد. با این کار، شما پایههای فکری خودتان را به صورت اساسی، بازسازی میکنید. بیایید این راهکار را در قالب یک مثال، با هم بررسی کنیم.
تفکر من راجع به پول: پول به سختی و با زحمت زیاد به دست میآید.
تفکر جدیدم راجع به پول: به دست آوردن پول، چیزی شبیه به یک بازی و بسیار آسان است.
تنها روشی که با آن میتوانید تفکر جدیدتان را جایگزین تفکر قدیمیتان کنید، استفاده از اصل تلقین است. آنقدر تفکر جدیدتان را با خودتان تکرار کنید که ملکه ذهنتان شود، به حدی روی آن پافشاری کنید که به درستیاش ایمان بیاورید. وقتی یک تفکر به باور تبدیل شود، تمام چیزهایی که زمانی غیرممکن به نظر میرسیدند، به شیوهای جادویی محقق میشوند. موفقیت در این بخش، مهمترین و اصلیترین گام برای رسیدن به استقلال مالی شما است. روی آن سرمایهگذاری کنید.
وین دایر
تفکر، یک انرژی روانی است. سرمایهای است که میتوانید با آن آرزوهایتان را خریداری کنید. یاد بگیرید که این سرمایه را برای چیزهایی که نمیخواهید خرج نکنید.
اصلاح خشت اول
قدم بعدی در رسیدن به استقلال فکری، بازسازی رفتارهای مالیمان است. هر کدام از ما، رفتارهای مالی خاص خودمان را داریم. مثلا عدهای در برخورد با پول، تنها گزینه خرج کردن را میبینند. نکته مهم این است که رفتارهای مالی که تا به امروز داشتیم، نتوانستند در مسیر رسیدن به استقلال مالی، کمک حال ما باشند. بنابراین، تنها گزینه پیش رو، تغییر آن رفتارها است. چند راهکار که در ادامه آنها را میخوانیم، میتوانند در تغییر این رفتارهای مالی به ما کمک کنند.
از یک سیستم حسابداری شخصی استفاده کنید
هر چقدر هم که به حساب و کتاب خودمان اعتماد داشته باشیم باز هم استفاده از یک سیستم حسابداری شخصی، گزینه بهتری خواهد بود. چون با به کار گرفتن ابزارهای حسابداری، دید گستردهتری در زمینه اوضاع مالیمان به ما میدهد. برای استفاده از یک سیستم حسابداری شخصی، نیازی به یاد گرفتن حرفهای حسابداری نداریم. امروزه، برنامههای آنلاین زیادی مثل «جیب» وجود دارند که خدمات حسابداری شخصی را در بستر اینترنت و به سادگی هر چه تمامتر به کاربران ارائه میدهند. با پرداخت مبلغ بسیار کمی میتوانید از خدمات این سامانهها استفاده کنید و بدون این که لازم باشد از علم حسابداری چیز زیادی بدانید، دخل و خرجتان را خیلی حرفهای مدیریت کنید.
دفترچه خرید داشته باشید
گاهی حتی با وجود استفاده از سیستمهای حسابداری، باز هم نمیتوانیم عادتهای خرج کردنمان را اصلاح کنیم. دارن هاردی در کتاب معروف «اثر مرکب» راهحل جالبی را برای این مشکل ارائه کرده است. او برای اصلاح عادت خرج کردنش، از یک دفترچه یادداشت کوچک استفاده کرد. به این ترتیب که هر چیزی که میخواست بخرد را با ذکر قیمت و تعدادش در آن یادداشت میکرد. شاید در نگاه اول، این یک راهحل پیش پا افتاده باشد، اما چند مزیت مهم در این کار نهفته است:
ما را با حقیقت و حجم رفتارمان آشنا میکند
وقتی بدون حساب و کتاب، خرج میکنیم چون از مقدار خرج کردنمان آگاهی نداریم در نتیجه قدمی برای مدیریت خرج کردنهایمان برنمیداریم. اما وقتی در نتیجه نوشتن با عادتهای خرج کردنمان روبهرو میشویم، میفهمیم که به خیلی از خریدهایمان اصلا نیازی نداشتیم.
کمکم به علت زحمتی که با نوشتن بر گردنمان میافتد، فقط چیزهای خیلی ضروری را میخریم.
این دستاورد تنها در صورتی ایجاد میشود که ما واقعا هر چیزی که میخریم را در دفترچه یادداشت کنیم.
ناپلئون هیل
فقر و ثروت، هر دو زاییده تفکر هستند. اندیشههای شما کدام یک را جذب میکنند؟
استقلال یا امنیت مالی؟ انتخاب شما چیست؟
یکی از رقیبهای اصلی که در مسیر رسیدن به استقلال مالی برای خودش یال و کوپالی به هم زده، امنیت مالی است. امنیت مالی، مفهومی بسیار وسوسه برانگیز دارد. چون انسان را از دام بسیاری از نگرانیهای مالی نجات میدهد. پررنگترین نمونه از کسانی که امنیت مالی را تجربه میکنند، کارمندان هستند. امنیت و استقلال مالی ویژگیهای خوب و بد خاص خودشان را دارند. بیایید این ویژگیها را با هم بررسی کنیم. در پایان، این شما هستید که باید بین داشتن امنیت و استقلال مالی، یکی را انتخاب کنید.
ویژگیهای مثبت امنیت مالی
داشتن درآمدی ثابت در هر ماه
داشتن بیمه و مزایا
بهرهمندی از حقوق بازنشستگی
ساعتهای مشخص کاری
ویژگیهای منفی امنیت مالی
معتاد کردن انسان به دریافت مقدار اندکی پول در زمانی مشخص
از بین بردن روحیه شجاعت و ریسک در وجود انسان
کار کردن تا زمان بازنشستگی، بدون وقفه
صبر کردن برای بازنشستگی از کار تا زمان پیری
عدم توانایی در تغییر ساعتهای کاری
تلاش زیاد برای پولدار کردن کارفرما
حالا بیایید نگاهی به ویژگیهای مثبت و منفی استقلال مالی بیندازیم:
ویژگیهای مثبت استقلال مالی
در اختیار داشتن پول زیاد
عدم نیاز به کار در ساعتهای مشخص
بازنشستگی از کار در زمان جوانی
بازگشت تمام تلاشها به صورت موفقیت برای خود فرد نه دیگران
لذت بردن از زندگی به دلیل رهایی از محدودیتهای مالی
ویژگیهای منفی استقلال مالی
نیاز به یادگیری مداوم
نیاز به داشتن روحیهای شجاع و ریسک پذیر
ایجاد تغییرهای کلی در سیستمهای مالی شخصی
انعطافپذیری بالا
آلفرد آرمنه مونتاپرت
بیشتر مردم مانعها را میبینند و تنها عده کمی به راهحلها توجه دارند. تاریخ نشان میدهد که موفقیت با گروه دوم است.
چگونه مسیر مالی خودم را پیدا کنم؟
رسیدن به استقلال مالی، به ساخت یک مسیر مالی مشخص نیاز دارد. رابرت کیوساکی در کتاب چهارراه پولسازی، شش قدم را برای ساخت این مسیر مالی، معرفی میکند. با هم آنها را بررسی میکنیم.
قدم اول: اوضاع مالیتان را بررسی کنید
برای برداشتن این قدم باید کارهای زیر را انجام دهید:
صورت مالی فعلی خود را بنویسید. مشخص کنید داراییها و بدهیهای شما چقدر هستند؟
یک هدف بلند مدت پنج ساله و یک هدف کوتاه مدت یک ساله مالی که واقعبینانه باشند را برای خودتان مشخص کنید.
هدفهای خود را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنید و تمرکز خود را روی انجام آن بخشها بگذارید. مثلا اگر هدف یکساله مالی شما، خلاص شدن از بدهی ۵۰ میلیون تومانی است، باید لیستی از راههای کسب درآمد را برای خودتان مهیا کنید. دیوید کلاسون در کتاب ثروتمندترین مرد بابل، راهکار جالبی برای خلاصی از بدهی و به طور همزمان، کسب ثروت را آموزش داده است. او در این راهکار که ترجمهای از یک لوح بابلی است، چهار گام ساده را توضیح میدهد: «برای خلاصی از بدهی و مدیریت پولهایتان باید درآمد هر ماه خود را به سه قسمت تقسیم کنید.
اول:۱۰ درصد از درآمد هر ماه خودتان را پسانداز کنید.
دوم:۷۰ درصد از آن را برای خرجتان در طول یک ماه نگه دارید.
سوم:۲۰ درصد از درآمد هر ماهتان را برای دادن قرضها کنار بگذارید.
چهارم:به این برنامه، پایبند باشید.»
شبیه راهکاری که کلاسون برای خلاصی از بدهی ارائه داد، شما نیز باید هدفهای خود را به اندازه کارهایی عملی، کوچک کنید.
قدم دوم: تفاوت بین ریسک و خطر کردن را درک کنید
بر خلاف مردم که میگویند سرمایهگذاری خطر دارد، من میگویم نداشتن دانش کافی خطرناک است. پس شما باید با یادگیری اصول مالی، فرق بین ریسک کردن و خطر کردن را یاد بگیرید. در هفته، پنج ساعت را صرف مطالعه روزنامههای اقتصادی، اخبار، کتابهای صوتی سرمایهگذاری، و آموزشهای مدیریت مالی کنید.
قدم سوم: میخواهید چه سرمایهگذاری باشید؟
در کل، چند مدل، سرمایهگذار وجود دارد:
کسانی که به دنبال مشکلات میروند. آنها از طبقه کارآفرینان و سرمایهگذاران موفق هستند و معمولا به دنبال سود بالا در پی حل مشکلات میگردند.
کسانی که به دنبال پاسخها هستند. این افراد، بیشتر کارمند یا خویشفرما هستند و سوالهای این چنینی را زیاد میپرسند: «من کجا سرمایهگذاری کنم؟ چه سهمی الان خوب است؟ آیا اوضاع ملک، رو به رشد است؟» این افراد معمولا آنچه سرمایهگذاران دسته اول آماده کردهاند را میخرند.
کسانی که میگویند: «من هیچ چیز نمیدانم» این افراد بیشتر جامعه را تشکیل میدهند و آماده هستند تا با یک اتفاق مانند ازدواج با فردی پولدار، رسیدن یک ارث بزرگ به آنها یا برنده شدن در قرعهکشیهای میلیاردی، یک شبه پولدار شوند. لازم به یادآوری است که این افراد، معمولا خیلی زود به حالت بیپولی قبلی بازمیگردند. چون دانش مدیریت پول را ندارند.
بهترین کار برای کسانی که در قدمهای آغازین استقلال مالی هستند، تبدیل شدن به یک کارآفرین و پس از آن به سمت سرمایهگذاری رفتن است. در کنار آن هم نباید از آموزشهای مالی غافل شد.
قدم چهارم: به دنبال نشانهها باشید
به افراد موفق و شکست خورده در اطرافتان مانند یک الگو نگاه کنید. به طور مثال، من در زمینه موفقیت، نگاهم به پدر پولدارم بود و در زمینه شکست، با این که برای تلاشهای پدرم ارزش زیادی قائل هستم اما او را الگویی برای شکست مالی در نظر گرفتم. شما، عصارهای از رفتار نزدیکترین انسانهایی هستید که با آنها سروکار دارید. همین حالا، نام شش نفر از افرادی که بیشترین وقت خود را با آنها صرف میکنید بنویسید. ببینید که آنها از چه طریقی کسب درآمد میکنند؟ کارمند هستند یا شغل آزاد دارند؟ کارآفرین هستند یا سرمایهگذار؟ به آن لیست، با دقت نگاه کنید و تصمیم بگیرید که میخواهید در آینده مثل این افراد شوید یا نه؟
هانس پتردور – فیزیکدان آلمانی
مردم نیاز به الگوهایی برای آینده دارند که همه چیز را سیاه و خاکستری نشان ندهد، بلکه نمایانگر هدفهای والا باشد. من دوست دارم که جامعه بشری کمی خوشبینتر به برنامههای آینده خود بنگرد. تخیلات تکتک افراد باید به قلیان درآید و متوجه کوچکترین تغییرات هم بشود. این در واقع، پیشنویسی برای آینده بشریت است.
قدم پنجم: ناامیدی را به توانایی تبدیل کنید
آخرین کاری که در زندگی میخواستم بکنم، فروشندگی بود چون به شدت خجالتی بودم و از فروشندگی هم نفرت داشتم. هنگامی که در زیراکس، فروشنده بودم از ناامیدی رنج میبردم. اما من موارد ارزشمندی را از آن دوره یاد گرفتم و توانستم بدهی ذهنیام را به یک دارایی تبدیل کنم. بنابراین، هرگز به خود نگویید که: «این کار را اصلا نمیتوانم انجام دهم.» زمانی که افراد پولدار در جایگاه الان شما بودند، شکست را بخشی از آموختن میدانستند و در مقابل ترسها به جای فرار، ایستادگی میکردند. پس با خودتان مهربان باشید و پای اشتباههایتان بایستید.
قدم ششم: از قدرت ایمان، غافل نشوید
به این فکر نکنید که من استعداد ندارم یا کمهوش هستم. این موارد هیچ ارتباطی با ثروتمندی یا فقیری شما ندارند. به تواناییهای خودتان شک نکنید. من همیشه در مدرسه نمره متوسط و کم میگرفتم. به همین دلیل، همیشه توسط معلمها تحقیر میشدم. اما اینها چیزی از نابغه شدنم در زمینه مالی کم نکرد. در مسیر استقلال مالی، بارها دچار تردید شدم اما ایمان خود را نسبت به تواناییهایم و مسیری که در آن قدم برمیداشتم از دست ندادم. یادتان باشد، شما باورهای خودتان را میسازید. پس خودتان را باور کنید و از همین امروز شروع کنید.
خلاصهای از آنچه با هم یاد گرفتیم:
استقلال مالی، یعنی رها شدن از قید و بندهایی که در اثر محدود بودن پول سر راهمان سبز میشوند.
قبل از این که به سراغ استقلال مالی برویم باید به استقلال فکری برسیم. چون جهان هستی بر اساس افکار، اداره میشود.
در مقابل استقلال مالی، مفهوم امنیت مالی قرار دارد. این مفهوم به دلیل محدودیتهایش، هرگز به گرد پای گزینههایی که استقلال مالی در اختیارمان قرار میدهد نمیرسد.
بهترین راه برای رسیدن به استقلال مالی، ساختن مسیر مالی مخصوص به خودمان است.
قدمهایی در مسیر خودم…
پیمودن مسیر استقلال مالی، نیازمند دو همسفر است. اولین همسفر، دانشی هدفمند است که هر روز بر آن افزوده میشود و دومین همسفر، اعتماد به نفس انجام دادن است. بسیاری از مردم در طول زندگی خود تنها به دنبال امنیت مالی میگردند؛ در آزمونهای استخدامی که بیشتر شبیه به تلکه کردن است شرکت میکنند، عمر گرانبها و پولی که برایش زحمت کشیدند را در این مسیر به هدر میدهند، غافل از آن که اگر در مسیر استقلال مالی شان تلاش میکردند به انسانهایی فراموش نشدنی در دوران خود تبدیل میشدند. ما خودمان را دست کم میگیریم. در صورتی که توانایی انجام کارهایی بسیار بزرگ و لیاقت داشتن ثروتی بسیار عظیم را داریم. برای ایجاد تغییر در زندگیمان، باید اول خودمان را قبول داشته باشیم. به قول دیوید.جی شوارتز، از شما بزرگی و عظمت انتظار میرود، خودتان هم این انتظار را از خودتان داشته باشید.
نظر شما چیست؟
شما کدام یک را انتخاب میکنید؟ ادامه دادن زندگی به شیوهای که در نهایت منجر به امنیت مالی میشود یا تلاش برای رسیدن به استقلال و آزادی مالی؟ آیا فکر میکنید که تلاش برای رسیدن به آزادی مالی، ارزشش را دارد؟ اگر پاسختان مثبت است، برایمان بگویید که شما چه کارهایی برای رسیدن به استقلال مالی خودتان انجام دادید؟
مردمِ عادیِ یک جامعه (طبقۀ متوسط) به این خاطر عادی ماندهاند که مثل پولدارها فکر نمیکنند! دیدگاههای متفاوتی در موردِ ثروتمندانِ وجود دارد؛ از جمله: «طرف، آدمِ خوششانسی است»، «پدرش پولدار است»، «پارتی دارد»، « کلاهبرداری است»، «ارث پدری به او رسیده» و … . و جالب اینکه خیلی از مردم، ثروتمندان را آدمهایی خودخواه و نچسب میدانند. در بیشترِ موارد هیچ مدرکی برای اظهاراتِ بیان شده وجود ندارد و صرفاً حرفهایی از روی احساسات و قضاوتهای شخصی است. در این مطلب ۵ نمونه تفاوت مردم عادی با ثروتمندان را آوردهایم.
رفتار و کردار ثروتمندان با مردمِ عادی فرق میکند.
مارک تامپسون (Mark Thompson)
پنج تفاوت مردم عادی با ثروتمندان
۱- ثروتمندان، اهل سختی هستند
بیشترِ مردم دنبال راحتی هستند. اولین و البته مهمترین هدفشان راحتیِ فیزیکی، روانی و احساسی است. این آرزوی طبقۀ متوسطِ جامعه است که شغلِ راحتی داشته باشد، به لحاظِ روانی آسودهخاطر باشد و هیچ لحظهای از زندگیاش صرفِ احساساتِ ناخوشایند نشود. مسلماً هر کسی این چیزها را دوست دارد و ثروتمندان هم از این قاعده مستثنی نیستند ولی راحتی، اولویت دوم آنهاست. آنها میدانند که پولدار شدن مغایر با راحتی است؛ به همین دلیل مشکلی با سختی کشیدن در مقاطعی از زندگی ندارند.
هیچ میلیونرِ خودساختهای بدون مبارزه با افکارِ منفی و بدبینیِ اطرافیان میلیونر نشده و نمیشود؛ یک دیدگاهِ منفی میتواند تلاشتان را بیهوده جلوه دهد و شما را از ادامۀ مسیر بازدارد. اولین چیزی که باعث میشود عمدۀ مردم در طبقۀ متوسطِ جامعه باقی بمانند، تسلیم شدن در برابر افکارِ مسمومِ دیگران است. همین الان روی برگهای ۵ کارِ سخت بنویسید که بعدها به ثروتِ شما اضافه میکند. سعی کنید این کارها را به تدریج جزئی از سبکِ زندگی خود قرار دهید.
ثروتمندان برای رسیدنِ به آرزوهای خود هدف و برنامه دارند.
۲- ثروتمندان به آینده نگاه میکنند
بیشترِ ما با این تصور که دنیا در گذشته روزگارِ بهتری بوده بزرگ شدهایم. دورانی که مردمِ دنیا مهربانتر بودند. آهنگها زیباتر بود. ورزشکاران پرتلاشتر بودند و صداقتِ تجار و کسبۀ بازار بیشتر بود. متأسفانه این تلقیِ نادرست از گذشته تا کنون از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است و همچنان ادامه دارد. با چنین دیدگاهی آینده چیزی جز ویرانی و ناامیدی نیست و همواره باید در حسرتِ گذشتهها سوخت و ساخت. اما ثروتمندان چنین دیدگاهی ندارند. آنها مدام به حال و آیندۀ مینگرند؛ به فرصتهای نابی که پیشروی آنهاست. آنها گذشته را پلی برای کسبِ تجربیات و رسیدن به دورانِ طلاییِ آینده میدانند و برای رسیدن به اهدافِ خود از همین امروز رؤیاپردازی و برنامهریزی میکنند. ثروتمندان، بخشِ زیادی از وقتشان را صرفِ شفاف کردنِ ایدههایی میکنند که معلوم نیست چند سالِ دیگر تحقق یابد؛ اما با شوق و انگیزۀ زیادی این کار را انجام داده و از آن لذت میبرند.
ثروتمندان مغرور نیستند؛ اعتماد به نفسشان بالاست.
جاستین سالیوان (Justin Sullivan)
۳- ثروتمندان اعتماد به نفسِ بیشتری دارند
قضاوتها و برچسبهای منفی در موردِ افرادِ ثروتمند حد و حساب ندارد. این حرفها از قدیمالایام بوده و متأسفانه هنوز هم هست. یکی از معروفترین برچسبها غرور و تکبرِ آنهاست. تصورِ بیشترِ مردم این است که افرادِ پولدار به خاطرِ پول، خود را از دیگران برتر میدانند.ولی حقیقتاً این طور نیست؛ افرادِ پولدر به خاطرِ اعتماد به نفسِ بالاست که این طور دیده میشون. آنها مدام روی اهدافشان پافشاری میکنند و به ندرت ناامید میشوند. حتی در شرایطی که ضرر کردهاند بازهم خود را شکستخورده نمیبینند و اتفاقاً با عبرت گرفتن از گذشته با قدرت و انگیزۀ بیشتری به مسیرِ خود ادامه میدهند. هیچ یک از اینها را نمیتوان تکبر و غرور نامید؛ بلکه عینِ اعتماد به نفس است؛ آن هم نه یک اعتماد به نفس کاذب، بلکه کاملاً عملی و به قولِ خارجیها Practical. هوشِ افراد ثروتمند بالا است و این جسارت را دارند که با اطمینانِ بالایی غرقِ در اهدافشان شوند. این انرژی به آنها کمک میکند تا مدام در حالِ پیشرفت باشند. موفقیتهای پی در پی، مثل یک دومینوی انرژی، افرادِ ثروتمند را جلو و جلوتر میراند؛ تا جایی که دیگر چیزی جلودارشان نیست و احساس میکنند به هر چیزی میتوانند برسند. این قدرت، ثروتمندان را در نظرِ مردم، آدمهایی خشک و مغرور جلوه میدهد که مدام دوست دارند از خود و موفقیتهایشان حرف بزنند! موفقیتهایی که باعث میشود با صلابت و اعتماد به نفس بالا حرف بزنند و این چیزی است که مردم را به اشتباه میاندازد.
پول برای آزادی است نه خودنمایی.
۴- ثروتمندان پول را ابزاری برای رسیدن به آزادی میدانند
تصورِ اشتباهِ دیگر در موردِ افرادِ ثروتمند این است که آنها با پولشان خودنمایی و فخرفروشی میکنند. البته که پول باعثِ بیشتر دیده شدن میشود ولی هدفِ اصلی آزادی است. ما پول در میآوریم تا آزادتر زندگی کنیم.آزادی در دنیا بدون ثروت تقریباً غیرممکن است. طبقۀ متوسطِ جامعه تحت کنترلِ حکومتها و نهادها است و کمتر میتواند آنچه میخواهد انتخاب کند. نگرانی برای پرداختِ قسط و اجاره و رهن منزل مگر میگذارد که آزادانه زندگی کنیم. بیپولی انتخابها را محدود میکند و این مخالفِ آزادی است.افرادِ ثروتمند در بندِ هیچ چارچوبی نیستند. آنها میتوانند مشاغلِ خوبی برای خود مهیا کنند؛ مشاغلی که آسیبِ فیزیکی و روانی در پی نداشته باشد. مشاغلی که مجبور نباشند به کارفرما جواب پس دهند. میتوانند پزشکِ خصوصی داشته باشند و هنگامِ بیماری بهترین امکاناتِ پزشکی را اختیار کنند. کارهایشان را با چند تماسِ تلفنی انجام میدهند و نیازی نمیبینند. همانطور که میبینید ثروتمندان پول در میآورند چون به آنها اجازه میدهد آزادانه نوعِ زندگیِ خود را انتخاب کنند.از همین الان به آزادیِ خود بعد از ثروتمند شدن فکر کنید!
هر کسی جذب مشابهِ خود میشود. ثروتمندان نیز جذب ثروتمندان میشوند.
Luke MacGregor
۵- کبوتر با کبوتر، باز با باز
معمولاً هر کسی دوست دارد با همکفو خود معاشرت کند. فردی با تحصیلاتِ دانشگاهی تعامل با افرادِ پایینتر از خود را ترجیح نمیدهد. او بیشتر مایل به ارتباط با محصلین و دانشجویانِ دیگر است. آدمهای مذهبی بیشتر با سایرِ افرادِ مذهبی نشست و برخاست میکند. افرادِ ورزشکار با ورزشکار و … . به همین ترتیب ثروتمندان نیز دوست دارند با افرادِ ثروتمند ارتباط برقرار کنند. مردم شبیه افرادی هستند که با آنها در ارتباطند. دوستانِ ما آینۀ تمامنمایِ افکار و دیدگاههای ما هستند. شما قطعاً فصلِ مشترکی با دوست خود دارید که با او طرحِ رفاقت ریختهاید. ثروتمندان با تعامل با افرادِ ثروتمند، شانسِ خود را برای رسیدنِ به ثروتِ بیشتر امتحان میکنند. این موضوع در تمامِ اقشارِ جامعه وجود دارد ولی کاربردش برای افرادِ ثروتمند بیشتر است؛ چرا که یک ایده و جرقۀ کوچک میتواند داراییِ آنها را چندبرابر کند. شما نیز سعی کنید با افرادی که از شما ثروتمندتر هستند ارتباط برقرار کنید. خدا را چه دیدهاید شاید روزی چیزی از آنها یادگرفتید که زندگیِ شما را دگرگون کرد.
این لعنتی را اگر پیدا نکنید،بدون شک ثروتمند نخواهید شد…!
تصور کنید نوجوانی را که هیچ اشتیاقی به ورزش فوتبال ندارد و تصمیم گرفته است از طریق فوتبال به شهرت خارق العاده ای برسد و تبدیل به یک بازیکن فوتبال مشهور شود،آیا به نظر شما واقعا چنین چیزی ممکن است ؟
ممکن است فردی که شهرت را دوست دارد اما به فوتبال علاقه ای ندارد از طریق فوتبال به شهرت برسد؟
قطعا پاسخ مشخص است : نه!
این موضوع دقیقا مصداق فردی است که برای انجام کاری اشتیاقی ندارد اما می خواهد در آن کار به موفقیت برسد ومن اگر می خوام ثروتمند شوم باید در قدم اول در کاری فعالیت کنم که در انجام آن کار اشتیاق دارم،بله موضوع اصلی یافتن اشتیاق کاریمان است اولین چیزی که مشخص می کند ما در رشته کاری خود موفق خواهیم شد یا نه ؟ و برای این موضوع مهم است که بپذیرم این موضوع آنقدر مهم است که نیاز است کمی برای یافتن آن زمان بگذاریم تا بتوانیم اشتیاق خود را پیدا کنیم.اما بعد از پیدا کردن اشتیاق کاری تصمیم گیری برای انتخاب یک کار مناسب و ثروت ساز برای خودمان بسیار آسانتر خواهد بود،اگر بخواهم با یک مثال اهمیت این موضوع را نشان دهم باید بگویم فردی را تصور کنید که اشتیاق خود را پیدا نکرده است و به جای زمان گذاشتن برای اشتیاق خود در حال انجام کاری است که از آن هیچ لذتی نمی برد و سالها این کار را انجام ولی به هیچ ثروت بزرگی نمی رسد!مثل همان نوجوانی که سالها ورزشی فوتبالی را که اشتیاقی برای آن ندارد را انجام می دهد تا شاید روزی مشهور شود اما آن روز هیچ وقت نمی رسد و این نوجوان داستان ما فقط سالها وقت خود را هدر داده است!پس زمان گذاشتن برای یافتن اشتیاق وقت هدر دادن نیست بلکه کار بسیار مفیدی است و سالها در زمان و انرژی شما صرفه جوی می کند.
(تصویر اشتیاق)
اشتیاق به زبان ساده یعنی چه ؟
اشتیاق در کار یعنی من از کاری که انجام می دهم بسیار لذت می برم لذتی بدون توجه به اینکه چقدر از آن درآمد کسب می کنم.
اشتیاق لعنتی من کجاست؟
اصلا خاصیت اشتیاق این است که خودش را از صاحبش قایم می کند و باید دنبالش گشت ، این کاملا طبیعی است که اشتیاق خود را پیدا نمی کنید و جالب است بدانید بیش از ۹۰٪ آدم های کره زمین همین شرایط را دارند، اصلا به خاطر همین موضوع که اشتیاق هر کسی خودش را از صاحبش مخفی می کند بسیاری از آدم ها هیچ وقت ثروتمند نشده اند چون اشتیاق خود را پیدا نکرده اند! تازه آنقدر ها هم از زندگی خود لذت نبرده اند چون اشتیاق خود را نیافته اند و کار هایی می کردند که اشتیاقی به انجامش نداشته اند.
چطور اشتیاق را پیدا کنیم؟
ما در انگلیسی عبارتی داریم به نام Self-reflection این دقیقا همان کاری است که باید انجام دهید، این عبارت به معنای انجام دادن تفکرات بسیار عمیق و جدی بر روی خودتان به هدف یافتن ویژگی های خودتان است که یک کار بسیار طولانی و زمان بر است که باید به مرور زمان انجام دهید مطمئن باشید زمانی که برای این کار اختصاص می دهید باعث ارتقا کیفیت باقی زندگی شما و یافتن اشتیاق شما خواهد شد.
ذهنیت رشد (Growth Mindset) و ذهنیت ثابت (Fixed Mindset) شما کدام هستید؟
دو نوع طرز فکر وجود دارد که میتوانیم آن را پرورش دهیم. یکی این که پذیرای مشکلات باشیم و آنها را به یک فرصت تبدیل کنیم. دیگر این که به دلیل ترس از شکست از آنها اجتناب کنیم. افرادی که از کشمکشها و تعارضها اجتناب میکنند غالبا ذهنیت رشد (Growth Mindset) ندارند و کسانی که مشکلات را به عنوان چالشهای جالبی میبینند، اندیشهی و ذهنیت رشد (Growth Mindset) دارند. مردمی که فاقد ذهنیت رشد هستند، معتقدند که ویژگیهای اساسی مانند هوش و استعدادها ویژگیهایی ثابت هستند و این صفات عامل موفقیتاند.
افراد با ذهنیت بازتر (ذهنیت رشد (Growth Mindset)) معتقدند که تواناییهای جدید را میتوان از طریق تمرین توسعه داد. رهبران بزرگ و هنرمندان با این دیدگاه به هدفشان میرسند. برای آنها زندگی به یک سفر هیجان انگیز با فرصت بی پایان برای کشف چیزهای جدید و پیشرفته تبدیل میشود. به منظور رشد فکر و ذهن، دکتر کارول دوک از دانشگاه استنفورد، اصطلاحی را تعریف کرد، به رهبران، معلمان و والدین توصیه می کند که تلاش کنند. معلمان و استادان بایستی دانشآموزان و دانشجویان را در هر مقطعی تشویق به مطالعه نمایند. والدین باید فرزندان خود را تشویق به توسعه مهارتهای جدیدی که علاقهمند به انجام آن هستند، کنند و در واقع مهارتهای یادگیری را بیاموزند و این مهارتها به آنها در کلاس درس نیز کمک خواهد کرد.
برای نشان دادن تفاوتها در زندگی روزمره، دو کودک خیالی را در نظر میگیریم.
دو کودک خیالی (جی و آنا)
جِی فکر میکند که شما او را درک میکنید یا نمیکنید، و آنا می داند اگر بخواهد میتواند هر چیزی را یاد بگیرد. در تمرینات فیزیکی، جی از چالشهایی مانند پریدن از روی مانع، اجتناب میکند، چون میترسد که احمق جلوه کند و مورد تمسخر دیگران قرار بگیرد. در مقابل آنا هر چالشی را که هیجانانگیز و سرگرم کننده است با استقبال میپذیرد. او می داند که شکست بخشی از یادگیری است. و اگر او سخت تلاش کند، در نهایت هیچ کس به او نخواهد خندید.
جی از فیدبک و بازخوردها اجتناب میکند. اگر معلم به او بگوید که برای بهبود تکلیفش، چه کاری انجام دهد، او آن را شخصی برداشت میکند. آنا میداند نیاز دارد به نقدهای سازنده گوش کند، او همچنین میداند که این او نیست که ارزیابی میشود بلکه نتایج کارش، مورد ارزیابی قرار میگیرد.
جِی همیشه راه آسان را در پیش میگیرد، برای مثال او پله برقی را دوست دارد و از پله بالا رفتن میترسد. زمانی که او گیتار تمرین میکند، لحظهای که گیر میکند، بی خیال گیتار زدن میشود. آنا معمولا از پله برقی استفاده نمیکند بلکه از پلهها بالا میرود و هر گامش را میشمارد و این که با بالا رفتن از پلهها خون در رگهایش به خروش میآید لذت میبرد. او هر روز صبح ، 15 دقیقه درام تمرین میکرد و همیشه هم از زدن آن لذت نمیبرد اما او میداند که این تلاش بخشی از سفر به یک زندگی سرگرم کنندهتر است.
آنا دوست دارد موفقیت دیگران را ببیند زیرا الهام بخش اوست. او میداند اگر به دوستانش انگیزه برای بهتر شدن بدهد به رشد خود کمک کرده است، به شرطی که دوستانش چیزهای جدید بیاموزند و موفق شوند. برای جی این امر تهدید محسوب میشود؛ میترسد رسیدن به موفقیت، به او و بر زندگیش فشار وارد کند.
شرکتهای مدرن به دنبال کارکنانی با روحیه رو به رشد و ذهن پویا میگردند. زیرا آنها مشکلات را حل میکنند و به رغم موانع ادامه میدهند. بعضی از آنها در طی مصاحبه از متقاضیان کار سوال کردند که آیا معتقد هستند که روحیه مدیریتی از بدو تولد با انسان همراه است یا مهارتی است که بایستی آموخته شود. جی فکر میکند که مدیران از بدو تولد با روحیه مدیریتی همراه بودهاند. اما آنا شغل را به دست میآورد.
نتیجه این وضعیت، نتیجه رتبه و موقعیت آن شخص در زندگی است همان طور که شاعر مرحوم ساموئل اشاره کرده است هر چه قدر سعی کنی و هر چه قدر شکست بخوری مهم نیست. دوباره سعی کن، دوباره شکست بخور و بهتر شکست بخور. در مورد این مفهوم چه فکر میکنید. خیلی ساده است. آیا فکر میکنید امکان تغییر دائمی از یک ذهن ثابت و بدون پویایی به یک ذهن رو به رشد و پویا وجود دارد؟
به عنوان یک قانون عام، می توانیم بگوییم که بهتر است نقاط قوت خود را متوازن کنیم تا این که بخواهیم نقاط ضعفمان را از بین ببریم. این قانون با تمرکز بر روی مهارت هایمان بهتر فهمیده و درک می شود. از این رو بهتر است بر روی کارهایی که به خوبی انجام می دهیم تمرکز کنیم و اجازه دهیم کارهایی که آن ها را خراب می کنیم را افراد دیگری انجام دهند. اما یک استثنای بسیار بزرگ برای این قانون وجود دارد و آن استثنا، ذهنیتِ اشتباه است و این ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر را از یکدیگر مجزا می کند. ذهنیت اشتباه فقط راجع به یک نقطه ی ضعف عادی مطرح نمی شود، بلکه می تواند از نقطه ی ضعف شما به عنوان راهی برای فلج کردن تمام نقاط قوتتان استفاده کند و این زمانی اتفاق می افتد که شما قادر به پیدا کردن آن نباشید.
یک مثال بسیار ساده برای ذهنیت منفی، ذهنیتِ کمیابی است. ذهنیت کمیابی به شما می گوید که همه چیز اعم از ثروت، موفقیت و شهرت چیزی مثل یک تکه کیک است. مقدار بسیار کمی از این کیک وجود دارد و اگر کسی تکه ی بزرگی از آن را بردارد، آن وقت دیگران برای استفاده از این کیک به مشکل بر می خورند، حال متوجه شدیم که این ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر را چگونه از هم جدا می کند. حال اگر بخواهیم این مثال را به صورت جهانی تعمیم دهیم، متوجه می شویم که بیل گیتس در این مورد مثل یک شیطان بسیار بزرگ است؛ علی رغم تمام کارهای خوبی که برای جامعه کرده است، علی رغم تمام کمک هایی که به مستضعفان کرده است، علی رغم تمام محصولات و موسسات خیر خواهانه ای که برای انسان ها ساخته؛ او یک شیطان است! چرا که تکه ی بزرگی از کیک ما را برداشته و در نتیجه، دیگر به ما کیک نخواهد رسید.
حال این ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر می تواند در تمامی ابعاد زندگی شما رسوخ کند، چرا که ذهنیت کمیابی به شما غالب شده است. حال ممکن است خوشحال بودن از موفقیت دیگران برای شما به شدت سخت باشد؛ چرا که با توجه به ذهنیت کمیابی موفقیت دیگران برای شما به مسابه ی یک شکست است. و اما ذهنیت فراوانی دقیقا مقابل ذهنیت کمیابی قرار دارد و همین امر تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر را نمایان می کند. ذهنیت فراوانی به ما می گوید که می توانیم ارزش بیشتری برای دیگران بیافرینیم. یعنی به جای دیدنِ ثروت و موفقیت به عنوان یک شی بسیار اندک، می توانیم یک بازی برد-برد را برای چنین موقعیتی ایجاد کنیم که همه در آن خوشحال باشند.
اگر شما ذهنیت کمیابی را داشته باشید، نمی توانید با دیگران همراه شوید؛ چون همان طور که گفته شد، موفقیت دیگران به معنای شکست شماست! اما اگر ذهنیت فراوانی به شما غلبه کند، شما می توانید به راحتی با دیگران همراه شوید؛ چرا که خواهید دانست که موفقیت دیگران نه تنها هیچ محدودیتی برای شما ایجاد نخواهد کرد، بلکه برایتان ایجاد ارزش خواهد کرد. بنابراین به خوبی می توانید این ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر را از یکدیگر تمیز دهید.
ایجاد ارزش
عبارتِ «ایجاد ارزش» در ذهنیت فراوانی به شدت حائز اهمیت است. ارزش، یا در این مورد «ثروت» به خودیِ خود وجود ندارد، بلکه می تواند ساخته شود. لزومی ندارد که ما کیکِ حال حاضرمان را با کسی تقسیم کنیم. بلکه می توانیم کیک بزرگتری را برای خودمان بپزیم. در حقیقت، اگر واقعا دلتان می خواهد که پیشرفتی در زندگی تان حاصل شود، راهش این است که خودتان را فقط و فقط به علایق و استعدادهای خودتان محدود نکنید، بلکه به دیگران نیز نگاهی داشته باشید. پس یکی از تفاوت های بزرگ ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر این است که به جای این که به همه چیز دیدِ مشکوکی داشته باشیم و به دنبال یک فرصت برای سودیابی باشیم، سعی کنیم که بخشنده باشیم. این یعنی دانش، زمان و مهارت هایمان را مثل انسان های بخشنده در اختیار دیگران قرار دهیم.
اگر واقعا با خودتان فکر می کنید که برخی از انسان های بزرگ چطور بخش زیادی از وقتشان را به صورت آنلاین در اینترنت می گذرانند، جواب ساده اش این است که آن ها بخشنده اند. آن ها زمان و انرژی شان را برای ارائه ی محتوای کاربردی و ارزشمند به دیگران جاری می کنند تا بتوانند طرفداران و هوادارانی واقعی برای خودشان بسازند؛ افرادی که به آن ها اعتماد دارند و به خاطر کارهایی که برایشان کرده اند از ایشان تشکر می کنند. بدین روش است که شما می توانید مشتری های ثابت زیادی برای خودتان دست و پا کنید و از این تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر به نفع خودتان استفاده کنید.
دارِن رُز
دارن رز، یکی از بزرگترین بلاگرهای جهان تصمیم گرفت که اولین محصول خودش را روانه بازار کند. اسم این کتاب «۳۱ روز برای ساختن یک وبلاگ بهتر» بود، اما این کتاب محصول جدیدی نبود. خود او قبل از تمام این ماجراها، یک سری از مطالبش را در قالب «۳۱ راه برای ساختن یک وبلاگ بهتر» ارائه کرده بود و در این محصول، فقط جمع بندی بهتری را با اضافه کردن چندین نکته به مخاطب ارائه کرده بود. چرا کسی باید چنین کتابی را بخرد، وقتی می تواند به راحتی و از همین اطلاعات به صورت مجانی استفاده کند؟ یکی از دلایلش این است که با خرید این کتاب مجبور نیستند که هر بار در آرشیو مطالب دارن رز جست و جو کنند تا این اطلاعات را پیدا کنند. دلیل دیگر هم این است که مردم دوست دارند روی همه چیز، احساس مالکیت داشته باشند.
اما یکی از غافلگیر کننده ترین دلایل و ذهنیت ها برای خرید این کتاب در ایمیل هایی که چندتن از خریداران کتاب به دارن داده بودند مشخص بود، آن ها گفته بودند که خرید این کتاب را به عنوان فرصتی برای تشکر از تمامی کمک هایی به آنان کرده بود می دیدند! برای چند ثانیه به این موضوع فکر کنید. او محصولش را صرفا با چند نکته ی اضافی ارائه کرد، اما مشتریانش به خاطر کمک های بی وقفه ی دارن به آن ها، این کتاب را خریداری کردند. این همان تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر و همچنین بخشندگی ای بود که در موردش به شما گفتیم. ذهنیت کمیابی در این زمان مدام از شما می پرسد: «در این معامله چه چیزهایی گیرِ من می آید؟» اما ذهنیت فراوانی در این مواقع با مهربانی می پرسد: «در این معامله می توانم چه کمکی به دیگران کنم؟»
چند وقت پیش یک کتاب بسیار پرمحتوا و ارزشمند به نام اسرار ذهن ثروتمند اثرِ تی هارو اکر را خواندم. این کتاب به خوبی قادر بود با مقایسه ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر، توانایی های شما را با ذهنیت های درست گره بزند. ایده ی اصلی این کتاب این بود که افکار و احساسات، اعمال شما را کنترل می کنند و اعمال شما نتایج تان را مشخص می نمایند. او در این کتاب می گفت که مردم یک «ترموستات مالی» دارند. دقیقاً مثل فضای خانه که می تواند دمای مشخصی داشته باشد، انسان ها نیز هر کدام برای یک سطح خاصی از ثروت برنامه ریزی شده اند. درست مثل فضای خانه که _ علی رغم حضورِ ترموستات _ می تواند نوسانی در دمای خود داشته باشد. مثلاً به خاطر تغییرات دمای بیرون خانه یا باز گذاشتن پنجره ی خانه، یک انسان هم می تواند نوسانی را در وضعیت مالی خویش، به علت شرایط خارج از کنترلش داشته باشد. اما تا زمانی که ترموستات ما بر روی درجه ی خاصی تنظیم شده باشد، باز هم به همان سطح ثابت باز می گردیم.
تنها راهی که شما می توانید از طریق آن به ثروت حقیقی دست پیدا کنید، این است که ترموستات خودتان را دوباره تنظیم کنید؛ یا مصداق آن در دنیای واقعی، یعنی ذهنیت خودتان نسبت به ثروت را تغییر دهید. به بیان دیگر با آگاهی از تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر افکار خود را به سمت ذهنیت ثروت و فراوانی سوق دهید. به این منظور باید افکاری را که شما را عقب نگه می دارند دور بریزید و ذهنیت هایی که شما را به سمت جلو هل می دهند را در آغوش بگیرید.
آیا از تفاوت های ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر آگاهی دارید
از این رو در این مقاله قصد داریم ۱۷ تفاوت عمده ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر را مورد بررسی قرار داده و به تفسیر آن ها بپردازیم. با ما همراه باشید.
انسان های ثروتمند باور دارند که خودشان زندگی خود را می سازند؛ اما انسان های فقیر باور دارند که زندگی برایشان تصمیم می گیرد!
آیا شما واقعاً باور دارید که مسیر زندگی تان را کنترل می کنید؟
به طور امیدوارانه ای، اکثر شما خواهید گفت که همین طور است، اما آیا اعمال و رفتار شما نیز همین را می گوید؟ اگر واقعا باور دارید که شما می توانید مسیر زندگی تان را کنترل کنید، پس طوری رفتار کنید که به همان جایی که دوست دارید برسید. اگر هم نه که مشخص است. به جای آن، شما باور خواهید داشت که قربانی اتفاقات خواسته و ناخواسته ی زندگی هستید و این همان تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر است. البته راه ساده تر این است که باور کنیم، سیلاب زندگی ما را به هر جا که دلش بخواهد می برد. تقصیر شما نیست که فقیر یا چاق هستید یا نمی توانید یک همسر خوب پیدا کنید. همه ی این ها نتایج اتفاقات بدی هستند که برای شما افتاده اند. شما فقط با کارت هایی که به طور شانسی به دستتان افتاده است بازی می کنید.
واقعیت این است که همه از کارت های بد می ترسند، اما تفاوت ما انسان ها در این است که آیا به شکل منفعلانه آن را می پذیریم یا به صورت فعالانه به آن واکنش نشان می دهیم؟ اولین قدم در راه تقویت خویشتن این است که باور داشته باشیم که می توانیم اوضاع را بهتر کنیم و برای چنین کاری مسئولیت داریم.
افراد ثروتمند کسانی هستند که فرصت برنده شدن را می بینند؛ اما افراد فقیر فقط می خواهند از باختن اجتناب کنند!
اگر پولتان را درون بازار بورس قرار دهید، ممکن است ضرر کنید. اگر پولتان را تبدیل به ملک و املاک کنید، ممکن است ببازید. اگر با پولتان بیزینس تازه ای راه بیندازید، ممکن است آن را از دست بدهید. همه ی این ها درست است، اگرچه بازار بورس، مال و املاک و استارت یک بیزینس تازه بهترین راه برای تقویت انرژی شما به سمت پولدار شدن هستند. ثروتمندان می توانند از پول شما کار بکشند اما فقرا برای پول کار می کنند. این نکته دقیقا تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر را نشان می دهد. اگر شما هم برای اجتناب از باختن بازی می کنید، عاقبت گرفتار یکی از این حالات خواهید شد. شما از ضرر هایی که ازشان می ترسیدید اجتناب می کنید، اما در حقیقت به خاطر این که چنین فرصت های بکری را از دست دادید پشیمان خواهید شد و بابت این احساس پشیمانی رنج بسیاری خواهید کشید.
پشیمانی احساس کشنده ای است.
پشیمانی تنها احساسی است که واقعاً باید از آن ترسید!
اما ترس از پشیمانی ترسی است که به جای عقب نگه داشتن شما می تواند شما را به جلو هل بدهد.
افراد ثروتمند به پولدار بودن متعهد می شوند؛ اما افراد فقیر فقط دلشان می خواهد که ثروتمند باشند!
هرکسی دوست دارد که پولدار باشد. اگر به هرکسی برای پولدار یا فقیر بودن انتخابی داده شود، افراد بسیار کمی خواهند گفت که ترجیح می دهند خودشان ثروت را به دست بیاورند تا این که کسی آن را بهشان ببخشد. تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر در همین است که اگر واقعا دلتان می خواهد ثروتمند شوید، باید به آن متعهد باشید. باید قدم بعدی را در راه رسیدن به این هدف بردارید، حال ممکن است که برایش آماده باشید یا خیر. اما باید برایش تلاش و ریسک کنید!
متعهد بودن به این معناست که سحرخیز شوید. بدین معنی است که به جای نگاه کردن سریال های عیدانه و ماه رمضان، کتابی بخوانید که به تقویت ذهنیت شما کمک کند. در این صورت قطعا نشانه هایی از تعهد در زندگی شما بروز خواهد کرد که بتوانید اشاره ای به آن ها بکنید. خواستن فقط حرف است، اما تعهد، عمل کردن را می طلبد.
افراد ثروتمند فکرهای بزرگی دارند و افراد فقیر، فکرهای کوچک!
برای این که این تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر را بهتر درک کنیدمی خواهم یکی از تجربه های اخیر خودم را برایتان شرح دهم. من دوستی دارم که اخیراً در کسب و کارهای آنلاین نیز طبع آزمایی کرده است. هر از گاهی با او حرف می زنم و تشویقش می کنم تا قدم های بزرگتری در این راه بردارد. یک بار در اواسط صحبت هایمان او گفت که به درآمد ۳۰۰ میلیون تومان در سال رسیده و دلش می خواهد همین درآمد را حفظ کند. فکر می کنم تا به حال چنین مخالفت بزرگی را از من ندیده بود. چنان بر سر راه این تفکرش سد شدم که شوکه شد. برای او ۳۰۰ میلیون تومان اتفاق بسیار بزرگی بود، اما توانایی های او می توانست خیلی فراتر از این برود. لازم بود تا کسی این موضوع را به او یادآوری کند و آن شخص هم من بودم.
اما چه اتفاقی می افتاد اگر او خط باورهایش را پایین می آورد؟
دلایل بسیاری برای بزرگ فکر کردن وجود دارد. اول از همه این است که افکار بزرگ می توانند انگیزه های زیادی به شخص بدهند. اگر شما فکر می کنید که چندین پروژه را در سال باید تحویل بدهید و شبانه روزی بیدار باشید تا به درآمد ۳۰۰ میلیون تومان در سال برسید، احتمالاً به این نتیجه می رسید که اصلاً ارزشش را ندارد. اما اگر مستقیماً برای این کار قدم بردارید و از همین ساعت شروع کنید، متوجه می شوید که در نهایت، این همه زحمت پاداش خودش را خواهد داشت.
یکی دیگر از دلایل بزرگ فکر کردن این است که به شما کمک می کند تا ماجرایتان را از زوایای مختلفی تحت نظر بگیرید. به جای این که فکر کنید: «چه چیزی باعث می شود من یک کتاب ۲۰ هزار تومانی بخرم؟» با خودتان خواهید گفت: «برای شرکت در کلاس های دو میلیون تومانی چه کاری لازم است؟» و نهایتاً، باید بگویم که بزرگ فکر کردن شما را بزرگ می کند. پس به جای این که مدام غر بزنید، پستی و بلندی راه را ببینید.
حال بگویید که در حال حاضر بزرگ فکر می کنید یا کوچک؟
فرض کنیم که من برای خودم هدف بسیار بزرگی را وضع کرده ام. از یک زاویه، ناراحتم که باید زحمت بسیار زیادی در این راه بکشم، از زاویه دیگر، خوشحالم که چنین هدفی را انتخاب کرده ام؛ چرا که در انتهای راه بالاخره می توانم به پاداش حقیقی ام برسم. بنابراین رویاهای بزرگی در سر داشته باشید. حتی اگر نتایج کوچکی هم عایدتان شود، باز هم صدها بار بهتر از نتیجه ای است که قبل از این انتظارش را داشتید. مطمئن باشید که این تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر به شما در رسیدن به خواسته هایتان کمک فراوانی می کند.
افراد ثروتمند بر روی فواید و سودها تمرکز می کنند، نه بر روی موانع
این مورد یکی از مهم ترین تفاوت های ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر است. تا به حال شنیده بودید که کسی ایده ی ساخت اسنپ را قبل از ظهور چنین پدیده ای در ذهنش داشته باشد؟ اگر جوابتان مثبت است، پس چرا کسی انجامش نداده بود؟ من سعی می کنم این توضیح را در مقابلش قرار دهم: چرا که آن ها در ذهنیتِ موسوم به موانع گیر کرده بودند.
موانع زیادی بر سر راه اسنپ وجود دارد:
چرا کسی باید به یک راننده ی بی نام و نشان اعتماد کند؟
چطور انتظار دارید که بتوانیم بیزینس بزرگ آژانس ها و تاکسی ها را شکست دهیم؟
پس کاربران سالمندی که نمی توانند به خوبی از تکنولوژی استفاده کنند چه می شود؟
و خصوصاً این مانع که در اکثر بیزینس ها به چشم می خورد: از کجا می خواهی هزینه هایش را به دست بیاوری، و نوع بیزینس تو به چه شکل خواهد بود و…
اگر تمام چیزی که شما می بینید محدود به موانع باشد، نمی توانید از چنین ایده ای استفاده کنید، حالا ممکن است این ایده بسیار بزرگ یا بسیار واضح و دقیق باشد. شما می بایستی ایده ها را ببینید، بر روی سود و فایده تمرکز کنید و با انگیزه ی والا، به آن ها حمله ور شوید.
افراد ثروتمند، ثروتمندان دیگر را تحسین می کنند اما افراد فقیر از ثروتمندان و انسان های موفق متنفرند
این نقل قول می تواند یکی از بین المللی ترین تفاوت های عمده میان ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر را مشخص کند:
ذهنیت فراوانی در مقابل ذهنیت کمیابی
ذهنیت کمیابی به شما خواهد گفت که اگر تصمیمی مبنی بر پولدار یا موفق بودن دارید، پس باید به دیگران نیز کمک کنید تا به این اهدافشان برسند. همان طور که زیگ زیگلار معروف می گوید: «شما می توانید هر چیزی که در زندگی می خواهید را داشته باشید، اما اگر در همین راه به دیگران نیز کمک کنید. آن ها می توانند هر چه می خواهند داشته باشند.» پس اگر شما می خواهید تبدیل به یک میلیاردر خودساخته شوید، پس باید در این راه به خیلی از انسان ها سود و فایده و کمک برسانید. شما باید فکر کنید که موفقیت و ثروت مثل یک بسته شمع است: اگر این بسته را با دیگران شریک شوید، نور بیشتری به همه می رسد.
در سمت دیگر ماجرا اگر ذهنیت شما کمیابی باشد، خواهید فهمید که موفقیت و ثروت مانند یک کیک است. اگر کسی تکه ی بزرگی از آن را بردارد، پس به بقیه کیک کمتری می رسد. اگر ذهنیت کمیابی درون شما نهادینه شود، از افرادی همچون اپرا وینفری، مارک زاکربرگ و بیل گیتس متنفر خواهید شد؛ چرا که تکه ی بسیار بزرگی را برداشته اند. اما اگر ذهنیت شما فراوانی باشد، این گونه انسان ها را تحسین خواهید کرد. همچنین به خاطر این حجم از کمک و خیری که به جامعه شان رسانده اند، از ایشان تشکر خواهید کرد.
افراد ثروتمند با افراد موفق و مثبت معاشرت می کنند. اما افراد فقیر با انسان های منفی و ناموفق رفت و آمد دارند
این هم یکی دیگر از تفاوت های بارز ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر است. بارها گفته شده که شبکه ی شما به ارزش انسان هایی است که درون آن جای دارند یا این که شما میانگینی از پنج نفری هستید که بیشتر از همه با آن ها وقت می گذرانید.
بنابراین، شما با چه کسی بیشتر از همه وقت می گذرانید؟
آیا آن ها شما را بهتر می کنند یا به قهقرا می کشانند؟
آیا آن ها شما را با موج های مثبت خود بمباران می کنند یا با موج های منفی شان خفه می کنند؟
حقیقت تلخ این است که اگر می خواهید انسان موفقی باشید، جایی برای این امواج منفی وجود ندارد. اگر شما دوستی دارید که دم به دقیقه از همه چیز شکایت دارد، پس یا باید این طرز فکرش را تغییر دهد، یا شخص دیگری را پیدا کند و نزد او به شکایت کردن بپردازید.
انسان های ثروتمند مدام به دنبال بهبود مهارت هایشان هستند؛ اما انسان های فقیر راجع به خودشان تفکرات منفی دارند.
یکی دیگر از تفاوت های ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر در همین نکته خلاصه می شود. پس اگر دلتان می خواهد که کسی حرف های شما را در مورد خودتان بشنود، باید سطح خودتان را ارتقا دهید و چیزی برای ارائه داشته باشید. اگرچه ممکن است این کار اندکی معذب کننده به نظر بیاید، اما بهترین و تنهاترین راه برای پیشرفت است. شما نمی توانید از دست ارتقای خویش فرار کنید. حتی اگر قصد آغاز بیزینس مربوط به خودتان را نداشته باشید و دلتان بخواهد که تا آخر عمر زیر دست دیگران کار کنید، باز هم باید برای استخدام شدن، مهارت های خودتان را ارتقا دهید. منظور من این نیست که تبدیل به یک انسان خودشیفته و مغرور شوید، اما اگر مهارت یا خصیصه ی خوبی در شما وجود دارد، اجازه بدهید که دیگران نیز از حضورش مطلع شوند. ترس از فروش و ارتقای خویش می تواند شما را عقب نگه دارد.
افراد ثروتمند از مشکلات خود بزرگ تر هستند؛ اما انسان های فقیر توسریخورِ مشکلاتشان هستند.
تا به حال شنیده اید که یک انسان شکست خورده بخواهد شکست های خودش را به نحوی توجیه کند؟ آن ها یک لیستِ بلندبالا از دلایل شکست هایشان دارند که همه آن ها بهانه است و در تمامی موارد، شما شاهد این هستید که تقصیرها را به گردن کس یا چیز دیگری می اندازند. احتمالاً تقصیر دولت است. تقصیر رئیس قبلی شان است. شرکتشان لیاقتش را ندارد. بازار خراب است. همکارهایشان کارشان را درست انجام نمی دهند و مواردی از این قبیل. آن طور که آن ها راجع به مشکلاتشان حرف می زنند، مبین این واقعیت است که مشکلات آن ها از خودشان بزرگتر است. تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر هم شامل این مورد است که افراد موفق می دانند مشکلات فقط یک مشت مانع عادی هستند و برای موفق شدن، باید از سد این موانع رد شد. در ذهن آن ها، مشکلات کوچک تر از خودشان هستند. شما می توانید انتخاب کنید که کدام ذهنیت بر شما غلبه کند.
انسان های ثروتمند به خوبی از دیگران کمک می گیرند. اما انسان های فقیر نمی توانند با دیگران داد و ستد داشته باشند
شما به کمک نیاز دارید، هرکسی به کمک نیاز دارد. بنابراین یکی دیگر از تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر در کمک گرفتن خلاصه می شود. ما هم باور داریم که شما می توانید رویاهایتان را به واقعیت تبدیل کنید، اما در این راه نیاز به کمک دارید. اگر غرور شما اجازه ندهد که از کسی کمک بگیرید، آن وقت است که از راه پیشرفت عقب می مانید و می بایستی غرورتان را کنار بگذارید. یکی از مزایای کمک گرفتن از دیگران این است که رابطه ی قدرتمندی را با آن ها می سازد. اگر شما هم با کمک گرفتن مشکل دارید، احتمالاً ذهنیت شما از کمک گرفتن دقیقاً برعکس واقعیت است: «اگر کسی کمک بگیرم، پس یعنی زیر دین آنها رفته ام» اما کمک گرفتن شما را به یکدیگر نزدیک می کند. اگر شما کمک گرفتن از دیگران را نادیده بگیرید، در حقیقت فرصت ساختن یک رابطه ی دوطرفه و سودمند را از خودتان سلب کرده اید.
یکی از چیزهایی که می خواهم به آن اشاره کنم، این است که وقتی گفتم غرورتان را کنار بگذارید؛ به این معنی نبوده که خودتان را تحقیر کنید. تحقیر اشتباه دقیقاً همانند غرور است و شما را از نعمت کمک دیگران محروم می کند، خصوصاً تحقیر خویشتن در مواقع دریافت تعریف و تمجید. وقتی شخصی از شما تعریف و تمجید می کند، نباید سرتان را به پایین بیندازید و به آن ها بگویید که نه، آنقدرها هم چیز خاصی نیست. این یعنی تحقیر خویشتن. این یعنی شما بی ارزش تر از این ها هستید که لایق یک تعریف خشک و خالی باشید؛ و از طرفی به آن ها نشان می دهید که دچار اشتباه شده اند. اگر کسی از شما تعریف کرد، تنها کاری که باید بکنید این است که به طور کاملا عمدی به چشم های فرد تعریف کننده نگاه کنید و یک تشکر کاملاً عمیق و از ته دل تقدیمش کنید. این کار شاید از پایین انداختن سرسخت تر باشد، اما قطعاً از تحقیر خویشتن ساده تر است و فواید بیشتری دارد.
افراد ثروتمند براساس نتیجه پول می گیرند؛ اما انسان های فقیر بر اساس وقتشان!
این جمله را بارها و بارها گفته ام که زمان شما مهم ترین سرمایه ای است که دارید. اگر زمانتان را برای ساخت چیزی صرف کنید که نهایتا بتوانید آن را بفروشید، در این صورت با وجود اوقات خالی در روز می توانید سرمایه تان را نیز افزایش دهید. اما اگر زمانتان را به ازای پول معامله کنید، هم پول را از دست می دهید هم زمانتان را و همین نکته یکی از بزرگ ترین تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر را شامل می شود. از آنجایی که هر کس در طول روز تنها ۱۶ ساعت اوقات بیداری دارد و دوست دارد که اکثر اوقاتش را با کسانی بگذراند که دوستشان دارد، در نتیجه فروش زمان در ازای پول اصلاً معامله ی درستی محسوب نمی شود.
مسئله این است که به جای این که زمانتان را در ازای پول معامله کنید، می بایستی زمانتان را برای ساخت یک شی یا محصول یا خدمات صرف کنید و نهایتا آن را بفروشید. فکر این مسئله بسیاری از مردم را می ترساند. ممکن است در این راه شکست بخورید. ممکن است محصول شما آنقدرها هم خوب از آب درنیاید و شما در فروشش به مشکل بربخورید. البته که جمله ی «ممکن است ضرر کنم» بیانگر این است که از قضا «ممکن است سود کنم» و نتیجه ای که دستِ آخر نصیبتان می شود، بسیار بزرگتر و بهتر از نتیجه ای خواهد بود که فکرش را می کردید.
افراد ثروتمند «هردو» را می خواهند؛ افراد فقیر «یا این یا آن» را می خواهند!
این مسئله به همان تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر باز می گردد یعنی ذهنیت فراوانی در مقابل ذهنیت کمیابی! آیا شما صادقانه حاضرید کاری کنید که هردوی ما برنده شویم یا یکی مان باید ببازد تا دیگری پیروز شود؟ آیا هردوی ما نمی توانیم به چیزی که دوست داریم دست پیدا کنیم؟ یعنی چنین چیزی ممکن نیست؟ نمی توانیم با یکدیگر همکاری داشته باشید و یا مجبوریم تا پای مرگ مبارزه کنیم؟ این کار می تواند در حوزه های همکاری و شرکت ها و یا در زمینه ی مدیریت کردن زمان و منابع شما نیز اتفاق بیفتد.
شما باید بر روی حال تمرکز کنید یا آینده؟ هر دو
شما باید روی کمیت تمرکز کنید یا کیفیت؟ هر دو
این بدین معنی است که افراد فقیر فقط به دنبال یکی از آن ها هستند؛ اما انسان های موفق همیشه راهی برای دریافت هردویشان پیدا می کنند. اما منظور من این نیست که شما هیچ وقت مجبور به انتخاب نیستید. حرف من این است که اولویت اولتان همیشه باید با دریافت هردوی شان باشد، نه فقط یکی از آن ها.
افراد ثروتمند بر روی ارزش کارشان تمرکز می کنند؛ اما افراد فقیر بر روی درآمدشان تمرکز دارند
منظور من را اشتباه برداشت نکنید، من هم درآمد بالا را دوست دارم، اما مشکل وقتی بروز پیدا می کند که تمرکز شما بر روی درآمد بالا بماند و این مسئله را تبدیل به یک روش برای کسب درآمد کنید. این دقیقا تفاوت ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر است. وقتی یک قدم به عقب بردارید و به تمام کسب و کارتان نگاه کنید، متوجه می شوید که می توانید از طریق راه های خودساخته تان، کاری کنید که پول شما به جای شما و برای شما کار کند و پول، پول بیاورد. اگر درآمد بسیار بالای شما از خرج و مخارج بسیار بالاتر شما کمتر باشد، چه ارزشی دارد؟ این بدین معنی است که شما زیر خطوط ایده آلتان زندگی می کنید و وقت و سرمایه تان را در جای اشتباهی سرمایه گذاری می کنید.
افراد ثروتمند پولشان را به خوبی مدیریت می کنند؛ اما افراد فقیر این کار را نمی کنند
یکی از بزرگترین تفاوت های ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر در همین مسئله است، توانایی در مدیریت پول! مقاله ای که اخیراً خواندم نشان می داد افرادی که کمترین پشتوانه را در حساب بانکی خود دارند، بیشترین قرض ها را در پایان ماه بالا می آورند. قرض گرفتن هیچ اشکالی ندارد. اما قانون ثابت زندگی من این است که تنها زمانی قرض بگیرم که بتوانم در ازای آن سود بیشتری کسب کنم و در باز پس دادنِ قرض به هیچ مشکلی بر نخورم. اگر من در آغاز سال وامی بگیرم و در ازای کاری خرجش کنم و تا انتهای سال برای بازپس دادن آن وام کار کنم، ایده ی بسیار مسخره ای است. چرا که من برای پولی کار می کنم که از قبل خرجش کرده ام. این کار یکی از افتضاح ترین روش ها را برای زندگی به ارمغان می آورد.
اما راه های بسیار بهتری برای خرج این نوع قرض ها وجود دارد. من به طور کاملاً قاطعی باور دارم که انسان های ثروتمند آهن ربای پول و ثروت هستند و پول هایشان را بیشتر روی خودشان سرمایه گذاری می کنند و خصیصه های مثبت را جذبِ خودشان می کنند. به طور مثال، این گونه افراد به محض قرض گرفتن پول، آن پول را بر روی کتاب ها یا کلاس هایی سرمایه گذاری می کنند که در نهایت مهارت واقعی کسب سرمایه و درآمد را به آن ها اعطا کند. در این صورت است که نه تنها قادر به بازپرداخت پول قرض گرفته شده هستند، بلکه می توانند در آینده پول بسیار بیشتری را در بیاورند.
افراد ثروتمند از پولشان کار می کشند؛ اما افراد فقیر برای پول کار می کنند
یکی دیگر از تفاوت های ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر در این است که ثروتمندان، پولشان را درون وسایل نقلیه ی مالی می گذارند و آن را به جلو هل می دهند. این وسیله می تواند بازار بورس، ملک و املاک و یا بیزینس باشد. پول آن ها پول بیشتری را به ارمغان می آورد. اما افراد فقیر برای پولی که خودشان قبلاً صرف کرده اند، به درون قرض و قوله می افتند و در آن غرق می شوند. اما مسئله این است که حتی اگر قرار باشد از پولتان کار بکشید، باید صبر و حوصله به خرج دهید و انتظار نداشته باشید که ره صد ساله را یک شبه بروید. همه ی ما می دانیم که هر چه زودت از یاد شما برود. در آغاز شاید به خاطر شانس و اقبال بتوانید سود خوبی به جیب بزنید، اما روند معمول بازار بورس این گونه نیر سرمایه گذاری در بورس را آغاز کنیم، زودتر به نتیجه می رسیم و می توانیم چم و خم راه را بیاموزیم. این موضوع نبایدست و در اوایل راه، تقریباً هیچ سود خاصی عاید شما نمی شود. پس بهترین راه این است که صبر داشته باشید و قلق این بازار را بیاموزید.
افراد ثروتمند علی رغم وجود ترس در وجودشان عمل می کنند؛ اما افراد فقیر اجازه می دهند که ترس جلویشان را بگیرد
اوه، این یکی از بزرگترین تفاوت های ذهنیت افراد ثروتمند و فقیر است. ببینید، اگر قرار بود که تمام خواسته های شما در مناطق راحتی شما پیدا شود که اصلاً لزومی به کار کردن و زحمت کشیدن وجود نداشت. شباهت شما با یک فرد فوق پولدار مثل بیل گیتس این است که هردوی شما در وجودتان ترس دارید و هر از گاهی با آن ها رو به رو می شوید. اما که او اجازه نمی دهد که ترس جلویش را بگیرد، اما شما این اجازه را می دهید. بنابراین رویاهایتان را تصور کنید، آن ها را یادداشت کرده و بارها برای خودتان در طول روز تکرارش کنید.
انسان های ثروتمند مدام در حال یادگیری و رشد هستند. اما انسان های فقیر فکر می کنند که همه چیز را می دانند
بارها و بارها شده که شما آینده ای را تصور کنید که درون آن، به فرد موفقی تبدیل شده اید و همه شما را تحسین می کنند. اما مشکل اینجاست که این نسخه از شما در آینده، چیزهایی را می داند، دانشی را در اختیار دارد و مهارت هایی را کسب کرده است که شما ندارید و یاد نگرفته اید. اول از همه، شما باید به دانش لازم برای رسیدن به چنین جایگاهی دست پیدا کنید. من هنوز هم فکر میکنم که بهترین راه برای رسیدن به چنین جایگاهی، خواندن کتاب های خوب و مناسب است. وقتی یک خبرنگار از مالکوم ایکس (رهبر مسلمانان سیاهپوست در آمریکا) پرسید که راز موفقیت تو چیست؟ او به سادگی جواب داد «کتاب»!
۱۳ تفاوت افراد فقیر و ثروتمند که شما را شگفت زده خواهد کرد
دوستان عزیز در این مقاله قصد داریم به ۱۳ تفاوت افراد فقیر و ثروتمند اشاره کنیم و بررسی کنیم که چه مواردی سبب به وجود آمدن این اختلاف فاحش بین فقرا و ثروتمندان می شود.
مطمئنا چند تفاوت عمیق بین افراد ثروتمند و فقیر وجود دارد. اما سوال اینجاست که چرا این دو گروه اینقدر با یکدیگر تفاوت دارند؟ ما توضیحات بسیار زیادی از تفاوت میان این دو گروه داریم، اما لطفاً این مقاله را تا انتها بخوانید، چرا که به شما اطمینان می دهیم ارزش آن را دارد. شما می توانید در زندگی یک فرد قربانی و فقیر یا انسانی ثروتمند و قوی باشید، اما نمی توانید به طور همزمان هردوی آن ها باشید.
پس بیایید با این ۱۳ دلیلی که تفاوت افراد فقیر و ثروتمند را نشان می دهد آشنا شویم:
افراد ثروتمند بازی پول را برای بردن انجام می دهند؛ اما افراد فقیر فقط برای نباختن بازی می کنند
اولین تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در این است که هدف اصلی و حقیقی تمام ثروتمندان با وجود بهره مندی از سرمایه های کلان و بزرگ به سمت و سویی است که بتوانند به دیگران کمک کنند و جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنند.
یادتان باشد که «اگر به قصد زدنِ ستارگان تیری را شلیک کنید، نهایتاً می توانید به ماه برسید!» افراد فقیر کسانی هستند که وسعت دیدشان حتی به سقف خانه هم نمی رسد و متعجب می شوند که چرا هیچ موفقیتی در زندگی شان کسب نمی کنند.
افراد ثروتمند به ثروتمند بودن متعهد هستند؛ اما افراد فقیر فقط دلشان می خواهد که ثروتمند باشند
اولین دلیلی که نشان می دهد، چرا مردم به خواسته هایشان نمی رسند، این است که آن ها دقیقا نمی دانند که از زندگی خود چه می خواهند. دومین تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در این است که افراد ثروتمند راجع به اهداف و خواسته هایشان با خود و جهان کاملا صادقند.
آن ها قدرت می خواهند، هیچ شبهه ای در تصمیمات خود ندارند. متعهد هستند که خودشان را صرف جمع آوری ثروت کنند. تا جایی که این عمل، قانونی و اخلاقی باشد، آن ها از هیچ کاری برای رسیدن به ثروت مضایقه نمی کنند. افراد ثروتمند پیغام های درآمیخته ای را به کائنات نمی فرستند. اما افراد فقیر دقیقا همین کار را می کنند.
سومین سطح از خواستن «تعهد به جمع آوری ثروت» است. توضیح لغت «متعهد» این است که خودتان را بدون هیچ قید و شرطی وقف یک چیز کنید. این بدین معنی است که هیچ چیزی شما را عقب نگه نمی دارد؛ یعنی از تمام خودتان، برای رسیدن به ثروت مایه بگذارید.
این بدین معنی است که تا زمانی به خواسته های خود نرسید هیچ کار دیگری نکنید. این راهِ تمام جنگجویان است. هیچ بهانه، اما، اگر و شایدی در کار نیست و شکست هم اصلاً در بین موارد وجود ندارد. راه جنگجویان واقعا ساده است «یا ثروتمند خواهم شد و یا در حال تلاش برای ثروت می میرم».
به نظر ما ثروتمند شدن به تمرکز، حرفه، دانش، همت، انگیزه، تلاش ۱۰۰ درصدی، روحیه قوی و یک تفکر ثروتمند دارد؛ و همین ها هستند که تفاوت افراد فقیر و ثروتمند را نشان می دهند.
آیا می توانید روزانه ۱۶ ساعت کار کنید؟ افراد ثروتمند این کار را می کنند!
آیا می توانید ۷ روز هفته و برخی از تعطیلاتتان را فدای کارتان کنید؟ افراد ثروتمند این کار را می کنند!
آیا می توانید برای مدتی نه چندان کوتاه دوستان و خانواده تان را نبینید و هیچ سرگرمی و تفریحی نداشته باشید؟ افراد ثروتمند این کار را می کنند.
آیا شما حاضر هستید وقت و انرژی تان را برای راه اندازی یک استارتاپ فدا کنید و به هیچ سودی نرسید؟ افراد ثروتمند این کار را می کنند!
تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در این حقیقت ساده نهفته است؛ هر قدر که تلاش کنید، همانقدر هم پاداش می گیرید.
دوست دارید زندگی تان چگونه باشد؟ دوست دارید وارد بازی شوید؟ دوست دارید در لیگ های بزرگ بازی کنید یا کوچک؟ دوست دارید بین تیم های کوچک باشید یا تیم های بزرگ؟ دوست دارید بازی های بزرگ انجام دهید یا بازی های کوچک؟ دوست دارید زندگی تان در چه سطحی باشد؟ انتخاب با شماست.
زندگی فقط و فقط به شما مربوط نمی شود. باید بتوانید در این راه با دیگران نیز همکاری و تعاون داشته باشید. زندگی واقعی بدین معنی است که بتوانید با دلایل منطقی، عملیات مخصوص به خودتان را تکمیل کنید و دلیلی برای زندگی در این زمان بر روی کره ی زمین داشته باشید. شما می بایستی تکه ی مربوط به خودتان را به پازل زندگی اضافه کنید.
بیشتر افراد آنقدر درگیر خودشان می شوند که دیگر اطرافیانشان را از یاد می برند. اما اگر شما می خواهید به معنی واقعی کلمه پولدار و ثروتمند شوید، می بایستی با جهان اطرافتان نیز ارتباط سازنده و مفید داشته باشید. این به معنی ارزش قائل شدن برای دیگران است. این یعنی، وقتی عملیات خودتان را با موفقیت پشت سر گذاشتید، وقت آن است که پاداشتان را با دیگران و کسانی که به شما کمک کرده اند تقسیم کنید. این یعنی دلتان می خواهد بازی های بزرگی انجام دهید. این کار به شما کمک می کند که از نظر روحی، احساسی، و صد البته مالی ثروتمندتر شوید. پس به این تفاوت افراد فقیر و ثروتمند توجه داشته باشید تا بتوانید در دسته ثروتمندان قرار بگیرید.
افراد ثروتمند فرصت ها را می بینند و بر روی نتیجه تمرکز می کنند؛ اما افراد فقیر موانع را می بینند و بر روی ریسک ها تمرکز می کنند
سومین تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در این است که فقرا ضررهای یک ماجرا را می بینند و به وسیله ی صدای ترسِ درونی خود کنترل می شوند. در صورتی که ثروتمندان رشد و توسعه ی بالقوه را می بینند، مسئولیت زندگی خودشان را بر عهده می گیرند و با این تفکر که «من می توانم این روند را به موفقیت تبدیل کنم» به سمت جلو می روند و عمل می کنند. افراد ثروتمند هرچقدر که نیاز باشد به کارشان متعهد هستند. نهایتا به این می رسند که: «اگر من این کار نکنم، پس چه کسی خواهد کرد؟»
افراد ثروتمند روی چیزهایی که می خواهند تمرکز می کنند؛ در حالی که افراد فقیر بر روی چیزهایی که نمی خواهند متمرکز می شوند
آیا می دانستید که هیچ خط صافی در این جهان وجود ندارد؟ زندگی هیچ وقت بر روی یک خط صاف و صحیح حرکت نمی کند. جهان ما مثل یک رودخانه ی طغیان کرده است. به علاوه، شما فقط می توانید پیچ بعدی را ببینید، نه انتهای راه را! وقتی در پیچ مورد نظر دور زدید، می توانید افق های دیدتان را گسترش دهید.
یادتان باشد که فعل همیشه منفعل را شکست می دهد؛ به همین خاطر است که انسان های ثروتمند همیشه انسان های مثبتی هستند. پس چهارمین تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در دیدگاه های مثبت و منفی آن ها خلاصه می شود.
برای چیزهایی که می خواهید آرزو کنید. اگر شخصی را در یک خانه ی زیبا می بینید، آن خانه ی زیبا را تصور و آرزو کنید. اگر شخصی را با یک ماشین زیبا می بینید، هم برای آن شخص و هم برای داشتن ماشینی مثل آن دعا و آرزو کنید. اگر شخصی را با یک خانواده ی دوست داشتنی می بینید، هم برای آن خانواده و هم برای داشتن چنین خانواده ای دعا کنید. اگر فردی را با یک بدن زیبا می بینید، هم برای بدن او و هم برای داشتن چنین بدنی دعا کنید.
یادتان باشد که انرژی، یک امر مسری است؛ پس شما می توانید روی مردم تاثیر بگذارید یا آن ها را آلوده کنید. تفکر منفی می تواند همانند سرخجه باشد. به جای خارش گرفتن، شما مدام تفکرات بد و اشتباهی خواهید داشت؛ به جای خاراندن، مدام می ترسید؛ به جای ملتهب شدن، ناامید می شوید. حالا بگویید ببینم، آیا می خواهید همچنان با چنین افرادی سر و کار داشته باشید؟
افراد ثروتمند تقریباً در همه ی اوقات در حال ترقی دادن هستند
پنجمین تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در این است که ثروتمندان تمام مدت می خواهند محصولات، خدمات یا ایده هایشان را با نهایت صبر و بردباری ترقی بخشند. در بر داشتن این ویژگی، یکی از مهم ترین خصوصیاتی است که برای موفق شدن لازم دارید. افرادی که با فروختن و یا ترقی دادن مشکل دارند، همیشه شکست می خورند.
افراد فقیر کسانی هستند که هر کاری را برای اجتناب کردن از مشکلات انجام می دهند
ششمین تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در این است که فقرا وقتی با چالشی در زندگی مواجه می شوند فرار می کنند. دوستان عزیز، راز موفق شدن در زندگی این نیست که از مشکلات اجتناب کنید یا از دستشان خلاص شید یا سُر بخورید. راز موفقیت این است که در میان مشکلات رشد کنید تا این که بتوانید از مشکلاتتان بزرگ تر باشید.
اگر مشکل بزرگی در زندگی دارید، پس بدین معنی است که شما از مشکلاتتان کوچک تر هستید. اگر خواهان تغییری دائمی در زندگی تان هستید، نباید بر روی اندازه ی مشکلتان تمرکز کنید، بلکه باید بر روی اندازه ی خودتان تمرکز کنید. پس اگر می خواهید فرد موفقی باشید به این تفاوت افراد فقیر و ثروتمند توجه کنید.
افراد ثروتمند و موفق کسانی هستند که به سوی یافتن راه حل گرایش دارند
افراد ثروتمند کسانی هستند که وقت و انرژی شان را صرف پیدا کردن جواب ها و استراتژی هایی می کنند که با اجرای آن ها، مشکل فعلی به هیچ وجه دوباره تکرار نشود؛ این تفاوت افراد فقیر و ثروتمند است.
به خودتان به عنوان یک صندوق پول فکر کنید. اگر شما صندوق کوچکی باشید و پول شما زیاد باشد، چه اتفاقی می افتد؟ شما مقدار زیادی از پولتان را از دست خواهید داد؛ چرا که پول مورد نظر از صندوق سرریز میکند و بخش اعظمی از پول از دستتان می رود. ساده است که شما نمی توانید بیش از حجم صندوقتان پولی را داشه باشید. از این رو، می بایستی صندوق بزرگتری باشید و در این رشد کنید تا هم ثروت بیشتری را درون خودتان رشد دهید، هم ثروت بیشتری را به سمت خودتان جذب کنید.
افراد ثروتمند در صورت دیدن مشکلات عقب نشینی نمی کنند، از مشکلات فرار نمی کنند و راجع به مشکلات غر نمی زنند
افراد ثروتمند جنگجویان مالی هستند. خلاصه ی کلام این است که اگر بتوانید در حل و فصل مشکلات به یک استاد واقعی تبدیل شوید، چه چیزی می تواند شما را از موفقیت باز دارد؟ هیچ چیز! اگر هیچ چیز نتواند شما را از موفقیت باز دارد، شما تبدیل به یک ماشین رشدِ غیر قابل توقف می شوید.
ثروتمندان سخت کار و تلاش می کنند و باور دارند که پاداش آن ها کاملاً مناسب کار و تلاششان بوده و برای دیگران نیز در این راه ارزش قائل می شوند
نهمین تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در این است که فقرا سخت کار می کنند، اما به خاطر ذهنیت بی ارزش گونه ای که نسبت به خودشان دارند، فکر می کنند که شایستگی لازم برای دریافت پاداش به خاطر تلاششان را ندارند.
تلاش کنید که پولدار شوید و به کسانی که هیچ وقت شانس و فرصت های شما را تجربه نکرده اند کمک کنید. اگر چنین ذهنیت، میل و آرزویی برای ثروتمند شدن دارید، پس به سمتش قدم بردارید. یادتان باشد که روش کار شما مختص خود شماست.
هیچ چیز نمی تواند ارزش یک چک حقوق را از بین ببرد مگر این که حس کنید که ارزش و شایستگی لازم برای دریافت آن را ندارید. زندگی کردن براساس محافظه کاری، زندگی کردن بر اساس ترس است.
افراد ثروتمند به خودشان باور دارند. آن ها به ارزش هایشان و تحقق این ارزش ها باور دارند
تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در این است که آن ها چنین باوری نسبت به خودشان ندارند؛ به همین دلیل است که به ضمانت نیاز دارند. تنها راهی که شما می توانید از طریق آن ارزش واقعی تان را به دست آورید این است که بر اساس نتایج واقعی تان حقوق و پاداش بگیرید.
آیا شما یک شغل حرفه ای می خواهید یا یک رابطه ی نزدیک با خانواده؟ هردوی آن ها!
آیا شما تمرکز روی کارتان را می خواهید یا بازی و تفریح را؟ هردوی آن ها را!
آیا شما پول می خواهید یا معنا در زندگی را؟ هردوی آن ها را!
آیا شما می خواهید که در زندگی شانس و بخت داشته باشید یا کاری که دوست دارید را انجام دهید؟ هردوی آن ها!
تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در همین جاست. فقرا کسانی هستند که فقط یکی از آن ها را انتخاب می کنند، اما افراد ثروتمند هردوی آن ها را می خواهند. مگر می شود گفت که دستتان را می خواهید یا پایتان را؟ مسلما هردوی آن ها به یک اندازه مهم اند و شما هردوی آن ها را می خواهید.
افراد فقیر یا نمی توانند پول را مدیریت کنند یا به طور کلی از مبحث پول فرار میکنند
بزرگترین تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در مدیریت پول خلاصه می شود؛ این که شما چگونه پولتان را مدیریت می کنید. خیلی ساده است؛ برای این که بتوانید پولدار شوید، باید توانایی مدیریتش را داشته باشید.
گفتن این که: «به محض دریافت یک پول کلان آن را مدیریت خواهم کرد» مثل این است که یک فرد چاق بگوید: «هروقت ۳۰ کیلوگرم کاهش وزن داشتم، رژیم می گیرم و ورزش می کنم!» شما باید بتوانید مهارت های لازم برای مدیریت میزان کمی از پول را داشته باشید، تا بتوانید همان مهارت ها را برای مقادیر کلان و زیاد هم پیاده کنید.
مخلص کلام: یا شما پول را کنترل می کنید، یا پول شما را!
افراد ثروتمند کاری می کنند که پول برایشان سخت کار کند، اما افراد فقیر برای پول سخت کار می کنند
دیگر تفاوت افراد فقیر و ثروتمند در این است که ثروتمندان هر تومان را به عنوان دانه ای می بینند که اگر در خاک و شرایط مناسب آب و هوایی کاشته شود، می تواند صدها تومان دیگر را به بار بیاورد، و آن صدها تومان هرکدام می توانند هزاران تومان دیگر را به وجود بیاورند.
نهایتاً، افراد پولدار می توانند تصمیم بگیرند که آیا به کار کردن ادامه بدهند یا نه. اما افراد فقیر کسانی هستند که پولشان را سرمایه گذاری نمی کنند و در نتیجه مجبورند که برای امرار معاش شدیداً کار کنند.
افراد ثروتمند بدون در نظر گرفتن ترس هایشان عمل می کنند؛ در حالی که افراد فقیر اجازه می دهند که ترس و وحشت جلویشان را بگیرد
بسیار مهم است که بدانید برای موفق شدن نیازی به ترس نداشتن یا شجاعت خالص نیست. تفاوت افراد فقیر و ثروتمند هم در ترس هایی است که دارند. افراد موفق و ثروتمند نیز شک و شبهه هایی دارند و گاهی نگران می شوند. تنها فرق آن ها این است که اجازه نمی دهند این احساسات بر آن ها غلبه کند و آن ها را از راه موفقیت باز دارد. اما افراد ناموفق و شکست خورده ترس ها، نگرانی ها و شک و شبهه هایی دارند که آن ها را از مسیر موفقیت باز می دارد.
دوستان عزیز امیدواریم با آگاهی از تفاوت افراد فقیر و ثروتمند بتوانید محدودیت ها را کنار گذاشته و به سمت یک زندگی موفق و ثروتمند گام بردارید.
نکتههایی طلایی در مورد کسانی که با توانایی خودشان، ثروتمند شدند
ایجاد ثروت، یک مهارت است. مهارتی که هرکسی میتواند آن را یاد بگیرد. درواقع، تبدیلشدن به یک میلیونر خود ساخته، یعنی ایجاد یکروند و پایبندی به آن تا زمانی که به هدف خودمان برسیم. فرقی نمیکند کجا هستیم، فرقی نمیکند چه شغلی داریم. وقتی از گامهای این مهارت، آگاهی داشته باشیم و واقعاً آنها را اجرا کنیم، به چیزی بیش از یک میلیونر ساده، یعنی کسی که مهارتهای ثروت سازی را میداند، تبدیل میشویم. تنها آن زمان است که جرقههای ثروت در زندگی ما ظاهر میشوند و تغییری بزرگ در کیفیت روزهای پرارزش ما جاری میشود. در این مقاله، به دنبال راهکارهای ایجاد ثروت برای کسانی میگردیم که میخواهند به یک میلیونر خود ساخته تبدیل شوند.
رابرت کیوساکی
هر چه قدر بیشتر فکر کنید که پول، واقعی است، سختتر برای به دست آوردنش کار میکنید. اگر متوجه شوید که پول، واقعی نیست، سریعتر پولدار میشوید. پس یادتان باشد که پول، واقعی نیست.
چگونه یک میلیونر خود ساخته شویم؟
قدم اول: برای گوشهایتان دروازه بسازید و ذهنتان را جاروبرقی بکشید.
اولین قدم برای تبدیلشدن به یک میلیونر خود ساخته، پاک کردن تمام حرفهای منفی در مورد ثروت یا توانایی رسیدن به ثروت است. حرفهایی ازایندست که:
پول چرک کف دسته، نباید به دنبالش باشی.
پول زیاد، باعث بدبختی میشه.
چرا بیشتر میخواهی؟ به همینی که داری راضی باش، خیلیها همین رو هم ندارند.
پول باعث خوشبختی نمیشه و…
حرفهایی ازایندست، هالهای روی ذهن ما ایجاد کرده و همچون تلقینهایی منفی، مسیر ذهنمان را منحرف میکنند. داشتن ثروت، چیز بدی نیست. پول نیز همچون تمام چیزهای خوب این جهان، یکی از نعمتهای خداوند است. انسان برای سختی کشیدن، رنج بردن یا دستوپا زدن در فقر، به این دنیا فرستاده نشده است. تابهحال این پرسش برایتان پیشآمده که این میل درونی به داشتن ثروت، اصلاً چرا در ما وجود دارد؟ دوستان عزیزم، جوهره ما، برای زندگی در بهترین و بالاترین وضعی که روی زمین، امکان داشته باشد، طراحیشده است. هر چیزی بهجز این، تناقضی در وجودمان ایجاد میکند. به همین علت است که همه مردم جهان، به دنبال رشد هستند. بیشتر خواستن، به معنای طمعکار بودن نیست. بلکه به معنای توجه به این نیاز پاک و صادقانه انسانی است که میخواهیم در بهترین وضع ممکن، زندگی کنیم. در این میان، نگهداشتن تعادل میان خواستههای جسم و روح، میتواند به معنای واقعی، باعث رشد ما بهعنوان یک انسان و رسیدن به کمال شود. یعنی هم به جنبههای مادی و هم به جنبههای روحی و معنوی وجودمان توجه کنیم و در هر دو زمینه، رشد کنیم.
برای حفظ این روند درست و محافظت از ذهنتان، نگهبانهای درونتان را صدا بزنید و آنها را در گوشها و ذهنتان مستقر کنید. اجازه ندهید هیچ سخن منفی یا ناامیدکنندهای وارد ذهنتان شود یا در قلبتان نفوذ کند. یادتان باشد، شما تنها انسانی نیستید که میخواهد به یک میلیونر خود ساخته تبدیل شود. قبل از شما، انسانهای زیادی توانستند به هدف خود برای میلیونر شدن برسند. پس شما هم میتوانید.
قدم دوم: خودتان را باور کنید
انسان، کلکسیونی از باورها است. هر چیزی که در وجود ما بهعنوان یک باور، شناخته شود، در حقیقت، حکم یک قانون را برایمان ایفا میکند. این قانون، شاید در سطح جهانی قدرتی نداشته باشد اما بر بخش، بخش زندگی ما تأثیری غیرقابلانکار میگذارد. اگر با تمام قلبمان، باور کنیم که میتوانیم کاری را انجام دهیم، آن کار، چارهای جز انجام شدن ندارد. شما باید به بزرگترین طرفدار خودتان تبدیل شوید. کسی که به هنگام شادیها، شما را تحسین میکند، به هنگام ایجاد مشکل، دلداریتان میدهد تا توان ایستادن دوباره را پیدا کنید و کسی که صادقانه عملکرد شما را نقد میکند تا از اشتباهتان پلی به سمت پیروزی بسازید. یادمان باشد، تنها هنگامیکه به «من میتوانم آن را انجام دهم» معتقد باشیم، شیوه انجام دادن کارها را پیدا خواهیم کرد.
جین وبستر – نویسنده رمان بابا لنگ دراز
من کاملاً به اراده آزاد خود و قدرت خود در رسیدن به خواستههایم ایمان دارم و این باوری است که کوهها را جابهجا میکند.
قدم سوم: لطفاً بزرگ فکر کنید
هیچچیزی در جهان، نمیتواند ابعاد تواناییهای انسان را اندازهگیری کند. اما یکچیز میتواند آن را بهاندازه سر یک سوزن، محدود کند و آن، فکرهای کوچک است. برای تبدیلشدن به یک میلیونر خود ساخته، باید ابعاد تفکرمان را بسیار گسترش دهیم. دیوید جی شوارتز در کتاب «جادوی فکر بزرگ» میگوید: «میزان حسابهای بانکی، میزان خشنودی و رضایت عمومی هر فرد، بهاندازه فکر او بستگی دارد. فکر بزرگ، جادو میکند.» برای بزرگ فکر کردن لازم نیست کار سختی انجام دهیم. تنها کافی است وقتی پشت میز کارمان مینشینیم، به دیوارهای شرکت چندملیتی خودمان نگاه کنیم. وقتی در مغازه اجارهایمان در حال فروش یک چیپس هستیم، ردیفهای بیانتهای محصولات را در یکی از شعبههای فروشگاههای زنجیرهایمان ببینیم. تنها کافی است این اجازه را به ذهنمان بدهیم که بالهایش بگشاید و نهایت آن چیزی که میتواند را به ما نشان دهد.
لوئیس کارول – نویسنده کتاب آلیس در سرزمین عجایب
وقتی آدم جرات خیالپردازی را داشته باشد، معجزههای زیادی رخ میدهند. مشکل این است که مردم، هیچوقت، چیزهای غیرممکن را تصور نمیکنند.
قدم چهارم: خیلی واضح و روشن، آنچه میخواهید را مشخص کنید
واقعاً چه میخواهید؟ وقتی به ۱۰ سال آینده خود نگاه میکنید، چه منظرهای را میبینید؟ اصلاً اگر این قدرت را داشتید که به ده سال آینده سفر کنید آیا از ملاقات با خودتان، خوشحال خواهید شد؟ زندگی شما باید یکجهت داشته باشد. ذهن ما طوری آفریدهشده که تنها باوجود یک هدف، قادر به نمایش تواناییهایش است. برای تبدیلشدن به یک میلیونر خود ساخته باید بدانید که هدف واقعی شما چیست؟
نکته: برخی از ما با خودمان فکر میکنیم که هدفداریم. ولی در حقیقت، چیزی که داریم، هیچ شباهتی به یک هدف واقعی ندارد. اجازه بدهید با یک مثال، این موضوع را روشنتر کنم. مثلاً ممکن است با خودمان بگوییم که: «هدف من، پولدار شدن است!» دوستان عزیزم، پولدار شدن یک هدف نیست چون پر از علامت سؤال است. پرسشهایی مثل: «چقدر پول ازنظر تو پولداری محسوب میشود؟ یا «از چه روشی و طی چه مدتی میخواهی پولدار شوی؟» در این هدف مبهم، موج میزنند. هدف درست، هدفی است که بعد از شنیدن آن، علامت سؤالی در ذهنمان ایجاد نکند. مثلاً هدفی همچون: «میخواهم در طی ۵ سال و از طریق فروش محصولاتم، خانهای ۱۰۰۰ متری بخرم.» یک هدف واقعی است. شاید خیلی دقیق نباشد ولی در آن سه نکته اصلی، کاملاً واضح بیان شدهاند یعنی:
زمان
برنامه
هدف
چنین هدفی، کاملاً قابلدستیابی است. تنها زمانی میتوانید به یک میلیونر خود ساخته تبدیل شوید که هدفی درست و واقعی برای زندگیتان داشته باشید. شاید در طول مسیر، برنامههای زیادی را امتحان کنید اما درنهایت، به هدفی که برای خودتان مشخص کردهاید میرسید. باب پراکتور در کتاب «الفبای موفقیت» میگوید: «هیچ کوهنوردی نمیتواند بدون مشخص کردن قله مورد نظرش به آن دست پیدا کند. قله زندگیتان را پیدا کنید. نگاهتان به آن باشد اما به آن خیره نشوید. گاهی هم باید به زیر پایتان نگاه کنید و مطمئن شوید که جای پایتان محکم و درست است.» بنابراین، محکم، استوار و با قلبی لبریز از ایمان به تواناییهای خودتان، قله بلند زندگیتان را انتخاب کنید.
قدم پنجم: بپذیرید که تنها مسئول، خودتان هستید
این گام بسیار مهمی است. گاهی پذیرش اینکه همه پیشآمدهای خوب و بد زندگیمان در اثر عملکردهای دور و نزدیک خودمان است، بسیار سخت میشود. اما حقیقت است و قرار نیست همه حقیقتها شیرین باشند. اما میتوان از این حقیقتهای گاهی تلخ، بهعنوان خمیرمایهای برای ساختن پیشآمدهای شیرین در آینده استفاده کرد. وقتی بپذیریم که تنها مسئول زندگیمان خودمان هستیم، به طرز عجیبی احساس آزادی خواهیم کرد.
این احساس آزادی به ما میآموزد که قبل از برداشتن هر قدمی و گرفتن هر تصمیمی، تمام جنبههای آن را مورد بررسی قرار دهیم. تنها در این صورت است که میتوانیم مسئولیت هر نتیجهای که ایجاد میشود را بر عهده بگیریم. وقتی بپذیریم که تنها مسئول زندگیمان خودمان هستیم، غلظت یک ویژگی بسیار خوب در وجود ما افزایش مییابد و آن تعهد است. بهعنوان فردی که میخواهد به یک میلیونر خود ساخته تبدیل شود، باید بدانیم که داشتن تعهد، یکی از پایههای موفقیت ما است. وقتی بهعنوان انسان متعهدی شناخته شویم، فرصتهای زیادی در مسیر پیشرفت ما قرار میگیرند. چون دیگران متوجه میشوند که قابلاعتماد هستیم و میتوانند روی قولی که به آنها میدهیم حساب باز کنند. وقتی مسئولیت زندگیمان را بر عهده میگیریم به طرز جالبی از جایگاه یک قربانی بهجایگاه فردی که زندگیاش را تحت کنترل خودش دارد تبدیل میشویم. خوب یا بد، چیزی که حالا هستیم، حاصل انتخابهای خودمان است. پذیرش این دیدگاه، تحولی بزرگ در زندگیمان ایجاد میکند.
آدام خو
وقتی مسئولیت کارهایمان را میپذیریم و خودمان را تغییر میدهیم، همهچیز و همهکس، تغییر میکند.
قدم ششم: کاری که دوست دارید را پیدا کنید و آن را انجام دهید
درون قلب هرکدام از ما، یک قطبنما وجود دارد. این قطبنما، همیشه ما را به سمت یکچیز خاص، هدایت میکند. عدهای به قطبنمای قلبشان نگاه میکنند و در جهتی که نشانشان میدهد، گام برمیدارند. اما بیشتر ما، قطبنمای قلبمان را در جیبمان نگه میداریم و در جهتی که نمیدانیم چیست و اصلاً چه مفهومی برایمان دارد حرکت میکنیم. درنتیجه، بعد از مدتی، روحمان خسته میشود و دیگر توانی را برای برداشتن قدم بعدی در پاهایمان احساس نمیکنیم. هرکسی، در کاری که دوست دارد و قلبش به سمت آن کشیده میشود، موفقیت را پیدا میکند. شادی ما در دنبال کردن خواسته قلبمان است. به قول کنفوسیوس، کاری که دوست داری را انجام بده، آنگاه حتی یک روز از عمرت را به کار کردن سپری نمیکنی. تمام کسانی که آنها را بهعنوان فردی بسیار ثروتمند و موفق میشناسیم مثل بیل گیتس، ایلان ماسک، استیو جابز، اندرو کارنگی، هنری فورد و غیره، کاری را انجام دادند که عاشقش بودند. هیچچیزی، بهاندازه عشق به کاری که انجامش میدهیم نمیتواند به ما این انگیزه را بدهد که روزی ۱۴ ساعت کارکنیم، زمین خوردنها را پشت سر بگذاریم و به موفقیتمان ایمان داشته باشیم. یک میلیونر خود ساخته، کسی است که با انجام کاری که دوستش دارد به موفقیت میرسد.
جانی کارسون – نویسنده، کمدین و تهیهکننده معروف آمریکایی
هرگز در کاری که دوست ندارید، نمانید. اگر ازآنچه انجام میدهید لذت ببرید، خودتان را هم دوست خواهید داشت و آرامش درون را تجربه خواهید کرد.
قدم هفتم: یادگرفتن را به یک عادت خوب برای خودتان تبدیل کنید
دانستن، قدرت است. از این قدرت میتوانیم برای دیدن فرصتهایی که همیشه در کنارمان بودند استفاده کنیم. این قدرت به ما برتری میدهد و زمینههای گسترش کارمان را فراهم میکند. کسی که همواره در حال یادگیری است، در حال حرکت با سرعتی بالا، رو به جلو است. شاید این پرسش برایتان پیشآمده باشد که: «بهعنوان کسی که میخواهد به یک میلیونر خود ساخته تبدیل شود، چه چیزهایی را باید یاد بگیریم؟» در پاسخ باید بگویم که یادگرفتن در دو زمینه زیر میتواند به شما کمک بسیار زیادی بکند:
یادگیری درزمینهٔ امور مالی
رابرت کیوساکی در کتاب پدر پولدار، پدر بیپول میگوید: «اولین گام برای حرکت در مسیر آزادی مالی، یادگیری در چهار زمینه زیر است:
اول: حسابداری، حتی اگر یک حسابدار شخصی دارید.
دوم: سرمایهگذاری یا علم ساختن پول از پول
سوم: سر درآوردن از بازار یا آشنایی کامل با عرضه، تقاضا و علم بازاریابی
چهارم: شناخت قانون»
یادگرفتن درزمینهٔهای بالا و در کل، کسب هوش مالی به ما کمک میکند که از موجودی مالی خود محافظت کرده و در جای درست از آنها استفاده کنیم. تنها رعایت همین نکته، قدم بزرگی در تبدیل شما به یک میلیونر خود ساخته به شمار میرود.
یادگیری درزمینهٔ تخصص خودتان یا کاری که دوستش دارید
وقتی درزمینهٔ کاریتان شروع به یادگیری بیشتر میکنید درواقع، در حال شناسایی روشهای پیشرفت خودتان هستید. هر چه بیشتر یاد بگیرید، تخصصتان بیشتر میشود و علاوه بر انجام سادهتر کارها، روشهای بیشتر پول درآوردن از حرفهتان را میآموزید.
قدم هشتم: ورودیهای ذهنتان را کنترل کنید
چه فیلمهایی میبینید؟ آهنگهای موردعلاقه شما در چه سبک و با چه مفهومی هستند؟ به چه نوع کتابهایی علاقه دارید؟ چه سایتها، پیجها و کانالهایی را دنبال میکنید؟ در چه گروههایی عضو هستید؟ تمام این موارد، یعنی، فیلم، موسیقی، کتاب، سایت، گروه و چندین و چند مورد دیگر در کنار هم، مفهومی را به نام «خوراک ذهنی یا روحی» تشکیل میدهند.
این خوراکهای ذهنی، نقش مستقیمی در زندگی ما میگذارند. آنها میتوانند سبک زندگی ما را تغییر دهند، ما را از اهداف قدیمیمان دور کنند و اهداف جدیدی به ما بدهند. میتوانند از ما فردی فعال و موفق یا برعکس، فردی منفعل و شکستخورده بسازند. یکبار دیگر به خوراکهای ذهنیتان نگاه کنید. اگر بخواهید آنها را از فیلتر موفقیتتان عبور دهید، چند تا از آنها برایتان باقی میمانند؟ حتی اگر یک عدد هم برایتان باقی نماند، اشکالی ندارد. میتوانید بهسادگی، چیزهای همسوو تازهای برای خودتان پیدا کنید. یادتان باشد، خوراکهای ذهنی روی فکر ما تأثیر میگذارند و ما افکارمان را تبدیل به عمل میکنیم. درنتیجه، برای تبدیلشدن به کسی که میخواهیم باشیم، یعنی یک میلیونر خود ساخته، باید کسی که هستیم را رها کنیم، از پیلهای که دور خودمان پیچیدیم بیرون بیاییم و زندگی با طعم موفقیت را بچشیم.
توماس جفرسون
هیچچیز نمیتواند جلوی یک نفر با نگرش ذهنی درست را در راه رسیدن به هدفش بگیرد.
قدم نهم: ترکیب افراد کابینتان را دستکاری کنید
در سفر زندگی، هرکدام از ما، همراه با کسانی که آنها را میشناسیم در کابین یک آسانسور قرارگرفتهایم. هدف ما، رسیدن به بلندترین طبقه است. در طول مسیر، بعضی از همراهانمان، در طبقههای پایینتر، پیاده میشوند. بعضیها را نیز خودمان باید پیاده کنیم، چون نمیگذارند که ما به طبقههای بالاتر برویم. درنهایت، تعداد کسانی که تا آخر با ما میمانند، کمتر از انگشتان دستمان میشود. اما این تعداد باقیمانده، طلاییترین افراد در زندگی ما هستند. شاید در ابتدا، پیاده شدن یا پیاده کردن کسانی که میشناسیمشان، برایمان سخت باشد اما این جابهجایی به ما نشان میدهد که همراهان واقعیمان چه کسانی هستند. یادتان باشد، حتی اگر مجبور شدید تعدادی از طبقهها را بهتنهایی طی کنید، نیازی نیست که نگرانی به دلتان راه دهید. چون در مقصد، افراد بسیاری شبیه به خودتان پیدا میکنید.
قدم دهم: با واژه شکست، خداحافظی کنید
ثروتمندانی که با تلاش و استفاده از چشمهای تیزبینشان برای شکار فرصتها، تبدیل به میلیونرهایی خود ساخته شدند میدانند که در حقیقت، مفهومی به نام شکست، وجود خارجی ندارد. تنها یک مفهوم شبیه به شکست وجود دارد، آنهم تسلیم شدن است. وقتی برای خودمان، غولی به نام شکست میسازیم، شبیه شکاری میشویم که برای فرار از چنگالهای این غول بی شاخ و دم، خودش را به اینطرف و آنطرف میکوبد. مبارزه با شکست، یک جنگ ناعادلانه است. چون وقتی پردههای مهآلود ذهن کنار روند، در رینگ مسابقه فقط یک نفر وجود دارد و آنهم خودمان هستیم. کسی رو به روی ما نیست اما ما مدام، به سمت هوا مشت پرتاب میکنیم و فریاد میزنیم؛ تلاشی بیهوده، که نتیجهای جز خسته کردنمان ندارد. جالب اینجاست که وقتی از فرط تقلا کردن با هیچچیز، دیگر جانی برایمان نمانده، با این فکر جسم خستهمان را از رینگ مسابقه بیرون میکشیم که حریفمان پیروز شده است. اما یک میلیونر خود ساخته، نگاه متفاوتی به ماجرا دارد. او بهجای ترسیدن از هیولایی که حرفش را شنیده است، چشمهایش را خوب باز میکند تا حداقل بتواند حریفش را ببیند و چون در رینگ مسابقه، حریفی بهجز خودش وجود ندارد، میفهمد که اصلاً از همان ابتدا، مبارزهای در کار نبوده است. درواقع، افرادی که طعم شیرین موفقیت را میچشند به این نتیجه میرسند که بهجای غول شکست، تنها، دوستی به نام بازخورد وجود خارجی دارد. آدام خو، نویسنده، مربی و سخنران انگیزشی در کتاب «ذهنتان را مدیریت کنید؛ سرنوشتتان را بسازید!»، ماجرا را اینگونه توضیح میدهد. او میگوید: «وقتی کسی به خواستهاش نمیرسد، سه نوع واکنش از خودش نشان میدهد:
بهانه میتراشد، دیگران را سرزنش میکند و درنهایت تسلیم میشود.
همان روند قبلی را دوباره، دوباره و دوباره با تلاش سخت، امتحان میکند. در آخر خسته میشود و کلا هدفش را رها میکند.
بازخوردهای حاصل از عمل را استخراج میکند و با استفاده از نتیجههای بهدستآمده، یک استراتژی جدید را به کار میبندد. او این کار را آنقدر ادامه میدهند و آنقدر مسیرش را اصلاح میکند تا به هدفش برسد.»
پس، بهجای شکست، بهجای تصور غیرممکنها و محدودیتها، از چرخه بازخورد استفاده کنید و بهپیش بروید!
بروس لی
شکست، نوعی طرز نگرش است. هیچکس شکست نمیخورد مگر اینکه شکست را بهعنوان یک واقعیت قبول کند.
قدم یازدهم: کیفیت را فدای هیچچیز نکنید
در هر کاری که هستید، محصول شما یا خدماتی که ارائه میدهید، چهره شرکت یا کسب و کارتان را تشکیل میدهد. وقتی محصول یا خدمتی باکیفیت ارائه میدهید، زیباترین و فراموش نشدنیترین چهره از شرکتتان را به مشتریان خودتان نشان میدهید. این چهره زیبا، اعتبار شما است. کیفیت، بزرگترین تبلیغی است که میتوانید برای کارتان داشته باشید. وقتی کیفیت را سرلوحه کارتان قرار میدهید، با سرعتی بالا در مسیر تبدیلشدن به یک میلیونر خود ساخته گام برمیدارید. به قول دیوید. جی شوارتز، نویسنده کتاب «جادوی فکر بزرگ»، شما نمیتوانید پول درو کنید، مگر اینکه بذری بکارید که پول بدهد و بذر پول، خدمت باکیفیت است. ست گادین در کتاب معروف «گاو بنفش» دراینباره میگوید: «پرفروشترین محصولات در تاریخ خریدوفروش، محصولاتی نبودند که تبلیغات زیادی داشتند یا بهصورت انبوه برای تمام گروههای سنی، قابلاستفاده بودند. در عوض، محصولاتی که بسیار باکیفیت و برای گروه خاصی تولید میشدند، پرفروش و ماندنی شدند. توصیه میکنم بهجای دادن هزینههای هنگفت برای تبلیغاتی که بازده بسیار کمی دارند، روی کیفیت محصولات و خدمات خودتان سرمایهگذاری کنید و از تبلیغات دهانبهدهان برای پیشبرد کارتان بهترین بهره را ببرید.» برای اینکه پول را به سمت خود جذب کنید و به یک میلیونر خود ساخته تبدیل شوید، بزرگتر از پولی که دریافت کردید، خدمات ارائه دهید. هر بار باکیفیتتر از دفعه قبل و بهاینترتیب، شما بازار را از آن خود میکنید، طاقچهای که محصولاتتان را روی آن چیدهاید گسترش میدهید و تبدیل به برندی میشوید که هیچ شرکتی نمیتواند به گردپای محصولات و خدماتش برسد.
قدم دوازدهم: بهروز باشید
بازارها، کسانی که در آنها قدم میزنند، روشهایی که با آن، محصولات خریده میشوند و حتی سبک ارائه محصولات و خدمات، روزبهروز در حال تغییر هستند. مثلاً همین چند سال پیش، خبری از اپلیکشنهای کتابخانهای مثل طاقچه، فیدبو و کتابراه نبود. آن دسته از مردم که کتاب میخواندند، با مراجعه به کتابفروشیها از تازههای نشر باخبر میشدند و کتاب موردعلاقهشان را میخریدند. آن عدهای هم که کتاب نمیخواندند، سرشان با اپلیکیشنهای بازی یا تلگرام و اینستاگرام گرم بود. با ورود این اپلیکشنهای کتابخانهای و تمایزی که با خودشان به همراه داشتند مثل، عدم نیاز به مراجعه حضوری برای خرید کتاب، عدم نیاز به جابهجایی کتابهای سنگین، امکان مطالعه آسان کتاب در هر مکان و هر زمان، قیمت ارزانتر کتابها (گاهی حتی تا نصف قیمت) نسبت به نسخه چاپی، تنوع جالبتوجه کتابها، امکان درج نظر و مطالعه نظر سایر خوانندگان یک کتاب، امکان به اشتراکگذاری بخشهای جالب هر کتاب و غیره، نهتنها کار را برای افراد کتابخوان بسیار آسان کردند بلکه با جذابیتهایی که داشتند توانستند آن دستهای که به کتاب خواندن علاقه چندانی نداشتند یا روشهای مرسوم خرید و مطالعه کتاب برایشان سخت بود را به جوخه کتابخوانها ملحق کنند. برای تبدیلشدن به یک میلیونر خود ساخته، باید با جریان تغییرات در صنعت خود آشنایی کامل داشته باشید. به یاد داشته باشید که حتی شرکتهای بسیار بزرگ با کارمندانی بالای هزار نفر نیز در صورت مقاومت در برابر این تغییرات، بهسادگی از گردونه بازار، خارج خواهند شد. بهجای مقابله با تغییرات، راههای گام برداشتن با آن را یاد بگیرید. تنها در این صورت است که میتوانید خدمات یا محصولات خود را متناسب با جدیدترین نیازهای مشتریانتان هماهنگ کنید.
قدم سیزدهم: مدلی برای کسب و کارتان داشته باشید
طراحی مدل کسب و کار، یکی از مهمترین بخشهای کار شما بهعنوان یک میلیونر و صاحب تجارت است. شما باید بهطور دقیق، مشخص کنید که چه بخشهایی از کسب و کارتان، جریانهای درآمدی دارند و کدامیک، نیازمند صرف هزینه هستند. مثلاً اگر کسب و کار شما، یک فروشگاه لوازم الکترونیکی باشد، در این صورت، مدل کسب و کارتان بر اساس خریدوفروش مستقیم کالا به مشتریان، پایهگذاری شده است. درآمد حاصل از فروشتان نیز به تعداد مشتریانی بستگی دارد که وارد مغازهتان میشوند و فرایند خرید را انجام میدهند. هزینههای شما نیز روی خرید کالاهای جدید، پرداخت اجارهبهای مغازه، پرداخت مالیات بر درآمد و سایر هزینههای جاری مثل آب، برق و گاز، متمرکز خواهند بود. اما درصورتیکه شما یک شرکت برنامهنویسی داشته باشید، مدل کسب و کار شما میتواند بهصورت ارائه رایگان اپلیکشنها و افزونهها باشد. ورودی درآمدتان نیز از طریق تبلیغات درون برنامهای اپلیکشنها یا خدمات اضافی قابل پرداخت برای افزونهها متمرکز شود. قبل از هر اقدامی، مدل کسب و کار خودتان را مشخص کنید. این کار، شما را از دردسرهای اتلاف زمان و هزینه، دور میکند. در این زمینه، کتاب «خلق مدل کسب و کار» نوشته الکساندر استروالدر و ایو پیگنیور، انتشارات آرایانا قلم، میتواند کمک زیادی به شما بکند.
تیم اوریلی – مدیرعامل شرکت اوریلی
یک مدل کسب و کار و احد وجود ندارد. درواقع، فرصتهای فراوان و گزینههای بسیار زیادی وجود دارد که ما باید همه آنها را کشف کنیم.
مروری سریع بر آنچه تاکنون گفتیم:
هرکسی میتواند به یک میلیونر خود ساخته تبدیل شود. فقط باید دستبهکار شوید و تغییراتی اساسی در شیوه تفکر و عملکردتان ایجاد کنید.
به سخنان منفی گوش ندهید. برای گوش و ذهنتان ورودیهای قدرتمند بگذارید.
خودتان را باور کنید و به تواناییهایی که دارید، ایمان داشته باشید. اگر بقیه توانستند به موفقیت برسند، شما هم میتوانید.
دستوپای افکارتان را غل و زنجیر نکنید. اجازه بدهید فکرهای بزرگ، وجود شما را در بر بگیرند.
اهدافتان را شفافسازی کنید. اهدافی که دوپهلو و در هالهای از ابهام باشند، راه بهجایی نمیبرند.
بپذیرید که فقط خودتان، مسئول زندگیتان هستید. بهاینترتیب، آزادی عمل را تجربه خواهید کرد.
کاری را انجام دهید که واقعاً دوستش دارید. در این صورت میتوانید در طول مسیر هم از انجام کارتان لذت ببرید.
تشنه یادگیری باشید. موفقیت از آنکسانی است که همیشه در حال یادگیری هستند.
مراقب فیلمها، موسیقیها، بازیها و کتابهایی که میخوانید باشید. این خوراکهای ذهنی، قدرت زیادی در تغییر جهت افکار شما دارند.
موفقیت شما، برآیندی از موفقیت ۱۰ نفر نزدیک شما است. اطرافیانتان را بهدرستی انتخاب کنید.
مفهومی به نام شکست، وجود خارجی ندارد. خودتان را درگیر ترس از این چیز خیالی نکنید. روی اهدافتان متمرکز باشید و بازخوردها را اصلاح کنید.
کیفیت، یک مزیت رقابتی فراموشنشدنی است. همیشه آن را در شمار بالاترین اولویتهایتان قرار دهید. یادتان باشد، تنها چیزی که مشتری بعد از پرداخت بهای یک کالا یا خدمات با آن سروکار دارد، کیفیت محصولات و خدمات شما است.
جهان، روزبهروز در حال تغییر است. بهجای مقابله با این تغییرات، سرعت خود را برای هماهنگی با آنها بالا ببرید.
مدلی برای کسب و کارتان داشته باشید. هرگز بدون نقشه، وارد بازی تجارت نشوید.
دو قدم مانده به آب…
در بسیاری از موارد، فاصله ما با چیزی که میخواهیم، مثلاً تبدیلشدن به یک میلیونر خود ساخته، تنها بهاندازه عمل کردن است. شرایط ایدهآل برای اقدام، سرابی بیش نیست و هرگز شما را سیراب نمیکند. باید آستینها را بالا بزنید و برای موفقیت خودتان، چاهی بزرگ احداث کنید. موقع کندن زمین، به این فکر نکنید که: «نکنه دارم وقتم رو تلف میکنم» یا «از کجا معلوم اینجا آب داشته باشه» در عوض، با باور به اینکه میتوانید و میشود، تلاش کنید. شاید آفتاب بالای سرتان سوزان باشد، اما به یاد داشته باشید که ایران، سرزمین پر آبی است. اگر دستبهکار شوید، حتماً به آب میرسید.
دو راه برای ثروتمند شدن وجود دارد که در این مقاله سعی دارم در مورد آنها صحبت کنم و توضیح دهم چه ویژگی هایی دارند و بهتر است کدام یک را انتخاب کنیم.دانستن و فهم دقیق این دو راه اصلی ثروتمند شدن به ما کمک می کند بتوانیم مسیر افزایش ثروت خود را به درستی انتخاب کنیم.این دو راه در هیچ شرایطی تغییر نمی کنند و هر کسی چه در ایران و چه در خارج از ایران ثروتمند شده است از یکی از این دو راه به ثروت دست پیدا کرده است و آن را افزایش داده است.
راه شماره ۱: خدمت به مردم با ارائه یک محصول و خدمات خوب
بله راه شماره یک که بسیار آسان به نظر می رسد راهی است که اکثر ثروتمندان خودساخته طی کرده اند تا به ثروت برسند.چه در ایران زندگی کنید چه در خارج از ایران چه در تهران زندگی کنید و چه در هر شهری دیگری از ایران باید بتوانید به مردم خدمت کنید مردم هم در ازای این خدمتی که به آنها ارائه می دهیم به ما پول می دهند هر چه خدمتی که ما ارائه می کنیم با ارزش تر باشد قطعا پول بیشتری به سمت مامی آید. بیایید در مورد این موضوع کمی صحبت کنیم مثلا فردی کفش مردم را واکس می زند قطعا در ازای آن پولی از مردم دریافت می کند اما این پول کم است چرا؟ چون خدماتی که این فرد ارائه می دهد برای مردم ارزش بالایی ندارد و مساله ای است که یک فرد به راحتی خودش هم می تواند این کار را برای خودش انجام دهد پس اگر کسی این کار را می کند مشخصا درآمد بالایی نخواهد داشت . حال فردی را تصور کنید که در شهری آلوده زندگی می کند و مردم از آلودگی هوا رنج می برد این فرد نصمیم می گیرد ماسک هایی پیدا کند که آلودگی را تا حد زیادی جذب می کند و سپس این محصول را به مردم شهرش ارائه دهد این فرد با جستجو فراوان تولید کننده و یا وارد کننده این ماسک ها را پیدا می کند و چون مردم آن شهر به این ماسک ها بسیار نیاز دارند و خودشان نمی توانند این مساله را به راحتی حل کنند نیاز به این خدمت دارند در نتیجه ماسک های زیادی از این فرد خرید می کنند و این فرد را ثروتمند می کنند. برای پولدار شدن از این روش باید بتوانید خدمت بزرگتری به مردم ارائه دهد.
مثال های ایرانی ثروتمند شدن با خدمت به مردم
آقای غلامعلی سلیمانی با تولید لبنیات با کیفیت در برند موفق کاله
مهندس نعمت الله بابایی مدیرعامل شرکت سه نان با تولید نان در کیفیت و بسته بندی متفاوت
کاظم قلمچی با ارائه خدمات در کانون فرهنگی آموزش (قلم چی)
بهروز فروتن با تولید محصولات با کیفیت در برند بهروز
سلطان حسین فتاحی با تولید محصولات در قالب برند امرسان
این فقط پنج نمونه از هزاران افرادی است که در ایران با راه شماره ۱ یعنی خدمت به مردم ثروتمند شده اند. سعی کنیم با عشق و علاقه به مردم خدمت کنیم، کالا و خدماتی که دوست داشته باشند به آنها ارائه دهیم و زندگی آنها را بهتر کنیم، مردم هم در ازای خدمتی که به آنها می کنیم به ما پاداش می دهند پاداشی مثل عزت، احترام، حس خوب و ثروت. هر چه ما خدمت بهتری به مردم ارائه دهیم این پاداش ها بزرگتر خواهند بود…
راه شماره ۲: سرمایه گذاری
این راه همانطور که از اسمش مشخص است به این معناست که پول خود را در جایی سرمایه گذاری می کنیم تا رشد کند و ما را به درآمد بیشتری برساند مثلا تصمیم بگیریم ۱ میلیارد تومان در بورس سرمایه گذاری کنیم و یا تصمیم بگیریم چند میلیارد تومان در بازار مسکن و یا در طلا و حتی ارز سرمایه گذاری کنیم. از دیگر انواع سرمایه گذاری می توان به سرمایه گذاری در کسب و کار خاصی اشاره کرد، مثلا ما با دوستمان که می تواند کسب و کاری را انجام دهد، قراردادی میبندیم که کار از تو پول از من ، و این مدل هم نوعی از مدل های سرمایه گذاری است که می توانیم با سرمایه خود انجام دهیم و یا مثلا تصمیم میگیریم پولمان را بر روی کار خود سرمایه گذاری کنیم مثلا اگر کارخانه ای داریم و محصولی تولید می کنیم بر روی توسعه کارخانه خود سرمایه گذاری می کنیم، یا اگر خدماتی ارائه می دهیم با سرمایه گذاری پولمان بر روی کار خودمان سعی می کنیم کار خود را توسعه دهیم.
کدام راه بهتر است؟
اگر بخواهم به این موضوع پاسخ دهم می گویم به چند عامل بستگی دارد اما به صورت کلی این را بدانید اکثر ثروتمندان خودساخته ابتدا با راه اول یعنی خدمت به مردم با ارائه یک محصول و خدمت خوب شروع کرده اند و به مرور با درآمدی که از آن به دست آورده اند سرمایه گذاری را شروع کرده اند . پس اگر یک محصول و خدمات خود برای عرضه به مردم ندارید در قدم اول باید سعی کنید آن را ایجاد کنید.به عنوان مثال ما در ایران دکتر های بسیاری داریم که بعد از مدتی کار کردن و رسیدن به درآمدی خوب،ثروت به دست آمده را در مسکن سرمایه گذاری کرده اند و یا حتی خودشان شروع به ساخت و ساز مسکن کرده اند.یا شخص خود من از ابتدا با سرمایه کم در بورس سرمایه گذاری می کردم اما به مرور با افزایش درآمد و پس انداز خود از راه شماره ۱ یعنی ارائه خدمات در حوزه آموزش مبلغ سرمایه گذاری خودم را در بورس را افزایش دادم در شرایط حاضر من هم از راه شماره ۱ یعنی ارائه خدمات و یا محصول و هم راه شماره ۲ یعنی سرمایه گذاری درآمد دارم.توصیه من به شما این است برای هر دو راه برنامه داشته باشید و آموزش ببینید اما راه شماره ۱ را در اولویت قرار دهید.بسیاری از ما سالهای عمرمان را در تردید انتخاب مسیر درست ثروتمند شدن بر باد می دهیم، سالها کاری که در ذهنمان است را شروع نمی کنیم و در آخر فقط افسوس و اندوه زمان های از دست رفته برایمان باقی می ماند، یکبار برای همیشه تردید و دودلی را کنار بگذاریم و شروع کنیم حتی از نقطه اشتباه! خواهیم دید بعد از مدتی در مسیر درست قرار داریم، تردید داشتن بد نیست اما ماندن در تردید بزرگترین خیانتی است که می توانیم به خودمان و زندگیمان بکنیم.
کدام راه ما را سریعتر به درآمد بیشتری می رساند؟
باید گفت که راه شماره ۲ یعنی سرمایه گذاری نیاز به سرمایه دارد یعنی شما باید سرمایه نسبتا خوبی داشته باشید تا با سرمایه گذاری آن بتوانید به سود بالایی برسید و اگر با سرمایه کمی شروع کنید ممکن است نیاز داشته باشید سالهای بیشتری برای زیاد شدن آن زمان بگذارید اما در مورد راه شماره ۱ یعنی خدمت به مردم شما با حداقل سرمایه هم می توانید شروع کنید و به مرور آن را افزایش دهید اما توصیه من همان توصیه قبلی است در هر دو موضوع آموزش ببینید و شم اقتصادی خود را افزایش دهید اما راه حل اول را در اولویت قرار دهید.
قطعا اگر از هر کسی بپرسید که آیا تمایل داری پولدار شوی همه پاسخ خواهند داد بله! کسی نیست که برای پولدار شدن و ثروتمند تر شدن اشتیاق نداشته باشد اما اگر همین سوال را اینگونه بپرسیم : برای پولدار شدن خود چه کار کرده ای ؟ پاسخ ها بسیار کمتر، همراه با تامل و فکر کردن است! اما خوب بعد از کمی فکر کردن شاید چیز هایی بگوییم، مثلا بگوییم:
من در یک رشته تحصیلی خوب درس خوانده ام تا درآمد بالاتری داشته باشم
من سعی کردم بیشتر تلاش کنم تا درآمد بیشتری داشته باشم
من سعی کردم کارم را عوض کنم تا درآمد بیشتری داشته باشم
من سعی کرده ام پولم را پس انداز کنم و کمتر خرج کنم
من سعی کرده ام وام بگیرم تا بتوانم خانه و یا ماشینی بهتر خرید کنم
من همزمان چند کار دارم تا درآمد بیشتری داشته باشم
من پولم را به دیگران داده ام تا برایم کار کنند
و….
و پاسخ های در همین شکل و شمایل
اما کمتر کسی خواهد گفت که من آموزش هایی دیده ام تا بتوانم درآمد بیشتری داشته باشم و دلیل اینکه بسیار آدم های کمتری در اطراف ما از نظر مالی موفق هستند دقیقا همین است که افراد کمتری بر روی آموزش خود برای کسب درآمد بیشتر زمان گذاشته اند و کار کرده اند.شاید قانون لازم پولدار شدن این باشد که باید همین موضوع را بپذیریم که اگر تا امروز به آنچه می خواستیم برسیم نرسیده ایم حتما چیز هایی باید می دانسته ایم که نمی دانیم به قول رابرت کیوساکی : عصر فعلی که عصر اطلاعات است توصیه های قدیمی از قبیل «به دانشگاه برو، شغلی برای خودت دست و پا کن، پول پس انداز کن، همه بدهی ها و قرض هایت را پرداخت کن، برای طولانی مدت سرمایه گذاری کن، در چند زمینه مختلف سرمایه گذاری کن …» دیگر کاربردی ندارند.باید بپذیریم که آموزش را پر قدرت شروع کنیم و راهی جز آموزش دیدن برای موفقیت مالی و افزایش هوش مالی در ایران وجود ندارد. بعد از همراهی با بیش از 2000دانشجو و چندین سال فعالیت اقتصادی این موضوع کاملا برای من مشخص شده است که همه می خواهند موفق شوند اما همه اشتیاق آماده شدن برای آن را ندارند..! همه می خواهند ثروتمند شوند اما همه اشتیاق آموزش دیدن برای آن را ندارند..!
ایجاد یک زیرساخت مالی مطمئن از طریق آموزش
برخی در کلاس های آموزشی ام سوالی را به شکل های مختلف از می پرسند، سوال این است {چگونه میتوانیم ثروتمند شویم…؟} واین برخی به دنبال پیشنهاد راهی هستند که سریعا ثروتمند شوند، اما واقعیت داستان این است یادگیری ثروتمند شدن مثل یادگیری یک ساز موسیقی است مثلا برای یادگیری پیانو باید آموزش دید و تمرین کرد آن هم نه یک بار بلکه بارها و بارها ….و هیچ میانبری هم جز آموزش و تمرین برای ثروتمند شدن وجود ندارد برای همین موضوع باید قانون اول رسیدن به ثروت را برای خود آموزش دیدن قرار دهیم و خود را به یک متخصص تولید ثروت تبدیل کنیم فردی با هوش مالی بالا که به قول ضرب المثل معروف می تواند از آب هم کره بگیرد.
چطور بدون آموزش پولدار شویم!؟
فکر کردن به اینکه چطور بدون آموزش ثروت شویم مثل فکر کردن به این است چطور بدون آموزش بتوانیم پیانو بزنیم قطعا کار سختی است و تقریبا نشدنی… البته می توان سالها با یک پیانو آنقدر تمرین و سعی و خطا کرد و شاید بعد از سال ها تلاش بتوانیم چند آهنگ ساده پیانو بزنیم! با توجه به این مثال بیایید یکبار برای همیشه مساله ثروتمند شدن بدون آموزش را ببندیم و بدانیم برای رسیدن به هر موفقیتی لازم است آموزش ببینیم و در مورد ثروت هم هیچ گزینه دیگری وجود ندارد و مسیر اصلی همین آموزش است.به قول وارن بافت یکی از ثروتمند ترین مردان تاریخ دنیا
سرمایهگذاری روی خودتان بهترین کاری است که میتوانید انجام دهید. تواناییهای شما چیزیست که نمیتواند از شما گرفته شود. شما میتوانید هرکاری را انجام دهید اما اگر تواناییتان را گسترش دهید، یک دارایی فوقالعاده ارزشمند خواهید داشت که 10ها برابر به سمت شما برمیگردد. وارن بافت
چطور در رسیدن به ثروت سالها در عمر خود صرفه جویی کنیم؟
همانطور که صحبت کردیم شاید بدون آموزش بتوانیم با سعی و خطا فراوان و سالها زمان پیانو بزنیم اما با آموزش این مسیر را خیلی سریعتر و با آسودگی بیشتری طی می کنیم و به نتیجه های خارق العاده ای می رسیم . مثلا اگر بخواهیم بدون آموزش پیانو آموزش ببینیم شاید نیاز باشد ۵ سال تمرین کنیم حال آنکه با داشتن یک آموزش خوب می توانیم این مسیر را در کمتر از ۱ سال طی کنیم و در ۴ سال دیگر از این تخصصی که به دست آورده ایم استفاده کنیم و از نواختن موسیقی خودمان لذت ببریم.در مورد ثروت هم همین موضوع وجود دارد اگر وارد مسیر آموزش شویم به راحتی می توانیم با طی کردن این مسیر در زمانی بسیار کوتاهتر نسبت به حالت بدون آموزش ( البته اگر بدون آموزش برسیم ! که در ۹۹٪ موارد افراد بعد از مدتی تلاش خسته می شوند و دیگر ادامه نمی دهند ) به لذت ثروتمند بودن و آرزوهایی از زندگیمان که به ثروت مربوط است برسیم.
آموزش دیدن سخت است چه کار کنیم ؟
به نقل از ارسطو ریشه های آموزش تلخ، اما میوه هایش شیرین است.باید بپذیریم اینکه من برای آموزش خود زمان بگذارم شاید سخت باشد من در همین زمان می توانم به تفریح با دوستانم بروم و از بودن با آنها لذت ببرم! و یا به سینما بروم و یک فیلم خوب ببینیم اما وقتی تصمیم می گیرم که آموزش را شروع کنم مقداری از این لذت ها کم می کنیم و به زمان آموزش خود اضافه می کنیم، مثل شرکت در دوره های آموزشی حضوری و غیر حضوری ، مطالعه کتاب ، صحبت با اساتید و افراد خبره که هوش مالی بالایی دارند.شک نکنید گذاشتن این زمان علاوه بر اینکه زندگی ما را زیباتر می کند و به نوعی تفریح و سرگرمی هم محسوب می شود زیرا ما در مسیر رشد مالی تجربیات متعددی خواهیم داشت و با آدم های بسیار جالبی آشنا می شویم که معنای جدیدی به زندگی ما خواهند داد.بشخصه بهترین دوستانم را در مسیر آموزش پیدا کرده ام افرادی که چون به آموزش خود اهمیت می دهند انسان های موفق تر و بسیار بهتری نسبت به عام جامعه هستند.
آیا کسانی که به موفقیت مالی رسیده اند آموزش دیده اند ؟
۱۰۰٪ بله ! تمام کسانی که به هر موفقیتی رسیده اند آموزش دیده اند، در این موضوع شک نکنید. شاید کسی موفق شده باشد و کلاس آموزشی شرکت نکرده باشد و یا کتابی مطالعه نکرده باشد اما شکست های فراوانی که در کارش اتفاق افتاده معلم او بوده اند،سعی و خطا های بسیاری که به او آموخته اند چه کاری درست است و چه کاری درست نیست.اگر از خود من بپرسند که اگر به ۵ سال گذشته ات برگردی چقدر طول می کشد تا دوباره به اینجایی که هستی برسی ؟ پاسخ من این است که شاید کمتر از ۱ سال ! چون چیز هایی را می دانم که در هیچ آموزشی نیست و فقط با سعی و خطا به دست می آید اما اگر از من سوال کنند اگر ۵ سال پیش هیچ آموزشی برای موفقیت نمی دیدی الان کجا بودی پاسخم این است که شاید درآمدی کمتر از ۱٪ درآمد فعلی خودم داشتم و یا کسب و کار ناموفقی داشتم و یا در شرکتی به عنوان کارمند مشغول به کار بودم،به جرأت می توانم بگویم آموزش زندگی من را متحول کرده است.
معلم من علاوه بر کتاب ها و دوره ها و اساتیدی که از آنها یادگرفته ام شکست ها و سعی و خطاهای فراوانی بوده که انجام داده ام اما قطعا آموزش هایی که گفتم به من کمک کرد که مسیری را که ممکن بود هرگز نروم و یا شاید بیش از ۱۰ ها سال طی کردنش زمان ببرد در ۵ سال طی کنم و این را مدیون آموزش هایی هستم که دیده ام.یادمان باشد قانون اول پولدار شدن آموزش دیدن است حال می توان این آموزش را فقط از سعی و خطا و شکست ها گرفت و یا با آموزش های دیگر مثل کلاس و کتاب خیلی سریعتر و آسانتر آموزش ها را دریافت کرد و کمتر غرق در دنیای درس عبرت از شکست ها شد.همین امروز تصمیم بگیرید به آموزش خود بسیار اهمیت دهید و همین امروز بعد از خواندن همین مقاله آموزشی را شروع کنید شک نکنید قطعا موفق خواهید شد.
پولدار شدن نه کار آسان، و نه کار سختی است. هیچوقت برای پولدار شدن خیلی زود و یا خیلی دیر نیست. شاید به تازگی از یک بحران مالی بیرون آمده باشید، و شاید هم به تازگی کسب و کار جدیدتان را شروع کرده باشید. در هرحال، داشتن یک برنامه ذهنی منظم و منسجم به شما در پیمودن راه ثروتمند شدن کمک خواهد کرد.
با این حال، پولدار شدن هرگز چنین آسان نیست که فرمول ثابتی و تضمین شده ای داشته باشد. ولی چیزی که ثابت شده است و تمام افراد موفق به آن ایمان دارند، داشتن برنامه و پشتکار مناسب است. صرف اینکه خود را فردی ثروتمند تصور کنید و در سمینارهای راه ها و فنون سرمایه داری شرکت کنید، هرگز شما را در مسیر پولدار شدن قرار نخواهد داد. همانطور که گفته شد، هیچ فرمول ثابتی برای ثروتمند شدن وجود ندارد، ولی چند توصیه کلی را می توان مطرح کرد که توجه به آن ها می تواند شما را در رسیدن به هدفتان کمک کند. در ادامه این متن به معرفی چند راهکار، و یا چند ایده برای پولدار شدن خواهیم پرداخت.
برنامه داشته باشید
اگر میخواهید پولدار شوید، پس حتماً باید برنامه ای منسجم برای آن داشته باشید. برای شروع کافی است یک بودجه مشخص برای خود تعریف کنید و در طول ماه همیشه خرج های خود را در این محدوده بودجه تنظیم کنید. بودجه شما باید بتواند برای مدتی طولانی پاسخگو نیازهای شما باشد و انعطاف پذیری کافی نیز داشته باشد. داشتن یک برنامه منسجم و بودجه این اطمینان را به شما خواهد داد که حداقل هیچ بدهی نخواهید داشت. ناگفته نماند که هنگام طراحی بودجه، حتماً بخشی از درآمد ماهانه خود را باید برای پس انداز قرار دهید. این پس انداز در مواقع ضروری ممکن است مورد استفاده قرار بگیرد. علاوه بر این، پس انداز شما منبع کمکی بسیار مناسبی برای سرمایه گذاری و قدم گذاشتن در مسیر ثروتمند شدن خواهد داشت.
درآمد خود را تا جای ممکن افزایش دهید
اگر قصد پولدار شدن دارید، باید تصمیمات شغلی خود را به نحوی اتخاذ کنید تا حداکثر درآمد ممکن را داشته باشید. در ابتدای مسیر باید حساب شده عمل کرد و از اتخاذ تصمیمات هیجانی و بسیار دشوار اجتناب کرد. یافتن راه ها و روش هایی برای افزایش درآمد، یکی از اساسی و مهم ترین قدم ها برای ثروتمند شدن است.
آیا زمان آن رسیده است که از شرکت یا سازمان خود درخواست افزایش حقوق کنید؟ آیا در سازمان های دیگر قادر خواهید بود درآمد بهتری داشته باشید؟ آیا دریافت گواهینامه و یا مدارک بالاتر تاثیری در درآمد شما خواهد گذاشت؟ در این مرحله باید تمام روش های ممکن برای افزایش درآمد را مرور و بررسی کنید.
چندین جریان درآمدی داشته باشید
این نکته را در نظر داشته باشید که هرگز با یک جریان درآمدی فردی ثروتمند نخواهید شد. هر فردی که قصد ثروتمند شدن دارد، باید چندین جریان درآمدی برای خود ایجاد کند. به این فکر کنید که چطور می توانید درآمد دیگری برای خود ایجاد کنید. می توانید خانه ای بخرید و آن را اجاره دهید؟ کار پاره وقت دیگری می توانید انجام دهید؟ می توانید خدمتی ارائه کنید و یا جنسی را به صورت شخصی بفروشید؟
کسب و کارهای اینترنتی امروزه بسیار محبوب و همه گیر شده اند. آیا توانایی این را دارید که از منزل و به صورت پاره وقت یک کسب و کار کوچک برای خود راه اندازی کنید و خدمتی خاص و محبوب به مردم ارائه کنید؟ فقط کافیست کمی خلاقیت به خرج دهید و کمی خارج از چهارچوب های همیشگی ذهنی به این موضوعات فکر کنید، احتمالاً چندین ایده مناسب به ذهن شما خواهد رسید.
ایجاد درآمد غیرفعال (درآمد انفعالی)
ایجاد درآمد انفعالی یکی از بهترین راه ها برای ثروتمند شدن است. درآمد انفعالی به نوعی از درآمد گفته می شود که برای کسب آن احتیاج به انجام مداوم کاری ندارید. به عبارت دیگر، برای مدتی طولانی برای کاری که در گذشته انجام داده اید درآمد کسب می کنید. درآمد حاصل از اجاره دادن خانه خریداری شده مثالی از درآمد انفعالی است. درآمد حاصل از فروش کتابی که در گذشته نوشته بودید، سود بانکی، سود حاصل از سرمایه گذاری در بورس، فروش تبلیغات روش وبسایت و … همگی مثال هایی از درآمد غیرفعال هستند. مزیت ایجاد این نوع درآمد آن است که پایدار در اختیار شما خواهد بود و برای استمرار آن احتیاج به صرف زمان و یا زحمت زیادی ندارید.
حساب و کتاب خرج های روزانه
ثروتمند شدن نباید با زندگی تجملاتی و ریخت و پاش اشتباه گرفته شود. برای پولدار شدن، باید صرفه جو بود با دقت و حساب خرج کرد. بسیاری از افراد ثروتمند سوار ماشین های بسیار گران قیمت نمی شوند و در خانه های اعیانی زندگی نمی کنند. خیلی از آن ها هزینه های خود را تا جای ممکن کاهش می دهند تا منبع مالی کافی برای سرمایه گذاری های آتی خود را ایجاد کنند. هرچه صرفه جو تر باشید و پول بیشتری وارد جریان سرمایه گذاری خود کنید، زودتر به ثروت قابل قبول خواهید رسید. هرگز پس از کسب کمی درآمد قانع نباشید و شروع به خرج کردن آن نکنید. در روزهای اول سرمایه گذاری، این امر حتی ممکن است شامل فروختن ماشین خود و سرمایه گذاری با پول آن و استفاده از وسایل نقلیه همگانی باشد.
کسب و کار خودتان را راه اندازی کنید
این گزینه به خصوص به افرادی توصیه می شود که در سنین قبل از ۳۰ سالگی به سر می برند. چراکه جوانان در این سن قابلیت ریسک پذیری بیشتری دارند و می توانند روی کسب و کاری سرمایه گذاری کنند که آینده روشن تری برای آن ها داشته باشد و آن ها را زودتر پولدار کند. کسب و کارهای جدید و به خصوص کسب و کارهای آنلاین و مجازی جدید نسبت به روش های سرمایه گذاری قدیمی توانایی بسیار بیشتری برای درآمدزایی دارند. در واقع، با شروع کسب و کار خود، منبعی با توانایی بالقوه درآمد نامحدود را پیش رو خواهید داشت، ولی با این حال ریسک های این نوع کسب و کارها نیز طبعاً بسیار بیشتر خواهد بود. برای شروع و برداشتن اولین قدم چند راه پیش رو دارید: برای شروع این کسب و کار روی توانایی ها و دانش خود فکر کنید. علایق خود را در نظر بگیرید. گزینه سوم نیز بررسی شرایط بازار و نظام عرضه و تقاضا است.
برنامه ریزی بلند مدت کنید
اگر در سنین جوانی به سر می برد، داشتن چنین برنامه ای بسیار توصیه می شود. شاید تصور کنید کمی زود باشد، ولی هیچ وقت برای برنامه ریزی برای دوران بازنشستگی زود نیست. یکی دیگر از مزایای این نوع برنامه ریزی آن است که سرمایه ای که برای پس انداز دوران بازنشستگی خود در نظر میگیرید، در هر برهه زمانی می تواند به عنوان پشتیبان شما عمل کند. به عبارت دیگر، در صورتی که در کسب و کار خود ضرر کردید، از این پس انداز می توانید برای پرداخت بدهی ها استفاده کنید.
ریسک پذیر باشید
این جمله را شاید از خیلی از افراد شنیده باشید که برای پولدار شدن باید ریسک پذیر بود. در حقیقت، اگر برای پولدار و ثروتمند شدن مصمم هستید، باید کمی از کنج راحتی خود بیرون آمده وارد مسیرهایی شوید که درباره موفقیت در آن ها حتی ممکن است تردید داشته باشید. راه ها و روش های سنتی مانند داشتن شغلی اداری و ثابت عموماً امنیت بیشتری دارند، ولی ثروت انبوه معمولاً از طریق دست زدن به ریسک های حسابشده به دست می آید. بسیاری از افراد موفق معتقدند که کارآفرینی چیزی جز انجام ریسک های حساب شده نیست. نگذارید ترس بر شما غلبه کند، اگر آرزوهای بزرگی دارید، پس وقتش است که از سایر احتمالات نیز استقبال کنید.
حساب های خود را خودکار کنید
یکی از بهترین راه ها برای مدیریت حساب ها و پولدار شدن، خودکار کردن صورت های مالی است. برای مثال، همیشه به صورت خودکار درصد خاصی از درآمد ماهانه باید صرف پس انداز بازنشستگی، بخشی صرف سرمایه گذاری های آتی و بخشی هم برای هزینه های ضروری پس انداز شود. با این کار، شما هیچوقت دیگر انجام برای این پس اندازها اهمال نخواهید کرد و مجبور خواهید بود طول ماه را با استفاده از سایر درآمد باقی مانده سپری کنید.
از مربی های خوبی استفاده کنید
قدم گذاشتن در مسیر موفقیت و پولدار شدن به معنای مدیریت صحیح ریسک ها و چالش های مختلف است. طبعاً شما هم همانند خیلی از افراد عادی، تجربه مدیریت چنین تجربیاتی را ندارید و تا به حال به آن ها مواجه نشده باشید. به همین خاطر، حتماً از توصیه ها و تجربیات یک مربی با تجربه استفاده کنید. این امر به خصوص در زمینه راه اندازی کسب و کار می تواند کمک های زیادی به شما کند. یک مربی مناسب می تواند توصیه های مفیدی به شما کند و در لحظات دشوار و پر ریسک، به شما یاری برساند.
ذهنیت خود را در مورد پول تغییر دهید
تفکرات و عقاید شما در مورد پول می تواند تا حد بسیار زیادی رفتار شما را تحت تاثیر قرار دهد. فلسفه ذهنی شما در مورد پول چیست؟ سبک زندگی مورد علاقتان به چه شکل است؟ اگر قصد دارید در سنین جوانی ثروتمند شوید، باید ذهنیتی مستقل داشته باشید. در ذهن خود همیشه باید استقلال مالی را ستوده و در راستای رسیدن به آن تلاش کنید.
شاید این جمله کمی کلیشه ای به نظر برسد، ولی باید عمیقاً باور داشته باشید که می خواهید راه پولدار شدن را پیش بگیرید و سزاوار آن هم هستید!
روی خودتان سرمایه گذاری کنید
خود شما بهترین منبع هستید. برای آنکه به توانایی های خود بیفزایید و خودتان را بهتر کشف کنید، بهتر است روی خودتان سرمایه گذاری کنید. به عبارت دیگر، نگاهی دقیقتر به توانایی های خود، علایق و استعدادهای خود داشته باشید. در دوره های آموزشی مختلفی شرکت کنید تا این توانایی ها را به حداکثر برسانید و از طریق آن ها بتوانید جریان های درآمدی برای خود ایجاد کنید.
این امر ممکن است از طریق شرکت در دوره های کوتاه مدت مختلف و یا از طریق صرف کردن زمان و هزینه ای بیشتر و تکمیل دوره های تحصیلی به دست بیاید. در طی این دوره ها ممکن است ایده های جذابتر و حرفهای در ذهن شما شکل بگیرند. ممکن است با افراد خبره تر آشنا شوید و از ایده ها، یا توانایی ها و یا مشارکت آن ها برای رسیدن به هدف نهایی خود (پولدار شدن) استفاده کنید.
بزرگ فکر کنید
داشتن سن کم و جوانی نه تنها یک تهدید برای ثروتمند شدن شما نیست، بلکه مزیت بزرگی را نیز برای شما به همراه خواهد داشت. جوانی باعث می شود دیدگاهی خاص به جهان داشته باشید و همین امر نوعی مزیت است. جوانی باعث می شود که نکاتی را ببینید که خیلی از افراد باتجربه ممکن است متوجه آن ها نباشند.
عموماً جوانان ذهنی خلاقتر دارند و نگاه آن ها بزرگتر از خودشان است. ذهنشان انعطاف پذیر است و به راحتی می تواند خود را در مسیر رشد و ثروت قرار دهد. بنابراین، همانطور که خودتان را مسئول موفقیت ها می بینید، شکست ها را نیز از خودتان ببینید تا با کسب تجربه کافی، در مسیر ترسیم شده خود قدم بگذارید.
در گزینش اطرافیان خود دقت کنید
یکی از راه های ثروتمند شدن، داشتن دوستانی ثروتمند است. روابط شخصی تا حد بسیار زیادی روی شما تاثیرگذار خواهند بود. دوستان و اطرافیان نه تنها در اخلاقیات و سبک زندگی روی شما تاثیر می گذارند، بلکه در میزان موفقیت و ثروت اندوزی شما نیز تاثیرگذار خواهند بود. بنابراین، اگر به فکر پولدار شدن هستید، حتماً با افراد پولدار و موفق ارتباط برقرار کنید. ارتباط با این افراد باعث می شود طرز فکر شما در مورد پول و درآمد تغییر پیدا کند، شرکای ثروتمند پیدا کنید و ایده های جدیدی در شما شکل بگیرند.
همیشه خود را به روز کنید
افراد ثروتمند و موفق بسیار زرنگ و اهل مطالعه هستند. این افراد همیشه خود را درگیر چالش یادگیری موضوعات مختلف می کنند و همیشه اطلاعات خود را به روز نگاه می دارند تا همیشه ایده ها، اطلاعات و تجربیات جدیدی دریافت کنند و از آن ها برای افزایش ثروت خود استفاده کنند.
ثروتمند شدن نیازمند تلاش فراوان، صبر فراوان و پشت کار فوق العاده است. ولی، تداوم در یادگیری به شما کمک خواهد کرد تا در هر زمانی به خوبی با محیط و شرایط وفق پیدا کنید. بنابراین، قادر خواهید بود بهترین تصمیمات مالی بلند مدتی را اتخاذ کنید که شما را می توانند به فردی پولدار و ثروتمند تبدیل کنند.
همانطور که در ابتدای متن نیز درج شده بود، هیچ فرمول مشخصی برای پولدار شدن وجود ندارد و ۱۵ مورد فوق تنها توصیه هایی بودند که رعایت آن ها می تواند شما را در قدم گذاشتن در مسیر ثروتمند شدن یاری کند. با این حال، افراد مختلف توصیه های مختلفی را ارائه می کنند که اگرچه ماهیت و چهارچوب اکثر آن ها یکسان و یا شبیه به یکدیگر است، برخی از جزئیات ممکن است در آن ها متفاوت باشد. در ادامه چند پیشنهاد دیگر برای پولدار شدن به شما معرفی خواهیم کرد. تفاوت این دسته از پیشنهادات با موارد قبلی، در مخاطره پذیرتر بودن و در عین حال عملیتر بودن آن ها است.
هدف گذاری کوتاه مدت کنید
برای پولدار شدن حتماً باید اهداف کوتاه مدت و ملموس تری داشته باشید. برای مثال، احتمالاً شما نیز در ذهن خود سرمایه ای میلیاردی را برای خود متصور می شوید. ولی در نظر داشته باشید که رسیدن به این سرمایه کاری آسان نخواهد بود. بنابراین، توصیه می کنیم در ابتدا سعی کنید به هدف (برای مثال) ۱۰۰ میلیون تومان برسید. سپس با استفاده از همین پس انداز و سرمایه گذاری مناسب، آن را افزایش داده و خود را به سرمایه میلیاردی مطلوب برسانید.
در شرکت ها و کسب و کارهای نوپا سرمایه گذاری کنید
در مورد سرمایه گذاری در بازار بورس حتماً چیزهایی را می دانید. ولی توصیه می کنیم سرمایه گذاری روی شرکت های نوپا را نیز حتماً در نظر داشته باشید. این شرکت ها به واسطه نوپا و نوظهور بودن خود، عموماً ارزش و بهای سهام چندان بالایی ندارند. ولی در صورتیکه با آینده نگری و مطالعه کافی توانسته باشید شرکت مناسبی را برای سرمایه گذاری انتخاب کنید، احتمالاً بعد از گذشت چندسال این شرکت شکوفا شده، به سودهای بالایی خواهد رسید و ارزش سهام شما نیز چندین برابر خواهد شد. در این مورد حتماً مثال ها و داستان های مختلفی در مورد ارزش سهام شرکت هایی نظیر مایکروسافت، اپل و یا نایک را شنیده باشید که در ابتدای ظهور خود، چطور به صورت ناگهانی شروع به رشد کرده و حتی سهامداران خرد آن ها نیز تبدیل به افرادی میلیاردر شده اند که وارن بافت سرآمد این افراد است. گفته می شود از زمان عرضهی عمومی سهام این شرکت در سال ۱۹۸۶، سه نفر از کارمندان این شرکت، میلیاردر و حدود ۱۲ هزار نفر میلیونر شدهاند. البته این نکته را نیز باید در نظر داشته باشید که تنها بخش کمی از این شرکت ها به موفقیت های بسیار چشمگیر دست پیدا می کنند. بنابراین، ورود به این عرصه با ریسک و مخاطرات مختلفی همراه خواهد بود.
خلاق باشید و به فعالیت های عام المنفعه فکر کنید
فکر کردن منفعلانه در مورد پولدار شدن هیچ نتیجه ای را با خود به همراه نخواهد داشت. بنابراین، به فکر پیدا کردن راه هایی برای خدمت به مردم باشید. اگر راهکار و ایده شما مناسب باشد، قطعاً جریان درآمدی چشمگیری را نیز می تواند برای شما ایجاد کند. به مواردی فکر کنید که به نظرتان مردم ممکن است احتیاج داشته باشند و یا مواردی که می تواند جامعه را بهبود ببخشد. این را در نظر داشته باشید که خودِ شما می توانید محصولی (خدمتی) را طراحی کنید و در آینده تبدیل به محصولی محبوب شود.
یکی از مزایای فعالیت های عام المنفعه آن است که از طریق تبلیغات کلامی (تبلیغات دهان به دهان) سود بسیاری خواهید برد. ماهیت این فعالیت ها به شکلی است که مردم از آن ها استقبال کرده و به معرفی آن به دوستان و آشنایان خود خواهند پرداخت. اگر موفق به ایجاد چنین کسب و کار، محصول و یا چنین ایدهای شوید، مطمئن باشید در مسیر درستی برای پولدار شدن قرار خواهید گرفت. این نکته را همیشه در نظر داشته باشید که هیچ کسب و کاری بدون حمایت عموم مردم موفق نخواهد شد. بنابراین، منفعت عمومی را همیشه به عنوان یک اصل در نظر داشته باشید.
سرمایه گذاری های مختلفی کنید
اگر تازه کار هستید، توصیه می کنیم در موارد مختلفی سرمایه گذاری کنید. برای مثال در بازار یابی شبکه ای، در خرید مسکن، زمین و یا مواردی دیگر. این امر مزایای مختلفی برای شما به همراه خواهد داشت. اولین مزیت، کاهش ریسک است. چراکه برای مثال اگر بخشی از سرمایه گذاری شما در خرید مسکن با شکست مواجه شود، ممکن است بخش دیگر (برای مثال در بازار یابی شبکه ای) موفق بوده و با آموزش جلوی ضرر احتمالی را بگیرد. مزیت دیگر این نوع سرمایه گذاری، آشنایی شما با عرصه های مختلف سرمایه گذاری است. این آشنایی می تواند به شما کمک کند تا بعد از مدتی مزایا و ریسک های هرکدام از این روش های سرمایه گذاری را بهتر شناخته و با شناخت بیشتری اقدام به این کار کنید.
این چرخه ساده را همیشه تکرار کنید
در پایان، اگر بخواهیم تمام مطالب فوق را به صورت خلاصه در اختیار شما قرار بدهیم، می توان مدلی چند مرحلهای را به شما معرفی کرد.
منبع درآمدی مناسبی پیدا کنید و دائماً به فکر بهبود آن باشید.
بیش از مخارج خود درآمد داشته باشید.
بخشی از درآمد خود را پس انداز کنید.
پس انداز خود را با دقت و با مشورت روی موارد و بازارهای مختلف سرمایه گذاری کنید.
چهار مرحله پیش را همیشه با دقت تحت نظر داشته باشید و آن را تکرار کنید.
در حقیقت، این مورد تنها فرمولی است که برای ثروتمند شدن می توان ارائه داد. چراکه بسیار ساده است و فعالیت خاصی برای شما مشخص نمی کند. این ۵ مرحله را می توان فرآیندی دانست که لازمه پولدار شدن است. به جز برخی موارد خاص و استثنائات، پولدار شدن بدون انجام هریک از این ۵ مرحله را شاید بتوان امری غیرممکن دانست. ثروتمند شدن بر اساس این فرمول تنها به تلاش، دانش، تصمیمات و حتی شانس شما بستگی خواهد داشت.